سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

تحقیقات ناقص خاورشناسان , پایه ی تحلیل های غلط

تحقیقات ناقص خاورشناسان , پایه ی تحلیل های غلط
گذشته از غرض ورزی های برخی خاورشناسان در اظهار نظرها و اعلام نتایج پژوهش ها که بر اساس منافع و خواسته های استعماری دولتهایشان  صورت می گیرد آنان - بر خلاف ادعاهای پر طمطراقشان - از شناخت درست جوامع شرقی و اسلامی  و تحلیل شرایط اجتماعی و تاریخی آنها ناتوانند .تفاوت در فرهنگ , زبان , پیشینه تاریخی و دیگر امور تاثیر گذار بر جوامع  شرقی , از مهمترین موانع پیش روی پژوهشگران  غربی در شناخت حوزه مطالعاتیشان هستند .  با این حال اشتباهات آنان در شیوه تحقیق , فهم متون  و لایه های فرهنگی حاکم بر جوامع  , کمتر زیر تیغ نقد قرار می گیرد . حتی شاهدیم گاه دانش پژوهان بومی , با دیده ی تسلیم , اشتیاق و اعتماد به نظرات  آنان می نگرند و چه بسیار مواردی که خاورشناسی سخنی گفته و اینان با آب و تاب و بسان یک باور , آن را پذیرفته و در آثار خود نقل کرده اند و بدین سان در بازار تالیف , دهن به دهن گشته و شهرت یافته است . بررسی و مطالعه انتقادیِ  اطلاعات ارائه شده  از سوی خاورشناسان از  آن رو  اهمیت دارد که تراوشات قلمی آنان به عنوان  داده های علمی قابل پذیرش , پایه و مبنای  فرضیه سازی ها و شیوه های پژوهش قرار گرفته و در مواردی بر جهت گیری تحقیقات و موضوعات بایسته تحقیق تاثیر گذاشته است شاید از آن رو که عقب ماندگی علمی جوامع شرقی و سیطره فرهنگی غرب , باعث از بین رفتن اعتماد به نفس در محیط های علمی شده و چنین انفعالی را در پی داشته  است.
از سوی دیگر در مطالعات  شرق شناسی - به خصوص در حوزه مطالعات اسلامی - به سختی می توان باور کرد محققی غربی بتواند از تاثیر تعصبات ملیتی و مذهبی, پیش فرض های علمی , روش های پژوهشی , سیطره نگاه تاریخی به مسائل  و ... مصون بماند .
از این رو به نظر می رسد علاوه بر ضرورت نقد موردی نظرات خاورشناسان در حوزه های مختلف , نیازمند بررسی و نقد کلی آثار آنها در زمینه هایی چون پیش فرض ها , نوع دغدغه های پژوهشی , نوع نگاه به مسائل ,  شیوه های پژوهش , ضعف های علمی و ...هستیم که لازم است در این باره مقالات و تالیفاتی فراهم شود و در حد امکان جوامع علمی از آفات و عوارض ورود آنان به مسائل , در امان بماند .
مطالعات خاورشناسان در باره تشیع
خاورشناسان تا پیش از انقلاب اسلامی توجه چندانی به تشیع نداشتند اما با وقوع انقلاب اسلامی ایران و نقش ممتاز فرهنگ شیعی در بروز و بقای آن , شدیدا مورد توجه محافل فرهنگی سیاسی غرب قرار گرفت. مطالعات غربیان در این دوران سی ساله گاه با هدایت پنهان مراکز تصمیم گیری سمت و سوی خاصی گرفت و در این میان حوزه تاریخ تشیع شاهد حضور فعال خاورشناسان بوده است . آشنایی اولیه آنان با تشیع از طریق آثار خاورشناسان پیش کسوت است و معمولا نظرات آنها پایه تحقیقات و حتی تحلیل های متاخران قرار می گیرد . ما در این نوشتار مختصر بنا داریم یک نمونه از خطاهای روشن آنان را در زمینه تاریخ تشیع گوشزد کنیم .
 نمونه ای از خطای خاورشناسان در تاریخ تشیع
نیکی کدی، تاریخ‌نگار و استاد دانشگاه کالیفرنیا در بررسی ریشه‌های انقلاب اسلامی ایران و عوامل پیدایش آن ,  گریزی به فرهنگ سیاسی شیعه می زند و مدعی می شود که شیعه امروز بیش از حد سیاسی شده و این میزان ورود در سیاست  پدیده جدیدی است . وی برای اثبات ادعای خود بر این نکته اتکا می کند که اگر شیعیان دوازده امامی سیاسی بودند باید حکومت‏شیعى آل‏بویه فردی را به عنوان امام , جانشین خلیفه عباسى می کرد نه آن که سند حقانیت‏خود را از خلفاى عباسى طلب کند . او تاکید می کند که ؛ «حکومت آل‏بویه - از سلسله‏هاى معروف دوره بنى‏عباس و داراى تمایلات شیعى دوازده امامى -  مرکز حکومت‏بنى‏عباس، بغداد، را در دست گرفت; اما هرگز سعى نکرد تا نظام خلافت را مضمحل کند و یک حکومت‏شیعى دوازده امامى تاسیس نماید. بنابراین آن شیعه دوازده امامى که در این دوران به چشم مى‏خورد، تفاوت بسیارى با حرکتهاى نظامى که در سال 1501 م. به نام سلسله صفوى در ایران به قدرت رسید، داشت...ما نمى‏خواهیم وابستگى عمیق ایران جدید را با تشیع انکار کنیم، بلکه فقط مى‏خواهیم توجه دهیم که این پدیده (شیعه سیاسى شده) بسیار بیشتر از آنچه پنداشته مى‏شود، جدید است. (نیکى کدى، ریشه‏هاى انقلاب ایران، ترجمه عبدالرحیم گواهى، تهران: قلم، 1369، ص27)
پاسخ 
در پاسخ به وی باید گفت هر چند آل بویه به عنوان دولتی شیعی شناخته می شود اما توجه بدین نکته ضروری است که بنیانگذاران آن دولت , گروهی فرمانده نظامی بودند که برای کسب قدرت به توسعه قلمرو دست زده بودند و خط قرمز آنان حفظ قدرت سیاسی نظامیشان بود و تا آنجا بر مبنای  اعتقادات مذهبی شیعه عمل می کردند که مزاحمتی برای حکومت آنها ایجاد نکند . از این رو شاهدیم که – بر خلاف گفته  این نویسنده آمریکایی – نخستین امیر بویهی بغداد (معز الدولة) وقتی تصمیم گرفت خلافت عباسی را بر اندازد و فردی علوی را به خلافت بر گزیند از ترس آن که مبادا مشروعیت حکومتش بسته به کسی باشد که باید از او اطاعت کند به خلافت عباسی راضی شد چرا که خلیفه عباسی را می توانست به راحتی عوض کند اما خلیفه علوی واجب الاطاعة بود و او بود که می توانست امیر را تعیین یا بر کنار کند . با این که این ماجرا در کتابهای تاریخی مشهوری چون  الکامل ابن اثیر  (م 630) و البدایة ابن کثیر (م 774) بلا فاصله پس از گزارش فتح بغداد و تعویض خلیفه عباسی آمده است  این نویسنده آمریکایی زحمت مراجعه به این کتاب ها را نکشیده و  از پیش خود به تجزیه و تحلیل  ظاهری حوادث پرداخته است . شاید هم بدین نقل دسترسی پیدا کرده ولی اغراض سیاسی و تلاش برای ناهماهنگ جلوه دادن شیعه امروز با شیعه دیروز , او را به ابراز چنین نظری وا داشته است.
ما در این جا ابتدا متن ترجمه شده ی این گزارش تاریخی را می آوریم و  در ادامه متن اصلی آن خواهد آمد .
ابن کثیر در ادامه گزارش فتح بغداد و تعویض خلیفه از سوی معز الدوله , دلیل خودداری آل بویه از تاسیس خلافت شیعی را چنین آورده است ؛
با  استیلای آل بویه بر بغداد و تعیین خلیفه جدید از سوی آنان , خلافت رو به ضعف گرایید و خلیفه اختیارات خود را از دست داد و قدرت در دست معز الدولة منحصر گشت . خلیفه فقط یک کاتب و منشی داشت و نمی توانست وزیری داشته باشد. منزوی کردن خلیفه و ماندن اسمی خلافت بدان جهت بود که دیلمیان , عباسیان را غاصب خلافت از علویان می دانستند . حتی معز الدولة تصمیم گرفت خلافت را به علویان واگذارد و این خواست خود را بین مشاورانش به شور گذاشت که همگی به جز یک نفر با وی موافق بودند . وقتی امیر از فرد مخالف دلیل مخالفتش را پرسید وی گفت : اکنون که خلافت عباسیان برپا است تو و یارانت او را مستحق خلافت نمی دانید و هرگاه تو فرمان دهی که او را بکشند یارانت امر تو را اطاعت خواهند کرد این در حالی است که اگر یک علوی را خلیفه کنی , به اعتقاد تو و یارانت , او  خلیفه شایسته حکومت است و اگر بخواهی  فرمان قتلش را صادر کنی یارانت اطاعت نخواهند کرد {چرا که تو را واجب الاطاعة نمی دانند } اما اگر او فرمان قتل تو را صادر کند یارانت تو را خواهند کشت {چرا که او را واجب الاطاعة می دانند }. وقتی امیر بویهی در این سخن مشاور تامل کرد  از تصمیم خود منصرف شد . او به خاطر احساس خطر برای حکومتش از این کار صرف نظر کرد نه به خاطر خدا .
متن اصلی خبر
البدایةوالنهایة : ... و ضعف أمر الخلافة جدا حتى لم یبق للخلیفة أمر و لا نهى و لا وزیر أیضا، و إنما یکون له کاتب على أقطاعه، و إنما الدولة و مورد المملکة و مصدرها راجع إلى معز الدولة، و ذلک لأن بنى بویه و من معهم من الدیلم کان فیهم تعسف شدید، و کانوا یرون أن بنى العباس قد غصبوا الأمر من العلویین، حتى عزم معز الدولة على تحویل الخلافة إلى العلویین و استشار أصحابه فکلهم أشار علیه بذلک، إلا رجلا واحدا من أصحابه، کان سدید الرأى فیهم، فقال لا أرى لک ذلک. قال: و لم ذاک؟ قال: لأن هذا خلیفة ترى أنت و أصحابک أنه غیر صحیح الامارة حتى لو أمرت بقتله قتله أصحابک، و لو ولیت رجلا من العلویین اعتقدت أنت و أصحابک ولایته صحیحة فلو أمرت بقتله لم تطع بذلک، و لو أمر بقتلک لقتلک أصحابک. فلما فهم ذلک صرفه عن رأیه الأول و ترک ما کان عزم علیه للدنیا لا للَّه عزوجل.
آدرس : البدایة و النهایة ج‏11 ص213.
مشخصات نشر: البدایة و النهایة، أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى (م 774)، بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986.
ابن اثیر نیز این گزارش مانند ابن کثیر ضمن گزارش های سال 334 قمری نقل کرده است .(الکامل ج‏8،ص453 ؛ مشخصات نشر: الکامل فی التاریخ ، عز الدین أبو الحسن على بن ابى الکرم المعروف بابن الأثیر (م 630)، بیروت، دار صادر.)

 





در این وبلاگ
در کل اینترنت