سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

نکته ای از جنگ ذی قار

نکته ای از جنگ ذی قار
در دوره پادشاهی خسرو پرویز، رابطه دولت «حیره» که تحت الحمایه ایران بود با دولت ساسانی  رو به تیرگی نهاد و خسرو پرویز پادشاه حیره «نعمان بن منذر» را به قتل رساند و کس دیگری را به پادشاهی آن دیار منصوب کرد در این میان یکی از قبایل حیره (بکر بن وائل) حاضر نشد اموال نعمان را در اختیار خسرو پرویز قرار دهد. از این رو خسرو، بر آنان خشم گرفت و دستور داد فرماندهان پادگان های مرزی با نیروهایشان به همراه قبایل مرزی هم¬پیمان از اعراب، به جنگ قبیله «بکر بن وائل» بروند و برای آنان پیغام فرستاد که ؛ «یکى از سه چیز را برگزینید: یا تسلیم شاه شوید که هر چه خواهد کند یا از این دیار بروید یا براى جنگ آماده باشید»(1).
حنظله، سالار بکریان با شنیدن این پیغام به مردمانش  گفت: «جز جنگ نباید، که اگر تسلیم شوید شما را بکشند و زن و فرزند به اسیرى برند و اگر بروید از تشنگى هلاک شوید و بنى تمیم سر راه بگیرند و نابودتان کنند، پس جنگ با شاه را آماده باشید.»(2) و بدین گونه، گزینه مقاومت را برگزید و با بهره گیری از تکنیک «به صحرا کشاندن» لشکر مقابل و ضعف آنان در تحمل تشنگی، توانست در برابر  لشکر فیل سوار ساسانی، به پیروزی برسد. هر چند این پیروزی در ظاهر موفقیت در یک جنگ صحرایی بود اما آنها توانسته بودند بر امپراطوری ساسانی غلبه پیدا کنند و امکان پیروزی اعراب بر ساسانیان را اثبات کنند که بعدا در فتوحات پس از اسلام، این تجربه بسیار بکار آمد.  این جنگ در منطقه ذی¬قار اتفاق افتاد که بعدا شهر کوفه را نزدیک آن بنا نهادند.
نکته قابل تأمل در این گزارش، سخنان حنظله، سالار بکریان است که می گوید:« اگر بر اساس پیغام خسرو پرویز تسلیم شویم آنها ما را می کشند و زن و فرزندانمان را اسیر می گیرند.». این عبارت بازگو کننده سیاست جنگی ساسانیان نسبت به ملتها و اقوام ضعیف است که حتی در صورت تسلیم شدن هم، از اسارت و بردگی زنان و فرزندان نمی گذرد. این در حالی است که اسلام توانسته بود بر روحیه خشن و غارتگر اعراب بدوی شبه جزیره عربستان تأثیر مثبت بگذارد و آنها را پایبند به برخی اصول بنماید. با این که جامعه صدر  اسلام به امامت تعیین شده از سوی پیامبر(ص) در غدیر خم، گردن ننهاد و تسلیم مصلحت سنجی نظام فکری قبیله ای شد و در پیشبرد برنامه عملی فتوحات، فاصله معنی داری از مسیر تعیین شده پیامیر (ص) داشت اما با این حال، در گشودن شهرها، چنانچه شهری تسلیم می شد و اهالی آن اسلام می آوردند هیچ هزینه ای را متحمل نمی شدند و اگر حاضر به پذیرش اسلام نبودند می توانستند با مصالحه بر سر میزان مشخصی از مالیات سالیانه، شهر را تسلیم کنند و هزینه دیگری متحمل نشوند. بنابر این تنها در صورتی که می جنگیدند و در جنگ مغلوب می شدند اهالی آن  اسیر می شدند. مقایسه رفتار دولت ساسانی با اعراب در جنگها، با رفتار اعراب مسلمان با شهرها و مردمان سرزمین همین دولت ساسانی، حکایت از آن دارد که رفتار اعراب مسلمان آن روزگار با ایمان ناقص و بازمانده از تعالیم اصیل نبوی و محروم از رهبری امام معصوم (ع) به مراتب از رفتار ساسانیان پر ادعا و پر سابقه در حکومت، مترقی¬تر بوده است امری که از دیده تیز بین مردم ایران نیز پنهان نماند و با کنار رفتن سایه استبداد این سلسه و آشنا شدن آنها با آموزه های اسلام، به مرور اسلام آوردند. 
......................... پاورقی ............................
1.    تاریخ‏الطبری/ترجمه ابو القاسم پاینده ،ج‏2،ص:759.
2.    همان.


فقط 14 روز از 18250

فقط 14 روز از 18250
در بین حاکمان و سلاطین، تنها شمار کمی از آنان توانستند به مدت طولانی حکومت کنند. میانگین دوره زمامداری حاکمان مختلف بیش از 20 سال نیست. در این میان ، مطالعه زندگینامه و شرح حال آنان از حقیقتی حکایت می کند که بارها در نصایح انبیاء و اوصیاء الهی مورد تأکید قرار گرفته است. از گذرا بودن اقبال دنیا به افراد و بی ارزش بودن آن و اینکه جلوه های قدرت و ثروت و ... مظاهر فریبنده دنیا هستند و بشر پیوسته باید مراقب خود باشد تا فریب آنها را نخورد و آخرتش را به دنیا نفروشد. از ماجراهای عبرت انگیز در زندگی زمامداران، میزان رضایتمندی کسانی است که دوران حکومت آنها بیش از دیگران طول کشیده و از این حیث نادرند. عبدالرحمن الناصر نخستین خلیفه اموی در سرزمین اندلس یکی از این نوادر  است. وی هشتمین امیر اموی اندلس بود که در سال 300 هجری به حکومت رسید. او در سال 316 خود را خلیفه نامید و تا سال 350 که درگذشت به عنوان حاکمی مقتدر، پیوسته در کانون قدرت و ثروت این سرزمین قرار داشت و از این لحاظ، شهره مردمان روزگار خود بود. وی پس از 50 سال تلاش برای تحکیم و توسعه قدرتش توانست نام خود را در تاریخ به عنوان حاکمی پر قدرت و پر ابهت در اندلس ثبت کند. موفقیت های فراوان او در امر حکومت داری و طولانی بودن دوران حکومتش( 18250 روز)  از امور قابل توجه در زندگینامه اوست.
آنچه گفتیم مقدمه بود برای باز خوانی دست¬نوشته¬ای عبرت انگیز از او، که در آن، به روزهای خوش بی مشکلش اشاره کرده است. جالب آن که جمع این روزها فقط به 14 روز می رسد.
بدین ترتیب او از نیم قرن حکومت، تنها از 14 روز به عنوان روزهای خوش بدون تلخکامی و آشفتگی یاد کرده است این در حالی است که گفته می شود مدت حکومت او منحصر به فرد است و به مدت 25 سال هزینه روزانه کاخ سلطنتی او به عدد شگفت انگیز سیصد هزار دینار می رسیده است.
در ذیل گزارش این عماد حنبلی در این باره می آید؛
و حکى غیر واحد أنه وجد بخط الناصر رحمه الله تعالى؛« أیام السرور التی صفت له دون تکدیر، یوم کذا من شهر کذا من سنة کذا، و یوم کذا من کذا»، و عدّت تلک الأیام، فکان فیها أربعة عشر یوما، فاعجب أیّها العاقل لهذه الدّنیا و عدم صفائها، و بخلها بکمال الأحوال لأولیائها، هذا الخلیفة الناصر حلف السعود، المضروب به المثل فی الارتقاء فی الدّنیا، ملکها خمسین سنة و ستة أو سبعة أشهر، و ثلاثة أیام، و لم یصف له إلا أربعة عشر یوما، فسبحان ذی العزّة العالیة القائمة، و المملکة الباقیة الدائمة، تبارک اسمه و تعالى جدّه، لا إله إلّا هو.

آدرس: شذرات‏ الذهب،ج‏4،ص:265(شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، المؤلف: عبد الحی بن أحمد بن محمد ابن العماد العَکری الحنبلی، أبو الفلاح (المتوفى: 1089هـ)، محقق: محمود الأرناؤوط؛ ناشر:دار ابن کثیر، دمشق – بیروت:1406 هـ - 1986 م).


نمونه های تاریخی از شیوع وبا و بازگشت سلامت

نمونه های تاریخی از شیوع وبا و بازگشت سلامت

در یادداشت قبل اشاره کردیم که در بخش چهارم از کتاب حدیثی توحید مفضّل، به تفصیل از حکمت بلایا و آفات بحث شده است و در آغاز به موقتی بودن بلایا و از آن جمله بیماری های واگیر اشاره شده است. در این یادداشت مناسب دیدیم به چند نمونه تاریخی از شیوع بیماری واگیر «وبا» و بر طرف شدن آن بپردازیم تا شاهدی باشد بر درستی متن یادداشت قبل. نمونه های انتخاب شده از منابع تاریخی فارسی است و شیوع «وبا » در ادواری چون؛ قرن هشتم، عصر صفوی و قاجار را گزارش کرده اند؛

1.    متن نخست گزارشی است از حال و روز مردمان و حاکمان سیستان، پس از سقوط دولت ایلخانان و تشکیل حکومت های محلی در قرن هشتم.
«در شهور سنه سبع و اربعین و سبعمائه( 747 قمری)  قحط عظیم و وباى عمیم در سیستان شایع شد و مدت یکسال اهل بلاد به آن بلا مبتلا بودند و در این وبا ملک قطب الدین به جوار رحمت ایزدى پیوست. مدت سلطنت به دیگرى بگذاشت و از او یک پسر ماند: ملک تاج الدین و پنج برادر: شاه بهرام و شاه ابو الفتح و شاه ارسلان و ملک شاه و ملک عز الدین.»

آدرس : احیاء الملوک، تاریخ سیستان تا عصر صفوى:ص 95.
کتابنامه :
احیاء الملوک، تاریخ سیستان تا عصر صفوى‏، نویسنده: ملک شاه حسین بن ملک غیاث الدین محمد بن شاه محمود سیستانى‏(تاریخ وفات مؤلف: قرن 10 ق‏)، محقق / مصحح: منوچهر ستوده‏،موضوع: تاریخ محلى ایران‏،زبان: فارسى‏،تعداد جلد: 1،ناشر: انتشارات علمى و فرهنگى‏،مکان چاپ: تهران‏،سال چاپ: ش 1383،نوبت چاپ: دوم‏.


2.    گزارش دوم از شیوع وبا در بین مردم بغداد است که دامنگیر سپاهیان صفوی مدافع آن را نیز گرفته است. این شهر در دوره ای از عصر صفوی به تصرف صفویان در آمد اما بعدا عثمانیان آن را از دست صفویان خارج ساختند.
و در عرض راه به انهاى عرض بیگلربیگى دار السلام بغداد به وضوح پیوست که بسیارى از سپاه ظفر پناه که به حفظ و حراست قلعه دار السلام قیام و اقدام مى‏نمودند به مرافقت سکنه و متوطّنین آن خطّه خلد نظام به آفت وبا و طاعون - که شرح شیوع و شدّت آن از حوصله تقریر و بیان بیرون است- طریق عدم پیموده و مى‏پیمایند، لاجرم به فرمان خاقان محترم و پادشاه محتشم، سیاوش بیک قوللر آقاسى سر کرده و سردار لشکر ظفر شعار آن دیار گردیده رخت اقامت به آن ولایت کشید که بعد از جمع آمدن آن جماعت به حفظ و حراست قیام و امداد و معاونت بیگلربیگى دار السلام تواند نمود. و چون در قصبه اهر دریافت سعادت زیارت قطب السالکین شیخ شهاب الدین اهرى پیشنهاد خاطر انور بود ابواب حصول این متمنّى بر روى ضمیر قدسى تخمیر گشوده بعد از ادراک آن موهبت، عنان عزیمت به صوب دار الارشاد اردبیل معطوف فرمود و به بلدى قاید تأیید چون نوبت سیرابرش پریوش به ظاهر دار الارشاد رسید، خاقان گردون جناب از راه رعایت ادب و آداب پیاده متوجّه زیارت مراقد آفتاب قباب قطب الاولیا فى الآفاق شیخ صفى الدین اسحق و مشایخ کرام و آباى عظام و اجداد عالى مقام سلاطین جنّت مکین سلسله علیه صفویه- انار اللّه براهینهم الجلیه- گردید و بعد از ادراک سعادت زیارت و طواف آن بقاع ملایک مطاف به دولتخانه سپهر آستانه روانه گردیده پژوهش حال عجزه و زیر دستان آن بقعه جنّت نشان را نصب العین خاطر اقدس گردانید و پیوسته به بارش ابر احسان آن حضرت جیب و کنار محتاجان آن دیار نمودار جیب کان و گریبان عمان بود تا رایت آفتاب اشراق به صوب صواب عراق پرچم گشود.
امّا سوانح دولت افزا که در اثناى توقّف دار الارشاد اردبیل اتّفاق افتاد، نخست فرو نشستن شعله قیامت علامت وبا و طاعون در نزهت آباد دار السلام بغداد و رسیدن خبر امنیّت و اطمینان آن دیار و بلاد به انهاى عرض بیکتاش خان بیگلربیگى آنجا به موکب ظفر بنیاد بود.


آدرس: ایران در زمان شاه‏صفى و شاه‏عباس دوم :ص 236 .
کتابنامه: ایران در زمان شاه‏صفى و شاه‏عباس دوم‏،نویسنده: محمد یوسف واله قزوینى اصفهانى‏،تاریخ وفات مؤلف: قرن 11 ق‏، محقق / مصحح: محمد رضا نصیرى‏،موضوع: صفویه‏،زبان: فارسى‏،تعداد جلد: 1،ناشر: انجمن آثار و مفاخر فرهنگى‏،مکان چاپ: تهران‏،سال چاپ: ش 1382،نوبت چاپ: دوم‏.

3.    متن سوم، گزارشی است از زبان یکی از شاهزادگان قاجار در باره شیوع «وبا» در تهران.
در سنه‏  یک هزار و دویست و شصت و یک، که شش‏ ساله بودم، وباى شدیدى به تهران آمد. محض فرار از وبا باید به طرف ییلاقات رفت. در رکاب پدرم، محمد شاه، طاب ثراه، به لواسان- که سمت شمال تهران و در پشت کوه‏ها، تقریبا در دوازده فرسخى تهران واقع شده است- رفتم. روز ورود به لواسان، برادر صلبى من، نه بطنى، مسمّا به احمد میرزا- ملقب به خاقان، که از بطن دختر شاهزاده امام ویردى میرزا، خلف مرحوم فتحعلى شاه، طاب ثراه، بود- در سر سفره‏ ناهار، در حضور شاه مبتلا به مرض وبا شد؛ بعد از هفت ساعت، بدرود زندگانى کرد. این برادر دو سال از من کوچکتر بود. خلاصه، بعد از یک ماه توقف در لواسانات کوچک و بزرگ، هنگام مراجعت به شهر تهران من مبتلا به مرض وبا شدم، و دو روز امتداد یافت؛ و به مداوات «حق نظر» طبیب، بهبودى یافتم. و کاش مى‏ مردم و به این ذلت‏هایى که بعد حکایت مى‏ کنم مبتلا نمى‏ شدم.
آدرس: افضل التواریخ: ص111
کتابنامه:  افضل التواریخ‏،نویسنده: غلامحسین افضل الملک‏،تاریخ وفات مؤلف: قرن 14 ق‏،محقق / مصحح: منصوره اتحادیه و سیروس سعدوندیان‏،موضوع: قاجاریه‏،زبان: فارسى‏،تعداد جلد: 1،ناشر: نشر تاریخ ایران‏، مکان چاپ: تهران‏،سال چاپ: ش 1361،نوبت چاپ: اول‏.


بلای رفتنی

بلای رفتنی
بنا داشتم مناسب حال و هوای این روزها، که جامعه بشری گرفتار شیوع ویروس «کرونا» شده، یادداشتی بنویسم. از این رو با جستجوی یکی از کلید واژه های مربوط به بیماری های واگیردار در گذشته یعنی «وبا» به متنی از کتاب حدیثی «توحید مفضّل» دست یافتم که آن را مناسب بازنشر در شرایط کنونی یافتم.
در این متن به موقتی بودن بلایا و بیماری های واگیر اشاره شده و این که، در نزول این بلایا، حکمتی هست و هم در برداشته شدنشان رحمتی. ترجمه و متن عربی این بخش در ذیل آمده است ؛
ترجمه متن حدیث
برخى از مردم نادان، بلاهایى را که گاه پدید مى‏ آیند؛ چون: وبا، یرقان، تگرگ، ملخ و ... [که باعث زیان فراوان مى‏ شوند] بهانه مى‏ گیرند و به انکار آفرینشگر و حکمت و آفرینش مى‏ پردازند.
در پاسخ این گروه باید گفت: اگر آفرینشگر و حکیم و تدبیرگرى در کار نیست، چرا بیش از این و سخت‏تر از این آفات پدید نمى ‏آید؟ …چرا وبا و هجوم ملخها و دیگر بلاها براى همیشه ادامه ندارد تا همه چیز در عالم هستى نابود شود بلکه گاه پدید مى‏آیند و پس از چندى مى‏روند؟
نمى‏بینى که جهان هستى از آن بلاهاى بزرگ در امان است و تنها گاه به این درد و بلاهاى آسان گرفتار مى‏شود؟ این براى آن است که مردم ادب شوند و استقامت یابند. این بلاها همیشه ادامه ندارد، بلکه آنگاه که مردم ناامید مى‏ شوند برطرف مى‏ گردند. وقوع آنها براى مردم درس عبرت و موعظه و رفتن و برداشتن آنها نیز رحمت و لطف الهى است.( ترجمه توحید مفضل: ص 152.ترجمه آقای نجفعلى‏ میرزایى که با عنوان «شگفتیهاى آفرینش» چاپ شده است. )
متن عربی حدیث
اتَّخَذَ أُنَاسٌ مِنَ الْجُهَّالِ هَذِهِ الْآفَاتِ الْحَادِثَةَ فِی بَعْضِ الْأَزْمَانِ کَمِثْلِ الْوَبَاءِ وَ الْیَرَقَانِ وَ الْبَرَدِوَ الْجَرَادِ ذَرِیعَةً إِلَى جُحُودِ الْخَالِقِ وَ التّ?
?دْبِیرِ وَ الْخَلْقِ فَیُقَالُ فِی جَوَابِ ذَلِکَ أَنَّهُ إِنْ لَمْ یَکُنْ خَالِقٌ وَ مُدَبِّرٌ فَلِمَ لَا یَکُونُ مَا هُوَ أَکْثَرُ مِنْ هَذَا وَ أَفْظَعُ... ثُمَّ هَذِهِ الْآفَاتُ الَّتِی ذَکَرْنَاهَا مِنَ الْوَبَاءِ وَ الْجَرَادِ وَ مَا أَشْبَهَ ذَلِکَ مَا بَالُهَا لَا تَدُومُ وَ تَمْتَدُّ حَتَّى تَجْتَاحَ کُلَّ مَا فِی الْعَالَمِ بَلْ تَحْدُثُ فِی الْأَحَایِینِ ثُمَّ لَا تَلْبَثُ أَنْ تُرْفَعَ أَ فَلَا تَرَى أَنَّ الْعَالَمَ یُصَانُ وَ یُحْفَظُ مِنْ تِلْکَ الْأَحْدَاثِ الْجَلِیلَةِ الَّتِی لَوْ حَدَثَ عَلَیْهِ شَیْ‏ءٌ مِنْهَا کَانَ فِیهِ بَوَارُهُ وَ یُلْذَعُ‏ أَحْیَاناً بِهَذِهِ الْآفَاتِ الْیَسِیرَةِ لِتَأْدِیبِ النَّاسِ وَ تَقْوِیمِهِمْ ثُمَّ لَا تَدُومُ هَذِهِ الْآفَاتُ بَلْ تُکْشَفُ‏ عَنْهُمْ عِنْدَ الْقُنُوطِ مِنْهُمْ فَیَکُونُ وُقُوعُهَا بِهِمْ مَوْعِظَةً وَ کَشْفُهَا عَنْهُمْ رَحْمَة.(آدرس: توحید المفضل: ص 167)
چند نکته
1.    کتاب توحید مفضل گزارش «پرسش و پاسخ» راوی و صحابی مشهور «مفضل بن عمر» از «امام صادق» علیه السلام است که در طول 4 روز مباحث عمده اعتقادی پیرامون توحید مطرح شده و امام به تفصیل به شبهات مطرح شده پاسخ داده اند و این راوی آنها را نوشته و در قالب این کتاب گردآوری کرده است. بخش چهارم این کتاب مربوط به حکمت بلایا و آفات در جهان آفرینش است و متن مورد نظر ما در آغاز این بخش آمده است. هر جند این متن حدیثی در کتاب های حدیثی مشهور شیعه انعکاس نیافته اما از گزارش هایی که تراجم نگاران در باره این راوی و کتابش نقل کرده اند می توان از وجود خارجی این کتاب مطمئن شد . فارغ از مشکل سندی و انتساب،
محتوای این کتاب، بسیار ارزشمند است و از حیث میراث علمی شیعه قابل توجه و بهره بردای است. به هر روی سخن طرح شده در این کتاب در باره بلایا چه به امام معصوم علیه السلام برسد و چه به وسع علمی برخی متکلمان شیعه برگردد از حیث استدلال و عقلانیت بسیار قابل توجه و ارزشمند است.
2.    مرحوم مجلسی در کتاب بحار الانوار (جلد 3 ص 57) تمام این کتاب را آورده است.
3.    این کتاب به طور مستقل و جدا گانه از کتاب بحار الانوار نیز چاپ شده است.
4.    این کتاب ترجمه دارد که ما از ترجمه آقای نجفعلى‏ میرزایى، استفاده کردیم.
5.    بخش چهارم این کتاب به دلیل بازگویی حکته های بلایای و شبهات پیرامونی، برای شرایط کنونی بسیار مناسب است از این رو توصیه می شود مطالعه شود. برای دسترسی راحت خوانندگان ترجمه بخش نخست از آن در ذیل آمده است؛
برخى از مردم نادان، بلاهایى را که گاه پدید مى‏آیند؛ چون: وبا، یرقان، تگرگ، ملخ و ... [که باعث زیان فراوان مى‏شوند] بهانه مى‏گیرند و به انکار آفرینشگر و حکمت و آفرینش مى‏پردازند.
در پاسخ این گروه باید گفت: اگر آفرینشگر و حکیم و تدبیرگرى در کار نیست، چرا بیش از این و سخت‏تر از این آفات پدید نمى‏آید؟
چرا آسمان بر زمین نمى‏افتد؟ و زمین فرو نمى‏رود و متلاشى نمى‏گردد؟
چرا هیچ گاه خورشید از طلوع کردن باز نمى‏ایستد و رودخانه‏ها و چشمه‏ساران خشک نمى‏شوند تا قطره‏اى آب پدید نیاید؟
چرا باد [براى مدتهاى زیاد] نمى‏ایستد تا همه چیز گندیده و فاسد شود؟
چرا آب آنقدر فوران نمى‏کند که سرزمین را غرق کند؟
چرا وبا و هجوم ملخها و دیگر بلاها براى همیشه ادامه ندارد تا همه چیز در عالم هستى نابود شود بلکه گاه پدید مى‏آیند و پس از چندى مى‏روند؟
نمى‏بینى که جهان هستى از آن بلاهاى بزرگ در امان است و تنها گاه به این درد و بلاهاى آسان گرفتار مى‏شود؟ این براى آن است که مردم ادب شوند و استقامت یابند. این بلاها همیشه ادامه ندارد، بلکه آنگاه که مردم ناامید مى‏شوند برطرف مى‏گردند. وقوع آنها براى مردم درس عبرت و موعظه و رفتن و برداشتن آنها نیز رحمت و لطف الهى است.
ملحدان و اصحاب مانى حکمت سختیها و بلاهایى را که بر مردم وارد مى‏شود انکار مى‏کنند. آنان مى‏گویند: اگر جهان هستى آفرینشگر با رأفت و مهربانى داشت، چرا این بلاها و مصیبتها در آن پدید مى‏آید؟ آنان چنین مى‏خواهند که انسان در این دنیا نباید هیچ دشوارى و بلایى بچشد. او باید همواره خوش باشد.
در حالى که اگر انسان این گونه باشد، استکبار، سرمستى و راحتى، او را به فساد در دین و دنیا مى‏کشانند. چنان که بسیارى از رفاه‏طلبان و کسانى که در امن و آسایش رشد مى‏کنند در این فسادها سقوط مى‏کنند. اینان گاه حتى فراموش مى‏کنند که انسان هستند، پروردگار و سرپرستى دارند، زیانى به آنان خواهد رسید، ناخواسته‏اى برایشان واقع مى‏شود، باید ضعیفان را یارى کنند، فقیران را کمک رسانند، بر مبتلایان و گرفتار آمدگان رحم کنند و براى ناتوانان و بیچارگان دل بسوزانند. امّا هنگامى که انسان در سختیهایى گرفتار آمد و طعم تلخ آنها را چشید، موعظه مى‏شود و چشم خود را در برابر آنچه بیش از این نمى‏دانست و از آنها در غفلت بود مى‏گشاید و به بسیارى از وظایف خود آگاه مى‏شود و به آنها مى‏پردازد.
آنان که این بلاها و مصیبتها را بى‏فایده و خالى از حکمت مى‏پندارند مانند کودکانى هستند که داروهاى تلخ و شفابخش را نکوهش مى‏کنند و از اینکه از غذاهاى زیانبار منع مى‏شوند به خشم مى‏آیند، از ادب شدن و کار مى‏گریزند و دوست دارند که همواره بیکار باشند تا به سرگرمیها و بازیها بپردازند و هر غذا و شرابى میل کنند. آنان از پیامدها و آثار وخیم بیکارى و خوشگذرانى بى‏خبرند و نمى‏دانند که غذاهاى خوشمزه و زیانبار بر ایشان چه زیانى و غذاهاى بد مزه و مفید چه سودى دارد. خبر ندارند که ادب اگر چه ناگوار امّا چه پیامد و میوه شیرینى و داروى شفابخش اگر چه تلخ امّا چه سود و منفعتى دارد.
ممکن است بگویند: چرا آدمى از لغزش و گناه معصوم آفریده نشد؟ اگر معصوم بود دیگر نیازى نداشت که با این مکاره و امور ناگوار بیدار شود.
در پاسخ گفته مى‏شود: اگر چنین بودند هیچ گاه در کارهاى نیکویشان مستحق پاداش و ثواب نبودند. [زیرا کارهایشان اختیارى نبوده است‏].
اگر بگویند: وقتى که سرانجامش نیکو شود و به نهایت درجه نعیم و خوشیها برسد، دیگر چه زیانى دارد که بر کارهاى خیرش ستایش نشود و مستحق ثواب نگردد؟
در پاسخ گفته مى‏شود: شما به یک انسانى که جسم و عقل او سالم است پیشنهاد کنید که به پیشگاه صاحب نعمتى برود و بى‏آنکه اندک سعى و تلاشى کند همه نیازهایش را آماده و حاضر نماید، آیا به این راضى مى‏شود؟ بى‏شک او اندکى را که با تلاش و حرکت به کف مى‏آورد بیشتر دوست دارد و خوشحالتر است تا اینکه نامستحقانه و بدون تلاش و کوشش به فواید فراوان برسد. نعمتهاى آخرت نیز این گونه است و حکمت و تقدیر در آن است که آنها را با سعى و تلاش به‏ دست آورند و مستحق و شایسته آنها باشند. در این صورت نعمت آدمى مضاعف است. اگر در برابر سعى و کوشش و مجاهده او در این دنیا به او پاداش دهند و در این دنیا نیز [با داشتن اختیار و انتخاب عمل صالح‏] راه کسب استحقاق و تلاش برایش باز گردد بیشتر خوشحال و متلذذ مى‏شود.
اگر بگویند: آیا گاه نمى‏بینید که انسانى بدون آنکه تلاش کند و مستحق باشد نعمتى به او مى‏رسد و او شادمان مى‏گردد و آرامش مى‏یابد؟، پس چرا در امر پاداش آخرت این امر باعث راحتى و خوشحالى انسان نباشد؟
در پاسخ گفته مى‏شود: این درى است که اگر به روى مردم گشوده شود، گویى چون سگ هار مى‏شوند و به بدترین فسادها و ارتکاب محرّمات دست مى‏زنند. کسى که خویش را از انجام یک عمل فاحشه باز مى‏دارد یا در کار نیکى سختى و ناگوارى را بر خود هموار مى‏کند مى‏داند که سرانجام پاداش مى‏بیند و به بهشت مى‏رود. اگر مردم از حساب و عقاب روز قیامت هراس نداشتند چه کسى جان و ناموس و مالش در امان بود؟ زیان این کار پیش از آخرت در همین دنیا گریبان مردم را مى‏گرفت. نیز در این صورت عدالت و حکمت هیچ معنى و فایده‏اى نداشتند و در این وقت حکمت و تدبیر در کار آفرینش به زیر سؤال مى‏رفت و به آن طعنه مى‏زدند و همه چیز در غیر جاى خود قرار مى‏گرفت.
[چرا بلاها هم براى فاجر است و هم براى صالح؟]
گاه مردم گرفتار بلایى مى‏شوند که نیکوکار و بدکار را فرا مى‏گیرد، گاه نیز انسانهاى نیکوکار دچار مى‏شوند و بدکاران مى‏رهند. اینان مى‏گویند: این امر با تدبیر و حکمت نمى‏سازد پس چه دلیلى دارد؟
در پاسخ آنان باید گفت: اگر چه این بلاها گاه صالح و طالح را در بر مى‏گیرد امّا خداوند جلّ و علا سود هر دو را در آنها نهاده است؛ زیرا صالحان هنگامى که گرفتار مى‏شوند به یاد نیکیها و نعمات گذشته خداوند و پروردگار خویش مى‏افتند و پیشانى بر خاک مى‏نهند و او را سپاس مى‏گزارند و شکیبایى پیشه خود مى‏سازند. بدکاران و فاسدان نیز وقتى که گرفتار این بلاها مى‏شوند، قدرى شکسته مى‏شوند و از معصیت و فساد مى‏پرهیزند.
نیز نعمت و سلامتى هم به سود هر دو گروه است: صالحان از نیکویى و صالح بودن خود شادند و مسرور و با این نعمتها بر رغبت و شوقشان به سوى عمل صالح افزوده مى‏شود و فاجران و فاسدان نیز به رأفت و مهر خداوندگارشان پى مى‏برند و در مى‏یابند که خداوند جلّ و علا بى‏آنکه آنان سزاوار مستحق باشند به آنان نعمت و سلامتى عطا فرموده است آنگاه این رأفت و گذشت الهى باعث مى‏گردد که این افراد هم نسبت به مردم رأفت ورزند و از آنان درگذرند.
ممکن است کسى بگوید: این که گفتید هنگامى است که بلاها در مال مردم بیفتد امّا چه مى‏گویید هنگامى که بلا در «جان» آنان بیفتد؛ مانند: آتش‏سوزى، غرق شدن، سیل و زلزله که باعث مى‏گردد که جانشان را از دست بدهند؟
در پاسخ گفته مى‏شود: خداوند جلّ و علا در این هم خیر و صلاح هر دو گروه را نهاده است؛ زیرا صالحان از این سراى پیچیده در بلاها و سختیها راحت مى‏شوند [و به منزل نعمت و راحتى مى‏رسند] فاجران و فاسدان نیز اگر بر اثر این بلاها بمیرند از سویى باعث کاهش عذاب آخرت آنان است و از سوى دیگر باعث مى‏گردد که به فساد و فسق ادامه ندهند.
کوتاه سخن اینکه آفرینشگر والامرتبه، با حکمت و قدرت خود همه این امور را به سود و مصلحت همه مى‏گرداند. چنان که اگر توفان، درختى یا نخلى را از ریشه در آورد سازنده ماهر، آن را بر مى‏دارد و در جایهاى فراوان به کار مى‏گیرد.
تدبیرگر و حکیم عالم نیز چنین است. اگر بلاهاى جانى و مالى فرود آید همه را به سود و مصلحت همه مردم مى‏گرداند.
اگر بگوید: اصلا چرا واقع مى‏شوند؟
در پاسخ گفته مى‏شود: براى آنکه فاجران و فاسدان از سلامتى و راحتى در گناه و فسق و فجور بیشتر و گناهان افزونتر گرفتار نیایند و نیکوکاران نیز از تلاش و مجاهده [که لازمه آن تحمّل دشواریها و ناگواریهاست‏] باز نمانند. غالبا این دو حالت زمانى رخ مى‏نمایند که مردم در راحتى و وفور نعمت باشند و این بلاها آنان را از سقوط باز مى‏دارد و به آنچه سود و مصلحت آنان در آن است آگاه مى‏سازد.
اگر از این بلاها در امان و راحت باشند، در طغیان و معصیت فرو مى‏روند، چنان که مردم در آغاز چنین بودند و چنان در معصیت و فساد غرق شدند که به بلا و طوفان گرفتار گشتند تا زمین از لوث آنان پاکیزه شود.
(شگفتیهاى آفرینش (ترجمه توحید مفضل)، ص: 152)



عزاداری روز عاشورا توسط حاجیان ایرانی دوره قاجار در شهر مکه

عزاداری روز عاشورا توسط حاجیان ایرانی دوره قاجار در شهر مکه
گزارشی از عزاداری مخفیانه حاجیان ایرانی در روز عاشورا سال 1302 قمری (برابر 1884 میلادی و برابربا 1263 شمسی و هم زمان با سال های حکومت ناصر الدین شاه قاجار) در شهر مکه در دست است که نشان دهنده علاقه وافر ایرانیان به سالار شهیدان و اهتمام آنان به برگزاری مراسم سوگواری عاشورا حتی در شرایط خطر است. در این سالها، شهر مکه با مدیریت حکام محلی اشراف مکه و مدینه اداره می شد و به ظاهر و به طور رسمی تحت نفوذ دولت عثمانی بود. ملاحظات و واهمه این دولت محلی، از واکنش متعصبان ضد شیعه، باعث می شد تا نگذارند این گونه مراسم به طور علنی برگزار شود اما دولت عثمانی و والیان تُرک دیگر مناطق، گاه، انعطاف نشان می دادند و برای برگزاری این مراسم مانع تراشی نمی کردند. در همین گزارش که توسط یک هلندی ارائه شده، سخن از برگزاری علنی مجلس سوگواری روز عاشورا در کنسولگری ایران در شهر جدّه نیز به میان آمده و این که حتی والی ترک دولت عثمانی در این شهر در مراسم شرکت کرده است.

خاور شناس هلندی کریستین سنوک هرگرونیه (Christiaan Snouck Hurgronje) در سفر به حجاز در سال 1884م مشاهدات خود را گزارش کرده است. وی در مراسم حج این سال شرکت کرده  و گزارش مشاهدات خود از مکه و عزاداری شیعیان را چنین نوشته است:
... گروهی از حجاج سعی می کنند تا روز عاشورا را، که روز فتح مکه در صدر اسلام بوده (1) در مکه باشند... حاجیان ایرانی معمولاً در روز عاشورا به صورت مخفیانه به عزاداری امام حسین (ع) می پردازند.

او در باره مشاهدات خود از عزاداری ایرانیان در شهر جدّه نیز می نوی
سد: پس از جنگ عثمانی و روسیه، ایرانیان این مراسم را علنی برگزار می کنند ... ایرانیان در دهه محرم در منزل بزرگی اجتماع نموده و به عزاداری می پردازند، درب این منزل بر روی همه باز است و هر کسی می تواند در مراسم شرکت جوید.
او که خود در محرم سال 1884م در این مراسم شرکت کرده می گوید حاکم تُرک جدّه را که به دعوت کنسول ایران در آن مجلس حضور داشته دیده است و این حاکم نه تنها از شربتی که در مجلس به حاضرین می دادند نوشیده بلکه گریه تأثرآوری نیز نموده است.
وی آنگاه به مناسبت هایی که مردم مکه آنها را پاس داشته و مراسمی برپا می دارند و بر سر مزار اولیا می روند، اشاره می کند و می گوید: روزهای معینی در سال وجود دارد; نظیر «یوم ستنامیمونه» و «یوم الشهداء» و «یوم الشیخ محمود» و «یوم المهدلی». یوم الشهدا، بزرگداشت روزی است که حسین بن علی} بن حسن بن حسن }و یاران او در پای کوه فخ (نزدیک مکه) به شهادت رسیدند، او در سال 786م. از شهر ینبع بر علیه عباسیان قیام کرد و شهید گردید( 2).

.............................. پاورقی .........................

1. در منابع تاریخی، زمان فتح مکه ماه رمضان گفته شده و تنها دراین که روز فتح، چه روزی از رمضان است اختلاف است. چنین توهمی که روز عاشورا روز فتح مکه بوده احتمالا متأثر از تبلیغات بنی امیه یا متعصبان حنبلی پیرو آنان بوده که تلاش می کردند روز عاشورا را روز جشن معرفی کنند تا مانع شوند از تبدیل شدن آن به روز سوگواری و عاملی برای رسوایی دشمنان اهل بیت علیم السلام.

2. مکه و مدینه از دیدگاه جهانگردان اروپایی، ص 84 ( گردآوری، خلیلی،جعفر، ترجمه، فرهنگ، محمد رضا،تهران، نشر معشر،.1384.)


ادعای افسردگی در سوگواری امام حسین علیه السلام

ادعای افسردگی در سوگواری امام حسین علیه السلام 
یکی از شبهات مطرح در دوره معاصر در خصوص سوگواری امام حسین (ع) این است که سوگوارى باعث ایجاد روحیه افسردگى و غمگینى در سوگواران مى شود. توضیحات ذیل در پاسخ این شبهه قابل توجه است؛
1. اگر منظور از افسردگی، معنای اصطلاحی آن در علم روانشناسی است که باید گفت این واژه در آن علم، معنا و مفهوم خود را دارد. انجمن روانشناسی آمریکا معیارهایی برای تشخیص یک دوره افسردگی بیان کرده که عبارتند از؛
 الف - وجود پنج مورد (یا بیشتر) از نشانه های زیر در طی یک دوره دو هفته ای که نشان دهنده تغییر در کارکرد قبلى است، همراه با حداقل یکی از نشانه ها خُلق افسرده یا فقدان علاقه یا لذت .
 - وجود خُلق افسرده در بخش عمده روز و تقریبا همه روزه .
 -  کاهش قابل ملاحظه علاقه یا لذت نسبت به همه یا تقریبا همه فعالیت های روزانه‏
 -  کاهش قابل ملاحظه وزن بدون رعایت رژیم غذایی یا افزایش وزن (بیش از پنج درصد در ماه)
 -  بی خوابی یا پرخوابی‏
 - بی قراری‏
 -  خستگی یا کاهش انرژی‏
 -  احساس بی ارزش بودن یا احساس گناه بیش از حد یا غیر عادی‏
 -  کاهش توانایی تفکر یا تمرکز و عدم قدرت تصمیم گیری‏
 - افکار تکرار شونده درباره مرگ (نه فقط ترس از مرگ) افکار مکرر خودکشی بدون نقشه مشخص‏
 ب - نشانه ها باید باعث ایجاد اختلال قابل توجه در عملکرد شغلی، اجتماعی شوند.
 ج - نشانه ها ناشی از اثرات مستقیم فیزیولوژیک یک ماده (سوءمصرف مواد) یا یک اختلال طب عمومی (هیپوتیروئیدی) نباشد.
 د - علایم ناشی از واکنش طبیعی به داغدیدگی (بعد از فقدان یک فرد محبوب) نباشد.(1)
بدیهی است منظور از تعبیر افسردگی در بیان این دسته از اشکال کنندگان، نمی تواند افسردگی اصطلاحی در علم روانشاسی باشد زیرا نشانه هاى این بیمارى، با این تعریف در عزاداران دیده نمی شود و منظور آنان معنای عرفی افسردگی به معنای غمگینی فراگیر است که بحث آن در ذیل می آید.
2. اگر منظور از افسردگى، پیدایش حالت غمگنانه همیشگى در جامعه به جهت سوگوارى است که باز شواهد میدانی خلاف آن را ثابت می کند. در رد این ادعا نیز می توان به مطالب ذیل اشاره کرد؛
2/1. سوگوارى امام حسین علیه السلام بیشتر در زمان سالگرد حادثه عاشورا، انجام مى گیرد. آنچه در مکتب اهل بیت (ع)، خواسته شده، اهمیت دادن به ماه محرم و سوگوارى در دهه اول آن به خصوص روز عاشوراست. سوگواری عمومی، بیش از این خواسته نشده است البته یادکرد امام حسین (ع) در قالب های دیگری به غیر از سوگواری عمومی، منافاتی با روال عادی و متعارف زندگی روزمره ندارد و به معنای سوگ-مندی نیست مانند یادکرد ایشان به هنگام نوشیدن آب یا زیارت ایشان در مناسبت¬های مذهبی مثل شب قدر، عید فطر، نیمه شعبان و ...
سوگواری های مقطعی در مناسبت هایی مثل سالروز شهادت ائمه (ع) نیز اولا؛ محدود به همین ایام است که در طول سال پراکنده است ثانیا؛ مانند سوگواری عاشورا، عمومیت ندارند ثالثا؛ فقط در برخى نواحى مرسوم است. رابعا؛ بر اساس خواست خود آنان انجام می شود. بدین ترتیب، سوگواری همیشگی نیست تا تأثیر فرهنگی عمومی بر روحیات یک جامعه و ملت بگذارد.
در خصوص خود عزاداران نیز این ادعا صادق نیست چرا که بسیارى از آنها در عین حضور در مجالس سوگوارى فراوان، باز داراى روحیه نشاط و رضایتمندى هستند. البته ممکن است گروه اندکى به دلیل باور شخصى به « سوگ‏مندى همیشگى»، نوعى اندوه مجازى را از طریق گوش دادن به نوارهاى مجالس سوگوارى و مانند آن ، بر خود تحمیل کنند و دچار غمگینى تحمیلى ناشى از آن شوند.
2/2. در بین مردمانى که به سوگوارى آیینی مى پردازند غمگینى ناشى از اقامه مصیبت تازه درگذشتگان، دیده نمى شود. شرایط روحی شرکت کنندگان در سوگواری آیینی، بسیار متفاوت تر از شرایط روحی کسانی است که به تازگی یکی از عزیزان خود را از دست داده اند و به سوگواری می پردازند. تنها کسانی این دو نوع سوگواری را یکسان می پندارند که بیرون از مجموعه سوگواران آیینی، به ماجرا نگاه می کنند. این گونه افراد، صرفا ناظر نِمود شکلى سوگوارى هستند. این نوع از خطای در برداشت، دامن برخی از ایرانگردان اروپایی سده های پیشین را نیز گرفته چنانکه در سفرنامه های آنان انعکاس پیدا کرده است. گزارش های آنان حاکی است که ایشان در نگاه اولیه بدین مراسم گمان می کرده اند سوگواران تا مدتها غمگین خواهند بود اما وقتی می دیدند شرکت کنندگان در مراسم سوگواری پس از مراسم به خوردن چای و گپ زدن با یکدیگر مشغول می شوند شگفت زده می شدند. در حقیقت تصور اولیه و برداشت خطای آنان با مشاهده میدانی این آیین و مردمان برپاکننده آن، اصلاح می شده است.
به نظر می رسد فرق نگذاشتن بین سوگوارى آیینى و سوگواری در مصیبت های شخصى تازه درگذشتگان، باعث چنین تصور نادرستی مى شود. در سوگوارى شخصى، اندوه حاصل از فقدان یک عزیز معمولا نظم زندگى عادى فرد را بهم مى زند و ممکن است تا مدتها این روند ادامه یابد تا آرام آرام فرد به حال عادى بازگردد. این در حالى است که سوگوارى آیینى دوره کوتاهى دارد که سپرى مى شود و غم حاصله از یاد مصیبت سالار شهیدان نیز معمولا به همان لحظات مجلس سوگوارى، منحصر مى شود. از دیگر سو، شرکت کنندگان در مراسم سوگواری حسینی، نگاه دیگری به این آیین دارند. آنان از  این که در مصیبت یک شخصیت مذهبى و نقش آفرین در احیای دین، عزاداری می کنند و می گریند احساسی سرشار از رضایتمندی و خرسندی دارند، خود را ادامه دهنده راه و شریک تلاش هدایتگران بزرگی می دانند که در راه هدایت خلق و مبارزه با طاغوت، به شهادت رسیده اند و از این جهت، امید بسیاری به اجر و ثواب فراوان این مشارکت دارند امری که در نهایت، به سرور معنوى، منجر می شود. نکته دیگری که مورد غفلت قرار گرفته این است که این گونه جلسات با مشارکت عمومی برگزار می شود و نشاط کار جمعی و همدلی فراوان در آن، خود سهم بسزائی در ایجاد نشاط بین سوگواران آیینی دارد.
بنابر این نمی توان گفت سوگواری حسینی و سوگواری برای اهل بیت (ع) که جنس آن از نوع سوگواری آیینی است باعث ایجاد افسردگی و فراگیری روحیه غمگینی در جامعه پایبند به این آیین، می شود.
نتیجه آنکه افسردگی به معنای مصطلح در روانشناسی نمی تواند بر جامعه سوگوار حسینی صادق باشد از سوی دیگر معنای عرفی افسردگی به معنای فراگیری حالت غمگنانه و جریان همیشگی آن نیز نمی تواند درست باشد.
به نظر می رسد طرح اولیه این شبهه و اشکال، از سوی مستشرقان بوده و تکرار و کاربست آن از سوی بخشی از جریان روشنفکری است که چشم بر دهان غربیان دوخته و پیرو همیشگی آنان است.
هر چند با اندکی تآمل در روحیات مردمان پایبند به آیین سوگواری حسینی، بی پایه بودن این شبهه مشخص می شود اما امروزه یک جریان فکری با آگاهی از سستی این اشکال، اصرار بر طرح آن دارد. وابستگان جریان فکری پیرو غرب، فرهنگ سوگواری حسینی و ارادت مردم ایران به امام حسین (ع) را مانعی بزرگ بر سر راه خود در مسیر ترویج فرهنگ بی دینی و تبلیغ ارزش های غربی، می دانند و در پی آنند که با فضا سازی های تبلیغاتی نسل جوان را از فرهنگ عاشورا دور سازند. بکار بردن تعبیر « افسردگی» که اصطلاح خاص روانشناسی است و در آن علم، معنای ویژه ای دارد بدین قصد صورت می گیرد که بار معنایی منفی آن در ذهن ها تداعی کند و هر گاه اشکال گرفته شد با کمی عقب نشینی ادعا شود منظور معنای عرفی آن یعنی حالت غمگینی است. در هر صورت این حرکت، نوعی مغالطه است تا مخاطبان گمان کنند سخنی علمی پشتوانه این ادعاست در حالی که بازی با اصطلاحات علمی است و هدفی جزو فریب افکار عمومی ندارد.
2/3. برخى اندوهگینى هاى موجود در جوامع شیعى ناشى از امور دیگر است. فرهنگ اسلامى شیعى براى متعادل زیستن مردمان، سازوکار میانه و واقع نگرانه‏ اى پیشنهاد کرده که ویژه این فرهنگ است اما این امر به خصوص در سده‏ هاى اخیر مورد غفلت واقع شده و به دلیل دورى جوامع اسلامى از معارف دینى و دریافت خرده فرهنگ‏ هاى بیگانه به خصوص از فرهنگ غرب، دچار چندگانگى فرهنگى و ناهماهنگى رفتار، شده است.
در فرهنگ دینى امور شادى بخش و آرامش آفرین در زندگى جمعى فراوانند ضمن آن که توصیه هاى گوناگون به میانه روى، تعادل و پرهیز از افراط و تفریط در شریعت نیز بدین معناست که در زمینه غم وشادی هم نباید دچار افراط و تفریط شد.
 توصیه به  تقسیم اوقات فردى به پنج بخش و اختصاص یک بخش از آن به تفریحات سالم  و تصریح به این نکته که تفریح سالم باعث تجدید قوا و رفع خستگى و ملال ناشى از بخش هاى دیگر مى شود(2) نشانه اهتمام مذهب به نشاط و تفریح سالم است.
همچنین باید توجه داشت که توصیه هاى فراوان معصومان (ع) به امور چون؛ گره‏ گشایى از کار بسته دیگران، انفاق، صله رحم، همسایه دارى و ارتباط حسنه با آنان، نقش بسیار زیادى در آرامش بخشى، تسکین دردها و زدودن امور غم‏ آفرین دارند.
3. حساسیت نسبت به حیات ارزش هاى دینى در جامعه، نگرانی از به خطر افتادن آنها، اندوه به خاطر غلبه اندیشه های جاهلی، وابستگی عاطفی نسبت به جامعه مومنان و سرداران جریان هدایت، همه و همه از ویژگی های مؤمنان است که باعث می شود آنان برای تمام حوادثی که گمراهی جامعه را در پی داشته یا ظلمی و اندوهی را متوجه مؤمنان کرده، اندوهگین شوند و نسبت بدان واکنش نشان دهند و در این میان، بیش از همه، سختی ها و آزار رسیده به رهبران جامعه مؤمنان همچون زندان، اسارت، تبعید و شهادت است که موجب غم و اندوهشان می شود. بدیهی است این گونه غم و اندوه و برگزاری سوگ آیینی در زمان های خاص که در راستاى احیا و توانمندى دین صورت مى گیرد جزو هزینه ‏هایى است که دینداران حاضرند براى تحقق اهداف دین، بپردازند و اصولا هزینه کردن براى امور ارزشمند - به خصوص آنچه در صحنه اجتماع تاثیر گذار است -  جزو سیره عقلا در تمام جوامع است. بنابر این اندوهگینى دینى در ایام خاصى از سال، براى احیاى یاد و نام امام حسین (ع) که آثار اجتماعى و دینى فراوانی دارد خود ارزش و هنجار اجتماعى است و همانگونه که غمگینى پس از مرگ وابستگان و عزیزان، در روانشناسى نشانه افسردگى نیست، غمگینى دینى براى وابستگى هاى مذهبى نیز، افسردگى به شمار نمى‏آید و اشاره کردیم که این غم با رضایتمندى و خرسندى همراه است و با آنچه در افراد غمگین مشاهده مى شود فرسنگها فاصله دارد . 
........................................................................
پاورقی
1.     راهنماى تشخیصى و آمارى اختلال‏هاى روانى ص 531 - 543 (متن تجدید نظر شده «راهنماى تشخیصى و آمارى اختلال‏هاى روانى » ،تالیف گروه مؤلفان (DSM-IV-TR ) چاپ چهارم سال 2000  ترجمه دکتر محمد رضا نیکخو - هامایاک آوادیس یانس ، چاپ اول : 1381 ، تهران ،انتشارات سخن ، چاپ مهارت . )
2.  معانی الأخبار ص 334 ح 1  :  حدثنا أبو الحسن علی بن عبد اللَّه بن أحمد الأسواری قال حدثنا أبو یوسف أحمد بن القیس السجزی المذکر قال حدثنا أبو الحسن عمرو بن حفص قال حدثنی أبو محمد عبید اللَّه بن محمد بن أسد ببغداد قال حدثنا الحسین بن إبراهیم أبو علی قال حدثنا یحیى بن سعید البصری قال حدثنا ابن جریح عن عطاء عن عبید بن عمیر اللیثی عن أبی ذر رحمه اللَّه علیه قال دخلت على رسول اللَّه ص و هو فی المسجد جالسا وحده فاغتنمت خلوته فقال لی یا أبا ذر :. ... على العاقل ما لم یکن مغلوبا على عقله أن یکون له ساعات ساعة یناجی فیها ربه عز و جل و ساعة یحاسب فیها نفسه و ساعة یتفکر فیما صنع اللَّه تعالى و ساعة یخلو فیها بحظ نفسه من الحلال و إن هذه الساعة عون لتلک الساعات و استجمام للقلوب و تفریغ لها .
-  الأمالی‏ للطوسی ص : 147/ 240 - 53 :  أخبرنا محمد بن محمد، قال أخبرنا أبو الطیب الحسین بن محمد التمار، قال حدثنا محمد بن القاسم الأنباری، قال حدثنا أحمد بن عبید، قال حدثنا عبد الرحیم بن قیس الهلالی، قال حدثنا العمری عن أبی وجزة السعدی، عن أبیه، قال أوصى أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام  إلى الحسن بن علی علیه السلام  فقال فیما أوصى به إلیه ... یا بنی، للمؤمن ثلاث ساعات ساعة یناجی فیها ربه، وساعة یحاسب فیها نفسه، وساعة یخلو فیها بین نفسه ولذتها فیما یحل ویجمل، ولیس للمؤمن بد من أن یکون شاخصا فی ثلاث مرمة لمعاش، أو خطوة لمعاد، أو لذة فی غیر محرم.


سنت نصرت الهی در دقیقه 90

سنت نصرت الهی در دقیقه 90
قرآن کریم در توصیه مسلمانان صدر اسلام به صبر و پایداری در مسیر مبارزه با جبهه باطل و نهادینه کردن حق، به سرگذشت و پیشینه جریان حق اشاره می کند که دچار سختی های فراوانی شدند و در این مسیر گاه چنان در تنگنا قرار گرفتند که خود را شکست خورده و کار را تمام شده می دیدند و از این رو دچار تزلزل شده و می گفتند آن نصرت موعود الهی ، پس کی  به ما می رسد. خداوند می فرماید پس از این مرحله بود که یاری ما فرا می رسید و مومنان نجات می یافتند؛
" أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ".( البقرة: 214.)
آیا پنداشتید که به بهشت داخل مى‏شوید، بى آن که چون پیشینیان به سختى تنگدستى و رنجورى گرفتار شوید. سختی ها و مشکلات، چنان امتهاى پیشین را احاطه مى‏کرد که دچار تزلزل و اضطراب می شدند تا آنجا که پیامبر و مؤمنان همراهش می گفتند: پس کی یارى خدا به ما می رسد؟ بدانید یارى خدا نزدیک است‏.
در مورد جنگ احزاب علیه مسلمانان نیز قرآن کریم تصریح دارد که مومنان در این آزمون دچار تزلزل شدند و منافقان و افراد ضعیف گفتند وعده خدا و رسولش چیزی جز فریب نبود و منافقان نقشه فرار از جبهه جنگ می کشیدند و برای آن، بهانه می تراشیدند. در مقابل مومنان - که به گفته قرآن پیامبر را الگوی خود قرار داده بودند- می گفتند هجوم متحدانه همه دشمنان اسلام وعده ای بود که خدا و رسولش داده بودند و اینک محقق شده و برخلاف افراد ضعیف یا منافق بر عهد و پیمان خود با خدا استوار می ماندند و در راه او مقاومت می کردند. آیات 9- 27 احزاب به این مسائل پرداخته و آیه مشهور « مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً » در زمره این آیات است(آیه 23).
در داستان حضرت موسی علیه السلام نیز وقتی قوم او به ساحل رسیدند و دیدند که لشکر فرعون به سوی آنها می آید از نجات مآیوس شدند و گفتند: ما قطعاً گرفتار خواهیم شد ولی موسی گفت: هرگز؛

فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ* فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ* قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ* فَأَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ* وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ* وَ أَنْجَیْنا مُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ* ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ* إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ. (الشعراء: 53- 67.)
پس هنگام بر آمدن آفتاب، آنها را تعقیب کردند. چون دو گروه، همدیگر را دیدند، یاران موسى گفتند: ما قطعاً گرفتار خواهیم شد. گفت: چنین نیست؛ زیرا پروردگارم با من است و به زودى، مرا راهنمایى خواهد کرد. پس به موسى وحى کردیم: «با عصاى خود بر این دریا بزن»، تا از هم شکافت و هر پاره‏اى همچون کوهى سترگ بود. و دیگران را بدان جا نزدیک گردانیدیم. و موسى و همه کسانى را که همراه او بودند، نجات دادیم. آن گاه دیگران را غرق کردیم. مسلّماً در این عبرتى بود، و بیشترشان مومن نبودند».
در این ماجرا نیز نجات در لحظات آخر اتفاق افتاده در حالی که می توانست این نجات خارق العادة و غیر طبیعی زودتر انجام گیرد اما طول کشیده تا قوم موسی این رویاروی و تلاطم و اظطراب را از نزدیک لمس کنند.
در داستان معروف نوح نیز  تبلیغ و کوشش صدها ساله او به معنای صبر و تلاش جانکاهی است که پس از نومیدی و بسته شدن پرونده هدایت قومش(آیه 142 سوره آل عمران)، به پایان خود نزدیک می شود و زمان نجات نوح و یارانش و عذاب کافران، فرا می رسد.(آیه 14 سوره عنکبوت)
در آیه 110 سوره یوسف نیز تأکید شده، سنت خدا بر آن بوده که پیامبران به دعوت و تبلیغ و هدایت مردم همت بگمارند تا وقتی که از هدایت افراد جدید مأیوس شوند و مطمئن شوند که دیگر کسی به آنها ایمان نمی آورد بدین معنا که در مسیر نهضت، مقاومت و تلاش بایستی تا  بهره گیری از آخرین فرصتها، ادامه یابد. بنابر این نصرت الهی و عذاب کافران تا جلب آخرین افراد مستعد از بین گمراهان به تأخیر می افتد؛

حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ.( یوسف : 110)
رسولان، قوم خود را هم چنان دعوت مى‏ کردند، و مردم، هم، هم چنان لجاجت نموده آنان به عذاب خدا انذارشان کرده و اینان نمى‏ پذیرفتند، تا آنکه رسولان از ایمان آوردن قوم خود مایوس شدند (و یا نزدیک بود مایوس شوند) و مردم گمان کردند آن کس که به پیغمبرشان گفته عذابى چنین و چنان دارند دروغشان گفته، در این موقع بود که یارى ما انبیاء را دریافت، پس هر که را خواستیم نجات دادیم، و آنها همان مؤمنین بودند، و عذاب سخت ما از قوم مجرم درنگذشت و همه را فرا گرفت.
از تأمل در سنت الهی تأخیر در نصرت مومنان، نکات ذیل قابل برداشت است؛
-     یکی از کارکردهای مهم سنت یاد شده در این است که نهایت ظرفیت و استعداد نهفته در مومنان در رویاروی با مشکلات، بکار گرفته می شود امری که با صبر و اسقامت برای هدف و تلاش برای تحقق آن به سرانجام می رسد. بایستی توجه داشت که مومنان به تناسب میزان تاثیر پذیری از آموزه های الهی و به نسبت پایبندی به آنها، در کنار نقش آفرینی عوامل گوناگون محیطی فرهنگی تربیتی به شخصیت و هویتی می رسند که در عرصه رویارویی با مشکلات شناخته می شود . میزان کارآمدی ها و ناکارآمدی ها و نقاط قوت و ضعف در این عرصه، روشن می گردد. از یک سو با تاخیر افتادن نصرت الهی این ظرفیت ها تا نهایت به کار گرفته می شود و گروه مومنان از سطح و میزان مقاومت و تلاش و توان خود آگاه می شوند و از دیگر سو، نقص ها و ضعف های آنها نمایان می شود.
بدین ترتیب با بروز نهایت توان مومنان، کار انجام گرفته در نهضت به نام آنان ثبت می شود و نتایج دنیوی و اخروی آن نصیبشان می گردد و از حیث جوهره وجودی با قرار گرفتن در معرض سختی ها، به تراز و توانمندی بالاتری دست می یابند و از سوی دیگر، در مقایسه با حد مطلوب و بایسته، کم کاری و سستی و نقص آنها روشن می گردد به عنوان مثال قرآن کریم خطاب به پیامبر (ص) و اصحابش می فرماید در جنگ با کفار، اگر صبور باشید هر بیست نفر شما قادر است بر دویست نفر آنان غلبه کند اما با آشکار شدن نشانه های سستی و ضعف می فرماید خداوند تخفیف داد و شما اگر صد نفر مبارز صبور باشید می توانید بر دویست نفر آنان غلبه کنید(آیات 65و 66 سوره انفال). از این رو چنانچه مبارزی در حد مطلوب و بایسته، به ویژگی صبر و پایداری، مزین باشد می تواند یک تنه حریف ده نفر شود یعنی توانایی او به ده برابر توانایی یک فرد عادی می رسد.
مسلمانان در صدر اسلام با همین ظرفیت هر یک نفر به اندازه دو نفر، توانستند در مدینه حکومت اسلامی  تشکیل دهند و با امپراطوریهای آن دوران درگیر شوند و به پیروزی های درخشانی برسند. آنان به میزان سعی و تلاش خود، از نصرت الهی بهره بردند و اگر سستی از خود نشان نمی دادند و مغلوب هوی نفس خود نمی شدند ای چه بسا با پایبندی به ماجرای غدیر و تن دادن به رهبری معصوم به توانایی ده برابری می رسیدند و می توانستند تمام جهان آن روز را از آلودگی شرک و کفر و ظلم پاک کنند.
بدین جهت است که قرآن کریم مسلمانان را به پیروی از سنت آن دسته از مومنان که پایدار بودند توصیه می کند و می فرماید همچون آنانی باشید که اهل سستی و ضعف و عقب نشینی نبودند؛

وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ.( آل‏عمران : 146)
چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى‏رسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامت‏کنندگان را دوست دارد.
-    با روشن شدن نقاط قوت، مومنان از میزان پیشرفت خود، مطلع می شوند و به همان میزان، اعتماد به نفس و امیدشان به پیشرفت و موفقیت در آینده، تقویت می شود که در ادامه مسیر، به مانند انرژی و سوخت موتور محرکه آنها، عمل خواهد کرد.
-    با آشکار شدن ضعف ها و میزان فاصله مومنان از کانون هدف و حد مطلوب، آنها از میزان شایستگی خود آگاه و تصورشان از خودشان اصلاح می شود و خود را فراتر از آنچه هستند نمی بینند. این معرفت ارزش بسیار زیادی دارد زیرا آنها را به تلاش بیشتر برای رسیدن به حد مطلوب و کمال بیشتر وا می دارد.
-    با تأخیردر نصرت الهی، افراد پرتلاش و پایدار و مومنین راستین از افراد ضعیف و سست ایمان و پیمان شکن شناخته می شود؛

أمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرینَ.( التوبة : 16)
آیا چنین پنداشتید که (تنها با ادّعاى ایمان) وارد بهشت خواهید شد، در حالى که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخّص نساخته است؟!
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.( التوبة : 16)
آیا چنین مى‏پندارید که شما را (بدون آزمایش) به حال خود رها مى‏کنند در صورتى که هنوز خدا معلوم نگردانیده که از شما چه کسانى اهل مجاهده‏اند و جز خدا و رسول و مؤمنان را هرگز دوست خود و همراز خویش نگزیده‏اند، و خدا از همه کردار شما آگاه است.
-    افزون بر آشکار شدن میزان خلوص و ناخالصی ها در جامعه به ظاهر مومن، پیامد دیگر، شناخته شدن میزان تاثیر گذاری آموزه های یک نهضت الهی در جامعه هدف است. این شناخت به رهبر یا رهبران آن جامعه در نحوه مدیریت آن کمک شایانی می کند. این که سطح کشش، توان و همراهی جامعه در پیگیری اهداف نهضت تا چه میزان است و نقاط قوت و ضعف کجاست و چگونه می توان  از نقاط قوت برای جبران نقاط ضعف استفاده کرد و جامعه را به سوی صلاح و رستگاری سوق داد.
-    فایده دیگر این سنت الهی در روی دیگر آن است یعنی جبهه مقابل مومنان . تاخیر در نصرت مومنان و عذاب اهل باطل، دادن فرصت کافی به آنان چهت شناخت حق و بازگشت به آن است به دیگر سخن اتمام حجتی است علیه آنان  تا در روز داوری الهی، ناشناخته بودن حق و کمبود فرصت را دست آویز و بهانه و عذر خود قرار ندهند.  






در این وبلاگ
در کل اینترنت