نکته نگار

غفلت در طرح موضوعات پژوهشی

غفلت در طرح موضوعات پژوهشی
شاید تا کنون فراخوان های مقالات برخی جشنواره ها و همایش های ویژه ائمه (ع) را دیده باشید با موضوعاتی چون خانواده در نگاه امام ... احسان و نیکو کاری در سیره امام ... کار و کارآفرینی در سیره امام ... و دهها عنوان دیگر از این دست .
به نظر می رسد دست اندرکاران امور فرهنگی که این گونه عنوان ها را برای مقالات , تالیفات , مصاحبه ها و موارد مشابه ,پیشنهاد می کنند از یک نکته اساسی در باره زندگی و سیره ائمه علیهم السلام غافلند . شیوه های یاد شده برای بررسی مسائل از نگاه یک شخصیت  , روشی است برای شناخت آن شخصیت با رویکرد تاریخی که ریشه در روش های مطالعاتی غربیان دارد و عمدتا از طریق خاورشناسان به میان اندیشمندان اسلامی راه یافته است . در این روش با زیره ذربین قرار دادن  آثار یک اندیشمند تلاش می شود منظومه فکری او کشف شود و در ادامه تاثیر پذیری وی از معاصران و پبشینیان روشن شود همچنین تاثیر گذاری او بر دیگران . آنان با این نگاه , مطالعاتی در باره برخی ائمه داشته اند . اما آنچه مایه تاسف است تاثیر پذیری مراکز علمی و فرهنگی و شخصیتهای تصمیم گیرنده از این شیوه مطالعاتی است . اگر خاورشناسان بدین شیوه عمل می کنند ایرادی بر آنان نیست چرا که اعتقادی به امامت , عصمت و نور واحد بودن ائمه ندارند و با نگاه برون دینی وارد این گونه مطالعات شده اند . افزون بر این , آنان به طور طبیعی از شیوه های مطالعاتی دیار خود (مغرب زمین ) تاثیر پذیرفته اند که خود آفات دیگری دارد مانند پیروی  از روش های مطالعاتی علوم تجربی در حوزه علوم انسانی .
 با توجه به اندیشه و باوری شیعی که تمام ائمه را نور واحد می داند و کلام و سخن هر یک از ائمه را مکمل و ناظر بر یکدیگر , نمی توان نظر و برنامه دین در باره یک موضوع را با توجه به سخنان رسیده از یک امام مورد داوری قرار داد خصوصا که احادیث با مشقات فراوان به دست ما رسیده و ای چه بسا سخنان یک امام در خصوص موضوعی گزارش نشده یا گزارش های آن از بین رفته است . از سوی دیگر چه بسا شرایط زمانی یک امام به گونه ای بوده که طرح برخی موضوعات امکان نداشته یا صلاح نبوده و در عوض این امکان یا مصلحت در زمان امام دیگری فراهم بوده است .
در این جا مناسب است چند نمونه از احادیث مورد اشاره نقل شود . حدیث نخست در باره هماهنگی و ناظر به هم بودن احادیث ائمه است و دو حدیث بعد بر یکی بودن خلقت , علم و دیگر فضایل آن بزرگواران اشاره دارند ؛

• الامام الرضا علیه السلام :  إنا عن الله و عن رسوله نحدث، و لا نقول قال فلان و فلان فیتناقض کلامنا إن کلام آخرنا مثل کلام أولنا و کلام أولنا مصادق لکلام آخرنا.( رجال‏الکشی ص  224 شماره 401)
ترجمه
ما از ناحیه خدا و رسول سخن می گوییم . سخن این و آن  را نمی گوییم که با هم متناقض در آید . کلام آخری ما مثل اولی ماست  . همچنین کلام اولی ما تصدیق کننده سخن آخری ماست . 

• الغیبةللنعمانی عن زید الشحام عن الامام الصادق علیه السلام : خلقنا واحد و علمنا واحد و فضلنا واحد و کلنا واحد عند الله عز و جل فقلت أخبرنی بعدتکم فقال نحن اثنا عشر هکذا حول عرش ربنا جل و عز فی مبتدإ خلقنا أولنا محمد و أوسطنا محمد و آخرنا محمد .( کتاب الغیبة نعمانی ص  86 ح 16 )

• الغیبةللنعمانی عن عبد الله بن عمر قال : قال رسول الله (ص ) : إن الله عز و جل أوحى إلی لیلة أسری بی یا محمد ... إنی خلقت علیا و فاطمة و الحسن و الحسین و الأئمة من نور واحد ثم عرضت ولایتهم على الملائکة فمن قبلها کان من المقربین و من جحدها کان من الکافرین .( کتاب الغیبة نعمانی ص  93ح 24)

از این رو برای داوری در باره نظر دین نسبت به یک مسئله و موضوع لازم است سخنان و سیره تمام ائمه در کنار رهنمودهای قرآن کریم  مورد کاوش قرار گیرد .
گفتنی است شیوه یاد شده که در این جا مورد نقد قرار گرفت برای فهم شرایط زمانی یک امام مفید است مثلا برای این که بفهمیم چه مسائلی در دوران آن امام مورد توجه اندیشمندان یا افکار عمومی بوده است یا چه مطالبی قابل طرح بوده و مخاطب داشته است .

 


گستره تلاش های انبیاء و محدوده شرایع

گستره  تلاش های انبیاء و محدوده شرایع
بحث از جایگاه پیامبران الهی در زندگی بشر از گذشته مورد توجه بوده و منکران وحی و نبوت , حتی رابطه بین آفریدگار جهان و بشر را ضروری نمی دانستند . بدین ترتیب بشر را نیازمند به دریافت پیام و راهنمایی از آفریدگارش نمی دیدند . گفتنی است امروزه نیز با سیطره اندیشه انسان مداری بر محافل علمی , این سخن به تعابیر دیگری مطرح است . ما در این جا به روایتی می پردازیم که در آن , فردی مادی گرا و بی اعتقاد به خدا با پرسش از چرایی لزوم اعتقاد به انبیاء , به نحوی نیاز بشر به وحی و نبوت را انکار کرده است . امام صادق علیه السلام در پاسخ به پرسش این ملحد , تاکید می کنند که اعتقاد به ضرورت وحی و نبوت , تابعی از اعتقاد به وجود آفریدگاری حکیم و بلند مرتبه نسبت به تمام مخلوقات است . با این توضیح که وقتی آفریدگار جهان , شان و رتبه ای بسیار بالاتر از مخلوقاتش داشته باشد طبیعتا نباید انتظار داشت که رابطه او و مخلوقاتش در حد مشاهده , لمس و تماس رو درو باشد و او و مخلوقاتش سخن و دلیل و حجت خود را برای همدیگر بدون واسطه و مستقیم رد و بدل کنند . از این رو , حکمت اقتضاء می کند چنین آفریدگار حکیم و بلند مرتبه ای برای انتقال خواسته و حجت خود به این مخلوقات , نمایندگانی از سوی خود به سوی آنان گسیل دارد تا سخن و خواسته او را به بندگانش برسانند و آنان را به آنچه صلاح و منفعتشان در آن است رهنمون سازند و آنچه را که مایه بقاء یا فنائشان است بیان کنند . بنابر این لازم است از سوی خدای حکیم کسانی فرستاده شوند که مردم را به آنچه مصلحت و بقائشان در آن است امر کنند و از آنچه که باعث نابودیشان است نهی کنند و واسطه بین خدا و مردم باشند . اینان همان انبیاء هستند که خدا از بین مردم آنان را برگزیده و مودب به حکمت کرده است .
بدین ترتیب محدوده دخالت انبیاء در امور بشر , بیان تمام اموری است که به گونه ایی در مصلحت , منفعت , بقاء و یا نابودی بشر تاثیرگذار است . از این رو , با توجه به حیات ابدی بشر و ضرورتهای آن , بر شرایع آسمانی , لازم است هر آنچه که در راستای این حیات مرحله به مرحله و طولانی برای این موجود مفید و لازم است بیان کنند و مردم را بدانها امر کنند همچنان که بایستی آنان را از امور مضر و نابود کننده نهی کنند .
کلینی (ره) این مناظره را درکتاب  الکافی ج  1 ص 168 ح 1  نقل کرده که ما در ذیل ابتدا ترجمه و سپس متن اصلی را می آوریم :
ترجمه
امام صادق علیه السلام ـ در پاسخ به زندیقى که پرسید : ضرورت وجود انبیاء و حق بودن آنها را از چه راهى ثابت مى کنى؟ ـ فرمود : هر گاه ثابت کنیم که ما را آفریدگار و سازنده اى است برتر از ما و از همه آنچه آفریده، و آن سازنده , حکیم و متعال است به طورى که ممکن نیست آفریدگانش او را ببینند یا لمسش کنند و در نتیجه، بتوانند با یکدیگر ارتباط مستقیم و بى واسطه برقرار سازند و با هم بحث و محاجّه کنند، ثابت می شود که در میان خلق خود سفیران و فرستادگانى دارد که سخنان او را براى آفریدگان و بندگانش بیان مى کنند و آنان را به مصالح و منافعشان و عوامل ماندگارى و نابودیشان رهنمون مى شوند. بنا بر این، ثابت مى شود که در میان آفریدگان کسانى هستند که از جانب خداى حکیم دانا , امر و نهى مى کنند و سخنگوى آن خدای بلند مرتبه اند و اینان همان پیامبران علیهم السلام و برگزیده هاى از میان خلق او هستند؛ حکیمانى که به حکمت , تربیت شده و به حکمت مبعوث گشته اند و با آنکه در خلقت و ساختمان بدنى مانند دیگر مردمند، احوالشان به کلّى با آنان متفاوت است و از جانب خداى حکیم دانا با حکمت تأیید شده اند ...

متن اصلی

الکافی ج  1 ص 168 ح 1-  قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عُمَرَ الْفُقَیْمِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَهُ مِنْ أَیْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِیَاءَ وَ الرُّسُلَ قَالَ :
إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِیاً عَنَّا وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ وَ کَانَ ذَلِکَ الصَّانِعُ حَکِیماً مُتَعَالِیاً لَمْ یَجُزْ أَنْ یُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا یُلَامِسُوهُ فَیُبَاشِرَهُمْ وَ یُبَاشِرُوهُ وَ یُحَاجَّهُمْ وَ یُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ یَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکِهِ فَنَاؤُهُمْ فَثَبَتَ الْآمِرُونَ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْحَکِیمِ الْعَلِیمِ فِی خَلْقِهِ وَ الْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ الْأَنْبِیَاءُ ع وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُکَمَاءَ مُؤَدَّبِینَ بِالْحِکْمَةِ مَبْعُوثِینَ بِهَا غَیْرَ مُشَارِکِینَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَکَتِهِمْ لَهُمْ فِی الْخَلْقِ وَ التَّرْکِیبِ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَیَّدِینَ مِنْ عِنْدِ الْحَکِیمِ الْعَلِیمِ بِالْحِکْمَةِ ...


تحقیقات ناقص خاورشناسان , پایه ی تحلیل های غلط

تحقیقات ناقص خاورشناسان , پایه ی تحلیل های غلط
گذشته از غرض ورزی های برخی خاورشناسان در اظهار نظرها و اعلام نتایج پژوهش ها که بر اساس منافع و خواسته های استعماری دولتهایشان  صورت می گیرد آنان - بر خلاف ادعاهای پر طمطراقشان - از شناخت درست جوامع شرقی و اسلامی  و تحلیل شرایط اجتماعی و تاریخی آنها ناتوانند .تفاوت در فرهنگ , زبان , پیشینه تاریخی و دیگر امور تاثیر گذار بر جوامع  شرقی , از مهمترین موانع پیش روی پژوهشگران  غربی در شناخت حوزه مطالعاتیشان هستند .  با این حال اشتباهات آنان در شیوه تحقیق , فهم متون  و لایه های فرهنگی حاکم بر جوامع  , کمتر زیر تیغ نقد قرار می گیرد . حتی شاهدیم گاه دانش پژوهان بومی , با دیده ی تسلیم , اشتیاق و اعتماد به نظرات  آنان می نگرند و چه بسیار مواردی که خاورشناسی سخنی گفته و اینان با آب و تاب و بسان یک باور , آن را پذیرفته و در آثار خود نقل کرده اند و بدین سان در بازار تالیف , دهن به دهن گشته و شهرت یافته است . بررسی و مطالعه انتقادیِ  اطلاعات ارائه شده  از سوی خاورشناسان از  آن رو  اهمیت دارد که تراوشات قلمی آنان به عنوان  داده های علمی قابل پذیرش , پایه و مبنای  فرضیه سازی ها و شیوه های پژوهش قرار گرفته و در مواردی بر جهت گیری تحقیقات و موضوعات بایسته تحقیق تاثیر گذاشته است شاید از آن رو که عقب ماندگی علمی جوامع شرقی و سیطره فرهنگی غرب , باعث از بین رفتن اعتماد به نفس در محیط های علمی شده و چنین انفعالی را در پی داشته  است.
از سوی دیگر در مطالعات  شرق شناسی - به خصوص در حوزه مطالعات اسلامی - به سختی می توان باور کرد محققی غربی بتواند از تاثیر تعصبات ملیتی و مذهبی, پیش فرض های علمی , روش های پژوهشی , سیطره نگاه تاریخی به مسائل  و ... مصون بماند .
از این رو به نظر می رسد علاوه بر ضرورت نقد موردی نظرات خاورشناسان در حوزه های مختلف , نیازمند بررسی و نقد کلی آثار آنها در زمینه هایی چون پیش فرض ها , نوع دغدغه های پژوهشی , نوع نگاه به مسائل ,  شیوه های پژوهش , ضعف های علمی و ...هستیم که لازم است در این باره مقالات و تالیفاتی فراهم شود و در حد امکان جوامع علمی از آفات و عوارض ورود آنان به مسائل , در امان بماند .
مطالعات خاورشناسان در باره تشیع
خاورشناسان تا پیش از انقلاب اسلامی توجه چندانی به تشیع نداشتند اما با وقوع انقلاب اسلامی ایران و نقش ممتاز فرهنگ شیعی در بروز و بقای آن , شدیدا مورد توجه محافل فرهنگی سیاسی غرب قرار گرفت. مطالعات غربیان در این دوران سی ساله گاه با هدایت پنهان مراکز تصمیم گیری سمت و سوی خاصی گرفت و در این میان حوزه تاریخ تشیع شاهد حضور فعال خاورشناسان بوده است . آشنایی اولیه آنان با تشیع از طریق آثار خاورشناسان پیش کسوت است و معمولا نظرات آنها پایه تحقیقات و حتی تحلیل های متاخران قرار می گیرد . ما در این نوشتار مختصر بنا داریم یک نمونه از خطاهای روشن آنان را در زمینه تاریخ تشیع گوشزد کنیم .
 نمونه ای از خطای خاورشناسان در تاریخ تشیع
نیکی کدی، تاریخ‌نگار و استاد دانشگاه کالیفرنیا در بررسی ریشه‌های انقلاب اسلامی ایران و عوامل پیدایش آن ,  گریزی به فرهنگ سیاسی شیعه می زند و مدعی می شود که شیعه امروز بیش از حد سیاسی شده و این میزان ورود در سیاست  پدیده جدیدی است . وی برای اثبات ادعای خود بر این نکته اتکا می کند که اگر شیعیان دوازده امامی سیاسی بودند باید حکومت‏شیعى آل‏بویه فردی را به عنوان امام , جانشین خلیفه عباسى می کرد نه آن که سند حقانیت‏خود را از خلفاى عباسى طلب کند . او تاکید می کند که ؛ «حکومت آل‏بویه - از سلسله‏هاى معروف دوره بنى‏عباس و داراى تمایلات شیعى دوازده امامى -  مرکز حکومت‏بنى‏عباس، بغداد، را در دست گرفت; اما هرگز سعى نکرد تا نظام خلافت را مضمحل کند و یک حکومت‏شیعى دوازده امامى تاسیس نماید. بنابراین آن شیعه دوازده امامى که در این دوران به چشم مى‏خورد، تفاوت بسیارى با حرکتهاى نظامى که در سال 1501 م. به نام سلسله صفوى در ایران به قدرت رسید، داشت...ما نمى‏خواهیم وابستگى عمیق ایران جدید را با تشیع انکار کنیم، بلکه فقط مى‏خواهیم توجه دهیم که این پدیده (شیعه سیاسى شده) بسیار بیشتر از آنچه پنداشته مى‏شود، جدید است. (نیکى کدى، ریشه‏هاى انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهى، تهران: قلم، 1369، ص27)
پاسخ 
در پاسخ به وی باید گفت هر چند آل بویه به عنوان دولتی شیعی شناخته می شود اما توجه بدین نکته ضروری است که بنیانگذاران آن دولت , گروهی فرمانده نظامی بودند که برای کسب قدرت به توسعه قلمرو دست زده بودند و خط قرمز آنان حفظ قدرت سیاسی نظامیشان بود و تا آنجا بر مبنای  اعتقادات مذهبی شیعه عمل می کردند که مزاحمتی برای حکومت آنها ایجاد نکند . از این رو شاهدیم که – بر خلاف گفته  این نویسنده آمریکایی – نخستین امیر بویهی بغداد (معز الدولة) وقتی تصمیم گرفت خلافت عباسی را بر اندازد و فردی علوی را به خلافت بر گزیند از ترس آن که مبادا مشروعیت حکومتش بسته به کسی باشد که باید از او اطاعت کند به خلافت عباسی راضی شد چرا که خلیفه عباسی را می توانست به راحتی عوض کند اما خلیفه علوی واجب الاطاعة بود و او بود که می توانست امیر را تعیین یا بر کنار کند . با این که این ماجرا در کتابهای تاریخی مشهوری چون  الکامل ابن اثیر  (م 630) و البدایة ابن کثیر (م 774) بلا فاصله پس از گزارش فتح بغداد و تعویض خلیفه عباسی آمده است  این نویسنده آمریکایی زحمت مراجعه به این کتاب ها را نکشیده و  از پیش خود به تجزیه و تحلیل  ظاهری حوادث پرداخته است . شاید هم بدین نقل دسترسی پیدا کرده ولی اغراض سیاسی و تلاش برای ناهماهنگ جلوه دادن شیعه امروز با شیعه دیروز , او را به ابراز چنین نظری وا داشته است.
ما در این جا ابتدا متن ترجمه شده ی این گزارش تاریخی را می آوریم و  در ادامه متن اصلی آن خواهد آمد .
ابن کثیر در ادامه گزارش فتح بغداد و تعویض خلیفه از سوی معز الدوله , دلیل خودداری آل بویه از تاسیس خلافت شیعی را چنین آورده است ؛
با  استیلای آل بویه بر بغداد و تعیین خلیفه جدید از سوی آنان , خلافت رو به ضعف گرایید و خلیفه اختیارات خود را از دست داد و قدرت در دست معز الدولة منحصر گشت . خلیفه فقط یک کاتب و منشی داشت و نمی توانست وزیری داشته باشد. منزوی کردن خلیفه و ماندن اسمی خلافت بدان جهت بود که دیلمیان , عباسیان را غاصب خلافت از علویان می دانستند . حتی معز الدولة تصمیم گرفت خلافت را به علویان واگذارد و این خواست خود را بین مشاورانش به شور گذاشت که همگی به جز یک نفر با وی موافق بودند . وقتی امیر از فرد مخالف دلیل مخالفتش را پرسید وی گفت : اکنون که خلافت عباسیان برپا است تو و یارانت او را مستحق خلافت نمی دانید و هرگاه تو فرمان دهی که او را بکشند یارانت امر تو را اطاعت خواهند کرد این در حالی است که اگر یک علوی را خلیفه کنی , به اعتقاد تو و یارانت , او  خلیفه شایسته حکومت است و اگر بخواهی  فرمان قتلش را صادر کنی یارانت اطاعت نخواهند کرد {چرا که تو را واجب الاطاعة نمی دانند } اما اگر او فرمان قتل تو را صادر کند یارانت تو را خواهند کشت {چرا که او را واجب الاطاعة می دانند }. وقتی امیر بویهی در این سخن مشاور تامل کرد  از تصمیم خود منصرف شد . او به خاطر احساس خطر برای حکومتش از این کار صرف نظر کرد نه به خاطر خدا .
متن اصلی خبر
البدایةوالنهایة : ... و ضعف أمر الخلافة جدا حتى لم یبق للخلیفة أمر و لا نهى و لا وزیر أیضا، و إنما یکون له کاتب على أقطاعه، و إنما الدولة و مورد المملکة و مصدرها راجع إلى معز الدولة، و ذلک لأن بنى بویه و من معهم من الدیلم کان فیهم تعسف شدید، و کانوا یرون أن بنى العباس قد غصبوا الأمر من العلویین، حتى عزم معز الدولة على تحویل الخلافة إلى العلویین و استشار أصحابه فکلهم أشار علیه بذلک، إلا رجلا واحدا من أصحابه، کان سدید الرأى فیهم، فقال لا أرى لک ذلک. قال: و لم ذاک؟ قال: لأن هذا خلیفة ترى أنت و أصحابک أنه غیر صحیح الامارة حتى لو أمرت بقتله قتله أصحابک، و لو ولیت رجلا من العلویین اعتقدت أنت و أصحابک ولایته صحیحة فلو أمرت بقتله لم تطع بذلک، و لو أمر بقتلک لقتلک أصحابک. فلما فهم ذلک صرفه عن رأیه الأول و ترک ما کان عزم علیه للدنیا لا للَّه عزوجل.
آدرس : البدایة و النهایة ج‏11 ص213.
مشخصات نشر: البدایة و النهایة، أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى (م 774)، بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986.
ابن اثیر نیز این گزارش مانند ابن کثیر ضمن گزارش های سال 334 قمری نقل کرده است .(الکامل ج‏8،ص453 ؛ مشخصات نشر: الکامل فی التاریخ ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م 630)، بیروت، دار صادر.)

 


جایگاه اهل بیت (ع) از نگاه ابن عربی

جایگاه اهل بیت(ع) از نگاه ابن عربی
ابن عربی اندلسی(م 638)  از عرفای مشهور اهل سنت است  . او در کتاب فتوحات مکیة در شرح این حدیث پیامبر (ص)؛ «أهل بیتی أمان لأمتی‏ » می نویسد :
خداوند در آیه تطهیر(1) با عبارت « وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ الله وَ رَسُولَهُ »  به زنان پیامبر توصیه کرده که همانند دوران جاهلیت نخستین از خانه هایشان بیرون نیایند بلکه در خانه بمانند و نماز برپادارند و زکات بپردازند و از خدا و رسولش پیروی کنند . خداوند در اینجا بدانان گوش زد می کند که اینها به خاطر آن است که ایشان زنان پیامبر هستند و اگر چنین کنند ممکن است برخی زشتی ها به آنها نسبت داده شود و ننگ آن به خانواده پیامبر برگردد اما قسمت دوم آیه که در باره اهل بیت پیامبر است ؛« إِنَّما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ ؛ خداوند فقط مى‏خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد. » نوید دهنده این نکته است که به برکت اهل بیت و این که خدا پاکی ایشان را خواسته ،زنان پیامبر به توصیه خداوند عمل می کنند و بدین وسیله از نسبت های زشت و ناسزاها در امان می مانند بنابر این ، اهل بیت مایه ایمنی زنان پیامبر از ورود به عرصه نافرمانی های خداوند هستند چیزی که در صورت وقوع ننگش تنها به زنان پیامبر محدود نمی شود و عوارض منفی این کارشان ، دامن خاندان پیامبر را  نیز می گیرد .
بنابر نظر ابن عربی ، خداوند به این دلیل از زنان پیامبر خواسته  از تبرج جاهلی پرهیزکنند که اراده کرده است اهل بیت از نسبت های ناروا پاک بمانند پس می توان نتیجه گرفت که به خاطر مصون ماندن اهل بیت از این گونه آسیب های آبرویی ، خداوند خود از نافرمانی زنان پیامبر جلوگیری خواهد کرد و نتیجه آن ایمنی زنان پیامبر از این گونه نافرمانی ها خواهد شد .
ابن عربی از این برداشت خود مطلب دیگری را نیز استنباط می کند و می گوید وقتی خداوند به خاطر حفظ آبروی اهل بیت حاضر است زنان پیامبر را از قرار گرفتن در مواضع انتساب های ناروا حفظ کند به طریق اولی از این که امت پیامبر به طور ابدی در جهنم بمانند ابا خواهد داشت چرا که جهنمی شدن دائمی برخی از امت پیامبر ، برای پیامبر مایه عار خواهد بود از این رو خداوند به خاطر آبروی پیامبر هم که شده هیچکدام از افراد امت پیامبر را که موحد بوده اند در جهنم باقی نخواهد گذاشت و سر انجام از دوزخ بیرون خواهد آورد .
ابن عربی در آخر می نویسد : همان گونه اهل بیت در دنیا مایه برکتند در آخرت نیز مایه برکت برای تمام امت هستند . بنابر این اهل بیت بیشترین خیر و برکت را برای مردم دارند .

متن کتاب فتوحات مکیه ابن عربی
الفتوحات المکیة (4-ج)، جلد2، ص 126
(السؤال الخمسون و مائة) أهل بیتی أمان لأمتی‏ .... قال تعالى لما وصف و وصى أزواج النبی صلى الله علیه و سلم بقوله ؛«وَ قَرْنَ فی بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ الله وَ رَسُولَهُ » ثم أعلمهم أن ذلک کله بکونهن أزواجه صلى الله علیه و سلم حتى لا ینسبن إلى قبیح فیعود ذلک العار على بیت رسول الله صلى الله علیه و سلم فببرکة أهل البیت و ما أراد الله به من التطهیر بقوله ؛ «إِنَّما یُرِیدُ الله لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ »تفعل الأزواج ما أوصیناهن به« وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» من دنس الأقوال المنسوبة إلى الفحش و هو الرجس فإن الرجس هو القذر فکان أهل البیت أمانا لأزواج رسول الله صلى الله علیه و سلم من الوقوع فی المخالفات التی یعود عارها على أهل البیت‏ فکذلک أمة محمد صلى الله علیه و سلم لو خلدت فی النار لعاد العار و القدح فی منصب النبی صلى الله علیه و سلم و لهذا یقول أهل النار ما لَنا لا نَرى‏ رِجالًا کُنَّا نَعُدُّهُمْ من الْأَشْرارِ و هو من دخل النار من أمة محمد صلى الله علیه و سلم التی بعث إلیها فی مشارق الأرض و مغاربها فکما طهر الله بیت النبوة فی الدنیا بما ذکره مما یلیق بالدنیا کذلک الذی یلیق بالآخرة إنما هو الخروج من النار فلا یبقى فی النار موحد ممن بعث إلیه رسول الله صلى الله علیه و سلم بل و لا أحد ممن بعث إلیه یبقى شقیا و لو بقی فی النار فإنها ترجع علیه بَرْداً وَ سَلاماً من برکة أهل البیت فی الآخرة فما أعظم برکة أهل البیت‏...  .
 .........پاورقی .....................................................................................................................................................
1 .  وَ قَرْنَ فی‏ بُیُوتِکُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّةِ الْأُولى‏ وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتینَ الزَّکاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً ؛ و در خانه‏هاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیّت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید خداوند فقط مى‏خواهد پلیدى و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد. (احزاب :33)

 

 

 


ارزش طبقه متوسط

ارزش طبقه متوسط
عموم جوامع از لحاظ اقتصادی به سه طبقه ؛ ثروتمند , متوسط و فقیر تقسیم می شود . میزان برخورداری از تمکن مالی بر اندیشه , رفتار و موقعیت افراد تاثیر گذار است . در این میان طبقه ثروتمند به دلیل  برخورداری بیش از حد متعارف , دچار غفلت می شود و در پی لذت جویی بیشتر ,  از واقعیت های زندگی انسانی فاصله می گیرد . از سوی دیگر طبقه فقیر نیز به دلیل برخودار نبودن از امکانات , فرصت حضور در عرصه های گوناگون اجتماع را ندارد و از این رو در بسیاری از موارد استعداهای انسانی آنها در زمینه های گوناگون شکوفا نمی شود و بدین ترتیب از نقش آفرینی متعارف در اجتماع باز می مانند . آنچه در باره این دو طبقه گفتیم نسبی است و ای چه بسا افرادی در یکی از این دو طبقه باشند ولی خود را از آفات حاکم بر این طبقه مصون نگه دارند .
طبقه متوسط از یک سو به دلیل برخورداری نسبی و ازسوی دیگر مصون بودن از آفت ثروتمندان  , بیش از طبقات دیگر , امکان بروز استعداد دارد . بدین جهت می توان این قشر را خاستگاه اصلی گوهرهای انسانی دانست چرا که این قشر مانند زمینی است که به اندازه , آب و کود داده شده و بذرهای نهادینه شده در آن به مرور جوانه می زنند و رشد می کنند و هر کدام به گیاه و درختی خاص تبدیل می شوند این در حالی است که در زمینی که خشک است یا بیش از حد آب و کود دیده , بذر گیاهان حتی اگر جوانه بزنند به مراحل رشد و تکامل نمی رسند . این قشر با داشتن درجات مختلف , گستره جمعیتی بسیاری از جامعه را شامل می شود . به عبارت دیگر توده مردم (اکثریت ) از طبقه متوسط اند . گفتنی است امروزه جایگاه و ارزش طبقه متوسط شناخته شده و کارگزاران وادی فرهنگ و سیاست , پیش برد برنامه های فرهنگی و سیاسی , را نیازمند کمک و همراهی این قشر می دانند و از این رو برای تاثیرگذاری بر این قشر , سرمایه گذاری های کلانی دارند .
آنچه گفتیم مقدمه ای بود برای نقل روایتی که طبقه متوسط را به معادن سنگهای قیمتی تشبیه کرده و به افراد توصیه کرده با قشر متوسط جامعه , حشر و نشر داشته باشند یا دستکم با هم ردیفان و هم شان ها .همچنین از حشر ونشر با ثروتمندان بر حذر داشته و هم نشینی با آنها را باعث دل مردگی و رسوخ روحیه نفاق در انسان دانسته است . در ذیل ابتدا ترجمه و سپس متن اصلی این حدیث می آید . 
ترجمه حدیث
زید نرسى می گوید : از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود : از هم نشینی و حشر و نشر با شاهان و دنیاداران بپرهیزید چرا که باعث می شود ؛
- نعمت خدا در نزد شما , کوچک به نظر آید و سرانجام به کفران نعمت مبتلا شوید .
-  دین شما از بین برود و گرفتار نفاق شوید که در این صورت به درد بی درمان مبتلا شده اید .
- قساوت قلب بگیرید و حالت خشوع شما از بین برود .
بنابر این به شما توصیه می کنم با همانندان خود (توده مردم) و قشر متوسط در ارتباط باشید و هم نشینی کنید چرا که این قشر معدن های گوهرهای گوناگون (انسانیت)اند .
بپرهیزید از چشم داشت بدان چه دنیاداران دارند که هر که بر آن چشم دوزد اندوهش دراز شود و خشمش فرو نکشد و نعمت خدا در نزدش اندک نماید و شکرش براى خدا کم شود، به کسی که از نظر مالی از تو پایین تر است بنگر تا شکر گذار نعمت خدا باشی و بدین وسیله از فزونی نعمتش بهرمند گردی و در زیر سایه بخشش او ساکن شوی .
متن اصلی حدیث
الامام الصادق علیه السلام : إیاکم وعشار الملوک وأبناء الدنیا فإن ذلک یصغر نعمة الله فی أعینکم ویعقبکم کفرا . وإیاکم ومجالسة الملوک وأبناء الدنیا ففی ذلک ذهاب دینکم ویعقبکم نفاقا وذلک داء دوى لا شفاء له ویورث قساوة القلب ویسلبکم الخشوع وعلیکم بالاشکال من الناس والأوساط من الناس فعندهم تجدون معادن الجوهر وإیاکم ان تمدوا أطرافکم إلى ما فی أیدی ( ید خ د ) أبناء الدنیا فمن مد طرفه إلى ذلک طال حزنه ولم یشف غیظه واستصغر نعمة الله عنده فیقل شکره لله وانظر إلى من هو دونک فتکون لأنعم الله شاکر أو لمزیده مستوجبا ولجوده ساکنا .
آدرس : الأصول الستة عشر  ص 57 و  بحارالأنوار ج 72 ص 367 , باب 81- أحوال الملوک و الأمراء .

 


جاذبه حقیقت

جاذبه حقیقت
در شرح حال شخصیتهای شیعی دوره عباسیان و پس از آنها به کسانی بر می خوریم که پدرانشان از شخصیتهای درباری غیر عرب بوده اند و خدمات شایسته ای به  دربار عباسی کرده اند و جایگاه مهی در آن حکومت داشته اند  . این موضوع می تواند زمینه یک تحقیق در باره علت گرایش خاندان این افراد در نسلهای بعد به جریان مخالف دولت عباسی یعنی تشیع و ائمه باشد. باید دید چه جاذبه ای آنان را - که از تمکن مالی و موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار بودند - به سوی ائمه و اندیشه ی شیعی کشانده است خصوصا در آن دوران که گرایش شیعی , همیشه با خطر همراه بوده است . ما در این جا به چند نفر از این افراد اشاره می کنیم و تحقیق در این زمینه را به اهل پژوهش پیشنهاد می کنیم :
- حسین بن روح نوبختی : وی از شخصیت معروف شیعه دوازده امامی است . او از نواب خاص امام دوازدهم در دوران غیبت صغری است . او از خاندان نوبخت است . خاندان نوبخت به تشیع شناخته شده اند و به غیر از حسین بن روح شخصیتهایی برجسته ی دیگری در تشیع دارند . نوبخت نام منجم منصور دومین خلیفه عباسی است (ترجمه مروج ‏الذهب  ج‏2 ص 696). وی کسی است که وقتی خبر فرار لشگر منصور از پیش سپاه ابراهیم بن عبد الله رسید و منصور می خواست به ری فرار کند به خلیفه بشارت پیروزی و کشته شدن ابراهیم را داد (ترجمه الکامل فی التاریخ ، ابن اثیر ج‏15 ص 215). پس از نوبخت , فرزندانش در دربار عباسی دارای پست حکومتی و موقعیت بودند اما با این حال به ائمه (ع) در ارتباط بودند و پیروی می کردند . (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به : کتاب «خاندان نوبختى» تألیف عباس اقبال آشتیانى )
- محمد بن فرج رخجی : وی از شخصیتهای درباری دوره متوکل عباسی است . او در یک مقطع تاریخی نیز به استانداری مصر منسوب شد . وی بر خلاف برادرش عمر بن فرج - که به تبعیت از متوکل به دشمنی با خاندان پیامبر (ص) همت می گماشت  - با امام هادی (ع) در ارتباط بود و از آن امام رهنمود می گرفت . وی در منابع رجالی شیعه از روات و شخصیت های شیعی , شتاخته می شود . پدر محمد یعنی فرج رخجی از کودکانی بود که در فتح سجستان زابل به اسارت در آمده بود و بعدا در دربار عباسی به خدمت گرفته شد و به منصب دبیری دربار رسید . فرزندانش عمر و محمد نیز پس از پدر به مناصبی دست یافتند . ( فتوح البلدان البلاذری ج 2   ص 493 , معجم البلدان ج 3ص 38) . محمد بن فرج در ایمان به باور های شیعی فردی استواری و پایبند بود هر چند که از زمره نو شیعیان بود  و بهره ای از  علوم شیعی نداشت .
- ابن اشناس بزاز : او «ابو على حسن بن محمّد بن اسماعیل بن محمّد بن اشناس» از اساتید روایی شیخ طوسی است . از آن جا که جد اعلاى وى « أشناس » از غلامان ترک  متوکل عباسى بوده (الانساب ج 1 ص 169) و پس از مدتى داراى موقعیت و نفوذ در دستگاه عباسى شد و به امارت و وزارت رسید (تاریخ الیعقوبی ج2 ص 481) و داراى شهرت بود سعى بر آن بوده تا ابو علی را به جدش اشناس , نسبت دهند .نام این راوى در اسناد به شکل هاى گوناگون آمده، گاه در انتساب او به جدّش أشناس  نام تمام شجره نسبى او تا اشناس ذکر شده و گاه یکى یا دو نفر از آن حذف شده و به اختصار او را به این جدّ مشهورش منتسب کرده‏اند.( خاتمة المستدرک :ج 3 ص  190)
افراد مشهور دیگری چون علی بن یقطین که پدرش خدمات شایسته ای به تاسیس دولت عباسی کرد و هرثمة بن اعین و ...  نیز هستند که به دلیل اختصار از آنها می گذریم .


وجه تسمیه اربعین از نگاه ابو ریحان بیرونی

وجه تسمیه اربعین از نگاه ابو ریحان بیرونی
 ابو ریحان بیرونی (م440 ه ق‏)از دانشمندان و نویسندگان سده های چهار و پنج هجری است . گویا وی نخستین مناسبت نگار مسلمان است که حوادث اتفاق افتاده در روزهای هر ماه را بیان می کند . وی در کتاب «آثار الباقیة»  به هنگام بیان مناسبتهای موجود در ماه های قمری , به ماجرای اسرای کربلا , به ویژه « اربعین» چنین می پردازد :
ماه صفر :
در روز نخست این ماه سرِ امام حسین علیه السلام به دمشق برده شد . یزید لعنه الله آن سرِ مقدس را جلو خود گذاشت و با چوبی که در دست داشت بر دندانهای ایشان می زد و شعر یکی از کفار جنگ احد را می خواند که در آن بر انتقام گیری از پیامبر (ص) به خاطر کشتگان جنگ بدر تاکید کرده بود .
...در بیستم صفر سرِ امام حسین (ع) به قتلگاهش بازگردانده شد و در کنار جنازه ی ایشان دفن گردید . در همین روز چهل نفر , مزارش را زیارت کردند . این چهل نفر , خاندان ایشان بودند که از سفر اسارت شام بازمی گشتند .

در روز بیست و سوم صفر مامون عباسی , از پوشیدن لباس سبز خود داری کرد . وی به مدت پنج ماه و نیم , لباس سبز پوشید - تا همزمان با ورود امام رضا به مرو , دلهای علویان و شیعیان را به خود متمایل کند – اما به دلیل مخالفتها و اعتراضات عباسیان ناچار شد دوباره به پوشش سیاه که شعار عباشیان بود روی آورد .


متن کتاب :
شهر صفر: فى الیوم الاوّل، أدخل رأس الحسین- علیه السلام- مدینة دمشق، فوضعه یزید- لعنه اللّه   بین یدیه، و نقر ثنایاه بقضیب کان فى یده، و هو یقول:
          «لست من خندف، إن لم أنتقم             من بنى أحمد، ما کان فعل‏
             لیت أشیاخى ببدر، شهدوا             جزع الخزرج من وقع الأسل‏
             فأهلّوا، و استهلّوا فرحا             ثمّ قالوا: یا یزید لا تشل‏
             قد قتلنا القرن من أشیاخهم             و عدلناه ببدر، فاعتدل».
...و فى العشرین، ردّ رأس الحسین الى مجثمه ، حتّى دفن مع جثّته؛ و فیه زیارة الاربعین، و هم حرمه بعد انصرافهم من الشأم.
و فى الثالث و العشرین، ترک المامون بن الرشید لبس الخضرة، بعد أن لبسها خمسة اشهر و نصفا، و عاد الى السّواد الّذى هو شعار العباسیّة، لمّا اهتاجت علیه .
آدرس : الآثار الباقیة عن القرون الخالیة،  ص 422.
مشخصات نشر : الآثار الباقیة عن القرون الخالیة , ابو ریحان بیرونى‏ , ناشر: مرکز نشر میراث مکتوب‏ , تهران , چاپ سال: 1422 ه ق‏.

نکته
از نظر وی , چون روز بیستم صفر کاروان چهل نفره ی اسرای اهل بیت بر سر مزار سید الشهداء حاضر شدند این زیارت ,  به زیارت اربعین یعنی زیارت چهل نفر شهرت یافت .
گویا شهرت بیستم صفر به اربعین بر گرفته از شمار  زائران این روز است نه فاصله زمانی چهل روز از هنگام شهادت.






در این وبلاگ
در کل اینترنت