سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

تعصب نژادی یا بیماری تکبّر جمعی

تعصب نژادی یا بیماری تکبّر جمعی

روحیه خود برتر بینی اقوام در مواجهه با یکدیگر، تاریخی، بس کهن دارد. رد پای این خصلت مذموم از نخستین انشعاب های خاندانی که به تشکیل قبایل و اقوام منجر شد در تاریخ دیده می شود. از این روحیه در شکل فردی به عنوان تکبّر و در شکل جمعی و قومی به عنوان نژاد پرستی و تعصّب قومی یاد می شود. ادیان آسمانی از آغاز با این روحیه در هر دو شکلش به مبارزه پرداختند. منابع دینی آکنده از آموزه هایی است که از یک سو، انسان را از خود پسندی و تکبر، بر حذر می دارند و از دیگر سو، یادآور می شوند که همه احاد بشر، از یک پدر و مادر و مساویند.

 قرآن کریم هدف آفرینش از ایجاد قبایل و انشعاب نژادها را، شناخت آنها از یکدیگر می داند و ملاک ارزشمندی احاد بشر یا اقوام را نه در نژاد که در پارسایی آنها می داند. پیامبر اسلام (ص) نیز تمام احاد بشر را با هم مساوی و برابر دانسته و سرانجام متعصبان نژادی را دوزخ. أمیر مومنان ع  نیز سردمدار این روحیه را شیطان و متعصبان را پیرو اندیشه جاهلی دانسته اند. در دوران حکومت أمیر مومنان درگیری قومی بین دو قبیله از قبایل کوفه پیش آمد که طرفین در آن تعصب قومی شدیدی از خود نشان دادند. امام با آگاه شدن از این ماجرا، نزد آنان رفت و در یک سخنرانی به تفصیل از زشتی تعصب و ریشه یابی آن، سخن گفتند. در این سخنرانی - که به خطبه قاصعه شهرت یافته - به تمام جوانب تعصب و ریشه آن یعنی تکبر پرداخته شده است. در اینجا به جهت اختصار به انعکاس چند بخش از آن بسنده می کنیم؛ 

... شیطان بر آدم علیه السّلام به جهت خلقت او از خاک، فخر فروخت، و با تکیه به اصل خود که از آتش است دچار تعصّب و غرور شد. پس شیطان دشمن خدا و پیشواى متعصّب‏ها و سر سلسله متکبّران است، که اساس عصبیّت را بنا نهاد، و بر لباس کبریایى و عظمت با خدا در افتاد، لباس بزرگى را بر تن پوشید و پوشش تواضع و فروتنى را از تن در آورد. آیا نمى‏نگرید که به خاطر خود بزرگ بینى ، خداوند او را کوچک ساخت؟ و به جهت بلند پروازى،  او را پست و خوار گردانید؟ پس او را در دنیا طرد شده، و آتش جهنّم را در قیامت براى او مهیّا فرمود؟

خداوند اگر اراده مى‏ کرد، آدم علیه السّلام را از نورى که چشم‏ها را خیره کند، و زیباییش عقلها را مبهوت سازد، و عطر و پاکیزگى‏اش حس بویایى را تسخیر کند مى‏ آفرید، که اگر چنین مى‏ کرد، گردن‏ها در برابر آدم فروتنى مى‏کردند، و آزمایش فرشتگان براى سجده آدم علیه السّلام آسان بود، امّا خداوند مخلوقات خود را با امورى که آگاهى ندارند آزمایش مى‏کند، تا بد و خوب تمیز داده شود، و تکبّر و خودپسندى را از آنها بزداید، و خود بزرگ بینى را از آنان دور کند. پس، از آنچه خداوند نسبت به ابلیس انجام داد عبرت گیرید، زیرا اعمال فراوان و کوشش‏هاى مداوم او را با تکبّر از بین برد. او شش هزار سال عبادت کرد امّا با لحظه ای تکبّر همه را نابود کرد، پس چگونه ممکن است پس از ابلیس، فرد دیگرى همان اشتباه را تکرار کند و سالم بماند؟ نه، هرگز!...

اى بندگان خدا! از دشمن خدا پرهیز کنید، مبادا شما را به بیمارى خود مبتلا سازد، ... و شما را به مرز کشتار و خونریزى کشاند. ... پس شراره‏ هاى تعصّب و کینه‏ هاى جاهلى را در قلب خود خاموش سازید، که تکبّر و خود پرستى در دل مسلمان از آفت‏ هاى شیطان، غرورها، و کشش‏ها و وسوسه‏ هاى اوست. تاج تواضع و فروتنى را بر سر نهید، و تکبر و خود پسندى را زیر پا بگذارید، و حلقه‏هاى زنجیر خود بزرگ بینى را از گردن باز کنید، و تواضع و فروتنى را سنگر میان خود و شیطان و لشکریانش قرار دهید، زیرا شیطان از هر گروهى لشکریان و یارانى سواره و پیاده دارد. و شما همانا قابیل‏ نباشید که بر برادرش تکبّر کرد، خدا او را برترى نداد، خویشتن را بزرگ مى‏پنداشت، و حسادت او را به دشمنى واداشت، تعصّب آتش کینه در دلش شعله‏ور کرد، و شیطان باد کبر و غرور در دماغش دمید، و سر انجام پشیمان شد، و خداوند گناه قاتلان را تا روز قیامت بر گردن او نهاد.... از تکبّر و خودپسندى، و از تفاخر جاهلى بر حذر باشید، که جایگاه بغض و کینه و رشد وسوسه‏هاى شیطانى است، که ملّتهاى گذشته، و امّتهاى پیشین را فریب داده است، تا آنجا که در تاریکى‏هاى جهالت فرو رفتند، و در پرتگاه هلاکت سقوط کردند، و به آسانى به همان جایى که شیطان مى‏خواست کشانده شدند. کبر و خود پسندى چیزى است که قلب‏هاى متکبّران را همانند کرده تا قرن‏ها به تضاد و خونریزى گذراندند. (برای اطلاع بیشتر از محتوای این سخنرانی به خطبه 192 نهج البلاغه مراجعه کنید).

ادیان دیگر نیز در تضاد با این خصلت، کم و بیش، آموزه هایی دارند. اما بشر از دیر باز، گوش شنوایی برای این گونه تعالیم نداشت و تنها گروهی از مومنان راستین جان و دلشان با این تعالیم عجین می شد و رفتاری متعادل در این خصوص داشتند.

بدین ترتیب، هر گاه بر اساس تعالیم دینی، جوامعی، شکل می گرفت گروه حاکم مانع رواج روحیه تعصب می شدند از آن رو که اعتقاد به برابری آحاد بشر داشتند و البته گاهی نیز، حاکمان اعتقاد قلبی به برابری نداشتند و دلهایشان آلوده به تعصب بود اما چون جامعه، دینی بود و افکار عمومی بر اساس آموزه های دینی، شکل گرفته بود ناچار می شدند در ظاهر، خود را با عموم مردم، هماهنگ سازند اما حقیقت آن است که جریان غالب در بین اقوام بشری، روحیه خود برتر بینی، بود و رفتار آنها در مواجهه با یکدیگر، آکنده از فخر فروشی و تحقیر دیگران بود. هر چند این روحیه در تعاملات تجاری و زمان صلح، کمتر دیده می شد اما در کشمکش ها و درگیری ها، یکه تاز میدان بود و زمینه ظهور و بروز بیشتری می یافت. گروه غالب همیشه قوم و نژاد خود را برتر از دیگران می دانست و قوم مغلوب را کوچک و خوار می دید و از تحقیر او دریغ نمی کرد و فقط زمانی این احساس فروکش می کرد که به دلایلی مغلوب واقع شود.

قرنها و قرنها گذشت اما بشر همچنان بر اندیشه جاهلانه برتری قومی و نژادی پای فشرد و از پذیرش آموزه های الهی در این باره خودداری کرد و سر انجام، تجربه بشری و مبارزات گوناگون علیه آن و ضرورت تحمل نژادهای گوناگون در شرایط اجتماعی عصر جدید، او را به پذیرش حقیقت برابری انسانها واداشت، حقیقتی که از گذشته های خیلی دور، از زبان انبیاء و اوصیای الهی با صدایی بلند فریاد زده می شد. 
به نظر می رسد یکی از سنت های الهی در باره اجتماع بشر، ابلاغ آموزه های کلیدی مورد نیاز، از طریق انبیاست که اگر با اقبال و پذیرش عمومی، روبرو می شد بسیاری از مشکلات در همان آغاز تاریخ بشر، برطرف می شد.  نژاد پرستی مثال روشنی از حقیقت تلخ مقاومت بشر در برابر تعالیم الهی و گرفتار شدن به عوارض تلخ آن همچون تحقیر، تبعیض، جنگ ، کشتار و اسارت است.

اما آفرینش، گویا، برای نادیده گرفتن توصیه های اخلاقی و دینی و خسارات سنگینی که از این جهت، به بشریت وارد می شود راه حل های جایگزین دیگری نیز دارد یعنی از شیوه های دیگری بهره برده تا افراد بشر به مسیر صحیح تعامل با یکدیگر برگردند مانند درس آموزی از تجارب تلخ، یعنی به شیوه های دیگر، آدمی به همان چیزی برسد که انبیاء، آن را ساده و روشن بیان می کردند. تنها تفاوت این فهم با بیان ساده انبیاء، در این است که برای رسیدن فهم عمومی بشر به یک حقیقت، نسل های گوناگون باید هزینه، بپردازند و دوره های زمانی زیاد بگذرد تا اصطلاحا «سر بشر به سنگ بخورد» و به مسیر صحیح برگردد. 

در خصوص برابری نژادها و نادرستی برتری نژادی نیز به نظر می رسد آفرینش شیوه های ذیل را برای فهم تجربی و عملی« برابری نژادها» بکار برده تا بشر بدان پی برده و«سر عقل بیایید» و  «از خر شیطان پیاده شود»؛

• نیازمند کردن احاد بشر و اقوام، به یکدیگر

نیازمندی عامل موثری است در زدودن روحیه تکبر در زندگی فردی و نژاد پرستی در زندگی جمعی و قومی. اقوام بشری چه در شکل بدوی و نخستین و چه در شکل مدنی به همدیگر در زمینه های مختلف نیاز داشته اند. نیازمندی به کسب تجربه و دانش دیگران، نیازمندی در حوادث و بلایا، نیازمندی در تأمین غذا ، پوشاک و ... که منجر به پیدایش چرخه تجارت شده و کاروانهای تجاری را به سیر و سیاحت در جغرافیای اقوام گوناگون و ارتباط تنگاتنگ با آنها سوق داده است.بازرگانان با دیدن مردم دیگر سرزمینها متوجه این نکته می شدند که این مردم نیز گروهی از جنس خود آنها هستند البته با تفاوتهایی در سبک زندگی و رنگ و زبان. معمولا هر کدام از سرزمین ها و اقوامی که در آنها زندگی می کردند امتیاز، ویژگی و برتری هابی نسبت به دیگر سرزمین ها و اقوام داشتند. دیدن این برتری ها و  بیان آنها برای هموطنان از سوی بازرگانان، تاثیر بسزایی در تعدیل روحیه خودبرتر بینی اقوام داشت. ارتباط با مردمان دیگر سرزمین ها مثل خرید و فروش کالا، تهیه غذا و پوشاک ، کمک گرفتن از آنها در حوادث و بیماری ها، احساسی از همانندی، یکرنگی و همنوعی را به بازرگانان و حتی به میزبانان آنها، القا می کرد.    


• جنگها

جنگ به اشکال مختلف بر روحیه برتربینی و تعصب قومی اثر می گذارد؛

1- مغلوب شدن در جنگها 

یکی از بارزترین نمونه های اثر گذاری حوادث بر روحیه برتر بینی اقوام، شکست در جنگها و سلطه قوم دیگر بر آنان است. بدیهی است که در این حالت، قوم غالب به خاطر سلطه ای که دارد برخوردهایی با آنها دارد که موجب تحقیرشان و خرد شدن روحیه برتر بینی در ایشان می شود. معمولا در این شرایط، تمام یا اکثر تصوراتی که قوم مغلوب پیش از این، از برتر بینی خویش داشت، به چالش کشیده می شوند و گاه در پیچ و خم و فراز و نشیب حوادث دوران اشغال و سلطه قوم غالب،گم می شوند.

بدین ترتیب، در کنار آن همه آثار منفی جنگها و شکست ها، شاهد آثار دیگری مثل تعدیل روحیه برتر بینی در برخی اقوام هستیم .       . 

2- پیروزی در جنگها و غلبه بر قوم دیگر 

گفتیم که بارزترین نمونه اثر گذاری جنگها بر روحیه برتربینی قومی، مغلوب شدن است اما جنگها، به گونه دیگر نیز بر روحیه برتربینی اقوام اثر می گذارند که مخفی و پنهان از نظرهاست آنهم اثر گذاری پنهان و آرام بر روحیه قوم غالب است که البته میزان آن کم است ولی در دراز مدت تاثیرگذاری عمیق-تری دارد. 

آری، جنگها با همه خشونت ها، مصیبتها، تلخکامی ها و خسارت های جانی و  مالی که داشتند، گاه به طور غیر مستقیم آثار مثبتی نیز از خود بجا می گذاشتند. درست است که روحیه خود برتر بینی اقوام در هنگام پیروزی بر قوم دیگر و سلطه بر آنان در ظاهر، تقویت می شد اما زیر پوست این موفقیت و سلطه، اتفاقاتی رخ می داد که به نفع «برتر بینی قومی» جریان نداشت. ارتباط نزدیک قوم غالب با مغلوب هر چند در ظاهر، با سوء استفاده گروهی از فاتحان روبرو بود اما ارتباط نزدیک و روزه مره آنها با قوم مغلوب، چرخه ای از تعاملات مثل خرید و فروش را ایجاد می کرد که نیازمندی دو طرف به یکدیگر را، نمایان می ساخت. نیازی که دوباره، پا به میدان می گذاشت و دستِ اصلاح بر سر و صورتِ روحیه «برتر بینی» قوم غالب می کشید.

3- اسارت و بردگی در جنگها
هر چند سرنوشت اسیران در گذشته با بردگی، گره خورده بود اما نقل و انتقال بردگان به نقاط مختلف فواید دیگری نیز داشت. با حضور بردگان در سرزمین های جدید مردمان آنها با فرهنگ و ویژگی های قوم به اسارت رفته آشنا می شدند و دست کم بخشی از مردم در تعامل با آنها متوجه این نکته می شدند که آنها نیز انسان هایی هستند از جنس خودشان با روحیات و علایق همانند هم، که تاثیر بسزائی در فروکش کردن روحیه برتر بینی قوم مسلط داشت.
داستان تاثیرگذاری بردگان به همین جا،  ختم نمی شود بلکه بسیاری از آنها آزاد می شدند و ازدواج می کردند که بهترین شکل اختلاط اقوام و کمرنگ شدن تعصبات قومی بود چرا که فرزندان آنها خون هر دو قوم را در بدن داشتند و نسل جدید ترکیبی از هر دو بود که به معنای یکی شدن دو قومیت به شمار می آمد و در کاستن از حرارت و حکمفرمایی تعصبات قومی، نقش موثری ایفا می کرد.

افزون بر این،  بردگان در بسیاری از موارد در جنگها به همراه مالکانشان و یا در بدنه نیروهای نظامی، بکار گرفته می شدند و برخی از آنها به خاطر لیاقت هایی که از خود نشان می دادند نه تنها از قید بردگی رها می شدند که به میان رده های بالاتری از ارتش ها نیز راه می یافتند و به تدریج با کسب مقامات بالاتر، آرام آرام به عرصه سیاست و قدرت نیز وارد می شدند . قدرت یافتن بردگانی از این دست در تاریخ نمونه های فراوانی دارد. بنیان گذاران سلسه غزنویان، غلامان ترکی بودند که در دربار سامانیان قدر و منزلتی یافتند و استاندار غزنه شدند و سپس با شورش علیه حکومت مرکزی خود به سلطنت و پادشاهی رسیدند. در خلافت عباسیان نیز غلامان ترک، هسته اصلی ارتش را تشکیل می دادند که با رسیدن به مقامات بالای ارتش، استانداری نقاطی مثل مصر و شامات به آنها واگذار می شد و آنها در سرزمین جدید حکمرانی و سلطنت می کردند مثل  آل طولون ( حکمرانی 292 – 254) و آل اخشید ( 323-358 ق) در مصر و شامات. چند قرن بعد غلامان ترک در مصر سلسله مشهور ممالیک یعنی غلامان را ( 650 – 922 ق ) تشکیل دادند که تا زمان تسلط خلافت عثمانی باقی بود .

به هر حال این تسلط، بیش از انواع دیگر اختلاط بردگان با اهالی سرزمین های جدید  در بهم زدن قاعده متعصبان و تعدیل روحیه برتر بینی آنان، نقش آفرینی می کرد.

آنچه تا کنون گفتیم در باره بردگان و اسیران مرد بود اما در جنگها فقط نیروهای جنگ آور و رزمنده اسیر نمی شدند بلکه در اشغال سرزمین ها مردم عادی و زنان و کودکان نیز به اسارت در می آمدند و به نقاط مختلف، منتقل می شدند و در بازارهای برده فروشی ، فروخته می شدند . زنان برده که از آنها با عنوان «کنیز» یاد می شد بیش از مردان در کاستن از روحیه تعصب نژادی نقش آفرینی می کردند زیرا ازدواج مالکان با آنها، باعث تولد فرزندان و نسل جدیدی می شد که در چهره، ظاهر و خلقیات، از دو قومیت جداگانه، ارث می بردند. ترکیب جمعیتی جدید، نمی توانست به قومیتی که از آن ارث برده، تعصب بورزد یا آن را حقیر بشمارد چرا که خود جزئی از آن بود.

از شگفتی های تاریخ آنکه، مادر بسیاری از پادشاهان و خلفا، کنیز و از قومیت های دیگر بودند. در آغاز خلافت عباسی، تمام سرزمینهای اسلامی از مرو در خراسان گرفته تا مراکش در غرب آفریقا به زیر سلطه آنان در آمد بجز اندلس که امیری اموی بر آنجا حکومت می کردجالب آن که، هم مادر منصور خلیفه عباسی و هم مادر امیر اموی اندلس، از کنیزان بربر (بربرهای شمال آفریقا)  بودند. برای همین، این عبارت بر سر زبانها افتاده بود ؛ دو بَربَرزاده بر دنیا حکومت می کنند (تاریخ الخلفاء، سیوطی : ص194) .

شاید بالاترین حد تعصب نژادی، این بود که افراد، شأن قوم خود را بالاتر از آن بدانند که خون و نژادشان با قومی که آن را پست می پندارند آمیخته شود از این رو، پیامبر(ص) برای مبارزه با این روحیه در عربها که به تعصب شهره بودند توصیه به ازدواج با کنیزان داشت ظاهرا خلیفه دوم نیز از اختلاط نژادی عرب با عجم کراهت داشت اما وصایا و سخنان و تدابیر پیامبر (ص) در این باره مانع از آن شد که سیاست منع ازدواج را به طور جدی پی گیری کند.  با این حال، بر اساس باورهای بومی، مردم در آن روزگار، نسبت به فرزندآوری از کنیزان، نگاه مثبتی نداشتند تا این که یک نسل از فرزندان کنیزان بزرگ شدند و برخی از آنان چهره های سرشناسی شدند و نظرها برگشت و بدین ترتیب، این مانع فرهنگی، از سر راه اختلاط نژادی برداشته شد.

4- شکست قوم غالب پس از یک دوره غلبه 

تجربه تاریخی اقوام و ملت¬هایی که کنار هم زندگی می کنند گویای آن است که در کشمکشها و جنگهای بین آنان، گاهی این بر آن پیروز و غالب شده و سالیان سال بر آنها حکومت کرده و گاهی آن و بدین ترتیب ضرب المثل؛«گهی پشت به زین و گهی زین به پشت» در باره غلبه آنها بر یکدیگر، صدق می کند. نمونه های فراوانی برای این حقیقت وجود دارد مثل امپراطوری افسانه ای مصر که روزگاری مصریان بر ممالک اطراف مسلط بودند و روزگاری سرزمینشان به زیر سلطه دولتهای ایران و یونان و روم درآمد این داستان در باره همین سه امپراطوری نیز صادق است مثلا ایران روزگاری جغرافیای سیاسی خود را تا سرزمین هندوان و ترکان در شرق و اعراب در غرب توسعه داد و زمانی اعراب حکومتی تشکیل دادند و این بار آنان جغرافیایی سیاسی خود را تا مرزهای شرقی ایران توسعه دادند و باز روزگاری(دوره سلجوقیان) ترکان قدرتی سیاسی تشکیل دادند که تمام سرزمین ایران و حتی بخشی از سرزمینهای عربی را، در اختیار گرفتند.

داستان آفرینش در «سلطه دادن اقوام بر یکدیگر و جابجایی این سلطه»، مانند نانوایی است که خمیر را برای پخت آماده می کند و قسمت پایین خمیر را بر می دارد و می اندازد روی بخش بالایی و دوباره و چند باره این کار را تکرار می کند تا به اصطلاح، «خمیر، خوب به عمل بیاید». در مورد پختن برخی غذاها نیز همین رویه دیده می شود و آشپز، پیوسته بخش زیرین مواد غذایی داخل دیگ را بالا می آورد تا نسوزد و از طرف دیگر بخش بالایی نیز، زیر برود تا آنها هم بپزند .

 پس در عرصه کشمکش اقوام نیز باز دست نامرئی آفرینش برنامه و کلاسی برای تربیت بشر در نظر گرفته تا به صورت عملی و تجربی او را از آلودگی تکبر و تعصب دور کند. در این «بالا و پایین شدن»ها نیز، اقوام، اختلاط و ترکیب بیشتری پیدا می کنند و پیدایش نسل های جدید با ترکیب دورگه ها، پیوسته در حال باز تولید ترکیب ها و تنوع جدیدتری از جمعیت است.

- مهاجرت 

از دیگر عوامل تعدیل روحیه تعصب نژادی، مهاجرت است. گرایش فردی و قومی به مهاجرت از عوامل دیگر در اختلاط اقوام بشری بوده و هست.

نمونه معروف تاریخ باستان، مهاجرت اقوام آریایی از مناطق سرد شمال  به مناطق جنوب و گرم تر مثل فلات ایران است که به دلیل شرایط بد آب و هوایی صورت گرفته است . نمونه دیگر، مهاجرت اقوام ترک از آسیای میانه و مناطق خشک این نواحی به طرف غرب یعنی ایران و ترکیه امروزی است. رسمی شدن زبان ترکی در آسیای صغیر که در گذشته به ارض روم شهرت داشت نشانه روشنی از تسلط این اقوام مهاجر بر این سرزمین است.  

نمونه دیگر، اختلاط قومی ایرانیان و اعراب است. در زمان دولت ساسانی مناطقی در بین النهرین مثل شهر مدائن، ساکنانی، ایرانی داشتند که پس از سقوط ساسانیان در جمعیت عرب عراق هضم شدند و ای چه بسا، امروزه، کسانی از این مناطق، تبارشان ایرانی باشد و با این حال، تعصب عربی نیز داشته باشند و بالعکس نیز ممکن است زیرا پس از فتوحات مسلمانان بسیاری از قبایل عرب به صورت قبیله ای، به مناطق تازه فتح شده، مهاجرت کردند و در آنجا سکنی گزیدند و با مردمان بومی در آمیختند . در متون تاریخی به حضور این قبایل حتی در شرقی ترین مناطق ایران مثل مرو، سمرقند و بخارا و ... اشاره شده است. عبید زاکانی، شاعر و چهره طنز پرداز تاریخی مشهور، از نسل یکی از این قبایل مهاجر عرب است که امروزه به عنوان هنرمندی ایرانی شناخته می شود. ای چه بسا ایرانیانی با رگ غیرت ایرانی دم از نژاد پارسی، بزنند و حال آنکه نسبشان به همان کسانی برسد که علیه آنان، تعصب می ورزند.

امروزه مهاجرت اشکال جدیدتری یافته و از اصلی ترین عوامل اختلاط نژادی است. از مهاجرت ساده روستا نشینان به شهرها و کلان شهرها که باعث اختلاط اقوام درون سرزمینی می شود گرفته تا مهاجرت به سرزمینهای دیگر برای کار و رفاه بیشتر که باعث شده حتی قاره ای مثل اروپا با تعصبات نژادی سفید پوستانه، به ترکیب نژادی جدیدی با سیاهان آفریقا و زردپوستان شرق، تن دهد و البته پر واضح است که اختلاط نژادی در قاره جدید یعنی آمریکا به خاطر مهاجرت انواع گوناگون نژادها به آنجا، بیش از دیگر نواحی جهان به چشم می خورد.

بنابر این، هر چند در گذشته تاریخ، شاهد گرایش شدید اقوام، به تعصبات قومی و نژادی و احساس برتری نسبت به دیگر اقوام بودیم و آنان حاضر نبودند به توصیه های اخلاقی انبیاء و مصلحان و دلسوزان در خصوص برابری نژادی و یکسان بودن تمام احاد بشر، گوش فرا دهند اما دست تدبیر آفرینش، راه های دیگری برای آن در نظر گرفته بود تا بشر متوجه خطای خود شود. پس از رویگردانی بشر از این فهم اختیاری که توسط پیامبران الهی به آنها ارائه شده بود، نوبت به تفهیم اجباری برابری نژادها، می رسید تا از طرق مختلف مثل نیازمندی به ارتباطات تجاری، تعامل در سایه نیازها ، جنگ و مهاجرت، این داروی تلخ را بر ِذائقه اذهان، بچشاند.

و در این میان، چه ساده باورند، آنانی که به ارزش های قومی و نژادی دل بسته و بدانها چنگ زده اند چرا که استدلال های آنان چوبین و کشتی نژاد پرستی که بر آن سوارند، معیوب و سوراخ است .


مولود مبارک

مولود مبارک(به مناسبت سالروز تولد امام جواد علیه السلام)

ای حلقه ی ِ اتّصال انوار 

ای زاده یِ خاندان اطهار

پیوسته به نور احمدی، تو

آیینه ی جود احمدی، تو

زینت بگرفته خلق، از وجودت

چون، طینت بگرفته از، جودت

گر بگرفته عدو در عهد شباب، جانت

عالم بگرفت ای شَهد رضا، نامت

سیراب شده برکت، از خیر وجودت

بی تاب شده مُلک رضا، از عطر وجودت 

ای عیسِی یِ آل احمد؛ مولود مبارکی تو

زیرا که چو عیسی، کم عُمر، ولی، مبارکی تو 

کانون هدایت از مِهر تو روشن 

 صحرای عنایت از، جود تو گلشن

ای جود تو، آیینه یِ  نورِ احمد

محروم نکن از لطف خودت، پیرو  احمد


غریب سامرا

غریب سامرا (دل گویه ای به مناسبت سالروز شهادت امام هادی علیه السلام)

ای، که، دشمنت شده با سیاهی شب، هم پیمان  

توئی، سپاه هدایت، سپیدی صبحست، با تو، هم پیمان

عجب، زِ، دولت جور و مردمان بی پیمان

که خورشید گشته در میان ظالمان در زندان

گرَم، غریب است، امیر هدایت،، میان بد عَهدان 

صد شکر، که سروش هدایتش، شکسته حصار این زندان 


وقت ظهور

وقت ظهور
مشهور است ؛  وقتی «ظهور» اتفاق می افتد که امام زمان (عج) به اندازه بدریون یعنی آمار سپاهیان پیامبر (ص) در جنگ بدر ( 313 نفر) یار و صحابی، داشته باشد و اگر تا به حال، این اتفاق نیفتاده به خاطر آن است که تا کنون، شمار این گونه از یاران که در تراز قیام جهانی ایشان باشند به این تعداد، نرسیده است.
از آنجا که قیام امام زمان (عج) قیامی است جهانی و برنامه اش، برقراری عدالت جهانی در تمام ابعاد است، بدیهی است برای چنین قیام عظیمی، به نخبه های ویژه ای نیاز دارد که از پرورش و تربیتی، مناسب برخوردار باشند.
بدین ترتیب، وقتی گفته می شود در عصر ظهور، 313 نفر پیدا می شوند که می توانند امام عصر (عج) را، یاری کنند بدان معناست که جامعه بشری در سطحی است که می تواند این تعداد از نخبگان را تربیت کند و قاعدتا چنین جامعه ای باید از سطحِ تربیتی و آموزشیِ شایسته و خوبی، برخوردار باشد .

پرورش جمع نخبگانی در هر زمینه ، وقتی اتفاق می افتد که جامعه در آن زمینه، سرمایه گذاری کرده است . موارد ذیل از مراحلی است که در یک جامعه اتفاق می افتد تا در یک زمینه، جمعی نخبه، پرورش پیدا کنند؛

- تولید تقاضا  
نخست باید آن امر، برای احاد جامعه، ارزش تلقی شود و رغبت و شوق نسبت بدان در بین نسل جدید و خانواده هایشان ایجاد شود که نتیجه آن پیدایش تقاضا برای رسیدن به آن است مثل ورزش قهرمانی  

- بستر سازی 
بعد از افزونی شمار متقاضیان،  برای آنکه گروه نخبه تشکیل شود، باید بستر پرورش و آموزش چنین افرادی فراهم شود مثلا در ورزش قهرمانی باید کلاس های آموزشی گوناگون و امکانات و فضاهای ورزشی مناسب فراهم شود.

- وقتی آموزش ها و مهارت ورزی ها، انجام گرفت نوبت به بروز استعداد ها می رسد و آنان که مستعدترند پیوسته در رشد و تکامل اند تا این که از بین آنها، نخبه ها، شناخته می شوند و سر انجام، جمعی نخبه پدید می آیند.

بنابر این جامعه عصر ظهور قاعدتا باید دارای حالات ذیل باشد؛

- مشتاق ظهور امام زمان (عج) باشد

- از جهت علمی و آگاهی های دینی در سطح مطلوب و شایسته باشد

- دینداری آگاهانه افزایش پیدا کرده که منجر به افزایش کیفیت دین داری می شود و جامعه می تواند افراد شاخص در پیروی از امام زمان (عج) را تربیت کند

- شاهد جولان جاهلیت و حدّ نهایی آن است به قرینه روایاتی که می گویند در آستانه ظهور، ظلم در تمام جهان و تمام ابعاد فراگیر شده، زیرا تنها با تفکر جاهلی است که امور از جایگاه حقیقی خود خارج می شوند و ظلم اتفاق می افتد و عدالت گستری برای آن است که امور به جایگاه خود، برگردند.
مشاهده چنین شرایطی، در افراد مؤمن، انگیزه تضاد با فرهنگ جاهلی و درگیری آگاهانه با آن را، بالا می برد و در پی آن ورزیدگی و مهارتی به افراد دست می دهد که بتوانند عدالت گستر جهانی را، یاوری کنند. 

مثال روشن برای رشد نخبگانی، رشد علمی جوامع پیشرفته است. اگر جامعه ای بخواهد از نظر علمی رشد کند ابتدا باید فرهنگ علم آموزی در آن، تبلیغ و ترویج شود سپس، نگاه مثبت و ارزشی نسبت به علم و دانش ایجاد شود و مردم برای خود یا فرزندانشان، متقاضی علم آموزی شوند و به دنبال آن، بازار دانش آموزی گرم شود، مراکز آموزشی بسیاری ساخته شود، هزینه های تحصیل تأمین شود آنگاه آمار دانش آموختگان رو به فزونی نهد و سرانجام از بین شمار زیاد دانش آموزان و دانشجویان، گروهی که استعداد بهتری دارند شناخته شوند و شرایط نخبه پروری برای رشد عالی آنها فراهم شود و سرانجام جامعه با بهره مندی از دانش و نتایج تحقیقات آنها،  به پیشرفت علمی، فرهنگی و صنعتی و ... برسد.

بنابر این، هر چقدر، تعداد افراد نخبه به عنوان جمعیت در رأس هرم علمی، بیشتر باشد نشان از آن دارد که در آن جامعه سرمایه گذاری برای تولید دانش و پرورش دانشمندان بیشتر است و به همان میزان، می توان حدس زد تعداد کسانی که در رتبه بعدی و پایین تر قرار دارند به مراتب بیش از گروه واقع در رأس هرم هستند و همینطور جمعیت گروه پایین تر بیشتر از آنها خواهد بود .

مراحل رشد علمی و پرورش نخبگان که در سطور بالا گفته شد، در جامعه صدر اسلام اجرایی شده است. پیامبر (ص) در جامعه بدوی و بیسواد شبه جزیره عربستان، به تبیین ارزش علم و علم آموزی پرداخت که ثمره آن ایجاد شوق علم آموزی در جامعه اسلامی بود. آموزش و تربیت شاگردان بیشمار، در کنار ساخت بناهای آموزشی و تأمین هزینه های آموزش، به قد کشیدن گروه مستعد و برآمدن نخبگان گوناگونی منجر شد که از آنها به عنوان عالمان و دانشمندان مسلمان یاد می شود و نتیجه اش شد رونق بازار علم و دانش و شکوفایی علمی و فرهنگی و درخشیدن تمدن اسلامی در قرون چهار و پنج. 
پس اگر در سده چهارم، دانشمندان فراوانی درخشیدند بدین معناست که شمار دانش آموختگان، خیلی فراوان بوده که از میان آنها، این همه، دانشمند و نخبه به رأس «هرم علمی» راه یافته اند و آمار دانش آموختگان جامعه ای زیاد است که برای آن، مراکز آموزشی ساخته و برای آموزش علم، هزینه زیادی کرده و جامعه ای حاضر است چنین هزینه هایی کند که درآن، تقاضا، برای علم آموزی زیاد باشد و تقاضا نسبت به چیزی، در صورتی زیاد می شود که توده مردم، به دیده ارزش بدان نگاه کنند و نگاه ارزشی جامعه به یک چیز نیز، مبتنی است بر کار فرهنگی در آن رابطه و تبیین ارزش آن از سوی تاثیرگذاران .    

بدین ترتیب می توان گفت برآمدن نخبگان و رسیدن آنها به قله ها، نوعی انتخاب آفرینش از میان بهترین هاست و هرگاه جامعه ای برای امری تلاش نکند و نیرو تربیت نکند و هزینه نکند جمع بهترین ها شکل نمی گیرد که نخبه ها از میانشان انتخاب شوند چرا که اصولا، انتخاب وقتی معنا دارد که تعدد و تنوع باشد. 
پس بهترین کمک به ظهور منجی موعود (عج)، فراهم کردن شرایط برای تربیت یاران مناسب قیام ایشان است و این هدف با دست روی دست گذاشتن، و انتظار توأم با رکود و رخوت، محقق نمی شود. فراهم کردن زمینه های رشد معنوی جامعه و برداشتن موانع دین داری و تلاش برای بالا بردن سطح دانش دینی و بصیرت دینداران و تربیت انسان های دین دار، آگاه و متخصص در دانش های مختلف از اموری است که به تربیت جمع زیادی از بهترین ها، منجر خواهد شد که از میان آنها، نخبگان قیام جهانی امام عصر (عج) انتخاب خواهند شد.
به نظر می رسد پس از قیام امام خمینی (ره) از قم در سال 1342 این زمینه سازی برای تربیت یاران قائم آل محمد (عج) شروع شده و هم اکنون نیز، ادامه دارد.

 


یک مثال برای سرانجام اومانیسم

یک مثال برای سرانجام اومانیسم 

داستان انسان غربی در خارج شدن از مرز ارزشهای دینی و اخلاقی و ادعای اینکه در تفکر انسان مدارانه برای راهکارهای دینی جایگزین دارد مانند کسی است که در رانندگی حاضر نیست احتیاط کند و قوانین رانندگی را رعایت نمی کند و در جاده کوهستانی، خودرو را به این سو و آنسوی جاده می برد  و وقتی به او می گویند، از جاده خارج می شوی و به دره سقوط می کنی یا تصادف می کنی، می گوید تصادف کنم نیروهای امداد هستند به کمکم می آیند وقتی به او می گویی ممکن است مصدوم شوی می گوید در این نزدیکی ها، بیمارستان مجهّزی هست و اگر بگویی، شاید نیازمند جرّاحی  شوی، می گوید پزشکان متخصص هستند. وقتی می گویی، ممکن است دچار معلولیت شوی، می گوید فیزیوتراپی هست کمک می کند عوارض کمتر شود و اگر بگویی، ممکن است دیگر توان راه رفتن نداشته باشی، می گوید ویلچر برقی هست ...
 مسیری که غرب در بی بندی جنسی طی کرده و امروزه به حدّی رسیده که بر روی خرابه هایِ کانون خانواده ایستاده و پرچم همجنس گرایی را «به مشروعیت» برافراشته همانند میسری است که این راننده، طی کرده و برای لذّت بردن از سرعت و مانور در جادّه، راه  ویلچرنشینی امروزش را، هموار کرده است.

روزی که برای  سودآوری سرمایه داران و چرخیدن چرخ اقتصاد سرمایه داری، شعارهای آزادی زنان و عریانی و بی بندباری جنسی مطرح شد تا امروز که کانون خانواده به ویرانه ای تبدیل شده و شعار همجنس گرایی از ناقوس کلیسا به گوش می رسد، کسی گمان نمی کرد سرانجام این مسیرپرهیاهو، ویرانه ای اینچنین باشد.

غم انگیزتر آنکه غرب به خاطر سلطه سیاسی و اقتصادی، این فرهنگ خود را، به کمک قدرت رسانه ای خود، به دیگر جوامع بشری، تزریق می کند و برای همین است که شاهد همان آسیبها در جوامع دیگر هستیم. افزایش آمار پسران و دختران مجرد و طلاق در جوامعی مثل ایران، نشان از پیروی بخشی از این جوامع، از ارزشهای غربی دارد. زیرا بین هر رفتار خارج از مرز و آثار زیانبار آن، رابطه ای مستقیم برقرار است.

همانگونه که درجاده ها و معابر قوانین راهنمایی به کمک بشر می آیند تا از میزان حوادث و آسیب ها بکاهند و عبور و مرور را تسهیل کنند قوانین شریعت نیز برای آن است که بشر را در مسیر زندگی از زیاده روی ها، انحرافات زیانبارو آسیب ها، در امان نگه دارند.  


   


هشدار برای تشویق نکردن

هشدار برای تشویق نکردن

قرآن کریم در آیات متعدد و با تعابیر گوناگون، از مؤمنان خواسته است برای برطرف شدن نیاز مستمندان، بخشی از اموال خود را به آنان، پرداخت کنند؛ 

چه در قالب انفاق و صدقه مانند آیه 18 از سوره حدید؛ 

إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً یُضاعَفُ لَهُمْ وَ لَهُمْ أَجْرٌ کَرِیم‏.) 

به درستى مردان و زنانى که صدقه مى‏دهند و به خدا قرضى نیکو مى‏دهند پاداششان مضاعف خواهد شد، و اجرى ارجمند دارند.

چه در قالب زکات که میزان معینی است مانند آیه 5 از سوره بینه ؛ 

(وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ.

و به آنها دستورى داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالى که دین خود را براى او خالص کنند و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ و این است آیین مستقیم و پایدار.

و چه در قالب حقّی کنار گذاشته شده برای  درخواست کنندگان کمک مالی یا  افراد محروم؛ مانند آیه 19 از سوره ذاریات.

وَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ.

در اموال آنها حقى براى سائل و محروم بود

از سوی دیگر، از کسانی که نسبت به درد فقرِ نیازمندان، بی تفاوت هستند با مذمت و تقبیح، یاد کرده و در این باره، بر روی کمترین بی تفاوتی تمرکز کرده است .
افراد بی تفاوت چند دسته اند؛

- هم توانایی مالی زیادی برای کمک به مستمندان دارند هم توانایی، برای تشویق دیگران به کمک، ولی در هر دو جهت، بی تفاوتند.

- توانایی مالی کمی دارند ولی به همان اندازه هم حاضر نیستند کمک کنند همچنین توانایی تشوبق دارند اما دریغ می کنند.

- توانایی مالی ندارند اما توانایی تشویق و ترغیب دیگران به کمک را دارند مثلا رو برای چانه زنی و زبان گویایی دارند یا آبرویی دارند که دیگران از آنها حرف¬شنوی دارند یا پشتکار خوبی برای این کار دارند یا دستشان به رسانه و امکانات تبلیغی می رسد اما از این فرصتها، برای تشویق، بهره نمی گیرند.

کمترین کمکی که از عهده یک فرد در برابر نیاز نیازمندان بر می آید، تشویق دیگران به رفع این نیاز است. قرآن کریم در رخوت زدایی از حساسیت جامعه نسبت به نیازمندان، بر مهمترین نیاز یعنی تغذیه مستمندان تمرکز می کند و در توبیخ افراد بی تفاوت، به کمترین کمک یعنی تشویق دیگران به رفع نیاز تغذیه مستمندان عنایت دارد و از این که گروهی از کمک حداقلی یعنی تشویق دیگران  -که در توان خیلی ها هست – دریغ می کنند بر می آشوبد و کار آنها را زشت می شمارد و توبیخشان می کند. 

بدیهی است وقتی کسانی که از تشویق خودداری کرده اند این مقدار سرزنش و توبیخ و تقبیح می شوند و برابر آیه 34 سوره الحاقه از اهالی جهنم شمرده می شوند به طریق اولی، اگر خودشان توان مالی داشته باشند و نسبت بدین مسئله، بی تفاوت باشند شایسته قهر و عذاب الهی خواهند بود.

قرآن کریم در سوره الحاقه (آیات 30-34) نسبت به گروهی از اهل جهنم می فرماید:

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ إِنَّهُ کانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ لا یَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْکِینِ.

او را بگیرید و در بند و زنجیرش کنید! سپس او را در دوزخ بیفکنید! بعد او را به زنجیرى که هفتاد ذرع است ببندید! چرا که او هرگز به خداوند بزرگ ایمان نمى‏آورد و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشویق نمى‏ نمود.

آیه ؛« وَ لا یَحُضُّ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْکِینِ. و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشویق نمى‏ نمود» به همین شکل در سوره ماعون نیز آمده است. 

بدین ترتیب، بر اساس این آیه، تمام کسانی که به گونه ای، دیگران را تشویق به کمک به مستمندان می کنند به خواست الهی عمل کرده اند و از تیررس قهر و غضب الهی در امان مانده¬اند.

جالب آنکه، در رفع نیاز مستمندان، ظرفیّتی که در تشویق، برای رفع نیاز مستمندان وجود دارد به مراتب بیشتر از توان مالی فردی یک انفاق کننده است چرا که با پدید آمدن مشارکت عمومی در این کار توان های مالی زیادی به هم گره می خورند که نتیجه آن چند برابر شدن میزان کمکهاست.

تشکیل موسسات خیریّه، تبلیغات برای جذب کمک های مردمی و پویش ها و ... که کمک های مالی مردم را به سوی مستمندان سرازیر می کنند اقدامات خداپسندانه ای هستند که این آیه، آنها را لازم می داند و  هشدار می دهد که اگر جامعه اسلامی، از آنها غافل شود، (چه به صورت فردی و چه جمعی) باید منتظر بازخواست اخروی و  عذاب الهی باشد.     


آخرین دین، جامع ترین دین

آخرین دین، جامع ترین دین

قرآن کریم، پیامبر (ص) را، خاتم الانبیاء (آخرین پیامبر) نامیده است و این بدان معناست که دین او باید به حدی کامل و جامع و فراگیر باشد که با آمدن نسل های جدید،گذشتن زمان، تغییرات و تحولات اجتماعی و پیدایش پرسش ها و نیازهای جدید قادر باشد جامعه بشری را به مسیرهای درست زندگی رهنمون شود.
به نظر می رسد با تامّل در بعثت و ظهور این پیامبر آسمانی و ساختار شریعتی که ارائه کرده، می توان به نشانه هایی از این جامعیت، دست یافت . در اینجا به چند نمونه از این نشانه ها، اشاره می کنیم؛

- در جوامع بشری، علم حقوق و سیستم های حقوقی، تنظیم کننده رفتار انسانها با یکدیگر در تعاملات و رفتارهای اجتماعی است و در دین مقدس اسلام، علم فقه. وجود ظرفیت اجتهاد در فقه، برای استنباط احکام مسائل نوپدید، دلیلی است بر این جامعیت و پای کار بودن، برای پاسخ گویی به نیاز های جدید در آینده.

- نیمی از جمعیت جوامع بشری را بانوان تشکیل می دهتد. توجه به جایگاه آنان و ارائه سبک زندگی میانه و معتدل برای آنان، به دور از تنگ نظری ها، به گونه ای که صلاح و سعادت آنان را در تمام نسلها و جوامع تأمین کند، نشانه دیگری از جامعیت این دین است.

تنگ نظری ها دو دسته اند؛

الف» تنگ نظری های به دور از تفکر، در دوران جاهلیت نخستین - یعنی دوران قبل از ظهور اسلام - که زن را حقیر می دید و حتی حاضر بود او را، «زنده به گور» کند. 

 با ظهور اسلام، در شریعت محمدی، تکریم زن تا آنجا پیش رفت که «ریحانه = گل خوشبو» نامیده شد نه خدمتکار و حتی می توانست بابت شیر دادن به فرزندش از شوهرش، مزد دریافت کند بدون اینکه وظیفه داشته باشد در خانه، کار کند. 

ب» تنگ نظری های جاهلیت دوران معاصر 

پس از قرن ها نادیده گرفته شدن شأن زنان در غرب، سرانجام در دوران معاصر، توجه به حقوق زنان منجر به پیدایش گرایش هایی مثل فیمینیسم شد که گمان می کرد راه چاره در بازگردان کرامت زنان به آنان، مساوات زن و مرد در تمام امور است. 
غافل از آن که هر موجود زنده ای، متناسب با آفرینش و طبیعتش، شرایط و نیازمندی های ویژه ای دارد که در رسیدن به صلاح و سعادت باید آنها را داشته باشد و آنها هستند که سعادت او را تامین می کنند و از این جهت، تامین آنها جزو حقوق اویند. گل های آپارتمانی اگر در باغچه کاشته شوند گرمای آفتاب تابستان یا سرمای پاییز و زمستان آنها را می خشکاند و از سوی دیگر گل های باغچه ای، اگر در آپارتمان باشند ای چه بسا به خاطر کمبود نور و ... از بین بروند. مساوی دانستن این دو نوع گیاه و قرار دادن آنها در شرایط مساوی باعث نابودی می شود و ظلم به آنها خواهد بود.

 سرمایه داری در غرب، وقتی برای کارخانه ها، به کارگر، نیاز داشت زنان را همانند مردان دانست تا زنانگی و کار در محیط آرام خانه را، رها کنند و به جمع کارگران آنها بپیوندند تا چرخ کارخانه ها، به سود آنها بچرخد. وقتی سینما تکراری شد و جاذبه اولیه این صنعت نوپدید کاهش پیدا کرد سراغ زنان رفت تا با به نمایش گذاشتن جاذبه های جسمی آنان و برهنگی در سینما و تحریک جنسی برگرفته از آن، بازار صنعت سینما را رونق دهد و چون بازار وسایل آرایشی، راکد شد، سراغ دختر بچه ها رفت و با تبلیغ آرایش برای آنان، از کساد بازار تولیدات خودش جلو گیری کرد. 
بنابر این تولید نظریاتی مثل برابری جنسی و به تبع آن رشد فیمینیسم، بیش از آنکه ریشه در فلسفه و خرد ورزی و تطور اندیشه ها، داشته باشد، ریشه در کف بازار سودِ سرمایه داران دارد چرا که هر وقت نیازمند چیزی است به حیله ای متوسل می شود تا آن را به دست بیاورد ، اگر با تبلیغات نشد با نظریه بافی و طرح نظریات فریبنده.

تنگ نظری از این بالاتر که با عریان کردن جسم زنان و بهره گیری از جاذبه جنسی آنها، سود فروش فیلم و کالاها، را بالا ببرند و در عوض، با رواج بی بند و باری جنسی، آنان را، از محیط آرام کانون خانواده برگیرند و از خانواده، خرابه ای بیش، باقی نگذارند.
اسلام به وقت ظهور، در برنامه ریزی برای این پنجاه درصد جمعیت،راهی میانه  را در پیش گرفت.
از یک سو، افکار و سبک زندگی جاهلیت آن دوران را رد کرد و زنان را کرامت و حرمت بخشید و گاه او را هم ردیف عطر(روایت پیامبر ص که فرمود: من از دنیای شما فقط به عطر و زن علاقه دارم)  و گاه او را بسان گل و ریحان خوشبو دانست چنان که امیرمؤمنان (ع) فرمود : زن ریحانه است نه خدمتکار و کلفت.
از دیگر سو، زنانگی او را به رسمیّت شناخت و او را از کارهای سخت، پر استرس و طاقت فرسا در عرصه اجتماع مثل جنگ و ... معاف کرد و به مناسب ترین کار برای زنان یعنی تربیت نسل جدید بشر، رهنمون شد.
نه زنان را چون جاهلیّت نخستین، فروتر از مردان دید و نه در عرصه فعالیتهای اجتماعی و مسؤولیتها همانند مردان، تا زنان را به عرصه فعالیتهای سخت و پر تنش و پر اضطراب در عرصه اجتماع بکشاند و خاطرش آسوده باشد که مساوات را بین آنها رعایت کرده است.
در منابع سیره نگاری اهل بیت (ع) گزارشی از نحوه برخورد پیامبر (ص) با این موضوع آمده است. گزارش شده که حضرت فاطمه (س) به پدرشان گفتند من و شوهرم در مورد تقسیم کارها در خانه و مسؤولیت هر کدام، از شما که صاحب شریعت اسلام هستید می خواهیم کسب تکلیف کنیم. ایشان در پاسخ گفتند شوهرت کارهایی مثل خرید و مسؤولیت های بیرون از خانه را به عهده بگیرد و شما کارهای منزل را.
حضرت فاطمه (س) می فرماید : من از این پاسخ خوشحال شدم و از این که مسؤولیت بیرون از خانه از دوشم برداشته شد شادمان و خرسند شدم .
توجه داشته باشیم که در آن روزگار به رسم سنت و عادت جوامع پیشین، معمولا زن کارهای خانه را انجام می داد و مرد کارهای بیرون از خانه را. بنابر این، پرسش از پیامبر (ص) برای آن بود که این زوج جدید، می خواستند بدانند باید چه سبکی را در زندگی جدید در پیش بگیرند که رفتارشان بر اساس دین باشد، آیا باید، هر دو، دوش به دوش هم در بیرون خانه و در متن اجتماع فعالیت کنند و کارهای خانه را مشترکا انجام دهند یا زن در بیرون و مرد در خانه یا همان شکل رایج در آن دوران. بدین ترتیب آنها، نحوه تقسیم کار زن و مرد را از صاحب شریعت پرسیدند تا برنامه فعالیت زنان و مردان را بدانند.
پیامبر (ص) با این پاسخ، در حقیقت زنانگی زنان را به رسمیت شناخت و فعالیت آنها در عرصه های سخت و پر اضطراب را، لازم ندانست.
امروزه به بهانه همین مساوات، شاهد حضور زنان، در عرصه کارهای سخت مثل نظامی گری، رانندگی کامیونها، مکانیکی ماشینها و ... هستیم این در حالی است که زنان اگر بخواهند مادران و مربیّان خوبی برای نسل بعد باشند باید هم فرصت کافی برای تربیت داشته باشند و هم آرامش و حوصله که در کشمکش های حضور در فعالیتهای اجتماعی و مشاغل، نه چنین فرصتی باقی می ماند و نه از آرامش روح و روان خبری هست و نه از حوصله .

نتیجه آنکه برنامه دین برای زنان هم از افراط گری جاهلیت دیروز، برکنار بود و هم از افراط گری جاهلیت مدرن امروزی که زن را عاری از وقار و عفت و حیا می خواهد تا در سایه نابودی اخلاق و خانواده ، چرخ سرمایه اش  بچرخد.

- نمونه دیگر از نشانه های جامعیت و خاتمیت دین اسلام، اعجاز پیامبر (ص) با کتاب آسمانی یعنی قرآن کریم است. معجزه موسی (ع) و عیسی فقط مناسب حال مخاطبان و معاصران آنها بود. این در حالی است که کتاب قرآن به صورت مکتوب در دسترس تمام نسلها قرار دارد و از این رو معجزه پیامبر خاتم (ص) همیشگی است و مناسب خاتمیت زیرا وقتی قرار است  این شریعت با دین جدیدی نسخ نشود باید برای مردمان هر دوره، به مانند مردمان عصر بعثت، ظرفیت هدایت داشته و از سوی دیگر به عنوان اعجازی در دسترس همگان، دلیلی باشد بر نبوت و آسمانی بودن این دین.
جالب آنکه دین ستیزان در غرب ادعا می کنند اکنون عصر آگاهی است و دیگر کسی فریب ادعای های واهی مثل شکافتن دریا، اژدها شدن عصا و ... به عنوان معجزات حضرت موسی (ع) را نمی تواند بپذیرد همینطور زنده شدن مردگان توسط عیسی (ع) را.
از آن شگفت¬تر، گَرته برداری و تقلید کورکورانه از همین سخنان توسط دین گریزان فارسی زبان است بدون این که توجه داشته باشند این اشکالات به دین، در بستر فرهنگی مغرب زمین با سابقه مسیحیت مطرح می شود حال آنکه معجزه پیامبر اسلام به عنوان پیامیر خاتم،  کتاب است که از جنس آگاهی و روشنگریست و در دسترس همگان، برای داوری است. 

   

 






در این وبلاگ
در کل اینترنت