نکته نگار

عظمت مصیبت عاشورا نزد سیاستمداران سده سوم

عظمت مصیبت عاشورا نزد سیاستمداران سده سوم
عظمت قیام اصلاحی امام حسین علیه السلام - علیه انحراف صورت گرفته در رهبری جامعه-  و به تبع آن عظمت مصیبت شهادت ایشان ,  تنها سخن شیعیان نیست   . بلکه هر صاحب نظر آگاه  از شرایط جامعه صدر اسلام متوجه این نکته می شود که قتل  امام حسین (ع) نشانگر چه حقیقت تلخی بود . مسلمانان پس از این حادثه با این حقیقت روبرو شدند که بر جایگاه پیامبر که مسند هدایت معنوی جامعه است کسانی نشسته اند که هیچ سنخیتی با آن ندارند و آشکارا به فسق و فجور می پردازند و به راحتی فرمان قتل عزیز پیامبر یعنی امام حسین را صادر می کنند . این بدان معناست که مسلمانان از حاکمیت سیاسی جامعه و اصلاح جامعه مایوس شوند و امیدها برای تحقق عدالت  از بین برود . آنچه گفتیم محتوای سخن یکی از شخصیتهای سیاسی سده سوم هجری است که در حکومت عباسی نیز دارای پست سیاسی وزرات است .  متن سخن وی در کتاب ثمار القلوب ثعالبی  (م430) از نویسندگان سده پنجم انعکاس پیدا کرده است . ما در این جا ابتدا  ترجمه و سپس متن اصلی را در ذیل می آوریم. در پایان توضیحات دیگری خواهد آمد: 
حسین بن علی کاتب (م 312 )- از کاتبان دربار عباسی –  می گوید :
روزی نزد عبید الله بن سلیمان (م 288) - وزیر معتضد عباسی – وارد شدم و دیدم فقط ابن اشنب پیش اوست . وقتی نگاه وزیر به من افتاد گفت :
پیش از آمدن تو , ما بحثی داشتیم و به دو نظر متفاوت و مخالف رسیدیم . بنا گذاشتیم اولین نفری را که وارد می شود  داور قرار دهیم تا بین دو نظر داوری کند و بگوید کدام درست است . حال از  تو می خواهیم بین دو نظر , درست آن را بیان کنی . ما برای آنکه راحت تر داوری کنی گوینده نظرها را به تو نمی گوییم و فقط نظرها را بیان می کنیم .
بحث این بود که در امر دین , چه حادثه ای برای مسلمانان , از همه حوادث ناگوارتر و سخت تر بود ؟
نظر یکی از ما , این بود که این حادثه , ماجرای قتل عثمان است که سر آغاز فتنه ها و اختلاف و جدایی در بین مسلمانان شد .
در نزد دیگری این حادثه , جریان قتل حسین بن علی بود چرا که بعد از این قتل , تمام امیدها برای رفع مشکلات از بین رفت و آنان از برقراری عدالتی که انتظارش را می کشیدند مایوس شدند .
 راوی (حسین بن علی کاتب) می گوید : من در مقام داوری این اختلاف گفتم : جواب روشن و ساده است و جای شک ندارد .
وزیر گفت : چطور ساده است . توضیح بده .
گفتم : هر چه نزد پیامبر (ص) ناگوار است همان نیز برای مسلمانان ناگوار و سخت خواهد بود .
وزیر تبسمی کرد و گفت : هر کس حق را به درستی بشکافد و آن را از باطل جدا کند به عدل داوری کرده است . پاسخ تو به مراتب مستدل تر و محکم تر از پاسخ قریش بود (منظور وی از قریش کسانی چون ابن اشنب و طرفداران نظریه اهمیت قتل عثمان است ) .
ابن اشنب (به سخن در آمد و گفت ) ناگوارترین حادثه برای پیامبر (ص) همان قتل عثمان است به خاطر اسلام . هر چند که وی در نزد ایشان به اندازه حسین (ع) قدر و منزلت نداشت .
وزیر گفت : ساکت شو . تو از آن دسته افرادی هستی که وقتی با دلیل و برهان رو برو می شوند به چپ و راست راه می روند .

چند نکته
- تعبیر «انتظار عدل » بدین معناست که مسلمانان از حاکمان اموی انتظار عدل نداشتند و در عوض نسبت به خاندان پیامبر (ص) چنین انتظاری وجود داشت و امید می رفت که با حاکم شدنشان , عدالت حاکم شود  . این می تواند ناشی از تجربه حکومت خلفا تا آن دوران باشد که آنان با مقایسه ی حکومت چهار ساله امیر مومنان با دیگر حکومت ها به خصوص دوران بیست ساله اموی بدین نتیجه رسیده بودند که چنانچه خاندان پیامبر (ع) حاکم باشند به عدل رفتار می کنند . از این رو بود که با کشته شدن امام حسین , امیدها برای اصلاح حاکمیت از بین رفت . ونیز می تواند ناشی از این برداشت باشد که وقتی حاکمیت و جامعه اسلامی , به راحتی حرمت خاندان پیامبر (ص) را می شکند و خونشان را می ریزد  دیگر انتظار رفتار عادلانه از چنین امت و حکومتی بیجا خواهد بود و چنین جامعه بیماری , به سادگی قابل اصلاح نخواهد بود .
- از این گفتگو روشن می شود که دومین نظر - یعنی ناگوارترین حادثه قتل امام حسین (ع) است –  ازآنِ  وزیر عبید الله بن سلیمان  است  و نظر اول ازآنِ ابن اشنب .
- این وزیر از شخصیتهای فرهنگی سیاسی آن دوره است و به یکی از خاندان های فرهنگی سیاسی مهم آن دوران  تعلق دارد . پدر وی نیز از شخصیتهای سیاسی و درباری بود چنان که فرزندان وی نیز تا چند نسل در پست وزرات خاندان عباسی بودند .( الفخری فى الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیة, محمد بن علی طباطبا , ص 250 و الاعلام , زرکلی ج 4 ص 194 )
- راوی این ماجرا (حسین بن علی الکاتب ) از کاتبان دربار عباسی است . یاقوت حموی (معجم الأدباء، ج‏3، ص: 1092 ) می نویسد : حسین بن علی أبو عبد الله باقطائی‏ اخباری کاتب , از آگاه ترین مردم به دیوان داران و فرزندان و خاندان آنها بود .
-  این ماجرا  از ابو بکر الصولی (م 335) نقل شده است . صولی یکی از افراد پر کار در نویسندگی و تالیف در سده چهارم بوده و به خصوص در زمینه شرح حال وزراء تالیف خاصی دارد . وی فردی ذو الفنون در زمینه های مختلف بوده و ندیمی چند خلیفه را نیز به عهده داشته است . (سیر أعلام النبلاء , الذهبی  ج 15 ص 301 شماره 142 )
- این وزیر و خاندانش شیعه نبودند برخلاف آل فرات که به تشیع شناخته می شدند و در چند مقطع به وزرات عباسیان رسیدند .
- کتاب «ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب » ازآنِ شیخ أبومنصور عبد الملک بن محمد الثعالبی (م430 ) است . وی این کتاب را برای امیر أبو الفضل عبید الله بن أحمد المیکالی نوشته ...و در شصت و یک باب تنظیم کرده است(کشف الظنون حاجی خلیفه ج 1 ص 523)  . وی از بزرگان دانش لغت است و در زمینه ادبیات و تاریخ تخصص دارد . او آثار زیادی از خود بجا گذاشته است .( الاعلام زرکلی ج‏4،ص:164)

متن اصلی کتاب
ثمار القلوب فی المضاف والمنسوب  ‘ ثعالبی (م 430)  ج  1 ص 689 الرقم 1222 :
( مفتاح الفتن ) یقال إن ذلک کان قتل عثمان رضى الله عنه وقیل بل قتل الحسین رضى الله عنه حدث الصولى قال حدثنى الحسین بن على الکاتب قال :
دخلت یوما على عبید الله بن سلیمان وعنده ابن الأشنب وحده فحین وقعت عینه علىّ  قال لى :
یا أبا عبد الله إنا رضینا فى شئ قد تشاجرنا فیه بأول من یدخل علینا فاحکم بیننا من غیر أن تعرف ما قاله کل واحد منا لئلا تتبع قوله .
ثم قال : تلاحینا على أشد ما کان فى الإسلام على المسلمین ؛
فقال أحدنا : أشده قتل عثمان لأنه مفتاح الفتن وأول الاختلاف وسبب الفرقة .
و قال أحدنا : قتل الحسین لأن المسلمین یئسوا بعد قتله من کل فرج یرتجونه وعدل ینتظرونه.
قال فقلت: أید الله الوزیر الأمر فى هذا الحکم أوضح سبیلا وأقرب متناولا من أن یقع فیه لأحد شک .
قال : أین ذلک اشرحه لنا .
فقلت : إن أشده على رسول الله ? فهو الأشد على المسلمین فضحک عبید الله وقال : لله درک یا أبا عبد الله من صادع بالحق حاکم بالعدل أنت والله أحج فى جوابک من قریش.
 فقال ابن الشنب لا یکون أشد على رسول الله من أمر عثمان رضى الله عنه وإن لم یکن عنده کالحسین لأمر الإسلام .
فقال عبید الله : اسکت یا هذا فإنک عند الحجة عطفت عن المحجة .


ارتباط چهار پدیده دینی غدیر , عاشورا , سوگواری محرم و مهدویت

ارتباط چهار پدیده دینی غدیر , عاشورا , سوگواری و مهدویت
غدیر
1. انتصاب علی علیه السلام به عنوان امیر مومنان  در غدیر که با خواست و فرمان خداوند انجام گرفت , نخستین و آخرین تلاش رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) برای تعیین جانشین نبود هر چند که رسمی ترین و پر مخاطب ترین آن بود . اندیشه غدیر بر اداره جامعه توسط مدیران شایسته الهی یعنی رهبران معصوم استوار گشت اما وسوسه قدرت مانع از آن شد که گروهی قدرت طلب بر این خواست الهی گردن نهند . با رحلت پیامبر (ص) این فرصت فراهم شد تا گردهم آیند و از میان خود کسی را به عنوان جانشین معرفی کنند و سازوکار خود خواسته (انتخاب خلیفه ) را جایگزین سازوکار الهی تعیین امام نمایند ( امام یعنی راهبر مردم به سوی رستگاری با بکار گیری تمام ابزار موثر که مهمترین آنها حکومت است ) . انحراف از این سازوکار دینی , قدرت یافتن کسانی چون معاویه و یزید را در پی داشت که علاوه بر انحراف از سازوکار امامت , از سازوکار جعلی انتخاب خلیفه نیز عدول و نظام سلطنتی اموی پی ریخته شد.
عاشورا
2. در پی پدید آمدن چنین انحراف آشکاری در مدیریت جامعه اسلامی بود که امام حسین علیه السلام سکوت را جایز ندانست و از بیعت با یزید خودداری کرد و برای اصلاح دین جدش که به چنین انحراف عظیمی دچار شده بود قیام کرد (1) که به دلیل پیمان شکنی ها و کمبود یاران موفقیتی برای تشکیل حکومت الهی نیافت و به شهادت رسید .
با شهادت امام حسین , آخرین فرصتها برای اصلاح ساختار مدیریتی جامعه و بازگشت آن به مسیر تعیین شده از سوی پیامبر (ص), از دست رفت  (روایت امام صادق در علل الشرایع (2) ) و چنین شد که حادثه عاشورا به عنوان مصیبتی عظیم بر تارک اندیشه حق باوران , خودنمایی کرد . عاشورا فریادگر , حادثه و مصیبت بزرگتری است و آن چیزی نیست جز انحراف از مسیر رهبری الهی یعنی امامت شایستگان .
سوگواری
3. محروم شدن جامعه از رهبری الهی , زمینه ساز انحرافات و ظلمهای سلسله وار دیگری بود که    منجر به از بین رفتن آخرین دین الهی می شد دینی که باید تا قیامت , باقی بماند . قیام امام حسین (ع) برای اصلاح چنین فساد و انحراف بزرگی صورت گرفت که به واقعه عاشورا منجر شد و مصیبت بزرگی که قیام امام حسین برای آن بود همچنان باقی ماند از این رو شهادت امام حسین یادآور وجود حقیقت تلخی است که با قیام   ایشان از بین نرفت و از این رو ضروری است تا بازگشت جامعه به تدبیر غدیر , این مصیبت باقی و تازه دانسته شود   و بر مصیبتش سوگواری گردد. آری بدین جهت بود که ائمه (ع) از شیعیان خواستند با یاد آوری مصیبت امام حسین (ع) , یاد این واقعه را زنده نگه دارند و روز عاشورای هر سال , آیین سوگواری بجا آورند .
مهدویت
4. سوگواری برای مصیبت امام حسین (ع) -که در واقع سوگی است برای مصیبت بزرگ خروج از حاکمیت الهی جامعه - نوعی حرکت اصلاحی در مسیر تاریخ است چرا که هماره بر اصلاح انحراف یاد شده و تلاش برای زمینه سازی و تحقق حاکمیت الهی تاکید دارد . از آن رو که در ذات خود بازگوکننده قیام امام حسین علیه این انحراف بزرگ و ضروت اصلاح آن است . این حرکت اصلاحی , جامعه را برای مدیریت رهبر الهی آماده می کند یعنی همان اصلاحی که قرار است با ظهور مهدی موعود تحقق یابد . اندیشه مهدویت چیزی جز مدیریت و حاکمیت الهی بر جامعه نیست که باید زمینه پذیرش عمومی آن فراهم شود تا مدیر الهی بتواند معنویت و عدالت را بر جامعه بشری حاکم کند . درک ضرورت حاکمیت الهی , مهمترین زمینه ی ظهور امام معصوم است و در تبیین این ضرورت بیشترین نقش ازآن ِ سوگواری است . البته پیداست که سوگواری هویتی مستقل از قیام امام حسین (ع) ندارد و تلاشی است جهت زدون غبار از چهره این حقیقت روشنگر و فروزان .

نتیجه گیری 
 آنچه در غدیر بیان شد حاکمیت الهی رهبران شایسته بود که جامعه آن روز , به دلیل دلبستگی های جاهلی , ارزش آن را نشناخت و از آن فاصله گرفت . ائمه (ع) برای بازگردان جامعه به مسیر غدیر تلاشهای  زیادی انجام دادند که عمده ترین آنها ,  قیام امام حسین (ع) بود . با شهادت ایشان آخرین فرصت در صدر اسلام  نیز از بین رفت از این رو ائمه برای آینده ای دورتر برنامه ریزی کردند . تبیین جایگاه امامت الهی و ضرورت آن  و تاسیس سوگواری امام حسین (ع) و ... از جمله تلاش های بودند که جامعه را برای حاکمیت الهی در آینده ی دورتر آماده می کردند . بنابر این سوگواری سید الشهداء کانون اتصال قیام اصلاحی امام حسین به قیام اصلاحی امام عصر (عج) است و سوگواران با این حرکت  در زمان خود مصلح و زمینه ساز مصلح کل در آخر الزمان هستند .
تذکر
حاکمیت یافتن رهبران شایسته الهی از آن رو  اهمیت دارد که با مدیریت صحیح جامعه و به کار بستن توانایی های گسترده ی اقتصادی , فرهنگی ,  سیاسی و ... جوامع در مسیر رستگاری  , از سوی آنان , انسانهایی پرورش می یابند که رعایت  اخلاق انسانی را ارزشمند و خروج از آن را زشت می بینند و بدین ارزشها پایند می شوند و این امری است که زمینه های تباهی و فساد و ظلم را از بین می برد و استعدادهای گوناگون بشری را شکوفا و در خدمت سعادت بشر قرار می دهد .
نتیجه آنکه این حاکمیت یعنی حاکمیت تمام ارزشها و خوبی هایی است که تا کنون بشر برای  حاکم شدن آنها در جامعه تلاش کرده است . این تذکر از آن روی لازم بود که تاکید اندیشه غدیر بر حاکمیت معصوم , اصرار بردست یابی به قدرت سیاسی متعارف تلقی نشود چرا که اگر چنین بود ائمه حاضر نمی شدند در شرایطی چون بعد از سقیفه و جنگ صفین آن را به قدرت طلبان واگذارند .

...........................
 پاورقی:
1 . الفتوح ابن اعثم کوفی ج 5 ص 21 : وصیة الحسین رضی الله عنه لأخیه محمد رضی الله عنه‏: فکتب: بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما أوصى به الحسین بن علی بن أبی طالب لأخیه محمد ابن الحنفیة المعروف ولد علی بن أبی طالب رضی الله عنه:
إن الحسین بن علی یشهد أن لا إله إلّا الله وحده لا شریک له و أن محمدا عبده و رسوله، جاء بالحق من عنده، و أن الجنة حق و النار حق. و أن الساعة آتیة لا ریب فیها، و أن الله یبعث من فی القبور،و إنی لم أخرج أشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما، و إنما خرجت لطلب النجاح و الصلاح فی أمة جدی محمد (صلّى الله علیه و سلّم)

2 . علل‏الشرائع ج  1 ص  226 ح  1-  حدثنا محمد بن علی بن بشار القزوینی رضی الله عنه قال حدثنا أبو الفرج المظفر بن أحمد القزوینی قال حدثنا محمد بن جعفر الکوفی الأسدی قال حدثنا سهل بن زیاد الأدمی قال حدثنا سلیمان بن عبد الله الخزاز الکوفی قال حدثنا عبد الله بن الفضل الهاشمی قال قلت لأبی عبد الله جعفر بن محمد الصادق ع یا ابن رسول الله کیف صار یوم عاشوراء یوم مصیبة و غم و جزع و بکاء دون الیوم الذی قبض فیه رسول الله ص و الیوم الذی ماتت فیه فاطمة ع و الیوم الذی قتل فیه أمیر المؤمنین ع و الیوم الذی قتل فیه الحسن ع بالسم فقال إن یوم الحسین ع أعظم مصیبة من جمیع سائرالأیام و ذلک أن أصحاب الکساء الذی کانوا أکرم الخلق على الله تعالى کانوا خمسة فلما مضى عنهم النبی ص بقی أمیر المؤمنین و فاطمة و الحسن و الحسین ع فکان فیهم للناس عزاء و سلوة فلما مضت فاطمة ع کان فی أمیر المؤمنین و الحسن و الحسین للناس عزاء و سلوة فلما مضى منهم أمیر المؤمنین ع کان للناس فی الحسن و الحسین عزاء و سلوة فلما مضى الحسن ع کان للناس فی الحسین ع عزاء و سلوة فلما قتل الحسین ع لم یکن بقی من أهل الکساء أحد للناس فیه بعده عزاء و سلوة فکان ذهابه کذهاب جمیعهم کما کان بقاؤه کبقاء جمیعهم فلذلک صار یومه أعظم مصیبة قال عبد الله بن الفضل الهاشمی فقلت له یا ابن رسول الله فلم لم یکن للناس فی علی بن الحسین عزاء و سلوة مثل ما کان لهم فی آبائه ع فقال بلى إن علی بن الحسین کان سید العابدین و إماما و حجة على الخلق بعد آبائه الماضین و لکنه لم یلق رسول الله ص و لم یسمع منه و کان علمه وراثة عن أبیه عن جده عن النبی ص و کان أمیر المؤمنین و فاطمة و الحسن و الحسین ع قد شاهدهم الناس مع رسول الله ص فی أحوال فی آن یتوالى فکانوا متى نظروا إلى أحد منهم تذکروا حاله مع رسول الله ص و قول رسول الله له و فیه فلما مضوا فقد الناس مشاهدة الأکرمین على الله عز و جل و لم یکن فی أحد منهم فقد جمیعهم إلا فی فقد الحسین ع لأنه مضى آخرهم فلذلک صار یومه أعظم الأیام مصیبة.

 


عبارت قرآنی « قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» و گستره دلالت آن

عبارت قرآنی « قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» و گستره دلالت آن
معنای تحت اللفظی این عبارت ؛« با مردم به نیکی سخن بگویید » است اما در منابع تفسیری و روایی آن را کنایه از حسن رفتار با مردم دانسته اند . حسن رفتار با دیگران گر چه دامنه گسترده ای دارد و بسیاری از رفتارها را شامل می شود اما برخی از آنها به جهت اهمیت و جایگاهی که دارند بیشتر مورد توجه اند . سخن گفتن , بخش فراوانی از رفتارهای انسانی را شامل می شود و در معاشرت با عموم مردم , بیش از سایر رفتارها نقش آفرین و اثرگذار است . از این رو در توصیه به حسن رفتار با دیگران به مهمترین نمونه و مصداق آن تصریح شده است . در باره برداشت خاص تفسیری از این عبارت قرآنی در ذیل توضیح خواهیم داد اما لازم است  متن آیه و ترجمه آن ابتدا در منظر خوانندگان قرار گیرد :
وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (بقره 83).
ت
رجمه
و یاد آورید هنگامى را که از بنى اسرائیل عهد گرفتیم که جز خداى را نپرستید و نیکى کنید در باره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران و بزبان خوش با مردم سخن بگویید و نماز بپاى دارید و زکاة مال خود بدهید پس شما عهد را شکستید و روى گردانیدید جز چند نفرى و شمائید که از حکم و عهد خدا برگشتید .
چنان که دیدیم که این آیه از پیمان الهی با بنی اسرائیل  یاد می کند. یکی از خواسته ها خداوند از آنان , این بود که با عموم مردم چه کافر و چه مومن چه آشنا و چه غریب  رفتار و تعامل حسنه داشته باشید . این بدان معناست که معاشرت حسنه با عموم مردم یک قاعده است گر چه مانند هر قاعده و قانونی, استثنائاتی نیز دارد . در متون روایی , به چند روایت تفسیری از این عبارت  بر می خوریم که ما به بررسی یکی از آنها _ به دلیل داشتن نکات تفسیری بیشتر _ , می پردازیم .
مرحوم کلینی این روایت را در کتاب کافی  این گونه نقل کرده است :
الکافی : علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن حماد بن عیسى ، عن حریز ، عن سدیر الصیرفی قال : قلت لأبی عبد الله علیه السلام  : أطعم سائلا لا أعرفه مسلما ؟ فقال : نعم أعط من لا تعرفه بولایة ولا عداوة للحق إن الله عز وجل یقول : " وقولوا للناس حسنا " ولا تطعم من نصب لشئ من الحق أو دعا إلى شئ من الباطل . (الکافی ج 4 ص 13 ح 1)
ترجمه
سدیر صیرفی می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم  آیا می توانم به نیازمندی که تقاضای کمک دارد کمک کنم در حالی که او را نمی شناسم و نمی دانم مسلمان است یا نه ؟
امام صادق علیه السلام فرمودند : بله . کمک کن به کسانی که نمی دانی دوست یا دشمن حقند (همین که یقین نداری دشمن حقند می توانی کمک کنی و لازم نیست تحقیق کنی ) چرا که خداوند فرموده با مردم به نیکی سخن بگویید . اما نباید به کسی که می دانی با حق دشمنی می کند و یا مردم را به باطلی فرا می خواند کمک کنی .

در این روایت امام صادق علیه السلام در بیان چرایی گستره فراوان کمک به نیازمندان و شامل شدن عموم تهیدستان (چه کافر و چه مسلمان ), به این عبارت قرآنی استناد می کنند . این استناد بدان معناست که وقتی قرآن از واژه «مردم» که عموم انسانها را شامل می شود استفاده کرده و خواسته در رفتار و سخن با آنها به خوبی رفتار کنیم  پس کمک کردن به نیازمندان نیز که جزو مجموعه رفتارهای خوب با مردم است همین گستره فراوان را دارد و شامل عموم انسانها با هر دین و مسلکی می شود .
حال ببینیم استثنائات این کمک چه مواردی است و بر چه منطقی استوار است . امام می فرمایند کسانی که با حق دشمنی می کنند یا مردم را به سوی امر باطلی دعوت می کنند از شمول این کمک رسانی استثناء هستند و این نوع افراد نباید مورد یاری شما قرار گیرند .
تا اینجا شاهدیم که امام در شیوه تفسیر خود این مراحل را طی کرده است ؛
1 ) از بیان مصداق مهم حسن رفتار در آیه که سخن گفتن بود عموم حسن رفتار را استفاده کردند . گفتیم که مفسران دیگر نیز سخن گفتن را کنایه از حسن رفتار در تمام زمینه ها دانسته اند .
2 )  از کلمه «الناس» عموم انسانها چه کافر و چه مسلمان را استفاده کردند . الناس در این آیه در کنار گروهایی مثل والدین , بستگان ,یتیمان و مساکین  آمده است بنابر این ممکن بود چنین استفاده شود که منظور از مردم همان احاد قوم بنی اسرائیل است نه مردم به معنای هر انسانی غیر از خود . بنابر این امام عموم معنای الناس را از همان معنای لغوی گرفتند .
3 ) حکم حسن رفتار با احاد انسانها را به تمام مواردی که در نزد عقلاء و شرع , جزو حسن رفتار است بار کردند مثل کمک به نیازمندی که درخواست کمک می کند .
4 ) استثنائات این حکم نیز , بر اساس فهم و درک عقلانی استوار شده است  زیرا کمک به دشمن حق و دعوت کنندگان به باطل نزد هر وجدان سالمی , نادرست است و عقلا با هر گرایشی , مستثنی بودن این دو مورد را درک می کنند با این تفاوت که در شناخت مصداق حق و باطل دچار اختلاف نظر هستند و هر کدام چیزی را باطل می دانند که دیگری نمی داند.
پیام های تفسیری این روایت
الف )  با توجه به این شیوه استدلال امام , در تعامل با مردم دست کم در مواردی که نزد شرع و عقل کاری جزو کارهای خوب و نیک است, می توان ,  هر انسانی را مستحق و شامل آن رفتار و کار خوب دانست  مثل کمک  به بیماران , آسیب دیدگان حوادث طبیعی و مانند اینها...و استثنائات نیز باز شامل کسانی می شود که با حق دشمنی می کنند و یا مردم را به باطل فرا می خوانند .
ب )  در حوزه رفتار فردی و حکومتی این قاعده باید رعایت شود . یعنی فرد مومن در رفتار با عموم مردم -  که با حق دشمنی ندارند و نقشی در کشاندن دیگران به سوی باطل ایفا نمی کنند - باید رفتار حسنه داشته باشد و در صورت تقاضای کمک به یاری آنان بشتابد .
در حوزه حکومتی نیز , دولت و گروهِ حق باید در تعامل با عموم ملتها و دولتها -که با حق دشمنی نمی کنند و در جرگه دولتهای مروج باطل نیستند -  رفتار و ارتباط حسنه داشته باشد . فرمایش امیر مومنان در عهدنامه مالک نیز موید همین برداشت از آیه است ؛« ِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ  .(نهج البلاغه : نامه 53) ». چنانچه دعای هر روزه ماه رمضان « اللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ کُلَّ جَائِع‏ ...» در راستای همین نظام فکری است .
بنابر این استمداد دولتها و مردم کشورهای غیر مسلمان در امور مختلف مثل بحرانهای اقتصادی , سیاسی و حوادث طبیعی , باید مورد بررسی قرار گیرد و بر اساس توصیه قرآن به حسن رفتار و نبود دشمنی و دعوت به باطل , با آنان به نیکی برخورد شود . 
ج ) نکته دیگری که از «بیان موارد استثناء حکم » در این روایت تفسیری بر می آید , لزوم خودداری از کمک به کسانی است که مردم را به باطل فرا می خوانند و نقش گمراه کنندگی در حوزه فردی یا اجتماعی دارند چرا که این کار کمک رسانی به باطل و تقویت آن است و به نحوی ظلم در حق کسانی است که قربانی تبلیغات گمراه کننده ی آنان می شوند . بدیهی است تقویت باطل با هدف حاکمیت دادنِ حق , در تعارض است و در عمل ثمره ی تلاشها و هزینه های فراوان مجاهدانِ راه حق را برباد می دهد یا دست کم از اثر آنها می کاهد  .
این نکته باید سرمشق تمام مومنان قرار گیرد به خصوص شخصیت های تاثیرگذار که تصمیمات فرهنگی  اقتصادی و سیاسی آنها در سر نوشت جریان حق و باطل نقش آفرین است .
حکومت حق نیز در حوزه های مختلف فرهنگی ,سیاسی و اجتماعی , افراد سرشناس, جریانها و گروه ها را زیر نظر بگیرد و دقت کند تا دشمنان حق و فراخوانان به باطل مورد حمایت دولت قرار نگیرند . این بدان معناست که حمایت های مادی و معنوی از این گونه افراد یا جریانها در قالب هر سازوکاری و به هر شکلی , خیانت به جریان حق و خدمت به باطل است .
د )  اما نکته ای که از خود آیه فهمیده می شود رعایت نشدن این توصیه الهی در بین بنی اسرائیل است . نبود روحیه تعامل حسنه با مردم در بین اکثریت بنی اسرائیل می تواند به دلیل وجود روحیه تبعیض نژادی  و احساس برتری بر دیگر ملتها در بین آنان باشد . قرآن تاکید دارد که از آنان پیمان گرفتیم که این گونه امور را رعایت کنند ولی فقط گروه اندکی رعایت کردند و اکثریت مراعات نکردند هم اکنون نیز شاهدیم آنان عموما خود را برتر از دیگر خلایق می دانند و هر نوع فساد و تباهی در حق دیگر ملتها را جایز می دانند حال آن که این امر خلاف توصیه خداوند در تورات است . 
گفتنی است مضمون این آیه و روایت تفسیری را , آیات 8 و 9 سوره ممتحنه و روایات دیگری (1) تایید می کنند و معدود روایات مخالف این مضمون از سوی مفسران , محققان و نویسندگان مورد پذیرش واقع نشده و رد شده اند که اینجا مجال طرح توضیحات آنان نیست .
در پایان مناسب است تفسیر این عبارت از تفسیر المیزان در معرض دید خوانندگان قرار گیرد :
کلمه (حسنا) مصدر بمعناى صفت است، که بمنظور مبالغه در کلام آمده، و در بعضى قراءتها آن را (حسنا) بفتحه حاء و نیز فتحه سین خوانده شده است، که بنا بر آن قرائت، صفت مشبهه میشود، و بهر حال معناى جمله این است که (بمردم سخن حسن بگوئید)، و این تعبیر کنایه است از حسن معاشرت با مردم، چه کافرشان، و چه مؤمنشان، و این دستور هیچ منافاتى با حکم قتال ندارد تا کسى توهم کند که این آیه با آیه وجوب قتال نسخ شده، براى اینکه مورد این دو حکم مختلف است، و هیچ منافاتى ندارد که هم امر بحسن معاشرت کنند، و هم حکم بقتال، هم چنان که هیچ منافاتى نیست در اینکه هم امر بحسن معاشرت کنند، و هم در مقام تادیب کسى دستور به خشونت دهند .( ترجمه تفسیر المیزان  ج 1 ص 330 : )
----------------------------------------------
پاورقی :
1 . آدرس چند نمونه  از این گونه روایات در ذیل می آید :
- الکافی ج 2 ص 164 ح 9 .
- الکافی ج 2 ص 165 ح10 .
- المحاسن للبرقی ج 1 ص 18 ح 51 .
- الأمالی‏للطوسی ص 440  المجلس الخامس عشر  ح 987 .
- الأمالی‏للصدوق  ص 254  المجلس الرابع و الأربعون ح4.

تاملی در سیاست امیر مومنان (ع) در برخورد با موضوع قتل عثمان

تاملی در سیاست امیر مومنان (ع) در برخورد با موضوع قتل عثمان
منابع تاریخی , آکنده از متونی است که تلاش های امیر مومنان (ع) برای جلوگیری از قتل عثمان را گزارش کرده اند . ایشان با این که به شیوه حکومتی عثمان و حیف و میل بیت المال توسط کارگزاران اموی او اعتراض و نقد داشتند اما با نحوه برخورد شورشیان و قتل عثمان نیز موافق نبودند . پذیرش رویه آنان به معنای ترویج بی نظمی ,  ساختارشکنی  و هرج ومرج سیاسی اجتماعی بود و بدعتی جدید در مناسبات سیاسی جامعه تازه تاسیس اسلامی  ایجاد می کرد که در صورت قدرت یافتن چنین سنتی احتمال فروپاشی جامعه اسلامی می رفت .
با توجه به این نکته  , جای این پرسش است که چرا ایشان پس از قتل عثمان و رسیدن به خلافت  , با قاتلان برخوردی نکردند خصوصا این که شورشیانی مثل طلحه , زبیر و معاویه به بهانه خواهی از خون عثمان شوریدند پس منطقی بود اگر ایشان این بهانه را از آنان می گرفت .
به نظر می رسد سکوت امیر مومنان و عدم برخوردشان با قتله عثمان ناشی از مصالحی باشد که به کیان اسلام و جامعه اسلامی مربوط می شد و ایشان با توجه به شرایط آن زمان که در اثر سیاستها و مدیریت سه خلیفه نخست پدید آمده بود مجبور بودند ملاحظاتی داشته باشند . امور ذیل می تواند از دلایل احتیاط و ملاحظه امیر مومنان علیه السلام  در عدم برخورد باشد . 
- برخورد با آنان به نوعی تایید ضمنی «انحراف صحابه در دنیا طلبی », «انحراف عثمان در حیف و میل بیت المال » و «رویه باطل گماردن مدیران فاسد », به شمار می آمد . زیرا مردم با دیدن ظلم ها و کجروی کارگزاران عثمان  , به تنگ آمده بودند و خواستار برکناری آنان شده بودند . از این رو عامل اولیه خیزش آنان امر حقی بود اما در روش دچار خطا شده بودند و از برخورد امیر مومنان با این گروه ِ به ستوه آمده  چنین برداشت می شد که کار اینان از اساس نادرست بوده و رفتار صحابه مشکلی نداشته است . بدترین نتیجه این نوع تعامل سر خورده شدن روحیه عدالت طلبی در سایه و ساختار حکومت اسلامی بود .
- امیر مومنان خود در نخستین سخنرانی پس از خلافت بر عدالت ورزی تاکید کرده بودند و تصریح داشتند اموال عمومی که بر اساس روابط ناسالم  به جیب گروهی رفته را به بیت المال بازخواهند گرداند . از این رو چنانچه با گروه به ستوه آمده ( از ستم ، تبعیض ، فساد و انحراف استانداران عثمان ) به بهانه قتل عثمان  برخورد می کرد این کار سرکوبی عدالت طلبی نسل جدید مسلمانان به شمار می آمد و احساس بی پناهی در حکومت اسلامی به آنان دست می داد زیرا امیر مومنان در بین صحابه تنها کسی بود که صدای این گروه را می شنید و حرف هایشان را می فهمید  - بر خلاف دیگر صحابه که عمدتا به کارها و امیال شخصی خود توجه داشتند و از نیازهای نسل جدید و مردمان دیگر نقاط کشور پهناور اسلامی غافل بودند – لذا برخورد امیر مومنان چنین تفسیر می شد که اسلام ساختاری برای حق خواهی توده ها و ضعفا ندارد و این به معنای یاس و بازگشت اکثریت جامعه آن روز از دین اسلام بود .
- جنبش اجتماعی عدالت خواهانه عراق و مصر که در اثر برخوردهای استبدادی خاندان بنی امیه پدید آمده بود و برخورد ظالمانه امویان خون آنان را به جوش آورده بود . با این حال خواست اولیه این گروه قتل عثمان نبود و این رخداد نتیجه قهری فشار روانی مضاعف بر انقلابیون بود که باعث شده بود اوضاع از کنترل خارج شود و سرانجام به قتل عثمان منتهی شود . از این رو برخورد شدید با این گروه به معنای نادیده گرفتن عواملی بود که شرایط این قتل را فراهم کرده بود .
- تحریک کننده اصلی شورشیان گروهی از صحابه در مدینه بودند مانند طلحه و زبیر . این گروه پس از آن که دیدند عثمان مانند خلیفه دوم امتیاز ویژه ای از بیت المال به آنان نمی دهد بلکه به جای آنان بستگان اموی خویش را از پست های حکومتی و بیت المال بهره مند می کند به شخصیت هایی از صحابه و تابعین که در عراق و مصر بودند نامه نوشتند و فساد خلیفه را گوشزد کردند و خواستار قیام و جهاد علیه او شدند . بنابر این برخورد با قتله عثمان به معنای این بود که عوامل اصلی این شورش در حاشیه امن قرار گیرند .
- امیر مومنان به دلیل انباشت نارضایتی اکثریت اجتماع آن روز از فساد دست نشاندگان عثمان و رویه صحابه در دنیا طلبی ،-که منجر به قتل عثمان شد - رو برو بود و اگر با قتله عثمان برخورد می کرد هم در عمل با شیوه نادرست خلافت و صحابه همسو شده بود و هم خطر شورش اجتماعی گسترده تری را در جامعه آن روز شاهد می شد که به احتمال قوی به از هم پاشیدن جامعه اسلامی و قدرت یافتن حاکمیتهای جدید غیر اسلامی منجر می شد و کیان جامعه از هم می پاشید .

 


تاملی در راهبرد هدایتی امامان شیعه

تاملی در راهبرد هدایتی امامان شیعه
از باورهای اساسی مسلمانان بحث خاتمیت پیامبر اکرم (ص) است . یعنی آن بزرگوار  آخرین رسول آسمانی و آورنده آخرین دین و شریعت الهی است . دینی که برنامه زندگی تمام نسلهای پس از ایشان تا قیامت است و پیرو آن ,حجت خداوند است بر بندگان . دینی که می خواهد سده های طولانی برای بندگان راهنما و برنامه زندگی باشد باید ساختاری محکم , برنامه ای جامع و ...داشته باشد تا بتواند همپای تحولات فکری بشر و دگرگونی ها در سبک زندگی , او را راهنمایی کند و از ورطه های هلاکت نجات دهد  . حال باید دید آیا این آخرین پیامبر میراثی بر جا گذاشته است که بتواند جوابگوی نسل های بعد باشد . گویا با توجه به همین حقیقت پیامبر اکرم (ص) در آخر عمر خود فرمودند:
إنی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و لن یفترقا حتى یردا علی الحوض ؛ من دو میراث گرانبها از خود بجا گذاشتم کتاب خدا و اهل بیتم و این دو از هم جدا نمی شوند تا قیامت . (کتاب عیون‏أخبارالرضا(ع) ج 2 ص 63) .
این تعبیر بدان معناست که این دو به همراه هم جانشین پیامبر در هدایتند و با ضمیمه شدن به همدیگر قادرند نیازهای معنوی نسلهای بعدی بشر را تا روز قیامت  برطرف  سازند و همانند پیامبر ، از عهده این امر مهم  بر آیند .
کتاب خدا اکنون پیش روی ماست و بیش از یک هزاره است که این معجزه جاری رسول اکرم ، راهنمای معنوی جوامع  اسلامی است . اما باید دید با توجه به این که ایشان ، قرآن و عترت را دوشادوش هم و توامان ، جانشین جان هدایتگر خویش خواندند , جامعه اسلامی ، با این دو بال هدایت ،چه تعاملی داشته و در مسیر هدایت و رستگاری از این دو میراث گرانبها , آیا توامان ، بهره برده یا نه ؟ با نگاهی به تاریخ اسلام  در می یابیم که با رحلت پیامبر (ص) گروهی با شعار کتاب خدا ما را بس است از اهل بیت رو گردانیدند و آنان را از قرار گرفتن در جایگاه جانشینی پیامبر در اداره اجتماع و حکومت  ، باز داشتند امری که باعث مهجوریت آنان و محرومیت اکثریت جامعه از راهبری الهی آنان شد . بدین ترتیب با قدرت گرفتن جناحی که فقط به قرآن اهتمام می ورزید اهل بیت و امامان معصوم از صحنه سیاسی و مدیریت اجتماع کنار زده شدند . اکنون باید دید این  پیشوایان الهی هدایت  ، در چنین شرایطی ، که خارج از جریان حاکمیت و نهادهای رسمی جامعه قرار داشتند ، چگونه به امر مهم هدایت  پرداختند و مهمتر اینکه آنان برای نسلهای بعد که حتی از حضور امام معصوم محروم بودند چه کردند و از چه راهکارها و راهبردی استفاده کردند که راهبری آنان برای نسلهای بعد نیز ادامه یابد و بتواند در کنار قرآن ، هدایت دهها نسل پس از دوره معصومان را بر عهده گیرد . در خصوص نحوه هدایت مردم معاصر ائمه و راهبرد معصومان در این دوران  ، بحث های زیادی مطرح شده است و پاسخ گویی آنان به پرسش ها و مشکلات علمی دورانشان کم و بیش گزارش شده و مورد دقت قرار گرفته است . اما لازم است تا راهبرد ائمه برای هدایت نسلهای بعد را نیز مورد مطالعه قرار دهیم و ببینیم آنان چه تدابیری برای تبیین آموزه های اساسی و مورد نیاز نسل های پس از خود داشته اند و در تدوین اصول و ساختار سازمان مستحکم هدایت چه کردند  . سازمانی که بدون حضور امام حاضر نیز می تواند با همراهی قرآن ، پیامبر گونه هدایت جامعه را بر عهده گیرد .  به عبارت دیگر در سیره و گفتار آنان چه شواهدی برای طراحی این سازمان هدایت دیده می شود و اصولا چه سخنان و چه رفتارهای می توانند به معنای اصول این سازمان تلقی شوند . البته نباید از نظر دور داشت که بسیاری از برخوردهای ائمه برای پاسخ گویی به نیازهای زمانه خویش ، در تدوین ساختار یاد شده برای نسلهای بعد نیز کاربرد داشته است و موارد جدایی محض نوع نیازهای آن دوران با نسلهای بعد شاید چندان گسترده و فراوان نباشند . از این رو بسیاری از سخنان و سیره های گزارش شده در پاسخ گویی ائمه به نسلهای دوران  خودشان برای نسلهای بعد نیز کارایی داشته است چرا که نیازهای مشترک نسلهای مختلف کم نیستند .
بنابر این لازم است با تامل در سیره و سخنان معصومان علیهم السلام , تدابیر ائمه برای هدایت نسلهای بعد را بیابیم و تبیین  نماییم  تدابیری که با همراهی قرآن ، هویت هدایت گری و راهبری می یابند . ضرورت این  تامل و تحقیق وقتی روشن می شود که بدانیم در زیارت جامعه از آنان با تعبیر «ساسة العباد » نیز یاد شده است در کنار تعابیر فراوان دیگری که بر هدایتگری و حجت بودن آنان تاکید دارند .

نگاهی به یک باور

نگاهی به یک باور
در این یاداشت دریافت عمومی از جمله مشهور «هیچ کاخی برپا نمی شود مگر آنکه کوخی کنار آن بنا شود یا ویران شود »  با توجه به مضمون برخی روایات رسیده در باره مسوولیت ثروتمندان در برابر تهی دستان مورد بررسی قرار می گیرد . گفتنی است چندی پیش به مناسبتی به مجموعه ای از آیات و روایاتی که در باره گرسنگی مطالبی داشتند دسترسی پیدا کردم و در خصوص انتساب جمله مشهور فوق به امام علی علیه السلام نیز جستجوهایی انجام دادم که به نتیجه ای نرسیدم و این مضمون را در منابع روایی نیافتم . به هرحال چه روایت باشد یا نه ؟ بررسی این باور مشهور در کنار روایات مربوط به این موضوع امری شایسته است . ما در این یادداشت به فراخور حال فضای سایبری و خلاصه نویسی به اختصار بدین موضوع پرداخته ایم .
                                                                                ***
اصل وجود برخی گرفتاری های شدید مانند بیماریها و ناتوانی های جسمی ، یتیمی و گرسنگی مزمن (وجود افراد گرسنه و محتاج به حداقل تغذیه ) در جامعه انسانی یک خواست تکوینی خداوند است . در خصوص گرسنگی این خواست تکوینی  از دلالت آیه « وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ مُبینٍ (1) . »! نیز بر می آید . برابر این آیه گروهی بر این باورند که خداوند می توانست نیاز تهی دستان به غذا را بر طرف کند  با این حال چنین نکرده پس دلیلی ندارد ما به مشکل تغذیه آنان رسیدگی کنیم . این آیه با این بیان در صدد مذمت این افراد و رد اندیشه آنان است . این بدان معناست که نزد خردمندان , فرار از مسولیتِ کمک به نیازمند با این بهانه پذیرفتنی نیست چرا که وجدان و خرد عمومی , مسوولیت انسان در برابر مشکلات و گرفتاری های همنوعان را درک می کند و رویگردانی از آن را خروج  از مسیر انصاف و درک انسانی  می داند . با این توضیح روشن می شود که چرا به شبهه آنان پاسخی داده نشده است زیرا هر فرد منصفی می فهمد که جامعه انسانی در برابر نیازمندان در هر زمینه ای مسوول است و همین کافی است  . این مطلب روشن می سازد که فلسفه وجود برخی گرفتاری های شدید که با سعی و تلاش خود افراد برطرف نمی شود به کار انداختن همین شعور و احساس انسانی جامعه است که در نهاد بشر قرار داده شده است . بنابر این بدیهی است که خداوند مستقیما و بی واسطه این مشکلات را برطرف نکند تا جامعه بشری با بهره گیری از این استعداد نهفته در وجودش , به رفع آنها بپردازد و از این طریق پایبندی افراد به این درک و روحیه انسانی آزموده شود . فلسفه گرفتار شدن بخشی از جامعه به مشکل گرسنگی نیز در همین راستاست .
علاوه بر آیه فوق برخی احادیث نیز براین نکته اشاره دارند که در آفرینش نوع انسانی , اراده خداوند بر این قرار گرفته که درصد معینی از افراد , تهی دست باشند و از این رو برای رفع نیاز آنان , از ثروتمندان خواسته است درصد معینی از اموال خود را به آنان بدهند و چنانچه آنان به این خواست تشریعی خداوند عمل کنند نیاز تهی دستان برطرف می شود (2) .   نتیجه آنکه , این  وظیفه انسانهاست که این مشکل را برطرف کنند چرا که خداوند به آنان  ، شعور انسانی و روحیه نوع دوستی و فهم لزوم ترمیم نابسامانی های اجتماع  را عطا کرده است لذا جامعه بشری در برابر این مشکل و رفع آن مسوول است.
آنچه گفتیم به دریافت درست از احادیث پیرامون این موضوع کمک خواهد کرد . شاید این جمله مشهور را که «هیچ کاخی ساخته نمی شود مگر آنکه به سبب آن کوخ های فراوانی بنا شود» بارها شنیده باشید که آن را به امام معصوم (ع) نسبت می دهند . معمولا با بکارگیری این عبارت گوینده در صدد بیان این نکته است که ثروت ثروتمندان و ساخت کاخها در نتیجه غصب اموال دیگران و به خاک نشستن گروهی از مردم صورت گرفته است . از این رو نتیجه گرفته می شود که اموال همه ثروتمندان , نامشروع است و اصل اولیه در اموال آنان , غصبی بودن است . در حالی که این برداشت با تجربه بشری , عقل عرفی و محتوای بسیاری از آموزه های دینی در تعارض است .
حال باید دید آنچه در متون روایی بر آن تاکید شده چیست . در روایات مربوط به زکات و فلسفه آن , بر این نکته تصریح شده است که اگر صاحبان اموال و دارایی ها , زکات مال خود را پرداخت کنند,  تهی دستان بسان دیگر اقشار جامعه , از امکانات اولیه زندگی برخوردار خواهند شد و از گرسنگی و برهنگی و ... نجات پیدا خواهند کرد(3)  . بنابر این مستمندان بر ثروتمندان حقوقی دارند که اگر ادا شود نیازمندیهای اولیه و شدید افراد گرفتار برطرف خواهد شد و این که می بینیم چنین افرادی با چنین نیازهایی وجود دارند نشان از آن دارد که ثروتمندان از ادای حقوق مستمندان سرباز زده اند و به وظیفه خود عمل نکرده اند بدین جهت است که امام صادق علیه السلام فرموده اند وجود افراد فقیر به خصوص نیازمندان به خوراک و پوشاک به واسطه گناه ثروتمندان است ؛ « ان الناس ما افتقروا و لااحتاجوا و لا جاعوا و لا عروا الا بذنوب الاغنیاء (4)» بدیهی است چنین گناه و ظلمی نزد خداوند بی مواخذه و بی کیفر نمی ماند . از این روست که از پیامبر نقل شده خداوند  این گروه را حسابرسی و عذاب سختی خواهد کرد « إن الله فرض للفقراء فی أموال الأغنیاء قدر ما یسعهم ، فإن منعوهم حتى یجوعوا ویعروا ویجهدوا ، حسابهم الله حسابا شدیدا ، وعذبهم عذابا نکرا.(5) » .
هر چند مجموعه ای از روایات ,ثروتمندان را مسوول ِفقر تهیدستان  می دانند اما این بدان معنا نیست که همه آنان در اثر غصب اموال فقرا ,صاحب ثروت شده اند بلکه اتفاقا روی سخن این روایات با کسانی است که به شیوه درست و مشروع کسب ثروت کرده اند اما از مسولیتی که خداوند بر عهده آنان گذاشته است شانه خالی کرده اند و آن مسولیت چیزی نیست جز پرداخت حق مستمندان از اموال خود مانند زکات و غیره . گویا اصطلاح مستحق نیز بدین جهت به مستمندان اطلاق می شود زیرا او از نظر شرعی بر ثروتمند دارای حق است و شایسته کمک می باشد .
اما این که گروهی در اثر مناسبات مالی نامشروع مثل غصب اموال دیگران , سرقت , اختلاس , رشوه و ... صاحب مال و منال و ثروت می شوند و آن را صرف تجملات , عیش و نوش و ساخت  کاخ و بنای مجلل می کنند امری است که در تمام جوامع اتفاق می افتد و زشت و مذموم شمرده می شود  . در متون دینی نیز بر این نکته تاکید شده که اموالی که در اثر غصب اموال دیگران تهیه شده باید به صاحبان آن بازگردانده شود و کسی که از طریق مناسبات مالی نامشروع ثروتی را به دست آورده مالک آن به شمار نمی آید و از این جهت حق تصرف در آنها را ندارد . بنابر این چنین کسانی نمی توانند مخاطب دستور زکات یا کمک مالی دیگر , به فقرا باشند چون در حقیقت صاحب این اموال نیستند . بر اساس روایتی از امام صادق علیه السلام (6)  کمک مالی چنین کسانی از سوی خداوند پذیرفته نمی شود چرا که ؛« انما یتقبل الله من المتقین (7) . همانا خداوند فقط از پرهیزکاران می پذیرد .» و آشکار است که چنین کسانی پرهیز کار نیستند زیرا از مال حرام پرهیز نکرده اند و اموال نامشروع را تصاحب کرده اند .
نتیجه گیری
بر این اساس , آنچه مشهور شده که هیچ کاخی بر پا نمی شود مگر به قیمت درست شدن کوخ های فراوان بدین معناست که اگر ثروتمندان بخواهند به وظایف خود در برابر فقرا عمل کنند اندوخته فراوانی نخواهند داشت تا آن را در مسیر تجمل هزینه کنند . این معنا بسیار با برداشت متعارف و شایع متفاوت است که گفته می شود بر اساس متون روایى ، ثروت موجود در دست ثرتمندان نتیجه غصب حقوق دیگران است یعنی هر گونه مال جمع شده در دست ثروتمندان در اثر جریانات مالی نامشروع است .این فهم نادرست افراد را بدین نتیجه مى‏رساند که اصل اولیه در ثروت ثروتمندان نامشروع بودن آن است و ثروت هیچ ثروتمندى از راه درست به دست نیامده است. این برداشت مزبور در چند دهه اخیر  بسیار شایع و مطرح بوده است و حکایت از تاثیر پذیری نسل های دوره معاصر ، از افکار و تبلیغات کمونیستی دارد - که با اصل سرمایه داری و مالکیت خصوصی مشکل داشتند و آن را ناتوان از تدوین برنامه عادلانه اقتصاد اجتماعی می دانستند .
 بنابراین آنچه در متون دینی بر آن تاکید شده وظیفه انسانی همگان در برابر مشکلات تهی دستان مثل گرسنگی مزمن است و چون ثروتمندان بیش از دیگران از امکان کمک به آنان برخوردارند مسوولیتشان هم بیش از دیگران است پس بجاست  که تداوم  مشکل گرسنگی در جامعه  را ناشی از بی توجهی این قشر بدانیم و  آنان را مقصر و گناهکار بشناسیم . همه این سخن  متوجه ثروتمندانی است که از راه مشروع به ثروت دست یافته‏اند و گرنه آنانی که از راه حرام ثروت اندوخته اند باید آن را به صاحبان اصلی اش برگردانند و ذوی الحقوق آنها الزاما افراد تهی دست یا گرفتار نیستد بلکه تمام کسانی اند که به نحوی حقوق طبیعی آنها در گردش ناسالم اقتصادی توسط فرد  حرام خوار به یغما رفته است .
همچنین تعبیر « أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ » در آیه فوق نیز حکایت از آن دارد که صاحبان اموال حلال مورد خطاب برای کمک و اطعام ِ تهی دستان هستند  زیرا رزق به خدا انتساب داده شده است و درخواست انفاق هم در مورد اموال شخصی مشروع ،  قابل تصور است نه اموال غصبی دیگران که باید به صاحبان اصلی اش بازگردانده شوند .
پس دیدیم که اولا کسانی که ثروت نامشروع اندوخته در نگاه دینی به عنوان ثروتمند و صاحب ثروت به رسمیت شناخته نمی شوند و شایسته خطاب کمک به فقرا نیستند بلکه آنان مخاطب وعده های عذاب اخروی و شایسته برخوردهای جزایی حکومت برای بازگرداندن اموال به جایگاه حقیقی و کیفر قضایی به خاطر چنین کسب نامشروعی هستند .
ثانیا روشن شد که روی سخن بیشتر با اکثریت قشر متوسط و بالاتر از متوسط جامعه است که از طرق متعارف و مشروع دارای ثروت شده اند و در برابر مشکلات حاد تهی دستان از انجام وظیفه کمک رسانی شانه خالی می کنند .

------------------------------------

پاورقی
 1 . یس : 47 : و هنگامى که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا به شما روزى کرده انفاق کنید!»، کافران به مؤمنان مى‏گویند: «آیا ما کسى را اطعام کنیم که اگر خدا مى‏خواست او را اطعام مى‏کرد؟! (پس خدا خواسته است او گرسنه باشد)، شما فقط در گمراهى آشکارید.
 2 . علل الشرائع , الشیخ الصدوق  ج 2  ص 369 ح  1 - أبی رحمه الله قال : حدثنا محمد بن یحیى العطار عن محمد بن أحمد عن إبراهیم بن محمد عن محمد بن حفص عن صباح الحذاء عن قثم ؟ م عن أبی عبد الله ( ع ) قال : قلت له جعلت فداک اخبرنی عن الزکاة کیف صارت من کل ألف درهم خمسة وعشرین درهما لم یکن أقل منها أو أکثر ما وجهها ؟ قال : إن الله تعالى خلق الخلق کلهم فعلم صغیرهم وکبیرهم وعلى غنیهم وفقیرهم فجعل من کل الف إنسان خمسة وعشرین مسکینا فلو علم أن ذلک لا یسعهم لزادهم لأنه خالقهم وهو أعلم بهم .
 3 . الإمام الصادق علیه السلام : إن الله  فرض للفقراء فی مال الأغنیاء ما یسعهم ولو علم أن ذلک لا یسعهم لزادهم إنهم لم یؤتوا من قبل فریضة الله ولکن اتوا من منع من منعهم حقهم لا مما فرض الله لهم ولو أن الناس أدوا حقوقهم لکانوا عائشین بخیر . { الکافی  ج 3  ص 496 ح 1 عن زرارة ، و محمد بن مسلم }
-  الإمام الصادق علیه السلام: إن الله عز وجل فرض الزکاة کما فرض الصلاة ولو أن رجلا حمل الزکاة فأعطاها علانیة لم یکن علیه فی ذلک عیب وذلک أن الله عز وجل فرض فی أموال الأغنیاء للفقراء ما یکتفون به الفقراء ولو علم أن الذی فرض لهم لا یکفیهم لزادهم وإنما یؤتى الفقراء فیما اتوا من منع منعهم حقوقهم لا من الفریضة .( الکافی  ج 3  ص 498 ح 7 عن عبد الله بن سنان  (
 4 . من‏لایحضره‏الفقیه ج 2 ص 7    ح 1579.

5. تاریخ بغداد ج 2 ص 378 ,  تفسیر الثعالبی ج 3 ص 177 , المعجم الأوسط ج 4  ص 48 , تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 91  . گفتنی است به همین مضمون از امیرمومنان علیه السلام  نیز روایتی نقل شده است . (دعائم الإسلام , ج 1 ص 245 ,  التاریخ الکبیر للبخاری ج 2 ص 60 ح 1685 )
6 . معانى الاخبار ص 33 .
7 . سوره مائده : 27.


دفاع پویا

دفاع پویا
عالمان با بصیرت دین , برابر حدیث شریفِ «کسى که زمان خود را بشناسد ، آماج اشتباهات قرار نمی گیرد. (1) » هماره شناختی درست و ژرف از شرایط زمان خود داشتند . در پاسداری و حفظ دستاوردهای دین از همه چیز خود مایه می گذاشتند و در رویارویی با اندیشه های باطل و مخرب , تمام تلاش خود را بکار می بستند . یکی از زمانهای پر فراز و نشیب و متفاوت از گذشته , دوران مشروطه است که از یک سو دوره ورود به عصر جدید است و از سوی دیگر با حملات فرهنگی گسترده و پر دامنه ی روشن فکران غربزده و وابسته , به دین و باورهای عمومی , همراه است . در چنین شرایطی برخی عالمان روشن بین با درک شرایط زمان , دست به قلم بردند و در برابر این هجومِ تازه ایستادند و به روشنگری و بیان حقایق دینی و افشای ماهیت اندیشه های انحرافی پرداختند و آثار ارزشمندی از خود به یادگار گذاشتند . با مطرح شدن مباحث سیاسی مشروطه و مجلس قانونگذاری و تفکیک قوا و... , آیة الله نائینی کتاب «تنبیه الملة » و آیة الله شیخ احمد شاهرودی کتاب «مدینة الاسلام روح التمدن »را به نگارش در آوردند . آیة الله شاهرودی در این کتاب در صدد اثبات کارآمدی قوانیین اسلام , برای اداره جامعه بشری است با این توضیح این دین راه میانه و وسط را پیشنهاد می کند و از این رو قادر است به تمام نیاز های بشر پاسخ بگوید و از آفت افراط و تفریط و نادیده گرفتن برخی نیازها و توجه بیش از اندازه به برخی , در امان باشد .
این کتاب به زبان فارسی است و نویسنده تلاش کرده قلم خود را در حد امکان به ذائقه مخاطب ایرانی نزدیک کند . اهمیت این تلاش وقتی روشن می شود که بدانیم در روزگار وی کتاب های علمی عمدتا به زبان عربی نگارش می یافت و از این رو بیان مطالب علمی در قالب زبان فارسی برای عالمان دشوار می نمود . بنابر این تلاش ایشان برای قلم زنی در عرصه زبان فارسی از درک ضرورت زمانه حکایت دارد . این نکته با توجه به حوادث فرهنگی آن دوران بیشتر قابل فهم است زیرا مخاطب فارسی زبان مورد تاخت و تاز روشنفکران غربزده و مروج اندیشه مشروطه خواهان ضد دین  قرار گرفته بود که به شکل گسترده درکتاب ها و نشریات فارسی زبان به تبلیغ و ترویج اندیشه ای خود مشغول بود . از این رو ضرورت داشت پاسخ گویی به شبهات آنان  , در قالب زبان فارسی صورت گیرد . از آنجا که در آن دوران , حملات شدیدی علیه حجاب , صورت می گرفت و پاسخ گویی بدین هجمه ها اهمیت داشت ایشان یکی از بخش های مهم این کتاب را به بحث «حجاب » اختصاص داده است . ما در این جا مناسب دیدیم گزیده ای از مبحث حجاب این کتاب را بیاوریم . یادآور می شویم این متن گر چه متاثر از شیوه های نگارشی گذشته , دارای نثری فنی و مصنّع است اما تلاش وی در زیبا نویسی حائز اهمیت است .  ایشان در بحث از رفتار مناسب برای بانوان که شریعت از آنان خواسته می نویسد : « ... و(خداوند نسبت به زنان) غضّ بصر در موقع خروج، و حفظ زینت و نرمى در گفتار، و آرامى در رفتار و مرعات جلباب و ستر و خمار را - که این اطوار مناسب مقام اوست-  در شؤون او اعتبار فرموده، دست اغیار و چشم نظّار را از آن مجمع محاسن و گلزار رخسار کوتاه نموده تا اجنبى طمع در گل و مل و در پسته و بادام خسته و سیب برجسته و ترنج دل‏خسته و حقّه سربسته و شعر النبات سرشکسته و نقل آراسته آن ضعیفه پا شکسته ننماید، و گنجینه در بسته را نگشاید ...»
این نوشتار نشان از تلاش نویسنده برای توجیه عقلی , احساسی حکم حجاب در کنار ادله نقلی برگرفته از آیات و روایات حکایت دارد . بنابر این بر فرهیختگان هر زمان لازم است متناسب با شرایط زمانه و ذائقه مخاطبان به پاسخ گویی به شبهات بپردازند هر چند که ممکن است چند دهه بعد این نوع گفتمان و شیوه ی نگارشی تغییر کند و برای نسل بعد کارایی نداشته باشد . شاید بدین جهت باشد که مرحوم طباطبایی صاحب تفسیر المیزان می فرمودند باید هر دو سال یک تفسیر جدید برای قرآن نوشته شود .

-----------------------------------
1 . الکافی ج 1ص 27 ح 29 عن المفضل عن ابی عبد الله ... الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِسُ.






در این وبلاگ
در کل اینترنت