سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

شکوفه های اربعین

شکوفه های اربعین
با قیام امام حسین علیه السلام و یاران اندکش در برابر طاغوت زمانه که به شهادت امام و اصحابش منجر شد نخستین حرکت در توجه به سالار شهیدان و نگاه ارزشی به ایشان از سوی صحابی پیامبر (ص) جابر بن عبدالله صورت گرفت که تلاش کرد خود را به مزار شهید نینوا برساند و سرانجام در چهلمین روز شهادت امام به کربلا رسید و موفق به زیارت قبر ایشان شد. از آن پس روز اربعین به یکی از روزهای زیارتی مزار امام حسین علیه السلام تبدیل شد و به تدریج در فرهنگ شیعه ریشه دواند این امر در کنار فرهنگ سوگواری برای درگذشتگان تا چهل روز که بین اقوام مختلف مسلمان در منطقه کم و بیش رواج داشت رسم و آیین چهلم گرفتن برای عزیزان از دست رفته را پدید آورد.
متاثر از این آیین بود که در دوران معاصر، مردم برای شهدای انقلاب اسلامی چهلم می گرفتند. چهلم گرفتن برای شهدای قیام نوزده دی قم در مبارزه با طاغوت در سال 1356 که از سوی مردم تبریز انجام گرفت به شهادت گروهی از مردم تبریز منجر شد و در پی آن مردم دیگر نواحی برای شهدای تبریز چهلم گرفتند و این روند ادامه یافت تا به قیام عمومی مردم ایران علیه طاغوت و سقوط آن منجر شد. حدود یک دهه است که مراسم اربعین حسینی به شکل پیاده روی تا حرم سالار شهیدان در عراق انجام می گیرد و جالب آنکه سال به سال بر رونق آن افزوده می شود و خود به رسانه ای برای شناساندن نهضت حسینی و معرفی جبهه مخالف آن یعنی جریان باطل در طول زمان تبدیل شده است.
از این رو, آیا می توان گفت مشیت الهی بر آن است که  در ریشه کنی طاغوت جهانی و سیطره جهل و گمراهی سازمان یافته بر دنیا - که امروزه جهان غرب آن را رهبری می کند- اربعین ها نقش آفرینی اساسی داشته باشند.


توصیه به زیارت قبور صالحان

توصیه به زیارت قبور صالحان
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی از امام کاظم علیه السلام نقل کرده که هرکس نمی تواند به زیارت قبور ما اهل بیت برود به جای آن به زیارت قبور برادران صالح ما برود؛
الکافی : مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَصِلَنَا فَلْیَصِلْ فُقَرَاءَ شِیعَتِنَا وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَزُورَ قُبُورَنَا فَلْیَزُرْ قُبُورَ صُلَحَاءِ إِخْوَانِنَا.( الکافی : ج  4 ص  60 ح 7.)

و از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده که هرکس نمی تواند به زیارت قبور ما اهل بیت برود به جای آن قبرهای دوستان صالح ما را زیارت کند که ثواب زیارت ما برایش نوشته می شود؛
من لا یحضره الفقیه: وَ قَالَ الصَّادِقُ ع‏ مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى صِلَتِنَا فَلْیَصِلْ صَالِحِی شِیعَتِنَا یُکْتَبْ لَهُ ثَوَابُ صِلَتِنَا وَ مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى زِیَارَتِنَا فَلْیَزُرْ صَالِحِی‏ مَوَالِینَا یُکْتَبْ لَهُ ثَوَابُ زِیَارَتِنَا.( من لا یحضره الفقیه:ج‏2، ص 73ح1765)
در فرهنگ شیعى ارتباط با پیشوایان معصوم جایگاه بسیار مهمى دارد. این امر در دوره حیات و حضور آنان، با سفر به محل اقامتشان  و دیدار و هم سخن شدن با آن بزرگواران ، تحقق مى‏ یافت و در دوره بعد از حیاتشان با مراجعه به محل قبورشان . از آنجا که در فقدان آن بزرگواران امکان گفتگو و سخن گفتن نبود و از سوى دیگر به طور طبیعى انسان براى ارتباط با دیگرى و عرض ارادت بدو ، نیاز به بیان احساسات خود دارد معصومان علیهم السلام  خود براى پاسخگویى بدین  نیاز متونی را در اختیار شیعیان قرار دادند که به زیارت نامه مشهور شده اند مانند زیارات خاص برخی معصومان و زیارات جامعه که در باره همگى آنان است . 
در این زیارات هم به جایگاه اختصاصی آنان در ارتباط با خداوند اشاره شده است که ویژه این بزرگواران است - مانند عصمت و حافظ سر الهی بودن - و هم به ویژگی های دیگری مثل هدایت گری و اسوه بودن برای زندگی اهل ایمان که در مورد دیگر صالحان و پرهیزکاران نیز قابل تطابق است . آنچه در این زیارات بیان شده به گونه ای به دلیل پیروی از آنان و توجه به مزارشان اشاره دارد. توجه به مزار انسانهای شایسته , نمونه و اسوه, به نوعی بزرگداشت و ترویج  ارزش های آنان است و از سویی حضور در این فضای یادمانی , فرصتی  است برای الهام گیری از منش و روش صاحب مزار . در چنین مکانهایی  فرد به یاد ارزش های معنوی و آفریدگار خود می افتد و جان و دلش بدان عطرآگین می شود. از این روست که محل مزارشان قطعه ای از بهشت دانسته شده است ؛

الإمامُ الجواد علیه السلام: إِنَّ بَیْنَ جَبَلَیْ طُوسَ قَبْضَةً قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْ دَخَلَهَا کَانَ آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنَ النَّارِ .( تهذیب‏ الأحکام: ج 6 ص 109 ح 8) .
امام جواد علیه السلام: میان دو کوه طوس، خاکى است که از بهشت آورده شده است.
این تعبیر بدان جهت است  که ماهیت و باطن  امور معنوی همان بهشت است که در آخرت برای همگان جلوه می کند. این آثار معنوی زیارت در زیارت قبور دیگر انسانهای شایسته نیز وجود دارد هر چند که به پای  زیارت مزار معصوم نمی رسد زیرا آنان اسوه کامل اهل ایمانند و زیارت قبورشان علاوه بر این امور، آثار دیگری نیز دارد مانند ملجا و پناهگاه بودن مزارشان که در زیارت جامعه کبیره بدان اشاره شده است . (لائذ بقبورکم ...)
با توجه به همین کارکرد معنوی مهم و تاثیر گذار است که معصومان علیهم السلام توصیه کرده اند مومنان در صورت دسترسی نداشتن به قبور آن بزرگواران , به زیارت قبور شیعیان صالح  و پرهیزکاری که در دسترشان است بروند  . این توصیه عمومی در کنار توصیه خاص برای زیارت قبر دو امامزاده معروف در ایران یعنی حضرت فاطمه معصومه (س) در قم و حضرت عبد العظیم حسنی در ری، بیانگر حقیقتی که ما بدان گوشزد کردیم.  بنابر این مکانهای یاد شده  از جهت  ایجاد فضا و روحیه معنوی و زنده کردن ایمان در دلها, همان کارکرد مزار معصومان را دارند و یادمانه های معنوی به شمار می آیند هر چند که از نظر میزان تاثیرگذاری  به پای حرم معصومان نمی رسند .


سیره امام صادق علیه السلام در رسیدگی به خانواده شهید

سیره امام صادق علیه السلام در رسیدگی به خانواده شهید
ابن ادریس از فقیهان شیعی سده ششم (م589ق) در آخر کتاب السرائر خود حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که از منظر قیامهای شیعی، مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است؛
السرائر: أَبُو عَبْدِ اللَّهِ السَّیَّارِیُّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ: ذُکِرَ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ خَرَجَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَقَالَ ع لَا أَزَالُ‏ أَنَا وَ شِیعَتِی بِخَیْرٍ مَا خَرَجَ الْخَارِجِیُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ الْخَارِجِیَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَیَّ نَفَقَةُ عِیَالِهِ‏.( السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات): ج‏3، ص 569)
ترجمه
السرائر : در نزد امام صادق سخن از قیام سادات به میان آمد ایشان فرمودند: تا زمانى که قیام کننده‏اى از خاندان محمّد صلى الله علیه و آله قیام کند، من و پیروانم در خیر و صلاح هستیم. همانا من دوست دارم کسی از این خاندان، قیام کند و در  آن صورت، مخارج زندگی خانواده اش را من به عهده می گیرم.
نکات قابل توجه از این حدیث عبارتند از؛
-    این متن اصل قیام و ارزشمندی آن را تایید می کند و آن را به خیر و صلاح جریان حق یعنی امامت و پیروان آن می داند.
-    بر اساس این متن، قیامها از حیث کارکرد، مورد تایید قرار گرفته اند و نسبت به درستی شعارها، اهداف و ... ساکت است.
-    عباسیان با نام اهل بیت پیامبر (ص) توانستند بر امویان غلبه کنند و بنا داشتند با عنوان خانواده پیامبر (ص) بر مردم حکومت کنند. از این رو، قیام سادات علیه عباسیان، مشروعیت زدایی از خلافت عباسی را در پی داشت و چنین کارکردی فی نفسه مطلوب بود.
بدین ترتیب تشویق ضمنی امام صادق(ع) به قیام و بر عهده گرفتن مخارج زندگی خانواده قیام کننده در این راستا قابل توجیه است. 
-    هر چند برای این متن موارد مشابهی از متون حدیثی نیافتیم اما در گزارش های تاریخی از نگهداری یکی از فرزندان زید شهید (قیام در سال 122 هجری قمری)  در خانه امام صادق (ع) سخن به میان آمده است.
به گفته مورخان، حسین بن زید از کودکی در خانه امام بزرگ شد و پسرخوانده ایشان به شمار می آمد. جالب آنکه این فرزند شهید در بزرگسالی به جمع هواداران محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه پیوست و در قیام او (سال 145 هجری قمری) علیه منصور عباسی مشارکت داشت؛
 
مقاتل الطالبیین : شهد الحسین بن زید حرب محمد و إبراهیم بنی عبد اللّه بن الحسن بن الحسن ثم توارى. و کان مقیما فی منزل جعفر بن محمد. و کان جعفر ربّاه، و نشأ فی حجره منذ قتل أبوه، و أخذ عنه علما کثیرا. فلما لم یذکر فیمن طلب ظهر لمن یأنس به من أهله و إخوانه.(مقاتل الطالبیین: ص332 ، الرقم 30 و رجال نجاشی: ص 52 شماره 115 )
ترجمه
حسین بن زید به همراه محمد و ابراهیم به جنگ برخاست و سپس متوارى گشت، و او پس از شهادت پدرش زید در خانه جعفر بن محمد (ع) به سر مى برد و ایشان تربیت او را به عهده گرفته بود، در خانه وی بزرگ شد و علوم بسیارى از ایشان فرا گرفت ، و چون دانست که در تعقیب او نیستند خود را براى نزدیکان از خانواده و دوستانش آشکار ساخت .
گفتنی است حسین بن زید احادیث گوناگونی از امام صادق علیه السلام نقل کرده و به گفته مرحوم خوئی در معجم‏ رجال‏الحدیث(ج 5 ص 239شماره3403  ) نام او در سند 14 روایت دیده می شود.
جالب است بدانیم که در فهرست نام سادات قیام کننده علیه عباسیان، نام فرزندان، نوه ها و نتیجه های حسین بن زید دیده می شود. جهت اطلاع بیشتر می توانید به مقاتل الطالبین مراجعه کنید.
-    بدین ترتیب روشن شد که بر گفته امام صادق علیه السلام در عهده داری مخارج خانواده شهید ، گزارشی از مورخان در سیره عملی ایشان در این خصوص وجود دارد و آن را تأیید می کند.


پس نگرفتن آنچه که در راه خدا از آن گذشته اید

پس نگرفتن آنچه که در راه خدا از آن گذشته اید
با هجرت پیامبر (ص) و مسلمانان به مدینه ،کفار قریش دیگر به آنان، دسترسی نداشتند تا آنها را تحت فشار قرار دهند از این رو بدین نتیجه رسیدند که اموال مسلمانان مهاجر را مصادره کنند. بدین ترتیب خانه های مهاجران و اموال منزل آنها را فروختند و با پول آنها هزینه کاروان تجارتی شام را تأمین کردند. هر چند جنگ بدر برای پس گرفتن این اموال از این کاروان تدبیر شد اما ابو سفیان مسیر کاروان را تغییر داد و دست مسلمانان به آن نرسید و با لشکر نظامی مکه روبرو شدند که البته با مدد الهی مسلمانان به پیروزی رسیدند. سالها بعد وقتی مسلمانان مکه را فتح کردند یکی از مهاجران از پیامبر(ص) خواست منزل مسکونی او در مکه که توسط ابوسفیان مصادره و به فروش رسیده بود، به او بازگردانده شود و پیامبر (ص) در پاسخ، از او و دیگر مهاجران خواست چیزی را که به خاطر خدا ترک کرده و از آن گذشته و از دست داده اند دوباره طلب نکنند. با این سخن، دیگر مهاجران نیز، از تقاضای بازگرداندن خانه هایشان منصرف شدند و حتی خود پیامبر (ص) نیز، از دو خانه پدری و خانه خودشان که توسط مشرکان مکه مصادره شده بود سخنی به میان نیاوردند.
متن کتاب اخبار مکه در این زمینه
رِبَاعُ حُلَفَاءِ بَنِی عَبْدِ شَمْسٍ دَارُ جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ الْأَسَدِیِّ هِیَ الدَّارُ الَّتِی بِالْمَعْلَاةِ عِنْدَ رَدْمِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یُقَالُ لَهَا دَارُ أَبَانَ بْنِ عُثْمَانَ، عِنْدَهَا الرَّوَّاسُونَ، فَلَمْ تَزَلْ هَذِهِ الدَّارُ فِی أَیْدِی وَلَدِ جَحْشٍ، وَهُمْ بَنُو عَمَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أُمُّهُمْ أُمَیَّةُ بِنْتُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَلَمَّا أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِنَبِیِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَصْحَابِهِ فِی الْهِجْرَةِ إِلَى الْمَدِینَةِ، خَرَجَ آلُ جَحْشٍ جَمِیعًا الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ إِلَى الْمَدِینَةِ مُهَاجِرِینَ، وَتَرَکُوا دَارَهُمْ خَالِیَةً، وَهُمْ حُلَفَاءُ حَرْبِ بْنِ أُمَیَّةَ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ، فَعَمَدَ أَبُو سُفْیَانَ بْنُ حَرْبٍ إِلَى دَارِهِمْ هَذِهِ فَبَاعَهَا بِأَرْبَعِ مِائَةِ دِینَارٍ مِنْ عَمْرِو بْنِ عَلْقَمَةَ الْعَامِرِیِّ مِنْ بَنِی عَامِرِ بْنِ لُؤَیٍّ، فَلَمَّا بَلَغَ آلَ جَحْشٍ أَنَّ أَبَا سُفْیَانَ قَدْ بَاعَ دَارَهُمْ، أَنْشَأَ أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشٍ یَهْجُو أَبَا سُفْیَانَ، وَیُعَیِّرُهُ بِبَیْعِهَا، وَکَانَتْ تَحْتَهُ الْفَارِعَةُ بِنْتُ أَبِی سُفْیَانَ:
[البحر الکامل]
أَبْلِغْ أَبَا سُفْیَانَ أَمْرًا ... فِی عَوَاقِبِهِ النَّدَامَهْ
دَارُ ابْنِ أُخْتِکَ بِعْتَهَا ... تَقْضِی بِهَا عَنْکَ الْغَرَامَهْ
وَحَلِیفُکُمْ بِاللَّهِ رَبِّ ... النَّاسِ مُجْتَهِدُ الْقَسَامَهْ
اذْهَبْ بِهَا اذْهَبْ بِهَا ... طُوِّقْتَهَا طَوْقَ الْحَمَامَهْ
فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ فَتْحِ مَکَّةَ، أَتَى أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشٍ، وَقَدْ ذَهَبَ بَصَرُهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَکَلَّمَهُ فِیهَا، وَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ أَبَا سُفْیَانَ عَمَدَ إِلَى دَارِنَا فَبَاعَهَا فَدَعَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَسَارَّهُ بِشَیْءٍ، فَمَا سَمِعَ أَبُو أَحْمَدَ بَعْدَ ذَلِکَ ذِکْرَهَا بِشَیْءٍ، فَقِیلَ لِأَبِی أَحْمَدَ بَعْدَ ذَلِکَ: مَا قَالَ لَکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: قَالَ لِی: «إِنْ صَبَرْتَ کَانَ خَیْرًا لَکَ، وَکَانَتْ لَکَ بِهَا دَارٌ فِی الْجَنَّةِ» قَالَ: قُلْتُ: أَنَا أَصْبِرُ فَتَرَکَهَا أَبُو أَحْمَدَ، ثُمَّ اشْتَرَاهَا بَعْدَ ذَلِکَ یَعْلَى بْنُ مُنَبِّهٍ التَّمِیمِیُّ حَلِیفُ بَنِی نَوْفَلِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ، فَکَانَتْ لَهُ، وَکَانَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ قَدِ اسْتَعْمَلَهُ عَلَى صَنْعَاءَ، ثُمَّ عَزَلَهُ، وَقَاسَمَهُ مَالَهُ کُلَّهُ کَمَا کَانَ عُمَرُ یَفْعَلُ بِالْعُمَّالِ، إِذَا عَزَلَهُمْ قَاسَمَهُمْ أَمْوَالَهُمْ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ حِینَ عَزَلَهُ: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، کَمْ لَکَ بِمَکَّةَ مِنَ الدُّورِ؟ فَقَالَ: لِی بِهَا دُورٌ أَرْبَعٌ قَالَ: فَإِنِّی مُخَیِّرُکَ , ثُمَّ أَخْتَارُ قَالَ: افْعَلْ مَا شِئْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَاخْتَارَ یَعْلَى دَارَ غَزْوَانَ بْنِ جُبَیْرِ بْنِ شَبِیبِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ غَزْوَانَ، صَاحِبِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ الْوَجْهَیْنِ الَّتِی کَانَتْ بِبَابِ الْمَسْجِدِ الْأَعْظَمِ الَّذِی یُقَالُ لَهُ بَابُ بَنِی شَیْبَةَ، وَکَانَ عُتْبَةُ بْنُ غَزْوَانَ لَمَّا هَاجَرَ دَفَعَهَا إِلَى أُمَیَّةَ بْنِ أَبِی عُبَیْدَةَ بْنِ هَمَّامِ بْنِ یَعْلَى بْنِ مُنَبِّهٍ، فَلَمَّا کَانَ عَامُ الْفَتْحِ وَکَلَّمَ بَنُو جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ الْأَسَدِیِّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی دَارِهِمْ، فَکَرِهَ لَهُمْ أَنْ یَرْجِعُوا فِی شَیْءٍ مِنْ أَمْوَالِهِمْ، أُخِذَ مِنْهُمْ فِی اللَّهِ تَعَالَى وَهَجَرُوهُ لِلَّهِ، أَمْسَکَ عُتْبَةُ بْنُ غَزْوَانَ عَنْ کَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی دَارِ هَذِهِ ذَاتِ الْوَجْهَیْنِ، وَسَکَتَ الْمُهَاجِرُونَ فَلَمْ یَتَکَلَّمْ أَحَدٌ مِنْهُمْ فِی دَارٍ هَجَرَهَا لِلَّهِ سُبْحَانَهُ، وَسَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ مَسْکَنَیْهِ کِلَیْهِمَا، مَسْکَنِهِ الَّذِی وُلِدَ فِیهِ، وَمَسْکَنِهِ الَّذِی ابْتَنَى فِیهِ بِخَدِیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ
، وَوُلِدَ فِیهِ وَلَدُهُ جَمِیعًا،
وَکَانَ عَقِیلُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَخَذَ مَسْکَنَهُ الَّذِی وُلِدَ فِیهِ، وَأَمَّا بَیْتُ خَدِیجَةَ فَأَخَذَهُ مُعَتِّبُ بْنُ أَبِی لَهَبٍ، وَکَانَ أَقْرَبَ النَّاسِ إِلَیْهِ جِوَارًا، فَبَاعَهُ بَعْدُ مِنْ مُعَاوِیَةَ بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ، وَکَانَ عُتْبَةُ بْنُ غَزْوَانَ یَبْلُغُهُ عَنْ یَعْلَى أَنَّهُ یَفْخَرَ بِدَارِهِ، فَیَقُولُ: وَاللَّهِ لَأَظُنَّنِی سَآتِی دَلَّ بْنَ عَلِیٍّ فَآخُذُ دَارِی مِنْهُ فَصَارَتْ دَارُ آلِ جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ لِعُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ حِینَ قَاسَمَ یَعْلَى دُورَهُ، فَکَانَتْ فِی یَدِ عُثْمَانَ وَوَلَدِهِ لَمْ تَخْرُجْ مِنْ أَیْدِیهِمْ مِنْ یَوْمَئِذٍ، وَإِنَّمَا سُمِّیَتْ دَارَ أَبَانَ لِأَنَّ أَبَانَ بْنَ عُثْمَانَ کَانَ یَنْزِلُهَا فِی الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ إِذَا قَدِمَ مَکَّةَ، فَلِذَلِکَ سُمِّیَتْ بِهِ وَقَالَ أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ یَذْکُرُ الَّذِی بَیْنَهُ وَبَیْنَ بَنِی أُمَیَّةَ مِنَ الرَّحِمِ وَالصِّهْرِ وَالْحِلْفِ، وَکَانَ حَلِیفَهُمْ، وَأُمُّهُ أُمَیْمَةُ بِنْتُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَکَانَتْ تَحْتَهُ الْفَارِعَةُ بِنْتُ أَبِی سُفْیَانَ، فَقَالَ أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ:
[البحر الکامل]
أَبَنِی أُمَیَّةَ کَیْفَ أُظْلَمُ فِیکُمُ ... وَأَنَا ابْنُکُمْ وَحَلِیفُکُمْ فِی الْعُسْرِ
لَا تَنْقُضُوا حِلْفِی وَقَدْ حَالَفْتُکُمْ ... عِنْدَ الْجِمَارِ عَشِیَّةَ النَّفْرِ
وَعَقَدْتُ حَبْلَکُمُ بِحَبْلِیَ جَاهِدًا ... وَأَخَذْتُ مِنْکُمْ أَوْثَقَ النَّذْرِ
وَلَقَدْ دَعَانِی غَیْرُکُمْ فَأَبَیْتُهُمْ ... وَذَخَرْتُکُمْ لِنَوَایِبِ الدَّهْرِ
فَوَصَلْتُمُ رَحِمِی بِحَقْنِ دَمِی ... وَمَنَعْتُمُ عَظْمِی مِنَ الْکَسْرِ
لَکُمُ الْوَفَاءُ وَأَنْتُمُ أَهْلٌ لَهُ ... إِذْ فِی سِوَاکُمْ أَقْبَحُ الْغَدْرِ
مَنَعَ الرُّقَادَ فَمَا أُغَمِّضُ سَاعَةً ... هَمٌّ یَضِیقُ بِذِکْرِهِ صَدْرِی
قَالَ: وَلِآلِ جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ أَیْضًا الدَّارُ الَّتِی بِالثَّنِیَّةِ فِی حَقِّ آلِ مُطِیعِ بْنِ الْأَسْوَدِ، وَیُقَالُ لَهَا دَارُ کَثِیرِ بْنِ الصَّلْتِ دَارُ الطَّاقَةِ، ابْتَاعَهَا کَثِیرُ بْنُ الصَّلْتِ.
آدرس: أخبار مکة وما جاء فیها من الآثارللازرقی: ج 2ص 245 .(أخبار مکة وما جاء فیها من الأثار، أبو الولید محمد بن عبد الله بن أحمد بن محمد بن الولید بن عقبة بن الأزرق الغسانی المکی المعروف بالأزرقی (المتوفى: 250هـ)، المحقق: رشدی الصالح ملحس،الناشر: دار الأندلس للنشر – بیروت.)


مفهوم «اخلاصِ در دین» در آیات قرآن کریم

مفهوم اخلاص در دین در آیات قرآن کریم
برخی از کاربردهای اخلاص در قرآن کریم در خصوص«اخلاص در دین» است که شمار آنها به 11 مورد می رسد. از آنجا که «خلص» در باب افعال به معنای زدودن ناخالصی ها از یک چیز و ناب و صاف کردن آن است و دین در لغت به معنای اطاعت و حالت انقیاد و ذلت نسبت به کسی است بدین ترتیب «اخلاص در دین» به معنای آن است که فرد فقط از یک نفر اطاعت کند و نسبت به او حالت انقیاد و ذلت داشته باشد و این در صورتی است که در ذهن و قلب فقط او را شایسته اطاعت بداند و بدیهی است فرد چنین کسی را خدا، صاحب اختیار، شایسته توجه و پرستش و برطرف کننده مشکلات می داند. در این راستا شاهدیم که هر جا، اخلاص در دین بکار رفته با قید«لله» یا « له» همراه آمده و اشاره به این حقیقت دارد که مؤمن واقعی اطاعت را فقط شایسته خدا می داند و در عمل فقط از او اطاعت می کند و این به معنای دوری از اعتقاد به شایستگی دیگران برای اطاعت و هر آنچه ویژه خداست می باشد که همان دوری از شرک است. بدین جهت است که درآیه 3 سوره زمر دین خالص، ویژه خداوند دانسته شده است؛
 أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فی‏ ما هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ .».
هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه براى خدا است و بس. کسانى که جز خدا سرپرستان و یاوران دیگرى را برمى‏گیرند (و بدانان تقرّب و توسّل مى‏جویند، مى‏گویند:) ما آنان را پرستش نمى‏کنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. خداوند روز قیامت میان ایشان (و مؤمنان) درباره چیزى که در آن اختلاف دارند داورى خواهد کرد. خداوند دروغگوى کفرپیشه را (به سوى حق) هدایت و رهنمود نمى‏کند (و او را با وجود کذب و کفر به درک و فهم حقیقت نائل نمى‏گرداند).
بر این اساس تنها فرد شایسته اطاعت و پرستش خداست و به هیچ بهانه ای حتی قصد تقرب به خود خدا نمی توان نسبت به دیگری حالت انقیاد، اطاعت و پرستش داشت از این روست که در آیات گوناگون از بندگان خواسته شده با واقعیت و حقیقت هماهنگ شوند و کسی را در این امر شریک خدا قرار ندهند. کابردهای اخلاص در این آیات، همگی بر این معنا تأکید دارند که «خالص کردن دین برای خدا» و پاک کردن انواع پیرایه های شرک، نقشی اساسی در تحقق مفهوم ایمان دارند. در آیه 46 سوره  نساء در شمارش شرایط بازگشت منافقان به جمع مؤمنان و الحاقشان به اهل ایمان از توبه، اصلاح اعمال سوء، اعتصام به خدا و اخلاص دین برای خداوند، سخن به میان آمده است؛
الاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْراً عَظیماً.»
مگر آنها که توبه کنند، و جبران و اصلاح نمایند، به (دامن لطف) خدا، چنگ زنند، و دین خود را براى خدا خالص کنند؛ آنها با مؤمنان خواهند بود؛ و خداوند به افراد باایمان، پاداش عظیمى خواهد داد.
 اخلاص در این آیه به قرینه آیات قبل که از منافقان صدر اسلام سخن گفته اند به معنای دوری از شرک و موحد بودن است. در آیه 29 سوره اعراف نیز از مؤمنان خواسته در عبادت خدا را بخوانند در حالی که دین را برای او خالص کرده¬اند ؛
قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ.
بگو: «پروردگارم امر به عدالت کرده است؛ و توجّه خویش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوى او کنید! و او را بخوانید، در حالى که دین (خود) را براى او خالص گردانید! (و بدانید) همان گونه که در آغاز شما را آفرید، (بار دیگر در رستاخیز) بازمى‏گردید!
در این آیه از مؤمنان خواسته شده فقط خداوند به عنوان معبود در کانون توجه آنان باشد و غیر از او را در این امر شریک نسازند که به معنای دوری از شرک در عبادت است. این معنا در آیات ذیل نیز مورد تأکید قرار گرفته است ؛
إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ .(الزمر : 2)
ما این کتاب را بحقّ بر تو نازل کردیم؛ پس خدا را پرستش کن و دین خود را براى او خالص گردان‏.
قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّین.( الزمر : 11)
بگو: «من مأمورم که خدا را پرستش کنم در حالى که دینم را براى او خالص کرده باشم.
قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی.( الزمر : 14)
بگو: «من تنها خدا را مى‏پرستم در حالى که دینم را براى او خالص مى‏کنم.
فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ. (غافر : 14)
(تنها) خدا را بخوانید و دین خود را براى او خالص کنید، هر چند کافران ناخشنود باشند!
هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ. (غافر : 65.)
زنده (واقعى) اوست؛ معبودى جز او نیست؛ پس او را بخوانید در حالى که دین خود را براى او خالص کرده‏اید! ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است!
وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَةِ. (البینة : 5)
و به آنها دستورى داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالى که دین خود را براى او خالص کنند و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ و این است آیین مستقیم و پایدار!
بدین ترتیب اخلاص در این گونه آیات، به معنای پیراستنِ اعتقاد به خدا و تنها کانون شایسته توجه و پرستش، از پیرایه است یعنی انسان کس دیگری را در عرض خداوند نداند، نه در مقام توجه و پرستش و نه در اعتقاد به ربوبیت. برابر آیات ذیل انسان بر اثر شرایط خطر خود به این مقام «اخلاص در دین» می رسد و فقط خداوند را شایسته توجه، رب و منجی می داند و از دیگر اسباب قطع امید کرده و توجهش به خداوند از پیرایه¬ها پاک شده و فقط خدا را می خواند؛
هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ. (یونس : 22)
او کسى است که شما را در خشکى و دریا سیر مى‏دهد؛ زمانى که در کشتى قرار مى‏گیرید، و بادهاى موافق آنان را (بسوى مقصد) حرکت میدهد و خوشحال مى‏شوند، ناگهان طوفان شدیدى مى‏وزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها مى‏آید؛ و گمان مى‏کنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روى اخلاص مى‏خوانند که: «اگر ما را از این گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهیم بود!»
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ. (العنکبوت : 65)
هنگامى که بر سوار بر کشتى شوند، خدا را با اخلاص مى‏خوانند (و غیر او را فراموش مى‏کنند)؛ امّا هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز مشرک مى‏شوند!
وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ .( لقمان : 32)
و هنگامى که (در سفر دریا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گیرد)، خدا را با اخلاص مى‏خوانند؛ امّا وقتى آنها را به خشکى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پیش مى‏گیرند (و به ایمان خود وفادار مى‏مانند، در حالى که بعضى دیگر فراموش کرده راه کفر پیش مى‏گیرند)؛ ولى آیات ما را هیچ کس جز پیمان‏شکنان ناسپاس انکار نمى ‏کنند.


نقش روانی اکثریت داشتن در روحیه هواداران یک گرایش و مکتب

نقش روانی اکثریت داشتن در روحیه هواداران یک گرایش و مکتب
احساس طبیعی معتقدان یک مکتب نسبت به داشتن اکثریت در حوزه جغرافیایی سیاسی یا فرهنگی و یا مذهبی خاص، پیش از هر چیز غرور و رضایت است که این امر تا احساس برحق بودن به خاطر اکثر بودن پیش می رود  .
این در حالی است که می دانیم  گرایش اکثریت به یک جریان و مکتب نمی تواند دلیل حقانیت یک جریان باشد امری که درک آن دشوار نیست . شاهد روشن این مدعا تجربه جابجایی اکثریت از جمع جریانهاست . چه بسیار مواردی که اکثریت ، از صف پیروان یک حریان خارج شده و در صفوف یک جریان دیگر جای گرفته است  . حتی در برخی موارد اکثریت به مکتبی روی آورده که در گذسته مخالف مکتب  صاحب اکثریت بوده است . بنابراین خاستگاه گرایش اکثریت به یک جریان تنها برحق بودن آن نیست ، بلکه عوامل گوناگونی دارد که ریشه در گرایش توده ها دارد و عوامل تاثیر گذار بر گرایش توده ها  فراوان و متنوع هستند  . در این جا مناسب است به دو نمونه تاریخی اشاره شود :
-     با آغاز بعثت و شروع دعوت پیامبر به توحید و اسلام ، ایمان آورندگان به ایشان کم بودند و در اقلیت به سر می بردند و کفار در اکثریت بودند اما به تدریج با آشکار شدن حقانیت دعوت پیامبر و  مجاهدت های فراوان پیامبر (ص) در مسیر دعوت و هدایت مردم ، این رابطه عکس شد و مسلمانان در شبه جزیره عرستان  دارای اکثریت شدند  اما این امر دوباره در جریان سقیفه رابطه عکس یافت یعنی اقلیتی توانستند مسیر تعیین شده از سوی پیامبر را تغییر دهند و با ترفندهایی اکثریت را به دنبال خود بکشند امری که  در دوره معاویه نیز با بهانه کردن پیراهن عثمان تکرار شد و با استفاده از خلاءهای فرهنگی موجود در جامعه اسلامی توانست بر خلافت دست یابد و اکثریت را با خود همراه کند . در یک مجلس عمومی امویان در مدینه پس از حاکمیت یافتن بلامنازع معاویه آنان بدین امر که توانستند اکثریت را به دنبال خود بکشند افتخار کرده اند .

-    قاضی عبد الجبار معتزلی در کتاب تثبیت دلائل النبوه(ج 1 ص 211) می نویسد : حنبلی ها در بحث با شیعیان ادعا می کردند چون اکثریت با آنها و اقلیت با شیعان است پس حق با ایشان است.؛«و قد کانت الحنابله تحتج علی خصومهم من الرافضه بالکثره و تفزع الرافضه بالقلة.»


قانون طبیعی آرامش شب

قانون طبیعی آرامش شب
با غروب آفتاب و فرا رسیدن تاریکی، زمینه فعالیت  برای بسیاری از جاندران از بین می رود و خود فرصتی می شود برای دست کشیدن از تلاش های روزانه و آرام و قرار گرفتن و و آسایش آنها. استراحت و آرامش شبانه در کنار سکوت ناشی از توقف فعالیت ها، خستگی را از تن ها خارج می کند و انرژی از دست رفته را بدانها بازمی گرداند تا با شروع روز به دنبال تأمین نیازهای خود بروند. این چرخه کار روزانه و استراحت و آرامش شبانه، روند غالب در حیات جاندران است. جریان غالب در حیات آدمیان نیز چنین بوده لکن با پیشرفت های صنعتی در سده های اخیر و اختراع کانون های تولید نور مصنوعی (لامپ ها و چراغ های گوناگون برقی) و دسترسی آسان بشر به نور، دیگر با غروب خورشید فعالیت های روزمره از حرکت باز نمی ایستد و هر چه زمان می گذرد بر ساعات کارو فعالیت شبانه افزوده می شود و ساعت خواب دیرتر و دیرتر می شود. جالب آنکه برای جبران ساعت خواب ساعت بیداری صبح نیز دیرتر و دیرتر می شود. از یک سو در آغاز شب با مصرف انرژی الکتریسته بسیار، شبها را روشن نگه می دارند تا فعالیت امکان پذیر باشد و از دیگر سو ساعات آغازین روز که از روشنایی طبیعی برخوردار است ، بدون فعالیت می گذرد و بسیاری در خواب بسر می برند. آنچه بشر امروز را به این مسیر وارونه کشانده این گمان است که علت توقف فعالیت در گذشته، نبود نورو تاریکی بوده و دراین دوران، این مشکل حل شده و می توان این موازنه را بهم زد. اما بسنده کردن بدین فهم ظاهری، معلوم نیست چه خسارت هایی ببار خواهد آورد و ای چه بسا درک آن فقط برای آیندگان ممکن باشد.
آنچه گفتیم مقدمه بود برای پرداختن به یک قانون طبیعی که قرآن کریم در آیات گوناگون بدان گوشزد کرده است.
در شش آیه، به صراحت از آرامش بخشی شب سخن به میان آمده است. دریک آیه، به صورت مطلق وبه عنوان قانون کلی طبیعت یاد شده وبدین ترتیب شامل تمام جانداران می شود ودر پنج آیه تأکید شده که شب مایه آرامش بشر قرار داده شده است مانند آیه 67 سوره یونس که می فرماید :
« هُوَ الَّذی جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ لِتَسْکُنُوا فیهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَسْمَعُونَ»
او کسى است که شب را براى شما آفرید، تا در آن آرامش بیابید؛ و روز را روشنى بخش (تا به تلاش زندگى پردازید) در اینها نشانه‏هایى است براى کسانى که گوش شنوا دارند!
اما در آیه 96 سوره انعام که به صورت مطلق، شب مایه آرامش دانسته شده به نکات دیگری نیز نظر دارد که در ذیل بدان می پردازیم؛
وَ جَعَلَ اللَّیْلَ سَکَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ.
 
شب را براى آرامش قرار داد، و خورشید و ماه را وسیله‏اى براى محاسبه و اندازه‏گیرى زمان مقرّر فرمود؛ این است اندازه‏گیرى آن تواناى شکست‏ناپذیر ودانا.
برابر مفاد این آیه، در تدبیر آفرینش، شب برای آرامش موجودات در نظر گرفته شده است و این قانون شامل تمام جانداران و از آن جمله انسان هم می شود.
تعبیر« ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیمِ. این تقدیر خدای عزیز و داناست» در بخش پایانی، نکته قابل توجهی دارد. عزت در لغت بدین معناست که صاحب آن، از چنان جایگاهی برخوردار است که کسی نمی تواند بدان دست درازی کند و بر او چیره شود. بدین ترتیب او بر دیگران چیره و غالب است اما دیگران نمی توانند بر او غلبه کنند. دو کلید واژه عزت و علم بر ایجاد و تأسیس این قانون نظر دارند. عزیز بودن خدا ما را به این حقیقت رهنمون می سازد که قانون خداوند در خصوص آرامش بخشی شب، مغلوب واقع نمی شود و بر اساس خود باقی می ماند. کلید واژه علیم نیز بدین معناست که این تدبیر و تصمیم از روی علم و دانش بوده و کسی که خالق هستی است در ساماندهی آفرینش این قاعده و قانون را برای آرامش جانداران در کره زمین ایجاد کرده است.از این رو می توان گفت کسی نمی تواند بر این تدبیر غلبه کند و تنها می تواند خود را از مزایای آن محروم کند.
بنابر این بهم زدن این قاعده طبیعی و وارونگی در سبک زندگی امروزی به زیان بشر است و جایگزین مناسبی برای آن یافت نمی شود. این گمان هم که خواب روزانه می تواند کمبود خواب شب را جبران کند درست نیست زیرا آرامش شبانگاهی وابسته به مجموعه ای از عوامل است که یکی از آنها خواب است اما امور دیگری چون ارتباط شب با ساختار جسمی و روحی جانداران و محیط زیست می توانند نقش آفرینی کنند.
پایبند نبودن به چرخه طبیعی حیات و قوانین آن، چیزی جز خسارت ببار نمی آورد از آنجا که آگاهی بشر از ساختار آفرینش بسیار محدود است هرگز قادر نیست بهم ریختگی نظم آن را جبران کند یا برایش جایگزینی طراحی کند.
جالب آن که در متون دینی به گونه های مختلف، احترام به قانون آرامش شبانگاهی چه در خصوص انسان و چه سایر جانداران مورد توجه قرار گرفته و بدان سفارش شده است. روایاتی که بیدار ماندن را فقط برای امور محدودی مثل سفر، عبادت، فراگیری دانش و مراسم عروسی، جایز دانسته اند (الخصال:  ص 78 ح 125و ص 112 ح 88) در این راستا قرار دارند.
همچنین در منابع روایی صید حیوانات و ذبح آنان در شب قبیح دانسته شده است . در بین این روایات، توصیه امام سجاد علیه السلام به خودداری از ذبح شبانه حیوانات تا هنگام اذان صبح، قابل توجه است.
در این حدیث با استناد به همین
آیه 96 سوره انعام، ایشان چنین استدلال کرده اند که چون خداوند شب را مایه آرامش هر چیزی قرار داده احترام به این قانون شایسته است و تا هنگام طلوع فجر (اذان صبح) از ذبح حیوانات خوداری شود؛
الکافی :ج‏6، ص 236ح 3 : عَلِیُّ بْنُ إِسْمَاعِیلَ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع وَ هُوَ یَقُولُ لِغِلْمَانِهِ‏ لَا تَذْبَحُوا حَتَّى یَطْلُعَ الْفَجْرُ فَإِنَّ اللَّهَ‏ جَعَلَ اللَّیْلَ‏ سَکَناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍقَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَإِنْ خِفْنَا فَقَالَ ع إِنْ خِفْتَ الْمَوْتَ فَاذْبَحْ.

ترجمه
ابان بن تغلب: شنیدم که علی بن حسین (ع) به خدمتکارانش می فرمود:
هنگام شب حیوانات را ذبح نکنید و تا اذان صبح دست نگه دارید زیرا خداوند شب را مایه آرامش هر چیزی قرار داده است.
من عرض کردم: اگر بترسیم که حیوان بمیرد چه؟فرم
ودند: در این صورت ذبح در شب اشکالی ندارد.






در این وبلاگ
در کل اینترنت