سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

نگاهی به لشکریان امام حسن مجتبی علیه السلام

نگاهی به لشکریان امام حسن مجتبی علیه السلام

یکی از عوامل استحکام  و بقای دولت ها ، وجود هوادارانی  وفادار و فداکار در متن جامعه ، در بین نیروهای مسلح و کادر حکومتی است . دولت علوی در مدت کوتاه عمر خود (چهار سال) گرفتار سه جنگ بزرگ داخلی شد و این امر ، غبار تردید و سستی و رخوت را در میان هوادران و لشکریان این دولت پراکنده بود  به گونه ای که پس از جنگ نهروان ، کوفیان _ که بدنه لشکر امیر مومنان را تشکیل می دادند _ حاضر نشدند به طرف شام حرکت کنند تا فتنه معاویه برای همیشه از بین برود . با این حال ، پس از بازگشت لشکر به کوفه و رسیدن خبرهای گوناگون از جسارتهای فرمانده غارتگر معاویه  بسر بن ارطاة زمینه ای پیش آمد تا امیر مومنان آنان را برای  جنگ با معاویه برانگیزد . خطبه تشویقی امام برای جهاد با قاسطین به همراه تلاش های فرهنگی برخی یاران حضرت باعث شد چهل هزار نفر در  لشکرگاه حاضر شوند و پیمان ببندند که تا  پای مرگ بر فرمان امیر مومنان بمانند و بجنگند . اما در این زمان جریان شهادت امیر مومنان  پیش آمد . مردم با امام حسن مجتبی بیعت کردند ولی در این جمع اراده ی محکمی بر فرمانبرداری و پایمردی در جنگ با دشمنان امام _ که با او به عنوان خلیفه جوان بیعت کرده بودند _ ، دیده نمی شد . افزون بر شرایط تاثیر گذار پیش گفته ، عامل دیگری آنان را از فرمانبرداری مطلوب باز می داشت و آن جوانی خلیفه بود که در جامعه ی شیخ محور عرب امری نامانوس و ناخوشایند بود چرا که عموم مردم از طریق روسای قبایل با حاکمیت همکاری می کردند و چنانچه شیخ قبیله تصمیمی می گرفت دیگران از او پیروی می کردند لذا در همکاری عموم مردم با حاکمیت یک حلقه ی واسطه یعنی روسای قبایل نقش تعیین کننده ای داشتند  و بدیهی بود که اطاعت از خلیفه ی جوان برای شیوخ و روسای عموما کهن سال قبایل ، دشوار بود .توجه داشته باشیم که کوفیان با ایشان به عنوان خلیفه بیعت کردند و نه امام منصوب از ناحیه خداوند چرا که در آن دوران مردم کوفه شیعه ی مذهبی نبودند و صرفا بر اساس سازو کار خلافت با ایشان بیعت کردند و گر نه از نگاه شیعه مذهبی سن امام نقشی در وجوب اطاعت از او ندارد و در هر حال باید از او پیروی کرد .
مطالعه شرایط آن دوران هر پژوهشگر منصفی را بدین نتیجه می رساند که صلح امام حسن نتیجه ی طبیعی شرایط دوران بود و هر حاکم حکیم و فرزانه ای با ملاحظه ی  آن  شرایط به همین تصمیمی می رسید که امام حسن رسیدند چرا که وقتی لشکریان حاکمی با یک شایعه ، به خیمه ی وی می ریزند و زیر انداز زیر پای او را هم غارت می کنند و قصد جان او می کنند و تصمیم می گیرند او را به دشمن تحویل دهند دیگر به چه منطقی او باید بدینان امیدوار باشد یا به وسیله ی آنان بخواهد با دشمن نبرد کند . در گزارش های مختلفی علت این صلح از سوی خود امام یا مورخان بیان شده است . ما در این جا برای نمونه سه گزارش تاریخی را می آوریم ؛
یکم . گزارش اول ابن اثیر در الکامل: 
هنگامى که على آماده لشکر کشى سوى شام شده بود کشته شد. على علیه السّلام. گفته بود: چون فرمان خداوند برسد دیگر بر نمى‏گردد. و چون کشته شد مردم با فرزند او حسن بیعت کردند. چون حسن شنید که معاویه اهل شام را براى جنگ تجهیز و سوق داده او هم با همان سپاهى که با على بر مرگ بیعت کرده بودند براى مقابله با معاویه از کوفه لشکر کشید. معاویه هم در محل مسکن لشکر زد و حسن هم بمدائن رسید. قیس بن سعد بن عباده انصارى را فرمانده دوازده هزار سپاهى مقدمه لشکر نمود. ...چون حسن بمدائن رسید منادى در لشکر او فریاد زد هان بدانید که قیس بن سعد کشته شده بشورید و بروید سپاهیان هم شوریدند و خیمه حسن را غارت کردند و هر چه داشت بردند بحدیکه یک گلیم که زیر پاى او بود از او ربودند…. چون حسن دید مردم از گرد او پراکنده شده و کار از دست رفته بمعاویه نوشت و شروط خود را پیشنهاد کرد و گفت: اگر هر چه بخواهم بمن بدهى من مطیع خواهم بود. …چون نامه حسن بمعاویه رسید او نامه را نگهداشت که قبل از آن عبد الله بن عامر و عبد الرحمن بن سمرة بن حبیب بن عبد شمس را بنمایندگى خود نزد حسن فرستاده بود و آنها قبل از رسیدن نامه حسن بمعاویه رهسپار شده بودند آنها حامل یک ورقه سفید از طرف معاویه بودند که در ذیل آن امضاء معاویه بود که هر چه در آن نامه شرط شود قبول و اجرا مى‏شود. معاویه بحسن نوشته بود که هر شرطى که دارى در این نامه بنویس که من در ذیل آن امضا و تعهد کرده‏ام چون نامه بحسن رسید او چندین برابر شروط پیشنهادى قبلى خود را در آن نوشت و نامه را نزد خود نگهداشت. چون حسن امور خلافت را بمعاویه واگذار کرد از او خواست که شروط خود را در نامه امضا شده انجام دهد. معاویه امتناع کرد و گفت: من هر چه تو پیش خواسته بودى مى‏دهم. (آدرس :  ترجمه ی  الکامل فی التاریخ ج‏10 ص245 . مشخصات نشر: کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، عز الدین على بن اثیر (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش . )
دوم . گزارش دوم ابن اثیر  : 
 روایت شده که حسن زمام امور خلافت را بعد از نامه معاویه باو تسلیم و واگذار نمود که چون نامه رسید میان مردم برخاست و خطبه کرد و گفت: پس از حمد و ثنا. بخدا ما را از جنگ اهل شام شک و ریب باز نداشته و از دشمنى آنان هم پشیمان نمى‏باشیم. ما با اهل شام با تندرستى و سلامت نفس و بردبارى نبرد مى‏کردیم بعد از آن سلامت نفس با عداوت  و شکیبائى با جزع و ملال مخلوط شد. شما هنگامى که سوى صفین لشکر کشیدید. دین شما بر دنیا مقدم بود ولى دنیاى شما بر دین شما مقدم شده اکنون شما در حالى هستید که بر دو کشته ندبه مى‏کنید. یک کشته در صفین فدا کردید که بر او زارى مى‏کنید. کشته دیگرى در نهروان دادید که به خونخواهى وى قیام کرده‏اید. بازماندگان آن دو گروه (مختلف) کشته هم منافق و موجب سستى و افسردگى و خوارى ما شده‏اند و آنانى که بر کشتگان نهروان جزع و زارى مى‏کنند بروى ما برخاسته بخونخواهى کمر بسته‏اند. معاویه‏ ما را به کارى دعوت کرده که در آن کار عزت و سرافرازى نخواهد بود دور از انصاف هم هست. اگر شما خواهان مرگ باشید ما پیشنهاد و دعوت او را پس مى‏دهیم و او را نزد خداوند با شمشیر محاکمه خواهیم کرد و اگر زندگانى را بخواهید (و حیات را بر مرگ ترجیح دهید) ما پیشنهاد او را قبول مى‏کنیم و او را از شما راضى خواهیم کرد. مردم از هر طرف فریاد زدند. باقى باقى بگذار (بقیه زندگانى را باقى بگذار و جنگ مکن) صلح را قبول و امضا کن.
چون (حسن) تصمیم گرفت که کار خلافت را بمعاویه واگذار کند میان مردم خطبه کرد و گفت: ایها الناس ما امیر و سالار و مهمان شما هستیم. ما خاندان پیغمبر شما هستیم که خداوند پلیدى را از آنها دور کرده و آنها را پاک نموده پاک کردنى.
این جمله را تکرار کرد بحدیکه در مسجد کسى نمانده بود که گریه نکند و زارى او بگوش نرسد. نمایندگان هم نزد معاویه رفتند و شروط صلح را بطوریکه بیان نمودیم مطرح و هر دو صلح نمودند و حسن کار (خلافت) را باو سپرد. (آدرس :  ترجمه ی  الکامل فی التاریخ ج‏10 ص246 . مشخصات نشر: کامل تاریخ بزرگ اسلام و ایران، عز الدین على بن اثیر (م 630)، ترجمه ابو القاسم حالت و عباس خلیلى، تهران، مؤسسه مطبوعاتى علمى، 1371ش . )
سوم . گزارش دینوری در  اخبار الطوال : 
گویند، چون خبر کشته شدن على (ع) به معاویه رسید آماده شد و پیشاپیش عبد الله بن عامر بن کریز را روانه کرد او راه عین التمر  را پیش گرفت و سپس در انبار فرود آمد و آهنگ مداین داشت و این خبر به امام حسن که‏ در کوفه بود رسید و براى جنگ با عبد الله بن عامر بن کریز عازم مداین شد و بان سو حرکت کرد و چون به ساباط رسید از یاران خود سستى و بى‏رغبتى به جنگ مشاهده فرمود، همانجا اردو زد و میان آنان بپاخاست و گفت:
" اى مردم چنان شده‏ام که بر هیچ مسلمانى کینه روا نمى‏دارم و همان طور که خویشتن را مى‏نگرم شما را هم به همان نظر مى‏نگرم، اینک رایى دارم و آنرا رد نکنید و بدانید همدستى و اتحاد که مورد توجه شما نیست بهتر از پراکندگى است که مورد علاقه شماست، اکنون مى‏بینم بیشتر شما از جنگ خوددارى و در پیکار سستى مى‏کنید و معتقد نیستم کارى را که دوست نمى‏دارید بر شما تحمیل کنم.
چون یارانش این سخن را شنیدند به یک دیگر نگریستند و کسانى از ایشان که عقیده خوارج را داشتند گفتند" حسن هم کافر شد همانگونه که پدرش هم پیش از او کافر شده بود" و تنى چند از ایشان بر آن حضرت هجوم آوردند و سجاده از زیر پایش کشیدند و جامه‏هاى او را غارت کردند حتى رداى ایشان را از دوش برداشتند، امام حسن (ع) اسب خود را خواست و سوار شد و فرمود افراد قبیله‏هاى ربیعه و همدان کجایند؟ آنان با شتاب آمدند و مردم را از او دور کردند.
امام حسن (ع) از آنجا آهنگ مداین کرد مردى از خوارج بنام جراح بن قبیصه که از بنى اسد بود در جاى تاریکى در ساباط کمین کرد و چون امام مقابل او رسید از کمین برجست و دشنه‏یى در ران امام فروبرد عبد الله بن خطل و عبد الله بن ظبیان بر آن مرد اسدى حمله کردند و او را کشتند.
حسن (ع) با زخم سنگین به مداین رفت و در خانه‏یى که معروف به قصر سپید بود فرود آمد و به درمان پرداخت و بهبود یافت و آماده براى مقابله با ابن عامر شد.
معاویه هم پیش آمد و چون به انبار رسید که قیس بن سعد بن عباده آنجا بود شهر را محاصره کرد، امام حسن هم بیرون آمد و رویاروى عبد الله بن عامر ایستاد، عبد الله بن عامر ندا داد که اى مردم عراق من جنگ را به مصلحت نمى‏بینم که من مقدمه سپاه معاویه‏ام، و او خود با سپاهیان شام، به انبار رسیده است به ابو محمد یعنى (امام حسن) از سوى من سلام برسانید و باو بگویید ترا به‏ خدا سوگند مى‏دهم که جان خود و این جماعتى را که همراه تو هستند حفظ فرماى.
چون مردم این سخن را شنیدند از یارى خوددارى کردند و جنگ را ناخوش داشتند، ناچار امام حسن (ع) جنگ را رها کرد و به مداین برگشت و عبد الله بن عامر ایشان را در مداین محاصره کرد.
چون امام حسن (ع) از یاران خود سستى را مشاهده کرد کسى پیش عبد الله بن عامر فرستاد و شرایطى براى صلح پیشنهاد کرد که به شرط رعایت آنها خلافت را به معاویه واگذار کند و شرایط چنین بود که معاویه هیچیک از مردم عراق را براى خطایى بازخواست نکند و همگان را امان دهد و لغزش‏هاى آنان را تحمل کند و خراج اهواز را همه ساله براى او مسلم بدارد و همه ساله به برادرش حسین بن على (ع) دو میلیون درهم بپردازد و بنى هاشم را در مستمریها و عطایا بر بنى عبد شمس مقدم بدارد.
عبد الله بن عامر ابن شرطها را براى معاویه نوشت و معاویه آن را به خط خود نوشت و مهر کرد و پیمانهاى استوار و سوگندان سخت یاد کرد و عموم سران شام را بر آن گواه گرفت و آنرا براى عبد الله بن عامر فرستاد و او آنرا به امام حسن رساند و آن حضرت بان رضایت داد و براى قیس بن سعد نوشت که صلح کند و کار را به معاویه واگذارد، چون این نامه به قیس بن سعد رسید میان مردم برخاست و گفت اى مردم یکى از این دو کار را انتخاب کنید جنگ بدون داشتن امام یا در آمدن به اطاعت معاویه و مردم اطاعت و بیعت معاویه را برگزیدند.
قیس بن سعد حرکت کرد و به مداین آمد، امام حسن (ع) هم با مردم از مداین حرکت کرد و به کوفه آمد، معاویه هم در کوفه بایشان پیوست و با یک دیگر ملاقات کردند، امام حسن (ع) آن شرطها را و سوگندهایى را که معاویه یاد کرده بود موکد فرمود و با خاندان خود به مدینه پیامبر (ص) مراجعت کرد.
آدرس : ترجمه اخبار الطوال ص  263 .
مشخصات نشر: اخبار الطوال، ابو حنیفه احمد بن داود دینورى (م 283)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، چ چهارم، 1371ش.
 






در این وبلاگ
در کل اینترنت