سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

جلوه ای از غدیر در واقعه عاشورا ؛ رابطه عاطفی بین امت و رهبر

جلوه ای از غدیر در  واقعه عاشورا ؛ رابطه عاطفی بین امت و رهبر

بر اساس متون گوناگون تاریخی و روایی  ، پیامبر اکرم تلاش های فراوانی برای شناساندن حضرت علی علیه السلام به عنوان رهبر و امام پس از خود ، داشته اند  چنانکه از آغاز دعوت خود ، ایشان را برای چنین امری تربیت کردند و به بهانه های مختلفی تلاش داشتند جانشین پس از خود را معرفی کنند . آخرین مورد از این تلاشها در غدیر بود که از نظر  نوع مخاطبان از گستره و تنوع فراوانی برخوردار بود و رسمیت بیشتری داشت . در معرفی غدیر پیامبر از  تعبیر «من کنت مولاه فهذا علی مولاه » استفاده کردند . در واژه «مولی» و ولایت ،  معنای محبت و دوستی با رهبری جامعه با هم عجین هستند و این بدان معناست که رهبری الهی با محبت و عاطفه رهبری نسبت به امت و همچنین عاطفه و محبت امت با رهبر همراه است و حاکمیت رهبر الهی با امت از روی محبت است و اطاعت امت از رهبری نیز با محبت و علاقه به او همراه است . هر چند بازی های سیاسی پس از غدیر مانع از وقوع و تحقق یافتن این نوع حکومت در جهان اسلام شد اما می توان رگه هایی از این نوع تعامل را در ارتباط ائمه علیهم السلام با هوادارانشان دید .  از آنجا که امام حسین علیه السلام فرموده اند یاران من بهترین یاران هستند بدیهی است این نوع تعامل در میان آنها بیشتر دیده شود . ماجرای روز عاشورا آکنده از عطر چنین رابطه ی عاطفی بین رهبر و امت است و می تواند نمونه و الگوی رابطه بین امام و امت باشد . ما در این جا یک مورد از این مصادیق را می آوریم . این جریان در باره ی  اعزام گروهی از یاران  امام حسین علیه السلام برای برداشتن آب از شریعه فرات است . پیشا پیش این گروه اعزامی نافع بن بن هلال جملى در حرکت است . وقتی دشمن به او می گوید تو می توانی خود آب بخوری ولی حق نداری با خود ببری ، می گوید : به خدا سوگند تا حسین ویارانش تشنه‏اند یک قطره نخواهم نوشید . این جمله نشان از علاقه او به امامش و از خود گذشتگی برای او دارد .

گزارشگر این واقعه حمید بن مسلم خبرنگار لشکر عمر بن سعد است . طبری به نقل از او ماجرای  بسته شدن آب در روز  هفتم محرم بر کاروانیان امام حسین را چنین گزارش کرده است :

حمید بن مسلم ازدى گوید: نامه‏اى از عبید الله بن زیاد پیش عمر بن سعد آمد به این مضمون:

«اما بعد، میان حسین و یاران وى و آب حایل شو که یک قطره «از آن ننوشند همانطور که با متقى پاکیزه خوى مظلوم، امیر مؤمنان، «عثمان بن عفان رفتار کردند.» گوید: عمر بن سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار فرستاد که آبگاه را گرفتند و میان حسین و یاران وى آب حایل شدند و نگذاشتند یک قطره آب بنوشند و این سه روز پیش از کشته شدن حسین بود.

گوید: عبید الله بن ابى حصین ازدى _ که نسب از بجیله داشت _ بانگ زد و گفت: «اى حسین آب را مى‏بینى که به رنگ آسمان است به خدا یک قطره از آن نمى‏چشى تا از تشنگى بمیرى.» گوید: حسین گفت: «خدایا او را از تشنگى بکش و هرگز او را نبخش.» حمید بن مسلم گوید: به خدا بعدها هنگامى که بیمار بود عیادتش کردم به خدایى که جز او خدایى نیست دیدمش آب مى‏خورد تا شکمش پر مى‏شد و قى مى‏کرد، آنگاه باز آب مى‏خورد تا شکمش پر مى‏شد و قى مى‏کرد، اما سیراب نمى‏شد و چنین بود تا جان داد.

حمید بن مسلم گوید: وقتى تشنگى بر حسین و یارانش سخت شد، عباس بن على بن ابى طالب برادر خویش را پیش خواند و با سى سوار و بیست پیاده فرستاد و بیست مشک همراهشان کرد که شبانگاه برفتند و نزدیک آب رسیدند و نافع بن هلال جملى با پرچم پیشاپیش مى‏رفت. عمرو بن حجاج زبیدى گفت: «کیستى بگو براى چه آمده‏اى؟»

گفت: «آمده‏ایم از این آب که ما را از آن بازداشته اید، بنوشیم.» گفت: «بنوش، نوش جانت.» گفت: « نه ، به خدا سوگند ، تا حسین و این گروه از یارانش که مى‏بینى تشنه‏اند یک قطره نخواهم نوشید.» گوید: پس از آن کسان نمودار شدند. عمرو گفت: «نه، به خدا راهى براى آب دادن اینان نیست ما را اینجا گذاشته‏اند که آب را از آنها منع کنیم.» گوید: و چون یاران نافع نزدیک رسیدند به پیادگان گفت: «مشکها را پر کنید» پیادگان هجوم بردند و مشکها را پر کردند. عمرو بن حجاج و یارانش پیش دویدند.

عباس بن على بن ابى طالب و نافع بن هلال به آنها حمله بردند و پسشان زدند که به جاى خویش بازگشتند، آنگاه گفتند: «برویم.» اما راهشان را گرفتند.  عمرو بن حجاج سوى آنها آمد و درگیرى اندکى شد، یکى از یاران عمرو بن حجاج، که از طایفه صداء بود، زخم خورد، نافع بن هلال زخمش زده بود، مى‏پنداشت چیزى نیست اما پس از آن بدتر شد و از همان زخم بمرد. گوید: یاران حسین با مشکها بیامدند و آب را پیش وى بردند.

آدرس : ترجمه تاریخ‏الطبری ج‏7 ص3007  .

مشخصات نشر: تاریخ طبرى ، محمد بن جریر طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، 1375ش .

 متن خبر طبری به زبان عربی 

تاریخ الطبری :  قال أبو مخنف  حدثنى سلیمان بن أبى راشد عن حمید بن مسلم الازدی قال جاء من عبید اللَّه بن زیاد کتاب إلى عمر بن سعد أما بعد فحل بین الحسین وأصحابه وبین الماء ولا یذوقوا منه قطرة کما صنع بالتقى الزکی المظلوم أمیر المؤمنین عثمان   عفان قال فبعث عمر بن سعد  عمرو بن الحجاج على خمسمائة فارس فنزلوا على الشریعة وحالوا بین حسین وأصحابه وبین الماء أن یسقوا منه قطرة وذلک قبل قتل الحسین بثلاث قال ونازله عبد اللَّه ابن أبى حصین الازدی وعداده فی بجیلة فقال یا حسین ألا تنظر إلى الماء کأنه کبد السماء واللَّه لا تذوق منه قطرة حتى تموت عطشا فقال حسین اللهم اقتله عطشا ولا تغفر له أبدا قال حمید بن مسلم واللَّه لعدته بعد ذلک فی مرضه فواللَّه الذى لا إله إلا هو لقد رأیته یشرب حتى بغر ثم یقئ ثم یعود فیشرب حتى یبغر فما یروى فما زال ذلک دأبه حتى لفظ غصته یعنى نفسه قال : ولما اشتد على الحسین وأصحابه العطش دعا العباس بن على بن أبى طالب أخاه فبعثه فی ثلاثین فارسا وعشرین راجلا وبعث معهم بعشرین قربة فجاءوا حتى دنوا من الماء لیلا واستقدم إمامهم باللواء نافع بن هلال الجملى فقال عمرو بن الحجاج الزبیدى من الرجل فجئ ما جاء بک قال جئنا نشرب من هذا الماء الذى حلاتمونا عنه قال فاشرب هنیئا قال لا واللَّه لا أشرب منه قطرة وحسین عطشان ومن ترى من أصحابه فطلعوا علیه فقال لا سبیل إلى سقى هؤلاء إنما وضعنا بهذا المکان لنمنعهم الماء فلما دنا منه أصحابه قال لرجاله املؤا قربکم فشد الرجالة فملؤا قربهم وثار إلیهم عمرو بن الحجاج وأصحابه فحمل علیهم العباس ابن على ونافع بن هلال فکفوهم ثم انصرفوا إلى رحالهم فقالوا امضوا ووقفوا دونهم فعطف علیهم عمرو بن الحجاج وأصحابه واطردوا قلیلا ثم إن رجلا من صداء طعن من أصحاب عمرو بن الحجاج طعنه نافع بن هلال فظن أنها لیست بشی‏ء ثم إنها انتقضت بعد ذلک فمات منها وجاء أصحاب حسین بالقرب فأدخلوها علیه .

آدرس : تاریخ الطبری : ج‏5 ص412  .

مشخصات نشر: تاریخ الأمم و الملوک ، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم ، بیروت، دار التراث ، ط الثانیة،  1387/1967.

 

 


عزت مداری امام حسین (ع) در مذاکره با فرمانده دشمن

 عزت مداری امام حسین (ع) در مذاکره با فرمانده  دشمن

در گزارش مذاکرات امام با دشمن و فرمانده اش عمر بن سعد ، گاه  ازسه پیشنهاد امام حسین برای برون رفت از مشکل درگیری  ، سخن به میان می آید اینکه یا اجازه داده شود یا به مدینه باز گردند یا به یکی از نقاط مرزی بروند و یا به شام نزد یزید بروند . اما طبری در کنار این نقل ، به گزارش دیگری اشاره دارد که این نقل را رد می کند و می گوید امام فقط گفتند اجازه بدهید من فعلا از اینجا بروم تا ببینیم چه می شود . در ذیل ترجمه تاریخ طبری و متن اصلی در این باره می آید :

 ترجمه تاریخ‏الطبری  :  هانى بن ثبیت حضرمى که هنگام کشته شدن حسین حضور داشته بود گوید:

حسین علیه السلام عمرو بن قرظه انصارى را پیش عمر بن سعد فرستاد که امشب میان اردوگاه من و اردوگاه خودت مرا ببین.

گوید: عمر بن سعد با حدود بیست سوار بیامد، حسین نیز با همانند آن بیامد و چون به هم رسیدند حسین به یاران خویش گفت دور شوند. عمر بن سعد نیز با یاران خویش چنین گفت.

گوید: از آنها دور شدیم چندان که صدا و سخنشان را نمى‏شنیدیم. سخن کردند و طول دادند تا پاسى از شب برفت. پس از آن هر کدام با یارانشان سوى اردوگاه خویش بازگشتند و کسان درباره آنچه میانشان رفته بود به پندار سخن‏ کردند پنداشتند که حسین به عمر بن سعد گفته بود: «با من پیش یزید بن معاویه بیا و دو اردو را به جاى مى‏گذاریم.» عمر گفته بود: «در این صورت خانه‏ام را ویران مى‏کنند.» گفته بود: «من آنرا برایت مى‏سازم.» گفته بود: «املاکم را مى‏گیرند.» گفته بود: «از اموال خودم در حجاز بهتر از آن به تو مى‏دهم.» گوید: و عمر این را خوش نداشته یود.

گوید: کسان بى‏آنکه چیزى شنیده باشند یا دانسته باشند چنین مى‏گفتند و میانشان رواج یافته بود.

ابو مخنف گوید: اما آنچه مجالد بن سعید و صقعب بن زهیر و دیگر اهل روایت گفته‏اند و جمع راویان بر آن رفته‏اند این است که چنین گفت: «یکى از سه چیز را از من بپذیرید: یا به همانجا که از آن آمده‏ام بازمى‏گردم، یا دست در دست یزید ابن معاویه مى‏نهم که در کار فیما بین، رأى خویش را بگوید یا مرا به هر یک از- مرزهاى مسلمانان که مى‏خواهید بفرستید که یکى از مردم مرز باشم و حقوق و تکالیفى همانند آنها داشته باشم.»

عقبة بن سمعان گوید: همراه حسین بودم با وى از مدینه به مکه رفتم و از مکه به عراق،  تا وقتى کشته شد از او جدا نشدم و از سخنان وى با کسان در مدینه و مکه و در راه و در عراق و در اردوگاه تا به روز کشته شدنش یک کلمه نبود که نشنیده باشم، به خدا آنچه مردم مى‏گویند و پنداشته‏اند نبود و نگفته بود که دست در دست یزید بن معاویه نهد یا او را به یکى از مرزهاى مسلمانان فرستند، بلکه گفت: «بگذارید در زمین فراخ بروم تا ببینم کار کسان به کجا مى‏کشد.»

آدرس : ترجمه تاریخ‏الطبری ج‏7 ص 3008  .

مشخصات نشر: تاریخ طبرى ، محمد بن جریر طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، 1375ش .

متن تاریخ طبری :

قال ابو مخنف: حدثنى ابو جناب، عن هانئ بن ثبیت الحضرمى- و کان قد شهد قتل الحسین، قال: بعث الحسین ع الى عمر بن سعد عمرو بن قرظه بن کعب الأنصاری: ان القنى اللیل بین عسکرى و عسکرک.

قال: فخرج عمر بن سعد فی نحو من عشرین فارسا، و اقبل حسین فی مثل ذلک، فلما التقوا امر حسین اصحابه ان یتنحوا عنه، و امر عمر بن سعد اصحابه بمثل ذلک، قال: فانکشفنا عنهما بحیث لا نسمع أصواتهما و لا کلامهما، فتکلما فأطالا حتى ذهب من اللیل هزیع، ثم انصرف کل واحد منهما الى عسکره باصحابه، و تحدث الناس فیما بینهما، ظنا یظنونه ان حسینا قال لعمر بن سعد: اخرج معى الى یزید بن معاویه و ندع العسکرین، قال عمر: اذن تهدم دارى، قال: انا ابنیها لک، قال: اذن تؤخذ ضیاعی، قال: اذن أعطیک خیرا منها من مالی بالحجاز قال: فتکره ذلک عمر، قال: فتحدث الناس بذلک، و شاع فیهم من غیر ان یکونوا سمعوا من ذلک شیئا و لا علموه.

قال ابو مخنف: و اما ما حدثنا به المجالد بن سعید و الصقعب بن زهیر الأزدی و غیرهما من المحدثین، فهو ما علیه جماعه المحدثین، قالوا: انه قال:

اختاروا منى خصالا ثلاثا: اما ان ارجع الى المکان الذى اقبلت منه، و اما ان أضع یدی فی ید یزید بن معاویه فیرى فیما بینی و بینه رایه، و اما ان تسیرونى الى اى ثغر من ثغور المسلمین شئتم، فأکون رجلا من اهله، لی ما لهم و على ما علیهم.

قال ابو مخنف: فاما عبد الرحمن بن جندب فحدثنی عن عقبه بن سمعان قال: صحبت حسینا فخرجت معه من المدینة الى مکة، و من مکة الى‏ العراق، و لم افارقه حتى قتل، و لیس من مخاطبته الناس کلمه بالمدینة و لا بمکة و لا فی الطریق و لا بالعراق و لا فی عسکر الى یوم مقتله الا و قد سمعتها الا و الله ما اعطاهم ما یتذاکر الناس و ما یزعمون، من ان یضع یده فی ید یزید بن معاویه، و لا ان یسیروه الى ثغر من ثغور المسلمین، و لکنه قال: دعونی فلاذهب فی هذه الارض العریضة حتى ننظر ما یصیر امر الناس.

آدرس : تاریخ‏الطبری ج‏5 ص  414.

مشخصات نشر: تاریخ الأمم و الملوک ، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم ، بیروت، دار التراث ، ط الثانیة،  1387/1967.   


آغاز قیام امام حسین (ع) از نگاه ابن کثیر دمشقی

آغاز قیام امام حسین (ع) از نگاه ابن کثیر دمشقی

ابن کثیر دمشقی (م 774) از مورخان سده ی هشتم است . او از افراد متعصبی چون ابن تیمیه تاثیر پذیرفته است در آثار او کم و بیش آثاری از این تعصب علیه شیعیان دیده می شود با این حال قیام امام حسین (ع) و ددمنشی یزیدیان به گونه ای در تاریخ انعکاس پیدا کرد  که نویسندگان متعصب نیز نمی توانند از کنار آن بگذرند و ناچار از انعکاس بخشی از حقایق هستند .  گزارش او در باره آغاز قیام امام حسین (ع)و نظرش در باره ی تفاوت امام  با ابن زبیر {او نیز از بیعت با یزید خود داری کرده بود} از مطالبی بود که نظر نگارنده این سطور را به خود جلب کرد . مضمون این گزارش و اصل متن را در ذیل می بینید .

وی در شرح ماجرای قیام امام حسین (ع) در کتاب تاریخی خودش البدایة و النهایة  می نویسد :

هنگامی که معاویه برای پسرش بیعت می گرفت حسین از کسانی بود که از بیعت خود داری کردند . حسین ، ابن زبیر ، عبد الرحمن بن أبى بکر ، ابن عمر و ابن عباس از کسانی بودند که از بیعت با یزید در این زمان خودداری کردند . از این چند نفر ، عبد الرحمن بن أبى بکر در زمان حیات معاویه ، درگذشت و وقتی معاویه در سال شصت هجری مرد و برای یزید بیعت گرفته شد ابن عمر و ابن عباس نیز حاضر به بیعت شدند و فقط حسین و ابن زبیر تصمیم به مخالفت گرفتند و از بیعت سر باز زدند و از مدینه به مکه رفتند . در مکه مردم اطراف حسین را گرفتند و گروه گروه نزد او می آمدند و نزدش می نشستند و به سخنانش گوش فرا می دادند . این در حالی بود که ابن زبیر از چنین موقعیتی برخوردار نبود و صرفا به خواندن نماز  در کنار کعبه می پرداخت . او در این مدت در بین گروه هایی که نزد حسین می رفتند  پیش حسین می رفت و با وجود حسین نمی توانست  کاری برای قیام خودش بکند چرا که از نظر مردم در باره حسین که او را بزرگ می داشتند و بر ابن زبیر ترجیح می دادند ، آگاه بود . این در حالی بود که حکومت گروه هایی را اعزام کرده بود تا ابن زبیر را در مکه دستگیر کنند و به بیعت وا دارند اما این گروههای اعزامی از یاران ابن زبیر شکست خوردند و از مکه بازگشتند و او بر یزیدیان پیروز شد و حتی برادرش عمرو بن زبیر را که در خدمت حکومت و از فرماندهان اعزامی بود و برای تعقیب او به مکه آمده بود دستگیر و زندانی کرد . با این اتفاقات شان و منزلت ابن زبیر در حجاز بالا رفت و ماجرایش مشهور شد . اما نه در آن حد که به حسین برسد . او در نزد مردم ، شان و منزلت حسین را نداشت  . مردم به حسین گرایش داشتند چرا که حسین آقای بزرگ و فرزند دخت پیامبر اکرم (ص) بود  . از این رو ، در روی زمین هیچ کس به مانند حسین  نبود اما دولت یزید از پذیرش همه ی این حقایق رو گردان بود . در این زمان که حسین در مکه بود از عراق نامه های گوناگون برایش می رسید ادامه مطلب...

عبد الله بن جعفر و آروزی حضور در کربلا برای فداکاری

عبد الله بن جعفر و آروزی حضور در کربلا برای فداکاری

از جمله نکات مبهم در حادثه عاشورا حضور نداشتن عبد الله بن جعفر (شوهر حضرت زینب و فرزند جعفر طیار شهید ) در  کارزار کربلا و قیام امام حسین علیه السلام  است .  علاوه بر مطالبی که در باره علت این عدم حضور و عذر داشتن وی گفته می شود  به متنی برخوردیم که نگاه او به قیام امام حسین و ارزش فداکاری برای ایشان را بیان می کند . ابن اثیر جریانی را از او در مجلس سوگواری فرزندانش _ که در حادثه عاشورا به شهادت رسیدند _ نقل کرده که  گویای نظر او در این باره است . ابن اثیر در بیان حوادث سال 61 هجری و شرح ماجرای واقعه  عاشورا می نویسد :

وقتی عبدالله بن جعفر(همسر حضرت زینب ) مطلع شد که دو فرزندش  به همراه  امام حسین کشته شده اند  مردم و وابستگان او برای تسلیت گفتن نزدش آمدند  . یکی از وابستگان که برای تسلیت آمده بود  گفت : این مصیبت (کشته شدن فرزندان عبد الله )  از سوی حسین به ما رسیده است (او سبب کشته شدن اینها شده است ) . عبدالله با شنیدن  این سخن برآشفت و کفشش را به سوی او پرت کرد و گفت : در باره حسین این گونه حرف می زنی ؟ به خدا سوگند اگر من در کربلا بودم دوست داشتم از او جدا نگردم تا این که با او کشته شوم . به خدا سوگند چیزی که مایه ی آرامش ما در این مصیبت است و تحمل آن را برای ما آسان می کند این است که آنها به همراه برادر و پسر عمویم {منظورش امام حسین (ع) است }به شهادت رسیدند و به همراه او بردباری پیشه کرده و جان هایشان را فدای او کردند . اگر من نبودم که در پیشاپیش او فداکاری کنم در عوض فرزندانم  چنین کردند .

متن خبر

الکامل : و لما بلغ عبد الله بن جعفر قتل ابنیه مع الحسین دخل علیه بعض موالیه یعزّیه و الناس یعزّونه، فقال مولاه: هذا ما لقیناه من الحسین! فحذفه ابن جعفر بنعله و قال: یا ابن اللخناء أ للحسین تقول هذا؟ و الله لو شهدته لأحببت أن لا أفارقه حتى أقتل معه، و الله إنّه لمّا یسخّی بنفسی عنهما و یهوّن علیّ المصاب بهما أنّهما أصیبا مع أخی و ابن عمّی مواسیین له صابرین معه. ثمّ قال: إن لم تکن آست الحسین یدی فقد آساه ولدی.

آدرس :  الکامل ، ابن اثیر   ج‏4  ص 90 .

 






در این وبلاگ
در کل اینترنت