سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

دلجویی رسول اکرم (ص) از شکنجه دیده

دلجویی رسول اکرم (ص) از شکنجه دیده
مشرکان مکه  برای جلوگیری از گرایش افراد به اسلام، راهکار های مختلفی را آزمودند که خشن ترین آن شکنجه بردگان تازه مسلمان بود. شکنجه هایی مثل شلاق زدن، گرسنه و تشنه نگه داشتن و فرو بردن سر آنها به زیر آب و ایجاد حالت غرق شدگی(1)
. مشرکان با شکنجه های سخت درصدد بودند تا آنان را از مسیر جدیدی که برگزیده بودند برگردانند جالب آنکه مشرکان مکه اصرار داشتند مسلمان زیر شکنجه قبول کنند که بت های لات و عزی خدای آنان است نه الله و گاه می خواستند به پیامبر (ص) دشنام بدهند. یاسر و سمیه تا سر حد مرگ، شکنجه ها را تحمل کردند ولی حاضر نشدند از عقاید خود دست بردارند و نام آنها به عنوان نخستین شهیدان اسلام در تاریخ ثبت شد اما عمار فرزند جوان آنها زیر شکنجه تاب نیاورد و خواسته های مشرکان را پذیرفت. روزی پیامبر(ص) به ملاقات عمار رفت و او را گریان یافت دستی بر دیدگان گریان او کشید و فرمود کافران تو را دستگیر کرده و در آب فرو بردند و تو زیر شکنجه ناچار شدی آن حرف ها را بزنی. من به تو می گویم اگر بازهم آنها تو را شکنجه کردند و خواستند این حرف ها را بگویی، بگو که اشکالی ندارد.؛
أنساب‏الأشراف: حدثنى یحیى بن أیوب الزاهد، ثنا إسماعیل بن علیة، عن ابن عون، عن محمد بن سیرین، أنّ النبی صلى الله علیه و سلم لقى عمارا و هو یبکى. فجعل یمسح عینیه و یقول: أخذک الکفار، فغطوک فی الماء، فقلت کذا و کذا. فإن عادوا، فقل ذاک لهم.
آدرس: أنساب‏الأشراف،ج‏1،ص159ح 350 (چاپ‏زکار،ج‏1،ص:180)
نکات قابل توجه در این حدیث عبارتند از؛
-    رفتار شفقت آمیز پیامبر(ص) در برابر شکنجه دیده برای اسلام
-    تنوع شکنجه های کفار مکه مثل غوطه ور کردن در آب برای شبیه سازی حالت غرق شدگی
-    اجازه به شکنجه شونده برای اعلام نظرات خلاف اعتقاد قلبی و به دست آوردن رضایت نسبی شکنجه گران
-    نزول آیه 106 سوره نحل ؛« مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌ‏ بِالْإیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ .» که این اجازه پیامبر (ص) را در تمامی موارد اکراه و اجبار سرایت داد و به یکی از قوانین مبارزه تبدیل شد.

.................................

1.أسدالغابة:ج‏3ص628.


احترام به قرآن منسوب به امام علی (ع) در آیین درباری فاطمیان

احترام به قرآن منسوب به امام علی (ع) در آیین درباری فاطمیان
قلقشندی (م 821 ق ) در کتاب صبح الاعشی به تفصیل از آداب و رسوم درباری دولت فاطمیان در مناسبت های سالانه سخن گفته است.این دولت که از سال‌های 297 تا 567 قمری بر مناطق وسیعی از سرزمین‌های غرب جهان اسلام فرمان می‌راند با گرایش شیعه اسماعیلی اداره می شد و پایتخت آن قاهره، از شکوفایی کم نظیری برخوردار بود.برگزاری مراسم مختلف در طول سال، همراه با تشریفات خاص و رنگ و بوی اندیشه  شیعی از ویژگی های این دوران است. قلقشندی در توصیف یکی از این مراسم می نویسد: ...  وقتی خلیفه فاطمی به  مسجد جامع قدیم قاهره می رسید خطیب را مشاهده می کرد که در محراب ایستاده و قرآنی را که خط آن به امیر مومنان علی بن ابی طالب، منسوب است در دست گرفته است. خلیفه قرآن را از دست خطیب می گرفت و آن را می بوسید و بدان تبرک می جست.
متن کتاب
صبح الأعشى فی صناعة الإنشاء : ... إلى الجامع العتیق فإذا وصل إلى بابه، وجد الخطیب قد وقف على مصطبة بجانبه فیها محراب، مفروشة بحصیر وعلیها سجادة معلقة، وفی یده المصحف الکریم المنسوب خطه إلى أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب کرم الله وجهه، فیناوله المصحف من یده فیقبله ویتبرک به.
آدرس: صبح الأعشى: ج 3 ص 595  (صبح الأعشى فی صناعة الإنشاء، أحمد بن علی بن أحمد الفزاری القلقشندی، نشر: دار الکتب العلمیة، بیروت.)
احترام ویژه به نسخه ای از قرآن کریم که خط آن منسوب به امیر مؤمنان (ع) است و رونمایی از آن در یک مراسم سالانه، نشان از آن دارد که آنان ارزش میراث فرهنگی را درک می کردند.



مقابله ایوبیان با علم اندوزی

مقابله ایوبیان با علم اندوزی
سده های چهار و پنج به عنوان دوران طلایی تمدن اسلامی شناخته می شوند . این دوران همزمان است با قدرت یافتن دولتهای شیعی آل بویه در ایران و عراق و  آل حمدان در شامات و فاطمیان در مصر . حمایت دولتمردان شیعی  از دانش و دانشمند، نقش بسیار زیادی در شکوفایی علم و دانش در این دوران داشت . گزارش کمک های مالی دولتمردان بویهی به عالمان مسلمان از فرق گوناگون در منابع تاریخی موجود است. در مقابل دولتهایی پس از آنها روی کار آمدند که نه تنها رویه آنان در حمایت از عالمان فرق گوناگون را دنبال نکردند بلکه به خاطر تعصبات مذهبی عرصه را بر عالمان فرق مختلف تنگ کردند و البته به این هم بسنده نکردند و تنگ نظری ها تا آنجا پیش رفت که برخی دانش ها نیز تحریم شدند. ابن کثیر گزارشی از سیاست تحریم برخی دانش ها در دوره ایوبیان که سنیان متعصبی بودند ارائه داده که درخور توجه است. وی می نویسد وقتی اشرف مظفر الدین ایوبی در سال 626 ق بر دمشق تسلط یافت فرمان داد تا در شهر، جار بزنند که از این پس، اهل علم فقط می توانند به سه علم تفسیر، حدیث و فقه اشتغال داشته باشند و اشتغال به دانش هایی مثل منطق، مجازات تبعید را در پی خواهد داشت؛
البدایة و النهایة : ... و لما ملک دمشق فی سنة ست و عشرین و ستمائة نادى منادیه فیها أن لا یشتغل أحد من الفقهاء بشی‏ء من العلوم سوى التفسیر و الحدیث و الفقه، و من اشتغل بالمنطق و علوم الأوائل نفى من البلد.

آدرس:  البدایةو النهایة  :ج‏13ص148.
مشخصات نشر: البدایة و النهایة، أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى (م 774)، بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ


گزارشی از توجه پیامبراکرم (ص) به افکار عمومی

گزارشی از توجه پیامبراکرم (ص) به افکار عمومی
در این یادداشت گزارش های برخی از مورخان و محدثان از توجه پیامبر اکرم (ص) به حساسیت های افکار عمومی مورد توجه قرار گرفته است.هر چند نسبت دادن یک سیره به معصوم نیازمند طی مراحل مختلف علمی برای اطمینان از انتساب یگ گزاره به معصوم است اما نفس وجود برخی گزارش ها در زندگی معصوم از نگاه نسل امروز اهمیت دارد چه این انتساب اثبات شود و چه اطمینان نوعی بدان به دست نیاید از این رو در این یادداشت فارغ از ارزیابی های سندی و متنی، به ارزش مسئله افکار عمومی در متون دینی توجه نشان داده ایم؛
بر اساس گزارش مورخان، در سال نهم هجرت به هنگام بازگشت لشکر اسلام از تبوک گروهی از منافقان تصمیم به ترورپیامبر(ص) گرفتند. از آنجا که در مسیر برگشت لشگر، شب هنگام، به گردنه ای می رسیدند آنان می خواستند در این گردنه شتر ایشان را پی کنند تا ایشان به دره پرت شوند وبه شهادت برسند و بدین گونه هم به مقصود خود برسند و هم شناخته نشوند اما پیامبر(ص) از نقشه آگاه شدند و ازعمار و حذیفه که دو نفر از صحابه مورد اطمینان ایشان بودند خواستند به هنگام عبور از گردنه مراقبت کنند.عمار افسار شتر را گرفت و حذیفه از پشت سر، شتر را می راند. منافقان صورت های خود را پوشاندند و در گردنه به ایشان نزدیک شدند اما با نهیب پیامبر(ص) و ضربات عمار به مرکب هایشان مواجه شدند و فرار کردند و سریعا به میان لشکر بازگشتند . پیامبر (ص) از عمارپرسیدند آنها را شناختی گفت خودشان را نشناختم چون صورت های خود را پوشانده بودند اما از نشان های شترانشان برخی را شناختم. پیامبر(ص) اسامی آنها را به عمار و حذیفه گفتند. آنها گفتند پس نامهای آنان را به قبایل وخاندانشان بگوید تا سرهای آنها را برای شما بفرستند در این هنگام بود که ایشان فرمودند :
«لا، أکره أن یتحدث العرب بینها أن محمدا قاتل لقومه، حتى إذا أظهره الله بهم أقبل علیهم یقتلهم»(1)
ترجمه
نه . من این کار را نمی کنم زیرا دوست ندارم در بین عرب ها این حرف شایع شود که محمد به همراه یارانش به جنگ دشمنانش رفت و حالا که خداوند به کمک آنان, او را بر دشمنان چیره ساخته، رو به یارانش کرده و آنان را می کشد.
چنانکه در این گزارش آمده یاران نزدیک پیامبر (ص) پس از مشاهده جسارت منافقان در اقدام به قتل ایشان، خواستار مجازات اعدام برای آنان شدند زیرا در نگاه آنان بدیهی بود که برنامه ریزی برای قتل زمامدار و رهبر یک ملت و اقدام به آن، خیانت و دشمنی به شمار می آید و چنین کسانی شایسته مجازات اعدام هستند.
اما پاسخ پیامبر(ص) به آنان حکایت از آن دارد که ایشان در این تصمیم گیری به اموری توجه دارند که از نگاه این دو صحابی بزرگوارمخفی مانده است؛
-     از آنجا که نهضت ایشان با ادعای پیامبری همراه بود، جامعه عرب آن روزگار، رفتار پیامبر(ص) و اصحابش را با دقت و حساسیت بیشتری زیر نظر داشت.
-    افکار عمومی هر جامعه، بسته به نوع فرهنگ وپیشینه تاریخی که دارد از حوادث و رفتار شخصیتها، برداشت و فهم خاص خود را دارد و بدیهی است واکنش آن نیز بر اساس همین فهمش خواهد بود.
-    بدین ترتیب، جامعه عرب دوره پیامبر(ص) نیز از حوادث و امور، تحلیل و فهم خود را داشت و باور عمومی مردمان این جامعه¬، بر این اساس،  شکل می گرفته است. 
-    از دیگر سوی، بازخورد رفتار شخصیتها، در میان تمام مردم به یک گونه نیست بلکه بسته به دوری یا نزدیکی تفاوت دارد مثلا در خصوص رفتار پیامبر(ص)، صحابه ای که با ایشان بودند و از نزدیک شاهد وقایع بودند مسائل را به گونه ای می فهمیدند و آنان که بیرون از این مجموعه بودند با نگاه بیرونی به وقایع، برداشت و تحلیل دیگری داشتند.
-    با توجه به این که اکثریت جامعه عرب، بیرون از حلقه یاران پیامبر(ص) بودند طبیعی است که به این مجموعه نگاه بیرونی داشته باشند و از دور به نهضت پیامبر(ص) نگاه کرده و تحولات و تصمیم گیری ها در این مجموعه را  با فهم و برداشت خود تحلیل کنند و کاری به حقایق و واقعیتها نداشته باشند.
-    باید توجه داشت که تحلیل و برداشت این اکثریت، به دلیل سازگاری با فرهنگ و روحیات مردمان آن سامان، به راحتی نشر پیدا می کرد، مورد پذیرش قرار می گرفت و به یک باور تبدیل می شود و این گونه است که پیامبر(ص) نگران شکل گرفتن باورهای باطل و خطرناک نسبت به خودشان هستند.
به نظر می رسد توجه پیامبر(ص) به این امور روانی در اجتماع که امروزه با عنوان «افکارعمومی» از آن یاد می شود، باعث شده تا از برخی تصمیم گیری های درست نیز خود داری کنند چرا که آثار منفی این تصمیم به آبروی نهضت ایشان لطمه وارد می کرد و با هدف ایشان یعنی هدایت مردم و نجات آنها از گمراهی، منافات داشت چرا که لازمه هدایت یافتن آنان توسط پیامبر رحمت، اعتماد به سلامت نهضت ایشان از آلودگی های رایج در میان قدرتمندان و کشورگشیان است .
این رفتار پیامبر(ص) در حوادث دیگر نیز گزارش شده است(2). در سیره دیگر معصومان نیز شاهدیم به خاطر فشار افکار عمومی از برخی اقداماتی که انجام آنها را لازم و درست می دانستند، دست کشیدند. در دوره خلفا برخی بدعت ها در مخالفت با سیره پیامبر(ص) رایج شد که خود به یک سنت تبدیل شدند امام علی (ع) پس از خلافت نتوانستند با آنها برخورد کنند چون افکار عمومی تحمل مقابله با آنها را نداشت به عنوان نمونه ایشان به جماعت خواندن نماز تراویح در ماه رمضان را نهی کردند چون در سیره پیامبر(ص) نبود بلکه ازابتکارات خلیفه دوم عمر بن خطاب بود اما مردم با فریاد «وا سنة عمرا» اعتراض کردند امام که اوضاع را چنین دیدند از تغییر دیگر سنت های همانند آن خودداری کردند اما در خصوص تقسیم عادلانه و مساوی بیت المال هیچ ملاحظه ای نکردند و با پذیریش خطرات این کار، حاضر به عقب نشینی از تصمیم خود نشدند.(3) ایشان خود تصریح دارند که اگر حکومتشان تثبیت شود بسیاری از سنت های باطل را برمی چینند.(4) در سیره امام صادق (ع) نیز چنین ملاحظاتی دیده می شود(5).
برپایه گزارش هایی از این دست، روشن می گردد که رعایت حساسیتهای افکار عمومی در مواردی که درسرنوشت نهضت یا در رسیدن به اهداف بالادستی آن، تاثیر گذار است امری لازم و منطقی است چرا که هزینه عدم رعایت آن به مراتب بیش از منافع اقدامی است که واکنش منفی افکار عمومی را در پی داشته است.اما اگر رابطه برعکس شود و هزینه رعایت آن منجر به از دست رفتن رکن مهم و نقش آفرین ازنهضت یا بازماندن از اهداف کلان و کلیدی شود در این صورت ادامه مسیر و پافشاری بر تصمیم درست کاری بسزا خواهد بود مانند بسیاری از موارد برخود اسلام با باورهای جاهلی مثل بت پرستی، زنده به گورکردن دختران و ... که بدون توجه به بازخوردهای منفی اعراب جاهلی با آنها برخورد شد و آرام آرام از میان جامعه عرب ریشه کن شد. 

....................................................پاورقی ها..................
1.    تاریخ‏ الإسلام عن ابن إسحاق، عن الأعمش، عن عمرو بن مرّة، عن أبی البختریّ، عن حذیفة، قال: کنت آخذا بخطام ناقة رسول الله صلّى الله علیه و سلم أقود به، و عمّار یسوقه، أو قال عمّار یقوده و أنا أسوقه، حتى إذا کنا بالعقبة، فإذا أنا باثنی عشر راکبا قد اعترضوه فیها، فأنبهت رسول الله صلّى الله علیه و سلم، فصرخ بهم فولّوا مدبرین. فقال لنا رسول الله صلّى الله علیه و سلم: [هل‏] عرفتم القوم؟ قلنا: لا، قد کانوا ملثّمین. قال:
هؤلاء المنافقون إلى یوم القیامة، أرادوا أن یزحمونی فی العقبة لأقع. قلنا: یا رسول الله، صلّى الله علیه و سلم أولا تبعث إلى عشائرهم حتى یبعث إلیک کلّ قوم برأس صاحبهم؟ قال: لا، أکره أن یتحدّث العرب أنّ محمدا قاتل بقوم حتّى إذا أظهره [الله‏] بهم أقبل علیهم فقتلهم. ثم قال: «اللَّهمّ ارمهم بالدّبیلة».
قلنا: یا رسول الله، و ما الدّبیلة؟ قال: «شهاب من نار یقع على نیاط قلب أحدهم فیهلک» .
آدرس : تاریخ‏الإسلام، ذهبی : ج‏2،ص:648.
مشخصات کتابشناسی :  تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، شمس الدین محمد بن احمد الذهبى (م 748)، تحقیق عمر عبد السلام تدمرى، بیروت، دار الکتاب العربى، ط الثانیة، 1413/1993.
2.    مانند ماجرای اعتراض حُرقوص بن زُهَیر به پیامبر(ص) در خصوص نحوه توزیع غنایم جنگی نبرد حنین. در این جنگ مسلمانان غنایم زیادی به دست آوردند اما پیامبر(ص) به خاطر تألیف قلوب تازه مسلمانان بخش زیادی از آنها را به آنان بخشید و مابقی را بین لشکریان تقسیم کرد.گزارش اعتراض این شخص - که بعدا در زمان امیر مومنان سردسته خوارج شد و پیامبر نیز خبرغیبی آن را در همین ماجرا دادند - در منابع مختلف آمده که ما آن را از صحیح بخاری نقل می کنیم؛
صحیح مسلم عن جابر بن عبد اللّه: أتى رَجُلٌ رَسولَ اللّهِ صلى الله علیه و آله بِالجِعرانَةِ مُنصَرَفَهُ مِن حُنَینٍ وفی ثَوبِ بِلالٍ فِضَّةٌ، ورَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله یَقبِضُ مِنها، یُعطِی النّاسَ، فَقالَ: یا مُحَمَّدُ! اعدِل. قالَ: وَیلَکَ! ومَن یَعدِلُ إذا لَم أکُن أعدِلُ؟ لَقَد خِبتَ وخَسِرتَ إن لم أکُن أعدِلُ. فَقالَ عُمَرُ بنُ الخَطّابِ: دَعنی یا رَسولَ اللّهِ فَأَقتُلَ هذَا المُنافِقَ. فَقالَ: مَعاذَ اللّهِ أن یَتَحَدَّثَ النّاسُ أنّی أقتُلُ أصحابی، إنَّ هذا و أصحابَهُ یَقرَؤونَ القُرآنَ لا یُجاوِزُ حَناجِرَهُم، یَمرُقونَ مِنهُ کَما یَمرُقُ السَّهمُ مِنَ الرَّمِیَّةِ.( صحیح مسلم: ج 2 ص 740 ح 142)
صحیح مسلم به نقل از جابر بن عبد اللّه: در بازگشت از غزوه حُنین، در جِعرانه، پیامبر خدا از [دامانِ‏] جامه بِلال، نقره [هاى غنایم‏] را بر مى‏گرفت و به رزمندگان عطا مى‏کرد. در این حال، مردى نزد وى آمد و گفت: اى محمّد! عدالت پیشه کن!
فرمود: «واى بر تو! اگر من عدالت نورزم، چه کسى عدالت مى‏ورزد؟ اگر من عادل نبودم، تو زیان و خسران مى‏دیدى».
عمر بن خطّاب گفت: اى پیامبر خدا! مرا وا گذار تا این منافق را بکشم.
فرمود: «پناه بر خدا از این که مردم بگویند من یارانم را مى‏کشم! این فرد و یارانش قرآن مى‏خوانند، امّا [قرآن‏] از گلوهاشان در نمى‏گذرد؛ و از دین خارج مى‏شوند، آن گونه که تیر از هدف خارج مى‏شود».
چنانکه مشاهده می شود در این گزارش نیز از پیامبر نقل شده؛« مَعاذَ اللّهِ أن یَتَحَدَّثَ النّاسُ أنّی أقتُلُ أصحابی؛ پناه بر خدا از این که مردم بگویند من یارانم را مى‏کشم!»
3.    الإمام علیّ علیه السلام: وَاللّهِ لَقَد أمَرتُ النّاسَ أن لا یَجتَمِعوا فی شَهرِ رَمَضانَ إلّا فی فَریضَةٍ، و أعلَمتُهُم أنَّ اجتِماعَهُم فِی النَّوافِلِ بِدعَةٌ، فَتَنادى بَعضُ أهلِ عَسکری مِمَّن یُقاتِلُ مَعی: یا أهلَ الإِسلامِ، غُیِّرَت سُنَّةُ عُمَرَ، یَنهانا عَنِ الصَّلاةِ فی شَهرِ رَمَضانَ تَطَوُّعا. ولَقَد خِفتُ أن یَثوروا فی ناحِیَةِ جانِبِ عَسکَری ما لَقیتُ مِن هذِهِ الامَّةِ مِنَ الفُرقَةِ، وطاعَةِ أئِمَّةِ الضَّلالَةِ، وَالدُّعاةِ إلَى النّارِ.( الکافی: ج 8 ص 58 ح 21.)
4.    الإمام علیّ علیه السلام: لَو قَدِ استَوَت قَدَمایَ مِن هذِهِ المَداحِضِ لَغَیَّرتُ‏ أشیاءَ. ( نهج البلاغة: الحکمة 272.)
5.    الکافی عن یُونُس بْنِ یَعْقُوبَ، قَالَ: نَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ قَدِ اشْتَرَى لِعِیَالِهِ شَیْئاً وَ هُوَ یَحْمِلُهُ فَلَمَّا رَآهُ الرَّجُلُ اسْتَحْیَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اشْتَرَیْتَهُ لِعِیَالِکَ وَ حَمَلْتَهُ إِلَیْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَهْلُ الْمَدِینَةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِیَ لِعِیَالِیَ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ أَحْمِلَهُ إِلَیْهِمْ‏.) . الکافى، ج 2، ص 123؛ .(
آگاه باش! به خدا سوگند، اگر به خاطر [حرف‏] مردم مدینه نبود، هر آینه دوست مى‏داشتم که چیزى براى خانواده‏ام خرید کنم و سپس خودم آن را براى آنان حمل کنم.


تصویر سازی منفی از شیعه با شگرد مشابه سازی

تصویر سازی منفی از شیعه با شگرد مشابه سازی
در این یاداشت اشاره یک حدیث به استفاده پیروان دستگاه خلافت از ترفند« تصویر سازی منفی از شیعیان با شگرد شبیه سازی» مورد توجه قرار گرفته است.
پس از انحراف جامعه اسلامی از تدبیر الهی تعیین امام در غدیر، جامعه با مدیرانی اداره شد که از نظر شایستگی های گوناگون به خصوص آگاهی نسبت به دین، فاصله بسیار زیادی با امامان تدبیر شده در غدیر داشتند از این رو در تقابل فرهنگی میان پیروان مکتب امامت با مکتب خلفا، آنان پیوسته احساس خطر می کردند . مکتب خلفا که حاکمیت سیاسی و فرهنگی بر جامعه داشت با ترفند های مختلف در صدد مقابله با فرهنگ تشیع و مکتب امامت بود و گستره تقابلش دامنه وسیعی را شامل می شد از برخورد فیزیکی و دستگیری شیعیان گرفته تا اتهام زنی به آنان و تلاش برای تخریب چهره هواداران این مکتب . در این میان تحریف سخنان و شعارهای شیعه به سمت و سویی که انزجار افکار عمومی را باعث شود یا مونتاژ آنها به شکلی که ایراد گرفتن بر آنها، آسان باشد و به سادگی در تیررس اهل نقد قرار گیرد از شیوه های جنگ روانی آن روزگار، علیه شیعیان بود. در این شیوه با تحریف سخنان و باورهای شیعه، به گونه ای که افکار و اندیشه های آنان به یک جریان فکری باطل همانند شود، نوعی تصویرسازی از شیعه نزد مخاطب درست می کردند که به محض ایراد اشکال بر آنان به راحتی آن را می پذیرفت و متوجه مغالطه صورت گرفته نمی شد.
حدیث مورد اشاره در کتاب صفات الشیعه شیخ صدوق نقل شده است ؛
صفات الشیعة: حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى الْمُتَوَکِّلُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى الْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی الْمُفَضَّلُ بْنُ زِیَادٍ الْعَبْدِیُّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع‏قَالَ: إِنَّا أَهْلُ بَیْتٍ صَادِقُونَ هَمُّکُمْ مَعَالِمُ دِینِکُمْ وَ هَمُّ عَدُوِّکُمْ بِکُمْ وَ أُشْرِبَ قُلُوبُهُمْ لَکُمْ بُغْضاً یُحَرِّفُونَ مَا یَسْمَعُونَ مِنْکُمْ کُلَّهُ وَ یَجْعَلُونَ لَکُمْ أَنْدَاداً ثُمَّ یَرْمُونَکُمْ بِهِ بُهْتَاناً فَحَسْبُهُمْ بِذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ مَعْصِیَةً.
آدرس : صفات الشیعة : ص15ح29( ابن بابویه، محمد بن على، صفات الشیعة - تهران، چاپ: اول، 1362ش.)
ترجمه
ما از خاندان صدق و راستگویی هستیم و شما شیعیان نیز در تلاشید که آموزه های دینتان را {از ما } فرا بگیرد و در مقابل دشمنان شما که دلهایشان آکنده از بغض شماست در تلاشند {مکتب و اندیشه}شما را نابود کنند از این رو آنچه از شما می شنوند را تحریف می کنند و با تشبیه شما به جریان های باطل شما را شریک فکری آنان قرار می دهند و سپس بواسطه شریک دانستن شما با آنان، تیرهای تهمت را به سوی شما روانه می کنند و همین یک گناه آنان ، بس است برای آنکه پیش خداوند بی آبرو و گناهکار شناخته شوند.
گفتنی است امروزه نیز این گونه تصویرسازی به شیوه ها و با ابزار مختلفی جریان دارد مانند ساخت مستند، فیل
م سینمایی .

 


نخستین جشنهای رسمی میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله

نخستین جشنهای رسمی میلاد پیامبر صلی الله علیه و آله
مقریزی در المواعظ و الاعتبار می نویسد دولت فاطمی مصر هر ساله میلادهای پنج تن آل عبا و خلیفه وقت را جشن می گرفت. این دولت در دوازدهم ربیع الاول برای پیامبر (ص) جشن مفصلی می گرفت (1).
کامل بن حسین از نویسندگان معاصر عرب نیز تصریح دارد که این مراسم از ابتکارات فاطمیان بوده و پیش از آنان در دوران هیچ حکومتی رواج نداشته است . وی در ادامه تأکید می کند در میان دولتمردان اهل سنت، نخستین حاکمی که میلاد پیامبر (ص) را جشن گرفت  مظفر الدین کوکبری  والی اربیل بود (2). وی از فرماندهان نزدیک به صلاح الدین ایوبی بود (3) که به دعوت خلیفه فاطمی روانه مصر شد اما سرانجام  صلاح الدین با استفاده از قدرت نظامی خود به حکومت فاطمیان پایان داد .  سپاهیان ایوبی در دوران باقیمانده این دولت از نزدیک شاهد آیین های رسمی و درباری فاطمیان  بودند و به نظر می رسد وی با تأثیر پذیری از جش میلاد پیامبر(ص) در این دولت ، برآن شده تا در سرزمین تحت اختیارش این جشن را برپا کند. منابع تاریخی و شرح حال نگاری به تفصیل از شکوه جشن میلاد پیامبر (ص) در اربیل توسط مظفر الدین سخن گفته اند.  (4).اهتمام وی به برگزاری این جشن به قدری بود که وقتی أبو الخطاب‏ عمر بن الحسن الکلبی‏ محدث در سال 604 وارد اربیل شد و حرص شدید او را در برپایی این جشن دید کتابی به نام " التنویر فی مولد السراج المنیر" نوشت و حاکم اربیل نیز در تقدیر از او هزار دینار به مولف بخشید.( 5)پس از این دوران است که در دوران دیگر دولتها، شاهد برگزاری رسمی این جشن هستیم.
بدین ترتیب روحیه شیعیان در تعظیم شعائر و بزرگداشت آیینی شخصیتهای دینی، زمینه ساز رواج جشن میلاد رسول گرامی اسلام شد.
............................
پاورقی:
1. المواعظ و الإعتبار : ج‏2 ص333: و قال ابن الطویر: ذکر جلوس الخلیفة فی الموالد الستة فی تواریخ مختلفة، و ما یطلق فیها، و هی مولد النبیّ‏ صلّى اللّه علیه و سلّم، و مولد أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب، و مولد فاطمة علیها السلام، و مولد الحسن، و مولد الحسین علیهما السلام، و مولد الخلیفة الحاضر، و یکون هذا الجلوس فی المنظرة التی هی أنزل المناظر، و أقرب إلى الأرض قبالة دار فخر الدین جهارکس، و الفندق المستجدّ، فإذا کان الیوم الثانی عشر من ربیع الأوّل، تقدّم بأن یعمل فی دار الفطرة عشرون قنطارا من السکر الیابس حلواء یابسة من طرائفها، و تعبى فی ثلثمائة صینیة من النحاس، و هو مولد النبیّ‏ صلّى اللّه علیه و سلّم، فتفرّق تلک الصوانی فی أرباب الرسوم من أرباب الرتب، و کل صینیة فی قوارة من أوّل النهار إلى ظهره. فأوّل أرباب الرسوم قاضی القضاة، ثم داعی الدعاة، و یدخل فی ذلک القرّاء بالحضرة، و الخطباء و المتصدّرون بالجوامع بالقاهرة، و قومة المشاهد، و لا یخرج ذلک مما یتعلق بهذا الجانب بدعو یخرج من دفتر المجلس کما قدّمناه، فإذا صلى الظهر رکب قاضی القضاة، و الشهود بأجمعهم إلى الجامع الأزهر، و معهم أرباب تفرقة الصوانی، فیجلسون مقدار قراءة الختمة الکریمة، ثم یستدعی قاضی القضاة، و من معه فإن کانت الدعوة مضافة إلیه، و إلّا حضر الداعی معه بنقباء الرسائل، فیرکبون و یسیرون إلى أن یصلوا إلى آخر المضیق من السیوفیین قبل الابتداء بالسلوک بین القصرین، فیقفون هناک، و قد سلکت الطریق على السالکین من الرکن المخلق، و من سویقة أمیر الجیوش عند الحوض هناک، و کنست الطریق فیما بین ذلک، و رشت بالماء رشا خفیفا، و فرش تحت المنظرة المذکورة بالرمل الأصفر. ثم یستدعى صاحب الباب من دار الوزارة، و والی القاهرة ماض، و عائد لحفظ ذلک الیوم من الازدحام على نظر الخلیفة، فیکون بروز صاحب الباب من الرکن المخلق هو وقت استدعاء القاضی و من معه من مکان وقوفهم، فیقربون من المنظرة، یترجلون قبل الوصول إلیها بخطوات، فیجتمعون تحت المنظرة دون الساعة الزمانیة بسمت و تشوّف لانتظار الخلیفة، فتفتح إحدى الطاقات، فیظهر منها وجهه، و ما علیه من المندیل، و على رأسه عدّة من الأستاذین المحنکین، و غیرهم من الخواص منهم، و یفتح بعض الأستاذین طاقة، و یخرج منها رأسه و یده الیمنى فی کمه، و یشیر به قائلا: أمیر المؤمنین یردّ علیکم السلام، فیسلم بقاضی القضاة أوّلا بنعوته و بصاحب الباب بعده کذلک، و بالجماعة الباقیة جملة جملة من غیر تعیین أحد، فیستفتح قرّاء الحضرة بالقراءة و یکونون قیاما فی الصدر وجوههم للحاضرین، و ظهورهم إلى حائط المنظرة، فیقدّم خطیب الجامع الأنور المعروف بجامع الحاکم، فیخطب کما یخطب فوق المنبر إلى أن یصل إلى ذکر النبیّ صلّى اللّه علیه و سلّم، فیقول: و إنّ هذا یوم مولده إلى ما منّ اللّه به على ملة الإسلام من رسالته، ثم یختم کلامه بالدعاء للخلیفة، ثم یؤخر و یقدّم خطیب الجامع الأزهر، فیخطب کذلک، ثم خطیب الجامع الأقمر فیخطب کذلک، و القرّاء فی خلال خطابة الخطباء یقرءون. فإذا انتهت خطابة الخطباء أخرج الأستاذ رأسه، و یده فی کمه من طاقته، و ردّ على الجماعة السلام، ثم تغلق الطاغتان، فتنفض الناس و یجری أمر الموالد الخمسة الباقیة على هذا النظام إلى حین فراغها على عدّتها من غیر زیادة و لا نقص، انتهى.( مقریزى، احمد بن على، المواعظ و الإعتبار بذکر الخطط و الآثار المعروف بالخطط المقریزیة، 4جلد، دار الکتب العلمیة - بیروت، چاپ: اول، 1418 ه.ق. )
2. نهر الذهب فى تاریخ حلب : ج‏1 ص211: و اعلم أن أول ما عمل المولد الشریف النبوی أیام الفاطمیین بالقاهرة. قال المقریزی: و اعلم أنه لم یعرف فی زمن رسول اللّه صلّى اللّه علیه و سلم و لا فی مدة الخلفاء الراشدین و لا فی أیام بنی أمیة و لا فی بعض خلافة العباسیین أن أحدا اتخذ یوم المولد موسما یخصه بشی‏ء من العادات بل کان أول من أحدث فی الإسلام عمل المولد مظفر الدین کوکبری ابن زین الدین علی متولی إربل بعد وفاة أخیه زین الدین یوسف سنة 586 و احتفل لعمله و أکثر فیه من الصدقات و إظهار الزینة و السرور. انتهى ملخصا.( حلبى غزى،کامل بن حسین، نهر الذهب فى تاریخ حلب، 3جلد، دار القلم - حلب، چاپ: دوم، 1419 ه.ق.)
3. تاریخ دمشق، تحقیق سهیل زکار ؛ ج‏1 ؛ ص777:فصل و فیها توفی مظفر الدین ابن زین الدین، و اسمه کوکبوری بن علی بن بکتکین فی إربل‏، قد ذکرنا مواقفه مع صلاح الدین فی حطین و غیرها، و أنه خدم صلاح الدین، و زوجه أخته، و ملکه الشرق، و أن أخاه زین الدین مات بالناصرة، و طلب إربل عوض حران، و أعطاه إیاها، و بعد موت صلاح الدین ما زال منتمیا إلى بیت العادل مصافیا لهم، حتى مال الأشرف إلى بدر الدین لؤلؤ، و عزم على أخذ إربل منه، فاستنجد علیه بالخلیفة المستنصر فنهاه عنه، فقدم بغداد و معه مفاتیح إربل و القلاع، فالتقاه الموکب، و جلس له جلوسا عاما فی صحن السلام، و قعد فی شباک المبایعة، و حضر أرباب الدولة، و صعد على الدرج، و بایع الخلیفة، و طلب منه یده لیقبلها فناوله إیاها، فجعل یقبلها و یبکی، و یقول: الحمد لله على هذا المقام، ما وصل إلیه غیری، و خاطبه الخلیفة بأجمل خطاب، و قدم للخلیفة الخیل و التحف و الهدایا، و أعطاه الخلیفة أضعاف ذلک، و خلع علیه خلعة السلطنة، و عاد إلى إربل، و قطع خطبة بنی العادل، و اقتصر على خطبة الخلیفة، و کان کثیر الصدقات غزیر البر و الصلات، حکى جماعة عنه أنه کان یقول: لما أخذت إربل آلیت على نفسی أن أقسم مغلها ثلاثة أقسام: قسم أنفقه فی أبواب البر، و قسم للجند و ما یخصنی، و قسم ادخره لعدو یقصدنی.
4. تاریخ دمشق : کان یعمل فی کل سنة مولد النبی‏ صلى الله علیه و سلم فی ربیع الأول تجتمع فیه الدنیا من: العلماء، و الفقهاء، و الوعاظ، و القراء، و الصوفیة، و الفقراء من کل صنف، و یضرب الخیام فی المیدان، و ینزل من القلعة بنفسه، فیقرأ القراء، و یعظ الوعاظ، و یمد سماطا أوله عنده، و آخره فی القلعة، و تحضره الخلائق فلا یبقى إلّا من یأکل و یحمل. و حکى لی من حضر بعض السنین، فقال: عددت على السماط مائة فرش قشلمش، و خمسة آلاف رأس شوی، و عشرة آلاف دجاجة، و مائة ألف زبدیة، و ثلاثین ألف صحن حلوى، ثم یخلع فیه على الأعیان، و یفرق فیه الأموال على أقدارهم، و لا یحضر هذا السماط أحد من عسکره، ثم یقوم فی المیدان فیدخل الخانکاه، و قد اجتمع فیه من الصوفیة ما بین ثمانی مائة إلى ألف، فیأخذون فی السماع من بعد الظهر إلى الفجر، و هو یرقص بینهم، فإذا کان من الغد بعث إلیهم من یکتب أسماءهم و کل شیخ و معه جماعة، فیعطی المشایخ على قدر طبقاتهم من المائة دینار إلى الخمسین، و الثلاثین، و لأتباعهم على حدة، و من شاء أن یسافر، و من شاء أن یقیم أیاما. ( تاریخ دمشق، تحقیق سهیل زکار ؛ ج‏1 ؛ ص777)
5. مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار ؛ ج‏5 ؛ ص726:  أبو الخطاب عمر بن الحسن الکلبی‏ ... اشتغل بطلب الحدیث فی أکثر بلاد الأندلس الإسلامیة، و لقی بها علماءها، و مشایخها، ثم رحل منها إلى بر العدوة، و دخل مراکش، ...و قدم مدینة إربل سنة أربع و ستمائة، و هو متوجه إلى خراسان، فرأى صاحبها الملک المعظم مظفر الدین‏  مولعا بعمل مولد النبی‏ صلى اللّه علیه و سلم عظیم الاحتفال به، فعمل له کتابا سماه" التنویر فی مولد السراج المنیر"، و قرأه علیه بنفسه، و ختمه بقصیدة طویلة، فأعطاه المعظم ألف دینار، و له عدة تصانیف‏. و توفی یوم الثلاثاء رابع عشر ربیع الأول سنة ثلاث، و ثلاثین، و ستمائة بالقاهرة، و دفن بسفح المقطم، و مولده فی مستهل ذی القعدة سنة أربع، و أربعین، و خمسمائة.( ابن فضل الله عمرى، احمد بن یحیى، مسالک الأبصار فی ممالک الأمصار، 27جلد، المجمع الثقافی - ابوظبی، چاپ: اول، 1424 ه.ق. )


مقایسه دو قربانی

مقایسه دو قربانی
در بین انبیاء الهی ، داستان امتحانهای سخت حضرت ابراهیم علیه السلام ازمشهورات است . ایشان در مسیر بندگی حضرت حق و عشق ورزی به او حاضر شد به آتش افکنده شود ، زن و فرزند خردسالش را در سرزمین خشک و بی آب و علف بگذارد و بگذرد و فرزند جوانش را با دستان خود، قربانی کند اما خداوند آتش را برایش گلستان کرد، برسرزمین خشک، زمزم جاری ساخت و به هنگام قربانی اسماعیلش از قربانی او گذشت و به جای اسماعیل ذبیحه ای بزرگ فدایی او کرد؛« وَ فَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ» . بر اساس نقلی که از امام رضا علیه السلام رسیده این فدایی عظیم امام حسین علیه السلام است (مراجعه کنید به یاد داشت قربانی بزرگ در همین وبلاگ ttp://noktenegar.parsiblog.com/Posts/185)     
با تأمل در مضمون فدایی، روشن می گردد که در ماجرای امام حسین علیه السلام قرار است ذبح واقعی اتفاق بیفتد . حقیقتی که در تمام ابعاد پیرامونش اثر گذار بوده است. در مقایسه ماجرای آزمون های سخت حضرت ابراهیم علیه السلام و امام حسین علیه السلام شاهدیم که ایشان در آتش انداخته شد اما خداوند به همین اندازه از او پذیرفت و آتش را گلستان کرد و آتش او را نسوزاند اما در دوره سالار شهیدان ، آتش عناد جاهلان ، امام ، اصحاب ، خویشان و فرزندان ایشان را در کام خود گرفت و آنان در صحرای سوزان کربلا ، تشنه کام در خون خود غلطیدند .اگر ابراهیم علیه السلام ، زن و فرزندش را در سرزمین خشک و بی آب رها ساخت امام خاندانش را در بین دشمنان سنگ دل رها کرد .اگر برای ساره و اسماعیل زمزم جاری شد تا تشنه نمانند اما اهل بیت امام در کنار آب تشنگی کشیدند ،اگر شب¬هنگام و شام غریبان زن و فرزند ابرهیم خلیل یکی از قبایل اطراف به نزد آنان آمدند و آنها را از غربت تنهایی و وحشت بیابان نجات دادند اما شام غریبان اهل بیت امام با اسارت و تلخی های مصیبت همراه بود و سر انجام اگر کارد در دستان ابراهیم از بریدن سر اسماعیل خودداری کرد در صحرای کربلا خنجر نامردان روزگار سر سرور شهیدان را از تن جدا کرد . در نهایت نیز، بر نیزه شدن سرها و ماجرای جسارتها نسبت به سر سیدالشهداء و اهل بیت اسیرش در کوفه و شام.
به راستی چرا از ابراهیم خلیل به همان اندازه اقدام پذیرفته شد ولی در خصوص امام حسین علیه السلام به مرحله عمل رسید. به نظر می رسد حکمت پذیرش ایثار حضرت ابراهیم علیه السلام از سوی خدواند متعال درحد مرحله اقدام و موکول کردن عملی از خودگذشتگی ها به دوره امام حسین علیه السلام این باشد که در دوره ابراهیم خلیل واقعیت خارجی این ایثارها تاثیری در هدایت بشر نداشته و هدف امتحان نیز با همان اقدام و حاضر شدن به ایثار محقق می شد مثلا اگر ایشان در آتش می سوخت داستان توحید تمام می شد و بت پرستان خود را موفق و پیروز می دیدند یا از تشنگی هلاک شدن ساره و اسماعیل در بیابان، نتیجه اجتماعی نداشت ، در حالی که شهادت امام با آن شرایط غمبار، هشداری بود برای جامعه خفته و غفلت زده آن عصر که کسی مثل یزید را جانشین پیامبر(ص) می دانست نه تنها شهادت امام بلکه اسارت خاندانش نیز در مسیر آگاهی بخشی به فاجعه انحراف جامعه از صراط مستقیم نبوی تاثیر گذار بود. اثر این ایثارها و تحمل مصایب ازسوی اهل بیت  علیهم السلام به آن دوران محدود نمی شود بلکه ماجرای عاشورا تابلو زنده ای است که بر تمام نسلها تأثیر می گذارد و چراغ فروزانی است که نور آن پیوسته برکرانه ظلمت جهل می تازد و از قلمرو آن می کاهد.
نتیجه آنکه در مسیر بندگی خداوند، از خود گذشتگی ها، وقتی بر هدایت جامعه اثر گذار است ارزش واقعی خود را دارد و ارزش آن را دارد که عینیت یابد.






در این وبلاگ
در کل اینترنت