نکته نگار

تدبیر وحدت آفرین پیامبر اکرم (ص) در انتخاب شعار

تدبیر وحدت آفرین پیامبر اکرم (ص) در انتخاب شعار
پیامبر اکرم (ص) با دعوت مردم مدینه بدین شهر هجرت کردند . ایشان با ورود به این شهر تلاشهای خود را برای برپایی نظام اجتماعی نوین بر اساس اندیشه اسلامی آغاز کردند که برخی از آنها عبارتند از ؛
1.  ساخت مسجد مدینه به عنوان کانون فعالیتهای سیاسی فرهنگی تبلیغی .
2. برقراری پیمان عمومی با تمام ساکنان مدینه . مهاجران مکه , اوسیان , خزرجیان و یهودیان چهار گروه اصلی ساکنان مدینه بودند که طرف ها و امضا کنندگان این پیمان بودند . این پیمان دارای چند بند بود که بر اساس آنها هویت جدید شهر , نحوه اداره آن و مسوولیت و حقوق گروها , روشن شده بود .(1)  
3. پیمان عدم تجاوز با سه قبیله یهودی کنار مدینه .
4. برقراری پیمان برادری بین نخستین گروه از مسلمانان که اکنون بر اساس اسلام , اجتماعی واحد تشکیل داده بودند . این در حالی بود که هر کدام به یکی از سه گروه ذیل تعلق داشتند (2) ؛
-  گروه نخست مسلمانان مکی بودند که به خاطر فشار کفار مکه به مدینه هجرت کرده بودند و بدین جهت از آنها با عنوان مهاجران یاد می شد .
- گروه دوم خزرجیان بودند که به قبیله بزرگ خزرج در مدینه تعلق داشتند .
- گروه سوم اوسیان بودند که به قبیله بزرگ اوس در مدینه تعلق داشتند .
گروه دوم و سوم اهالی مدینه بودند که به دلیل یاری رساندن پیامبر و پناه دادن به مهاجران و کمک بدانها به گروه انصار معروف شدند . این دو قبیله قبل از اسلام سالیان طولانی با هم درگیر بودند و در سایه ایمان به اسلام با هم متحد شدند و دست از درگیری بر داشتند .
تفاوتهایی مثل تفاوت در قبایل , تفاوت در سبک زندگی مکیان {که بازرگان بودند} و مردم مدینه (که کشاورز بودند} و پیشینه اختلاف و کینه های بین اوس و خزرج  , خطراتی همیشگی برای از هم پاشیدن این اجتماع نو بودند . از این رو اجتماع نوین اسلامی باید به نحوی در مقابل این آفت واکسینه می شد . این پیمان عملی - در کنار شعار برابری و برادری و یکسان بودن تمام مسلمانان در برابر خداوند و برتری یافتن با ایمان -  یکی از راه های پیشگیری از این آفت بود که در آن, بین هر یک از مهاجران با یکی از انصار پیمان برادری بسته شد.
اینها برخی از تدابیر پیامبر (ص) در نخستین سال هجرت بودند که در پی ریزی نظام اسلامی نقش بسیاری ایفا کردند . این گونه تدابیر پیامبر اکرم (ص) در سالهای بعد نیز دیده می شود . برای نمونه می توان به تدبیر آن بزرگوار در تعیین نوع شعارهای جنگی در نخستین جنگ مسلمانان با کفار قریش یعنی جنگ بدر اشاره کرد . در سال دوم هجرت مسلمانان برای جنگ با لشکر قریش روانه میدان جنگ شدند . لشکر مسلمانان از سه گروه مهاجران , خزرجیان و اوسیان تشکیل می شد .
بر اساس رسم رایج در جنگ های آن دوران عرب ها , لشکر برای هر جنگ شعاری داشت . افزون بر این شعار که شعار کلی لشکر بود قبایل و گروه های حاضر در لشکر نیز هر کدام برای خود شعاری داشتند.(3) .
برابر برخی گزارش های تاریخی پیامبر (ص) در جنگ بدر برای هر گروه از لشکریان خود , شعاری تعیین کردند که با دقت در محتوای این شعارها پی به تدبیر وحدت آفرین آن بزرگوار می بریم . ایشان برای مهاجران عبارت « یا بنى عبد الرحمن» برای خزرجیان عبارت « یا بنى عبد الله» و برای اوسیان عبارت «یا بنی عبید الله» را به عنوان شعار قرار دادند . با تامل در معنای تعابیر ؛ « عبد الرحمن  ؛ یعنی بنده خدای رحمن » , «عبد الله ؛ یعنی بنده خدا » و «عبید الله یعنی بنده خدا » که به عنوان شعار هر یک از سه گروه تعیین شده در می یابیم که همگی در عین تفاوت ظاهری در لفظ در حقیقت دارای یک معنا هستند . این بدان معناست که همگی این سه گروه همه بندگان خدایند هر چند در ظاهر تفاوتهایی با هم داشته باشند همچنان که این الفاظ به ظاهر متفاوت , همگی بر عبودیت خداوند دلالت دارند .
گفتنی است در آن دوران نامگذاری با این سه ترکیب عبارتی , برای افراد بسیار رایج بود و آنها با این نامها و مفهوم آنها که همه بر بندگی خدا تاکید داشتند آشنا و مأنوس بودند .
بر این اساس , شعارهای یاد شده در عمق جان و دل لشکریان اثر می گذاشتند و همگی احساس یک دلی و یک رنگی می کردند و بدین وسیله سه گروه یادشده به هم گره می خوردند و خود را زیر مجموعه یک حقیقت یعنی بندگی خدا می دیدند .
در ذیل ترجمه و سپس متن اصلی این گزارش می آید :
واقدی در کتاب مغازی خود می نویسد : رسول خدا (ص) در جنگ بدر براى مهاجران شعار «یا بنى عبد الرحمن» و براى خزرجیان شعار «یا بنى عبد الله» و براى اوسیان شعار « یا بنى عبید الله» را تعیین فرمودند .
متن اصلی
المغازى للواقدی  ج‏1 ص 71 : جعل النبىّ صلّى الله علیه و سلّم شعار المهاجرین یوم بدر: یا بنى عبد الرحمن! و شعار الخزرج : یا بنى عبد الله! و شعار الأوس: یا بنى عبید الله!
مشخصات نشر: کتاب المغازى، محمد بن عمر الواقدی (م 207)، بیروت، مؤسسة الأعلمى، ط الثالثة، 1409/1989.
نکته
این سیاست پیامبر (ص) گویای این حقیقت است که گروه های درون جامعه اسلامی در رویارویی با چالش ها می توانند متناسب با تشخص و هویت متفاوت خود از دیگر گروه ها , شعار متفاوتی داشته باشند اما نباید این شعارها در راستای دوری آنها از همدیگر باشد بلکه بایستی در راستای هدف مشترک و در جهت همسویی با دیگر گروه ها باشد . چنان که پیامبر اکرم (ص) به تناسب فرهنگ زمانه و نیاز گروه ها به شعار جداگانه - برای حفظ هویت متفاوت گروه در جمع -  برای هرکدام در ظاهر شعار متفاوتی تعیین کردند ولی روشن است که ماهیت و جهت همه شعارها یکی بود چرا که آنان را در مسیر هدف یعنی بندگی خدا , یکدل و همسو می کرد .

چند نکته دیگر
یکم . دوره بیست و سه ساله پیامبر (ص) برای تبلیغ و ترویج آیین اسلام که از بسیاری جهات برنامه جدیدی داشت در کنار تاسیس نظام نوپای اسلامی در سرزمینی که حکومت را تجربه نکرده بود دوره ی نسبتا کوتاه و فشرده ای بود و بخش عمده وقت آن بزرگوار صرف تلاش جهت نظام سازی در حوزه های معنویت و اخلاق , فرهنگ , سیاست , حقوق , اقتصاد و ... شد . در چنین شرایطی رهبری نظام نوپا با توجه به اصولی که بدان پایبند است سیاست هایی را اجرا می کند اما فرصت تبیین آنها را ندارد و این بر عهده دیگران به خصوص نسلهای بعد است که در راستای  استنباط , تبیین و تجزیه و تحلیل سیره آن بزرگوار تلاش کنند . لذا هر نسل باید متناسب با توسعه فهم بشری از امور و شرایط و نیازهای زمان خود , به تجزیه و تحلیل و تبیین سیاست های گوناگون آن بزرگوار بپردازد . آنچه در این یادداشت به عنوان نکته تامل برانگیز در انتخاب شعار بیان شده در همین راستا صورت گرفته است .
دوم . منابع تاریخی دیگری نیز این گزارش را نقل کرده اند که برخی از آنها عبارتند از ؛
-  انساب الأشراف ج‏1ص 293(مشخصات نشر: کتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن یحیى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ط الأولى، 1417/1996.)
- الطبقات‏ الکبرى ج‏2 ص 10(مشخصات نشر: الطبقات الکبرى، محمد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری (م 230)، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1410ق)
- البدایة و النهایة ج‏3 ص274 (مشخصات نشر: البدایة و النهایة، أبو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى (م 774)، بیروت، دار الفکر، 1407/ 1986.)
- إمتاع‏ الأسماع ج‏9 ص 276 (مشخصات نشر: إمتاع الأسماع بما للنبى من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، تقى الدین أحمد بن على المقریزى (م 845)، تحقیق محمد عبد الحمید النمیسى، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1420/1999.)
- سبل ‏الهدى ج‏4 ص 44 (مشخصات نشر: سبل الهدى و الرشاد فى سیرة خیر العباد، محمد بن یوسف الصالحى الشامى(م 942)، تحقیق عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى،1414/1993.)
سوم . در برخی منابع مانند سیره ابن هشام (ج 1 ص 634 ) شعار جنگ بدر « أحد أحد ؛ به معنای یکی یکی» گزارش شده و در برخی منابع نیز شعارهای سه گانه یادشده مربوط به جنگ های دیگر مثل جنگ احد (الجعفریات ص 84)  دانسته شده است . در هر صورت چه عبارت «أحد أحد» باشد و چه این شعار در جنگهای دیگر بکار رفته باشد باز هم همان کارکرد وحدت آفرین را دارا هستند . البته برخی نیز شعار جمیع مسلمانان در این جنگ را عبارت «یا منصور امت » دانسته اند .
با این حال با توجه به شرایط سال های نخستین هجرت که جنگ بدر در آن اتفاق افتاده است می توان گفت تدبیر یاد شده بیشتر با دوران جنگ بدر تناسب دارد و می تواند در راستای تدابیر وحدت آفرینی چون پیمان برادری باشد .
..............................................................
پاورقی
1 . السیرة النبویة لابن هشام ج‏1،ص502 : کتب رسول الله صلى الله علیه و سلم کتابا بین المهاجرین و الأنصار، وادع فیه یهود و عاهدهم، و أقرّهم على دینهم و أموالهم، و شرط لهم، و اشترط علیهم : بسم الله الرحمن الرحیم، هذا کتاب من محمد النبیّ صلى الله علیه و سلم، بین المؤمنین و المسلمین من قریش و یثرب، و من تبعهم، فلحق بهم، و جاهد معهم، إنهم أمة واحدة من دون الناس، المهاجرون من قریش على ربعتهم [2] یتعاقلون، بینهم، و هم یفدون عانیهم [1] بالمعروف و القسط بین المؤمنین و ....
2. السیرة النبویة لابن هشام ج‏1 ص504 : و آخى رسول الله صلى الله علیه و سلم بین أصحابه من المهاجرین‏ و الأنصار، فقال- فیما بلغنا، و نعوذ باللَّه أن نقول علیه ما لم یقل-: تآخوا فی الله أخوین أخوین، ثم أخذ بید علیّ بن أبى طالب، فقال: هذا أخى ....
3 . طفیل بن عمرو از کسانی است که در دوران تبلیغ اسلام در مکه به پیامبر ایمان می آورد و پیامبر از او می خواهد قبیله اش  را  به اسلام دعوت کند. او سالها بعد با گروهی از قبیله خود که اسلام آورده بودند به جمع یاران پیامبر (ص) در منطقه خیبر می پیوندد . وی از پیامبر(ص) می خواهد آنان را در قسمت جناح راست لشکر جا دهند و خود عبارت «یا مبرور » را به عنوان شعار قبیله اش به پیامبر(ص) پیشنهاد می کند که ایشان نیز می پذیرند . ( ترجمه الطبقات ‏الکبرى ج‏4 ص217 شرح حال طفیل بن عمرو ) . این خواسته وی و تدبیر پیامبر (ص) در جنگ بدر , نشانه وجود چنین رسمی در جنگ های آن دوران است .


آثار سوگوارى و زیارت امام حسین(ع) در کلام امام باقر (ع)

آثار سوگوارى و زیارت امام حسین(ع) در کلام امام باقر (ع)
 برپایى عزادارى به شکل آیینى اجتماعى ، از تاسیسات ائمه علیهم السلام  بوده و از این رو جریانى دینى به شمار مى آید  . ماهیت اجتماعى این  نهاد دینى باعث مى شود تا داراى کارکردهاى اجتماعى باشد . چنانکه جنبه دینى این سنت اجتماعى باعث مى شود در سرنوشت اخروى برپاکنندگان این آیین ، تاثیر گذار باشد . بر اساس روایتی که از امام باقر علیه السلام نقل شده ایشان به این دو کارکرد دنیوى و اخروى سوگوارى و زیارت مزار امام حسین علیه السلام توجه نشان داده اند . ایشان در تفسیر  آیه پنجاه و یک سوره غافر بدین مطلب پرداخته اند . ما در ذیل ابتدا این آیه و ترجمه آن را می آوریم سپس متن حدیث امام باقر علیه السلام می آید :
آیه
إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهاد. ؛ ما به یقین پیامبران خود و کسانى را که ایمان آورده‏اند، در زندگى دنیا و روزى که گواهان به پا مى‏خیزند (روز قیامت) یارى مى‏دهیم!
حدیث
ابو حمزه ثمالی می گوید : امام باقر علیه السلام این آیه را خواندند و فرمودند : حسین بن علی یکی از آنهایی است که بر اساس این آیه خداوند وعده یاری رساندن خود را به آنها داده است .
امام در ادامه می افزایند : به خدا سوگند گریستن شما بر حسین بن علی و نقل ماجرای شهادتش ( سوگواری ) و زیارت مزارش , در دنیا به شما یاری می رساند {اشاره به این نکته است که آثار سوگواری و زیارت امام حسین علیه السلام  در واقع یاری رساندن خداوند به شیعیان است } .
امام در فراز پایانی سخن خود به اثر اخروی سوگواری و زیارت برای شیعیانی که به امر سوگواری و زیارت مزار امام حسین (ع) اهتمام دارند چنین اشاره می کنند : بشارت باد بر شما که در بهشت با امام حسین و همجوار رسول خدا خواهید بود .
متن حدیث
کتاب فضل زیارة الحسین : أخبرنا زید بن جعفر بن حاجب ، قال نا أحمد بن محمد بن السری ، قال حدثنی أبو عبد الله الطبری ، قال حدثنی عبد الله بن إسحاق ، قال نا سعید بن مالک بن عبد الله ، قال حدثنی أبی ، قال حدثنی الحسین بن علوان ، عن أبی حمزة ، عن أبی جعفر أنه تلا هذه الآیة « انا لننصر رسلنا والذین آمنوا فی الحیاة الدنیا ویوم یقوم الاشهاد»  الحسین بن علی منهم ، ووالله ان بکاکم علیه وحدیثکم بما جرى علیه و زیارتکم قبره نصرة لکم فی الدنیا ، فابشروا فإنکم معه فی جوار رسول الله صلى الله علیه وسلم . (فضل زیارة الحسین‏علیه السلام , محمد بن علی الشجری ص 48 ح 25 .)

در تبیین و شرح این حدیث نکات ذیل قابل تامل است :
  - مى دانیم که فرهنگ و مذهب تشیع بر اعتقاد به امامت انتصابى از سوى خداوند و رسولش ، استوار است و نقطه اصلى تمایز دو مذهب تشیع و تسنن به شمار مى آید .
 - حادثه عاشورا بیانگر انحراف پدیده آمده در مسیر رهبرى جامعه و تغییر آن از امامت به خلافت و سپس سلطنت بود .
 - سوگوارى غبار گذشت زمان را از چهره این حادثه مى زداید و آن را در نظر نسلهاى پس از حادثه  ، همچون رخداد تازه ، مى‏نمایاند.
 بنابر این سوگوارى ، یادکرد حادثه و روشنگرى در زمینه علل وقوع چنین حادثه‏اى است که اساس آن ، انحراف یادشده است . با توجه بدین نکته بدیهى است که سوگوارى یارى دهنده شیعیان باشد و در حفظ ، گسترش و تعمیق  و تثبیت تشیع نقش آفرینى کند  زیرا فریادگر حقانیت امام حسین و در پى آن  ، حقانیت نهاد امامت است.
 آنچه گفتیم براى آن بود که از یک سو روشن شود بین مبانى مطرح شده در روایات و  آثار نقل شده ، رابطه منطقى برقرار است و از سوى دیگر بدانیم که مؤسسان این آیین خود به تبیین و تشریح مبانى ، آثار و ارکان آن ، عنایت داشته ‏اند  .
 شواهد تاریخى هزاره پیشین بر وجود چنین کارکردى :
 تجربه سده هاى گذشته نشان از آن دارند که عزادارى و زیارت قبر امام حسین علیه السلام داراى چنین اثرى بوده‏ اند و شیعیان در طول سده‏ هاى گذشته ، به تناسب استعداد و ظرفیتشان و شرایط زمانى ، از یادکرد مصائب حادثه عاشورا و سوگوارى ابا عبدالله  ، انرژى مى گرفتند و بدین وسیله ، امکان ایستادگى و ماندگارى در برابر حکومت هاى ظالم ،را بدست مى آوردند .
 سیاست پیشگان عباسى در هنگامه قیام علیه امویان با آگاهى از این قابلیت و تاثیرگذارى آن ، به سیاه پوشى روى آوردند و خود را سوگوار امام حسین نمایاندند (شرح الأخبار ج 3 ص 244 و ص 417) تا هم بر لشگریان خود بفزایند و هم به آنان روحیه و انگیزه قوى براى قیام ، جنگ آورى و مقاومت بدهند  . البته این امر تکمیل کننده تدابیر دیگر آنان همچون شعار «الرضا من آل محمد» در جذب نیرو بود .
 همین قابلیت بعدا ، دامن‏گیر عباسیان نیز شد  . قیامهاى دوره عباسیان کم و بیش از این امر متاثر بودند . گزارش هایى داریم از چگونگى آغاز برخى قیامهاى این دوره ، که از حضور بانیان نهضت بر سر مزار امام حسین و مرثیه خوانى و گریه بر آن حضرت حکایت دارند  . ابو السرایا که در دوره مأمون قیام کرد در هنگامه آغاز قیام با همراهانش بر سر مزار امام حسین حاضر شدند و به یارگیرى و تهییج زائران پرداختند .( مقاتل الطالبیین ص346)
 یحیى بن عمر {وى از نسل زید شهید بود} نیز یکى از این قیام کنندگان بود که در دوره مستعین قیام کرد و نهضت خود را از سر مزار امام شروع کرد (مقاتل الطالبیین ص 420) .
 گویا عصبانیت و بغض خلیفه عباسى متوکل نسبت به زیارت مزار امام حسین - که با گریه بر مصیبت ایشان  همراه بود -  از همین امر ناشى مى شده  تا آنجا که او را به تخریب قبر امام واداشته است   .
 گزارش ابن اثیر از تلاش هاى اولیه داعیان جنبش فاطمیان مصر نیز ، از استفاده آنان از این قابلیت حکایت دارد ( الکامل فی التاریخ ج5 ص 14).
 از این رو مى توان گفت زیارت و سوگوارى از همان آغاز ، در نیرو بخشیدن به شیعیان و تعیین سرنوشت آنها، تاثیر گذار بوده است . برخورد با سوگوارى بعد از متوکل نیز ادامه یافت . در این امر علاوه بر نهاد حاکمیت ، برخی شخصیتهای فرهنگی متعصب و مخالف شیعه نیز نقش داشتند  . بدیهى است که خلفاى عباسى ، نمى توانستند بى پشتوانه فقیهان ، با مظاهر مذهبى مبارزه کنند . صدور فتواى قتل نوحه‏ گرى به نام «خلب» در بغداد از سوى بربهارى در دوران تسلط حنابله بر بغداد ، نمونه‏ اى از نقش آفرینى عالمان متعصب در مبارزه با سوگوارى امام است . در دوران رسمیت یافتن سوگوارى نیز ، مخالفتهاى زیادى از سوى عالمان متعصب سنى دیده مى شد که به تحریک توده مردم مى پرداختند و آنان را به درگیرى با سوگواران ، بر می انگیختند (ابن جوزى در جلد پانزدهم المنتظم به تفصیل درگیرى هاى روز عاشورا در بغداد دوره آل بویه را گزارش کرده است ). البته این مخالفتها ، با سقوط دولتهاى شیعى و روى کار آمدن دولتهاى طرفدار نظام خلافت ، ادامه یافت با این تفاوت که آنان دیگر نیاز چندانى به تحریک توده مردم نداشتند و دولتها برابر خواست آنها عمل مى کردند.
 هر چند این مخالفتها به بهانه ی بدعت بودن سوگوارى و شیوه هاى آن صورت می گرفت  اما از سخنان برخى ، چنین بر مى آید که دلیل اصلى مخالفتها ، مباحث مربوط به تبیین علل وقوع حادثه عاشورا در هنگامه سوگوارى هاست . زیرا این مباحث  خود بخود به بحث «انحراف پدید آمده در مسیر رهبرى» و تبدیل آن از امامت به خلافت و سپس سلطنت  ، کشانده می شد می شد امری که آنان تحت عنوان «اختلاف صحابه در صدر اسلام» از آن یاد می کنند.(1)
 بنابر این می توان گفت ریشه این حساسیتها ، به نقش آفرینى سوگوارى  در تبیین انحراف یاد شده  باز مى گردد  . چرا که این امر در اثبات حقانیت باورهاى شیعى بسیار مؤثر است و عملا به نهادى براى تبلیغ و ترویج آنها ،تبدیل شده است  . این امر خود ، گسترش مذهب تشیع را نیز در پى داشت .
 جریان تشیع و نهضتهاى گوناگون شیعى از انرژى موجود در یادکرد امام که به واسطه ذکر مصیبت یا حضور بر سر مزارش انجام مى گرفت ، بهره فراوان برده ‏اند به نحوى که حتى ناظران بیرونى مثل خاورشناسان نیز - که نگاه برون دینى به این آیین دینى داشته‏ اند - بدین نکته رسیده و به آن تصریح کرده‏ اند  که به عنوان نمونه سخن برخى از آنها (به نقل از کتاب قیام امام حسین و یارانش) در ذیل مى آید:
-  دکتر ژوزف مورخ معروف فرانسوی در کتاب " اسلام و اسلامیان" :  با ترقیات سریع السیری که شیعیان در اندک مدتی کردند می توان گفت در دو قرن دیگر عدد آنها بر سایر فرق مسلمانان بیشتر خواهد شد و علت این امر به واسطه سوگواری امام حسین علیه السلام است .
-  توماس ماساریک می گوید : بسیاری از مورخین ما از کم و کیفیت این رسم و ازدیاد عزاداری واقف نبوده، جاهلانه سخن می گویند و وضع عزاداری پیروان امام حسین علیه السلام را مجنونانه مى پندارند و ابدا بدین نکته پی ‏نبرده‏ اند که این مسئله در اسلام چه تحولاتی را به وجود آورده و با جنبش و نهضت مذهبی که از تعزیه داری در این قوم پیدا شده در هیچ یک از اقوام و ملل دیگر عالم پیدا نشده با یک نظر دقیق در ترقیات دویست ساله پیروان حضرت علی علیه السلام در هندوستان که عزاداری را شعار خود نموده‏ اند تصدیق خواهیم کرد که بزرگترین عالم اصلی مزیت را آنها پیروی می کنند .
 دویست سال پیش پیروان علی و امام حسین  علیها السلام در سرتاسر هندوستان در اقلیت بودند و همین حال را ممالک دیگر داشتند. امروزه در ممالک مترقی و ثروتمند مسیحی اگر بخواهند چنین ماتم و عزاداری را به پا نمایند با صرف میلیونها دلار باز هم به تأسیس چنین مجامع و مجالس عزاداری موفق نخواهند شد.
 گرچه کشیشان ما هم از ذکر مصائب حضرت مسیح ، مردم را متأثر می سازند، ولی آن شور و هیجانی که در پیروان امام حسین علیه السلام یافت می شود ، در پیروان مسیح یافت نخواهد شد و گویا سبب این باشد که مصائب مسیح در برابر مصائب امام حسین  علیه السلام مانند پرکاهی است در مقابل یک کوه عظیم پیکر.
-  موریس دوکبری می نویسد : اگر مورخین ما، حقیقت این روز را می دانستند و درک می کردند که عاشورا چه روزی است این عزاداری را مجنونانه نمی پنداشتند، زیرا پیروان امام حسین  به واسطه عزاداری امام حسین  می دانستند که پستی و زیردستی و استعمار واستثمار را نباید قبول کنند، زیرا شعار پیشرو و آقای آنها ندادن تن به زیربار ظلم و ستم بود. قدری تعمق و بررسی کنیم که در مجالس عزاداری امام حسین علیه السلام چه نکات دقیق حیات بخشی مطرح می شود! در مجالس عزاداری امام حسین گفته می شود، که امام حسین علیه السلام برای حفظ شرف و ناموس مردم و بزرگی مقام و مرتبه اسلام، از جان و مال و فرزند گذشت و زیربار استعمار و ماجراجوئی یزید نرفت.
 پس بیائید ما هم شیوه او را سرمشق قرار داده از زیردستی استعمارگران( بیگانگان) خلاصی یابیم و مرگ باعزت را بر زندگی با ذلت  ترجیح دهیم زیرا مرگ با عزت و شرافت بهتر از زندگی با ذلت است. مسلم است ملتی که از گهواره تا گور تعلیماتش چنین است دارای چه مقام و مرتبی است، دارای هر گونه شرافت و افتخاری است، همه سرباز حقیقی عزت و شرافتند. علاوه بر منافع سیاسی که ذکر شد و اثراتش طبیعی است. بزرگترین پاداش اخروی را مسلمانان در این عملیات یعنی تعزیه داری امام حسین  می دانند آشنایان به تاریخ تصدیق خواهند نمود که  اصلاح اخلاق و تعلیمات بین المللی جز به وسیله مذهب  غیرممکن است .
در ادامه مناسب است سخنی از مهاتما گاندی را نیز نقل کنیم که گفته است : من زندگی امام حسین علیه السلام - آن شهید بزرگ اسلام - را به دقت خوانده‏ ام و توجه کافی به صفحات کربلا نموده‏ ام و بر من روشن است که اگر هندوستان بخواهد یک کشور پیروز گردد، بایستی از سرمشق امام حسین علیه السلام پیروی کند.
گفتنی است امروزه در هندوستان استقلال یافته در پی رهبری گاندی , روز عاشورا از تعطیلات رسمی است .


..........................................................................................................................
پاورقی
1 )  غزالى در فتوى «منع مردم از مقتل خوانى امام حسین علیه السلام » ، دلیل تحریم را ، تاثیر آن در ایجاد بدبینى  و نفرت نسبت به صحابه را بیان مى کند . ابن حجر هیتمى (متوفى 973) در الصواعق  المحرقة مى نویسد  : قال الغزالی وغیره و یحرم على الواعظ وغیره روایة مقتل الحسین و حکایاته وما جرى بین الصحابة من التشاجر والتخاصم فإنه یهیج على بغض الصحابة والطعن فیهم وهم أعلام الدین تلقى الأئمة الدین عنهم روایة ونحن تلقیناه من الأئمة درایة فالطاعن فیهم مطعون طاعن فی نفسه ودینه.
 وما ذکره من حرمة روایة قتل الحسین وما بعدها لا ینافی ماذکرته فی هذا الکتاب لأن هذا البیان الحق الذی یجب اعتقاده من جلالة الصحابة وبراءتهم من کل نقص بخلاف ما یفعله الوعاظ الجهلة فإنهم یأتون بالأخبار الکاذبة الموضوعة ونحوها ولا یبینون المحامل والحق الذی یجب اعتقاده فیوقعون العامة فی بغض الصحابة وتنقیصهم بخلاف ما ذکرناه فإنه لغایة إجلالهم وتنزیههم هذا .(الصواعق ج 2 ص 640 موسسة الرسالة ،  بیروت ،چاپ  اول 1417 )


برخی چالش ها پیش روی جریان غدیر

برخی چالش ها پیش روی جریان غدیر

جریان حق و هدایت در مسیر راهیابی به متن زندگی جوامع انسانی و نجات آنان از ظلمت جهل و گمراهی با موفقیتها و چالش هایی روبرو بوده است .
حرکت همه انبیاء در مسیر جهل زدایی و مبارزه با ارزش های جاهلی است تا در جامعه زمینه برای بالندگی حق , معرفت , عقلانیت و ارزش های  الهی - انسانی پیدا شود و پرهیزکاری و فضایل اخلاقی ملاک  برتری و شایستگی افراد  باشد . از این رو کار تمام پیامبران ماهیتی اصلاحی و فرهنگی دارد و تلاش آنها با تغییر ذهنیتها , ذائقه ها , رفتارها و شکل گرفتن ارزش های جدید در ذهن و جان احاد جامعه ثمر می دهد . بنابر این هر پیامبری به تناسب تغییراتی که در جامعه ایجاد می کند و ارزش هایی که نهادینه می کند موفقیت به دست می آورد و بدیهی است در برخی حوزه ها از موفقیت کمتری برخوردار است و در برخی موارد نیز مقاومتها بیشتر است و تلاش ها نتیجه نمی دهد . این امر در باره تمام انبیاء و از آن جمله خاتم پیامبران نیز صادق است با این تفاوت که کار اصلاح در امور باقی مانده قبل از ایشان بر عهده پیامبران بعدی بود اما در خصوص رسول اکرم که خاتم انبیاء است ادامه تلاش ها بر عهده اوصیاء ایشان یعنی ائمه اطهار است و آن بزرگواران با استفاده از ظرفیت فراوان قرآن کریم و میراث رسیده از رسول اکرم و تاییدات الهی به این کار اهتمام ورزیدند . البته این سیر اصلاح تا ظهور امام عصر و حاکمیت ارزشهای الهی و عدل بر جهان ادامه خواهد یافت .
شاید بتوان گفت یکی از مهمترین چالش های پیش روی جریان حق در دروه ی پیامبر (ص) و دوره پس از ایشان , ریشه داشتن عادات و روحیات نظام قبیله ای در جان و روح مردم شبه جزیره عرب بود که بیشترین نقش را در جریانات اجتماعی و سیاسی و نظام دهی به امور مردمان آن روزگار ایفا می کرد . در نظام قبیله ای , عموم افراد قبیله از تصمیم و گرایش شیخ ورئیس قبیله پیروی می کردند و کاری نداشتند که وی در تصمیم گیری بر مبنای حق عمل کرده یا بر اساس خواسته ها و هوی و  هوس خود .
گفتنی است امروزه نیز برخی جریانات سیاسی و حزبی به مانند نظام قبیله ای رفتارمی کنند و جالب آنکه هوادران نیز رفتاری همانند افراد عشیره در نظام سنتی عمل می کنند .
 افزون بر این روحیه , فرهنگ غلط دیگری نیز در شبه جزیره عربستان رایج بود که بر اساس آن قبیله قریش مهمترین قبیله به شمار می آمد وجایگاه والا و نقش تاثیر گذاری داشت و دیگر قبایل آن را , جمعیتی پیش رو و شایسته تبعیت می دانستند . از این رو  در تصمیم گیری های کلان آنان را امام خود می دیدند و در اختلافات داخلی این قبیله دخالتی نمی کردند  و منتظر می ماندند تا نتیجه نهایی اختلاف معلوم شود . چنانچه گروهی از قریشیان بر دیگر تیره ها غلبه می یافت آقایی و شایستگی پیروی , بدانان تعلق می گرفت. این حقیقت در جریان اسلام آوردن آنان , ماجرای نادیده گرفتن غدیر  و جریان سازی در سقیفه و .... قابل مشاهده است .
بر اساس همین نظام قبیله ای بود که وقتی گروهی از شیوخ و شخصیتهای تاثیر گذار قریش تصمیم گرفتند ماجرای غدیر و تعیین امام از سوی خدا را نپذیرند به طرح بحث ذیل روی آوردند که اگر به جریان غدیر و امامت امام علی (ع) پایبند باشند برای همیشه قدرت سیاسی در دست تیره بنی هاشم قرار می گیرد و به دیگر قریشیان نمی رسد در حالی که اگر با سازکار تعیین خلیفه کسی را معرفی کنند این فرصت برای همه تیره های قریش فراهم می شود که روزی در کانون قدرت قرار گیرند پس منطقی و عاقلانه است که سازوکار امامت را کنار بگذارند تا همه تیره ها سهمی از قدرت داشته باشند خصوصا آن که قدرت بین شخصیتهای مطرح و شیوخ به گردش در می آید و از آنجا که غالب آنها در سن کهن سالی اند  خلافت به دیگر صحابه نیز می رسد در حالی که اگر امام علی جوان را بپذیرند باید تا به سر رسیدن سن طبیعی ایشان صبر کنند و تا آن هنگام اکثرشان از دنیا رفته اند.
جالب آنکه این نوع تصمیم گیری های شیوخ و شخصیتهای مطرح قریش از سوی اکثریت و توده مردم مورد بازخواست قرار نگرفت و این دو سنت جاهلی رایج یعنی پیروی از روسای قبایل و پیروی دیگر قبایل از تصمیم قریشیان , به کمک  جریان باطل آمد و آنان توانستند جریان غدیر را دور بزنند .
در خصوص نوع نگاه مردمان شبه جزیره عربستان به قبیله قریش اخبار و تحلیل هایی از صدر اسلام به دستمان رسیده است که ما در ذیل به نقل یک خبر و یک تحلیل بسنده می کنیم ؛
1. بخاری در کتاب حدیثی الصحیح  از عمرو بن سلمه نقل کرده است ؛
در زمان رسول خدا (ص) محل زندگی ما کنار راه کاروانها بود لذا از مسافران در باره ماجرای پیامبر (ص) می پرسیدیم که چه شده و این مرد که ادعای پیامبری می کند کیست و مردم چه می کنند ؟ آنها پاسخ می دادند که وی گمان می کند خدا به او وحی می کند . من این حرفها را به خاطر می سپردم و به دلم می نشست . عرب اسلام آوردن خود را به تاخیر می انداخت  و منتظر بود تا ایشان به پیروزی برسد آنگاه ایمان آورد  لذا به همدیگر می گفتند وی و قومش را به حال خود بگذارید اگر بر آنها پیروز شد معلوم می شود در ادعای پیامبری صادق است. زمانی که پیامبر مکه را فتح کرد و بر قریش پیروز شد قبایل در پذیرش اسلام بر هم پیشی می گرفتند پدرم نیز پیش از قومش اسلام آورد و هنگامی که از نزد پیامبر (ص) باز گشت به مردم می گفت من از پیش کسی که براستی پیامبر است می آیم نماز بخوانید و ...
متن خبر
صحیح البخاری  ج 5 ص 95 :
حرب حدثنا حماد بن زید عن أیوب عن أبی قلابة عن عمرو بن سلمة قال قال لی أبو قلابة الا تلقاه فتسأله قال فلقیته فسألته فقال کنا بما ممر الناس وکان یمر بنا الرکبان فنسألهم ما للناس ما للناس ما هذا الرجل فیقولون یزعم أن الله أرسله أوحى إلیه أو أوحى الله بکذا فکنت احفظ ذلک الکلام وکأنما یغرى فی صدری وکانت العرب تلوم باسلامهم الفتح فیقولون اترکوه وقومه فإنه إن ظهر علیهم فهو نبی صادق فلما کانت وقعة أهل الفتح بادر کل قوم باسلامهم وبدر أبى قومی باسلامهم فلما قدم قال جئتکم والله من عند النبی صلى الله علیه وسلم حقا فقال صلوا صلاة کذا فی حین کذا وصلوا کذا فی حین کذا فإذا حضرت الصلاة فلیؤذن أحدکم ولیؤمکم أکثرکم قرآنا فنظروا فلم یکن أحد أکثر قرآنا منى لما کنت أتلقى من الرکبان فقدمونی بین أیدیهم وانا ابن ست أو سبع سنین وکانت على بردة کنت إذا سجدت قلصت عنى فقالت امرأة من الحی الا تغطوا عنا است قارئکم فاشتروا فقطعوا لی قمیصا فما فرحت بشئ فرحى بذلک القمیص .             
2. مورخ مشهور ابن اسحاق نیز در باره عام الوفود - یعنی سال نهم هجری که هیئت های نمایندگی فوج فوج برای پذیرش اسلام وارد مدینه می شدند و قرآن از آن  با تعبیر «یدخلون فی دین الله افواجا . سوره نصر :آیه 2 »یاد می کند , - چنین تحلیل کرده است : عرب در اسلام آورده منتظر قریش بود چرا که آنان به قریش به دیده ی ؛ امام و پیشوا , هدایت گر, اهل حرم و خانه خدا , نسل بی واسطه ابراهیم و آقا و رهبر عرب می نگریستند و این جایگاه مهم را کسی انکار نمی کرد . از سوی دیگر این قریش بود که در برابر پیامبر به مخالفت و جنگ برخاست . لذا وقتی مکه فتح شد و قریش در برابر پیامبر تسلیم شد و اسلام بر آنان چیره شد عرب دانست که در برابر قدرت پیامبر توان مقابله و جنگ ندارد از این حاضرشدند در دین خدا وارد شوند چنانکه قرآن در سوره نصر فرموده است .
متن خبر
البدایةوالنهایة  ج ‏5 ص 40 :
سنة تسع کتاب الوفود الواردین إلى رسول الله صلّى الله علیه و سلّم‏؛
قال محمد بن إسحاق: لما افتتح رسول الله صلّى الله علیه و سلّم مکة و فرغ من تبوک و أسلمت ثقیف و بایعت ضربت الیه وفود العرب من کل وجه، قال ابن هشام: حدثنی أبو عبیدة أن ذلک فی سنة تسع و أنها کانت تسمى سنة الوفود،
قال ابن إسحاق: و إنما کانت العرب تربص بإسلامها أمر هذا الحی من قریش، لأن قریشا کانوا امام الناس و هادیتهم و أهل البیت و الحرم و صریح ولد إسماعیل بن إبراهیم و قادة العرب لا ینکرون ذلک، و کانت قریش هی التی نصبت الحرب لرسول الله صلّى الله علیه و سلّم و خلافه فلما افتتحت مکة و دانت له قریش و دوخها الإسلام عرفت العرب أنهم لا طاقة لهم بحرب رسول الله صلّى الله علیه و سلّم و لا عداوته فدخلوا فی دین الله کما قال عز و جل أفواجا یضربون الیه من کل وجه یقول الله تعالى لنبیه صلّى الله علیه و سلّم إِذا جاءَ نَصْرُ الله وَ الْفَتْحُ وَ رَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فی دِینِ الله أَفْواجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کانَ تَوَّاباً .


تلاش های توحیدی در میان ترکان شرق آسیا

تلاش های توحیدی در میان ترکان شرق آسیا
پس از آن که کشتی نوح برزمین نشست و بت پرستان و کافران به کلی از بین رفتند هشتاد سرنشین موحد این کشتی زندگی در زمین را با جمع توحیدی آغاز کردند اما با درگذشت نوح و عوض شدن نسلها ، تفکر انحرافی شرک و بت پرستی آرام آرام به جوامع بشری بازگشت و جهل و نادانی بر آنان سایه افکند. در این میان پیامبرانی چون هود قوم مشرک خود را به خداوند یگانه دعوت کردند که در قرآن نیز از او یاد شده است . قرآن کریم تصریح می کند که فقط ماجرای برخی از انبیاء را در قرآن مورد اشاره قرار داده و از باقی انبیاء نامی نبرده است چنان که تاکید دارد که برای هر قومی  هدایت کننده ای بوده که در نقاط مختلف زمین به کار هدایت و ارشاد مشغول بوده اند ؛ «و لکل قوم هاد » . در  آیه بیست و چهار سوره فاطر نیز تصریح کرده برای همه امتها انذار کننده و برحذر دارنده از گمراهی بوده است  ؛ «  وَ إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ» .
در عصر نزول ، مخاطبان اولیه قرآن ، مردم منطقه خاورمیانه بوده اند لذا مقتضای حال چنین مخاطبانی اشاره به انبیاء این منطقه بود . بنابر این پرداختن قرآن به زندگی انبیاء دیگر نقاط که مخاطبانش ، اطلاعی از آنان و منطقه زندگی شان و فرهنگشان نداشتند کاری نامناسب می نمود.
سخن ما در باره تلاش هایی است که موحدان دیگر نقاط زمین برای بقای خدا پرستی انجام می داده اند ولی به دلیل دوری آنان ، در حافظه تاریخی ملل منطقه خاورمیانه ثبت نشده است . در بین منابع تاریخی به گزارشی از رشید الدین فضل الله وزیر دولت ایلخانی در کتاب جامع التواریخ برخوردیم که در باره پیشینه اقوام ترک است  و اینکه آنان از نسل یافث ، فرزند نوح هستند . گزارش او  در باره موحد بودن یکی از خان زادگان ترک است که از کودکی با بستگان مشرک خود تفاوت داشته و در جوانی برای اندیشه توحیدی خود تلاش و مجاهدت کرده و در این مسیر پیروز شده است و مدتها رهبر معنوی و سیاسی مردمان خود بوده است . این گزارش می تواند گویای تلاش های یاد شده در شرق دور باشد . البته نمی توان تلاش های موحد یادشده  در این گزارش را با پیامبر بودنش یکی دانست اما می توان گفت اصطکاک بین اندیشه توحیدی و شرک ویژه خاورمیانه نبوده و افرادی به عنوان حجت بر توحید ، در دیگر نقاط نیز بروز و ظهور داشته اند . در ذیل متن کتاب جامع التواریخ (فصل اول) می آید ؛
… بموجبی که در تواریخ اسلامیان مذکور است و در تورات  بنی اسرائیل مسطور ، نوح پیغامبر علیه‌السلام زمین را از جنوب تا شمال سه قسم کرد :  اول را به ‌حام از فرزندان خود داد که پدر سودان بود و میانه را بسام که پدر اعراب و فرس   بود ، سوم را بیافت که پدر اترک بود ، و او را به جانب مشرق فرستاد .
مغولان و ترکان نیز همین سخن گویند . لیکن ترکان یافث   را ابولجه خان خوانده‌اند و محقق نمی‌دانند که این ابولجه خان   پسر نوح علیه‌السلام بوده یا فرزند زاده او   الا آنکه   متفقند بر آنکه  از نسل او بوده و قریب العهد بوی . تمامت مغولان و اصناف اتراک و صحرا نشینان از نسل وی‌اند و شرح آن حال بر این موجب تقریر میکنند که ابولجه خان صحرانشین بود ...و این ابولجه خان را پسری بود بنام دیب باقوی – معنی دیب موضع تخت و جای منصب باشد و با قوی یعنی بزرگ جمهور قوم – و این پسر بشوکت و اسباب پادشاهی زیادت از پدر بود و چهار پسر داشته نام ایشان قرا خان و اور خان و کر خان و کز خان و مجموع آن اقوام کافر بودند و قرا خان قایم‌مقام پدرشد و از او پسری در وجود  آمد سه شبانه روز پستان مادر نمی‌گرفت و شیر نمی‌خورد بدانسبب مادرش   می گریست و تضرع میکرد . و هر شب در خواب چنان دیدی که آن بچه با وی گفتی که أی مادر اگر خداپرست شوی و محب خدا گردی ، شیر تو بخورم . آن زن بواسطه آنکه شوهرش و تمامت اقوام ایشان کافر بودند ، ترسید که اظهار خداپرستی کند او را با بچه هلاک گردانند ، پنهان به خدای تعالی ایمان آورده و باخلاص تمام محب حق جل و علا   شده و آن بچه پستان مادر گرفته و شیر خورده و چون یکساله شدبغایت پاکیزه و خوب صورت بود و آثار آن معانی در وی دید ، گفت از قوم ما   بدین شکل و صورت ، هیچ فرزندی در وجود   نیامد و این پسر از میان اقران و اکفا معظم و معتبر گردد و بمراتب کمال برسد و جهت نام نهادن وی با خویشان مشورت کرد . بچه یکساله بآواز آمده و گفته نام من اوغوز نهید . حاضران از  آن حال بغایت متعجب ماندند   و بموجب سخن او که اثر ارشاد حق تعالی بود او اوغوز نام کردند . چون بحد بلوغ رسید ….
بعدها خداشناسی ((اوغوز)) بر پدرش ((قراخان)) آشکار شد و آنگاه (پدر و پسر) به یاری اعوان و انصار خود بر هم شوریدند و جنگی سخت در گرفت …. عاقبت‌الامر اوغوز غالب آمد ، و آن ملک را از تلاس و صیرم تا بخارا بگرفت و آن ملک بر وی مسلم شد . و بعضی از اعمام و برادر زادگان که با او متفق نبودند بجانب مشرق مقام ساختند و نزد ایشان چنان مقرر است که مجموع مغولان از اصل ایشانند . و در آن عهد جمله کافر بودند و به مرور ایام ایشان نیز با اوروغ موحد گشتند . چون اوغوز را آن ملک مسلم و مسخر گشت ، و پادشاهی آنجا بر وی قرار گرفت ، خرگاهی زرین بزد و طوی بزرگ کرد و خویشان و امراء را تشریف داد و همه لشکریان را نواخت و جمعی از اعمام و اقوام با او متفق شده بودند ، اویغور لقب نهاد که معنی آن بترکی بهم پیوستن و مدد کردنست و تمامت اقوام اویغور از نسل ایشانند و قوم دیگر را قنقلی نام کرد و اقوام قبچاق و قلج و آغاجری هم از میان آن جماعت‌اند که با او اوغوز متفق شده بودند و اروغ او بر آمیخته و سبب نام هر یک بدین تفصیل است که ثبت می‌شود… .
آدرس : جامع التواریخ , رشید الدین فضل الله همدانی ج 1 ص ص 47 ، تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی ،نشر البرز ، تهران 1373.


اصطلاح نوحه در گزارش های تاریخی سوگواری عاشورا

اصطلاح نوحه در گزارش های تاریخی سوگواری عاشورا 
کلمه «نوحه »  از مصدر «نوح » است که در لغت به معنى مقابل هم قرار گرفتن دو چیز است و بدین جهت به , مقابل هم نشستن زنان گریه کننده در عزادارى «نوح » و به جمع و مجلس سوگ آنان «مناحه»  گفته شده است ( 1 ) و به زنانى که در این جمع به شیون و زارى و گریه با صداى بلند ، مشغولند، نائحه - یعنى نوحه‏گر و مویه کننده- ، و به مجلس عزا، مناحه و به عزادارى  آنان «نیاحه »گفته مى‏شود.
 در زبان عرب ، از گریه و زارى با شیون و فریاد با عناوین ؛ «صیحه، صراخ، ضجه، نحیب ، ولوله» و از یاد کردن متوفى با خطاب کردن و صدا زدن او به نیکویى‏ هایش با عنوان « ندبه » و از بیان احساسات نسبت به متوفى در قالب شعر که با رقت و دلسوزى همراه باشد با عنوان «مرثیه» یاد شده است . در مجالس سوگواری عرب مجموعه این امور در کنار هم ، رفتار سوگواران را تشکیل مى‏داده است . همراهى این موارد با هم، باعث شده تا به هر یک به تنهایی نیز نوحه گرى  اطلاق شود . از این روى گزارش هایی که به نوحه گرى، تصریح کرده‏ اند، مى‏توانند به معنى گزارش دیگر رفتارهاى سوگوارى نیز باشند با این حال در برخى گزارش‏ها، به رفتارهاى یاد شده، مستقلا، تصریح شده است .
گفتنی است گریه در غالب موارد با تعبیر «بکاء» گزارش شده است با این حال گریه و شیون و زارى در برخی موارد ، با تعبیر  نوح و نیاحه ، آمده است . در ذیل گزارش های نوحه گری دو مقطع ؛ (دوران ائمه و دوران بعد از ایشان تا زمان رسمی شدن سوگواری در دوران آل بویه ) فهرست شده اند :
 الف» نیاحه در عصر ائمه
 - یکسال نیاحه و نوحه گرى خاندان بنی هاشم ، به طور همه روزه ( سال 61 هجرى) و سه سال در سالروز شهادت امام حسین علیه السلام  در روز عاشورا (2)
 - نیاحه کوفیان با دیدن منظره اسیرى اهل بیت و شنیدن خطبه‏ هاى آنان .(3)
 - ضجه زنان کوفه به گریه و نوحه (4)
 - نیاحه زنان دربار یزید (5)
 - بکاء ، اقامه ماتم ، نوح  و نحیب زنان دربار یزید (6)
 - نیاحه مردم مدینه و حنین زنان به هنگام بازگشت اسیران اهل بیت (7)
 - نیاحه و گریه و زارى بر سر مزار در عصر ائمه. (8)
-  دعاى امام صادق علیه السلام براى کسانى که بر سر مزار امام حسین با صداى بلند گریه و زارى مى‏کنند (9) و  خرسندى ایشان از وجود چنین کسانى بر سر مزار امام حسین علیه السلام ، که به نیاحه و گریه مشغولند (10) بیان‏گر ارزشمندى و اهمیت و مطلوبیت آن در نزد معصوم علیه السلام دارد و از سوى دیگر گویاى آن است که این امر در آن دوران در مکان مزار شریف استمرار داشته است .
 ب » نیاحه پس از دوران ائمه
- ابن اثیر در حوادث سال  296 هجرى قمرى ، گزارشى از حضور شیعیان بر سر مزار و نیاحه براى امام حسین (ع) دارد که در آن حال یک یمنى شیعى را نقل کرده  است (11) .
 - ابو الفرج اصفهانى  نیز در شرح حال شاعر قرن سوم جناب «عبد السلام بن رغبان» معروف به «دیک الجن» به شهره خاص و عام شدن یکى از مراثى او در مورد امام حسین علیه السلام  و نوحه گرى با آن ، اشاره مى کند،  که به نظر مى رسد این نوحه‏ گرى  از زمان خود شاعر در سرزمین او یعنى بلاد شام شروع شده و تا زمان ابو الفرج در قرن چهارم ، ادامه یافته است.(12)
-   قاضى ابو على المحسن بن على تنوخى (متوفی 384) نیز در «نشوار المحاضرة» نقل کرده که نوحه‏ گرى به نام «ابن اصدق» در زمان تسلط حنابله بر بغداد به نوحه‏ گرى براى امام اشتغال داشته و راوى ماجرا براى این که او را جهت سفارش مرثیه خوانى ببیند شب نیمه شعبان که شیعیان بر سر مزار حاضر مى‏شدند به دنبال وى مى‏گردد و او را بر سر مزار مى‏بیند با آن که حاضر شدن بر سر مزار خطرناک بوده ، ابن اصدق، آن  شب  با مرثیه پیشنهادى راوى به  نوحه گرى پرداخته و حاضران گریسته‏ اند . (13) .
- گزارش دیگر مربوط به  اواخر دوره غیبت صغرى است  که نوحه گرى به صورت پنهان و خانگى انجام مى‏شده و نوحه گرى به نام «خلب»  به این  دلیل، مورد بغض «بربهارى»(14) رییس حنابله بغداد (متوفی 329 ق ) قرار مى‏گیرد و دستور قتلش، از سوى او صادر مى‏شود .(15)
- ابن حجر نیز در لسان المیزان در شرح  زندگى‏نامه یک شاعر شیعى (الناشی‏ء الصغیر ابو الحسن الحلا على بن عبد اللَّه متولد 271) از نوحه گرى با مراثى سروده شده وى در سال 346 گزارش کرده که در آن خود وى و مردم پیرامون او تا ظهر آن روز به گریه و نوحه گرى  پرداخته‏ اند .(16)
- نیاحه و گریه در عاشوراى هر سال از سوى شیعیان مصر در کنار قبر امزادگان حسنى ، پیش از دوران تسلط فاطمیان بر مصر نیز گزارش شده است  .(17)
  مجموعه گزارش‏هاى یاد شده حکایت از تدوام نوحه گرى ، دارد . وجود این سنت مستمر در بین شیعیان و دیگر دوست‏داران اهل بیت پیامبر (ع) ، باعث شد تا در سده چهارم هجرى  ، دولتهاى شیعى آل بویه و فاطمیان به رسمى کردن سوگوارى و نوحه گرى  ،بیندیشند .
نکته
 همان گونه که از متن گزارش‏ هاى نوحه‏ گرى بر مى‏آید نقش اساسى در نوحه گرى را اشعار تأثرانگیز مرثیه ، به عهده داشته‏ اند و این امر در طول تاریخ عزادارى ادامه داشته به طورى که امروزه در فرهنگ سوگوارى فارسى زبانان ، به اشعارى که ماهیتا، مرثیه به شمار مى‏آیند ،نوحه مى‏گویند و به خواندن آن اشعار ، به جاى مرثیه خوانى ، «نوحه خوانى» مى‏گویند . نوحه خوانى یاد شده ، امروزه با شیوه‏ هاى دیگر سوگوارى چون ، «سینه زنى» و «زنجیر زنى» همراه است .در بین عربها نیز به دلیل همراهى با این دو شیوه ، به این اشعار و بدین نحو شعر خوانى ،  «لطمیه» مى‏گویند ، هر چند که این اشعار در ماهیت ، مرثیه هستند .

......................................
پاورقی ها
1) معجم مقائیس اللغة : 5 / 367 ؛  نوح : النون والواو والحاء اصل یدل على مقابلة الشی‏ء للشی‏ء .  منه تناوح الجبلان ، اذا تقابلا....ومنه النوح والمناحة ، لتقابل النساء عند البکاء .
مجمع‏البحرین ج : 2  ص :  421؛  (نوح) و ناحت المرأة تنوح نوحا و نیاحا، و الاسم النیاحة بالکسر، و نساء نوائح و نائحات.  و التناوح: التقابل، و منه سمیت النوائح لأن بعضهن یقابل بعضا.
2) الإمام الصادق  علیه السلام : نیح على الحسین بن على سنة کاملة کل یوم ولیلة ، وثلاث سنین من الیوم الذى اصیب فیه . (دعائم الاسلام : 1 / 227 )
 - القاضى النعمان بن محمد: نیح على الحسین - صلوات الله علیه - سنة و ثلاث سنین فى الیوم الذى أصیب فیه.  فعل ذلک نساء بنى عبد المطلب بحضرة على بن الحسین - صلوات الله علیه - و کان من بقى من الصحابة و التابعین یأتون الى ماتم النساء فیستمعون الیهن و یبکون.(کتاب المجالس و المسایرات: ص 103)
3) مطلب السؤول ص 76
4) لهوف ص 198 بحار ج 45 ص 198
5) تاریخ الطبری: ثم قال یزید بن معاویة یا نعمان بن بشیر جهزهم بما یصلحهم وابعث معهم رجلا من أهل الشأم أمینا صالحا وابعث معه خیلا وأعوانا فیسیر بهم إلى المدینة ثم أمر بالنسوة أن ینزلن فی دار على حدة معهن ما یصلحهن وأخوهن معهن على بن الحسین فی الدار التى هن فیها قال فخرجن حتى دخلن دار یزید فلم تبق من آل معاویة امرأة الا استقبلتهن تبکى وتنوح على الحسین فأقاموا علیه المناحة ثلاثا.( تاریخ الطبری :ج 5 ص  462 و تاریخ مدینة دمشق :ج 69 ص  177 ).
6) الطبقات کبرى (الطبقة الخامسة) ج 1 ص 489 و سیر اعلام النبلاء ج 3 ص 303
7) لهوف : ص 226 ، بحار الأنوار : 45 ص 48
8) کامل الزیارات عن عبد اللَّه بن حمّاد البصری ، عن أبی عبد اللَّه‏علیه السلام: ... زیارة جدّی الحسین بن علیّ‏علیه السلام   ، فإنّه غریب بأرض غربة ، یبکیه من زاره ، ویحزن له من لم یزره ، ویحترق له من لم یشهده ، ویرحمه من نطر إلى قبر ابنه عند رجله . . . بلغنی أنّ قوما یأتونه {قبر الحسین‏ }من نواحی الکوفة وناساً من غیرهم ، ونساءً یندبنه ، وذلک فی النصف من شعبان ، فمن بین قارئ یقرأ ، وقاصّ یقصّ ، ونادب یندب ، وقائل یقول المراثی ، فقلت له : نعم ، جعلت فداک قد شهدت بعض ما تصف .
 فقال : الحمد للَّه الذی جعل فی الناس من یفد إلینا ویمدحنا ویرثی لنا ، وجعل عدوّنا من یطعن علیهم من قرابتنا ، وغیرهم یهدرونهم ویقبّحون ما یصنعون  .(کامل الزیارات : ص 537 ح 829 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 74 ح 21 . )
  علاوه بر متن روایى بالا که به طور مطلق به گریه هر زیارت کننده‏اى اشاره کرده است متون دیگرى نیز داریم که از گریه و نوحه گرى زیارت کنندگان حکایت دارند که عبارتند از ؛
 1.متنى از لهوف داریم که به نوحه گرى و اقامه ماتم از سوى اهل بیت بر سر مزار پس از بازگشت از شام اشاره دارد:
 اللهوف:  قال الراوى : لما رجع نساء الحسین علیه السلام وعیاله من الشام وبلغوا العراق قالوا للدلیل مر بناعلى طریق کربلاء فوصلوا الى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبد اللَّه الانصاری  وجماعة من بنى هاشم ورجالا من آل رسول اللَّه 9 قد وردوا لزیارة قبر الحسین علیه السلام فوافوا وقت واحد وتلاقوا بالبکاء والحزن واللطم وأقاموا المآتم المقرحة للأکباد واجتمع إلیهم نساء ذلک السواد فأقاموا على ذلک أیاما.(الملهوف : ص 225 ، بحار الأنوار : 45 / 146 . )
 2. متن دیگر به گزارش گریه و نوحه‏ گرى توابین بر سر مزار پرداخته است ؛ 
 تاریخ الطبرى عن أبى  صادق : لما انتهى سلیمان بن صرد وأصحابه إلى قبر الحسین نادوا صیحة واحدة یا رب أنا قد خذلنا ابن بنت نبینا فاغفر لنا ما مضى منا وتب علینا إنک أنت التواب الرحیم وارحم حسینا وأصحابه الشهداء الصدیقین وإنا نشهدک یا رب أنا على مثل ما قتلوا علیه فان لم تغفره لنا وترحمنا لنکونن من الخاسرین، قال فأقاموا عنده یوما ولیلة یصلون علیه ویبکون ویتضرعون فما انفک الناس من یومهم دلک یترحمون علیه وعلى أصحابه حتى صلوا الغداة من الغد عند قبره وزادهم ذلک حنقا ثم رکبوا فأمر سلیمان الناس بالمسیر فجعل الرجل لا یمضى حتى یأتی قبر الحسین فیقوم علیه فیترحم علیه ویستغفر له قال فواللَّه لرأیتهم ازدحموا على قبره أکثر من ازدحام الناس على الحجر الاسود.( تاریخ الطبرى: 4 / 456 نقلا عن‏أبی مخنف )
9) معاویة بن وهب : استأذنت على أبی عبد اللَّه علیه السلام  فقیل لی : اُدخل ، فدخلت فوجدته فی مصلّاه فی بیته ، فجلست حتّى قضى صلاته ، فسمعته وهو یناجی ربّه ویقول :
 یا من خصّنا بالکرامة وخصّنا بالوصیّة ، ووعدنا الشفاعة ، وأعطانا علم ما مضى وما بقی ، وجعل أفئدة من الناس تهوی إلینا ، اغفر لی ولِإخوانِی ولزوّار قبر أبی عبد اللَّه الحسین‏7،.... فارحم تلک الوجوه التی قد غیّرتها الشمس ، وارحم تلک الخدود التی تقلّبت على حفرة أبی عبد اللَّه‏7 ، وارحم تلک الأعین التی جرت دموعها رحمة لنا ، وارحم تلک القلوب التی جزعت واحترقت لنا ، وارحم الصرخة التی کانت لنا ، اللّهم إنّی أستودعک تلک الأنفس وتلک الأبدان حتّى نوافیهم على الحوض یوم العطش .فما زال وهو ساجد یدعو بهذا الدعاء( الکافی : ج 4 ص 582 ح 11 ، ثواب الأعمال : ص 120 ح‏44 ، کامل الزیارات : ص 228 ح 236 ، المزار الکبیر : ص 334 ح 14 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 101 ص 30 . )
10) کامل الزیارات عن عبد اللَّه بن حمّاد البصری ، عن أبی عبد اللَّه‏7: .  . بلغنی أنّ قوما یأتونه [قبر الحسین‏7 ]من نواحی الکوفة وناساً من غیرهم ، ونساءً یندبنه ، وذلک فی النصف من شعبان ، فمن بین قارئ یقرأ ، وقاصّ یقصّ ، ونادب یندب ، وقائل یقول المراثی ، فقلت له : نعم ، جعلت فداک قد شهدت بعض ما تصف .فقال : الحمد للَّه الذی جعل فی الناس من یفد إلینا ویمدحنا ویرثی لنا ، وجعل عدوّنا من یطعن علیهم من قرابتنا ، وغیرهم یهدرونهم ویقبّحون ما یصنعون  .(کامل الزیارات : ص 537 ح 829 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 74 ح 21 . )
11) الکامل لابن اثیر ج 5 ص 14)
12) براى آگاهى بیشتر به بخش «مرثیه» مراجعه کنید .
13) نشوار المحاضرة : حدّثنی أبی‏[والد المؤلف : أبو القسم علیّ بن محمّد القاضی التنوخی .] قال : خرج إلینا یوماً ، أبو الحسن الکاتب‏[أحمد بن محمّد بن عبد اللَّه بن الحسین الأهوازی الکاتب ] ، فقال : أتعرفون ببغداد رجلاً یقال له : ابن أصدق؟ قال : فلم یعرفه من أهل المجلس غیری ، فقلت : نعم ، فکیف سألت عنه ؟ فقال : أی شی‏ء یعمل ؟ قلت : ینوح على الحسین‏علیه السلام  . قال: فبکى أبو الحسن ، وقال : إنّ عندی عجوزاً ربّتْنی من أهل کرخ جُدّان‏[کرخ جدّان : بلید فی آخر ولایة العراق ، یناوح خانقین عن بعد ، وهو الحد بین ولایة شهر زور و العراق (معجم البلدان : 4 / 255) .] عفطیة[العفطی (بکسر العین) : الألکن .  ]اللسان ، الأغلب على لسانها النیطیة ، لا یمکنها أن تقیم کلمة عربیّة صحیحة ، فضلاً عن أن تروی شعراً ، وهی من صالحات نساء المسلمین ،کثیرة الصیام والتهجّد . وإنّها انتبهت البارحة فی جوف اللیل ، ومرقدها قریب من موضعی ، فصاحت بی : یا أبا الحسن . فقلت : ما لک ؟ فقالت : الحقنی . فجئتها ، فوجدتها تَرْعُدُ ، فقلت : ما أصابک ؟
 فقالت : إنّی کنت قد صلّیت وِرْدی‏[الورد : الجزء من القرآن یقرأه الإنسان کل لیلة .  ]فنمت ، فرأیت الساعة فی منامی ، کأنّی فی دربٍ من دروب الکرخ ، فإذا بحجرة نظیفةٍ بیضاء ، ملیحة الساج ، مفتوحة الباب ، ونساء وقوف علیها . فقلت لهم : من مات ؟ وما الخبر ؟ فأو مأوا إلى داخل الدار .
 فدخلت ، فإذا بجرة لطیفة ، فی نهایة الحسن ، وفی صحتها امرأة شابّة لم أر قط أحسن منها ، ولا أبی ولا أجمل ، وعلیها ثیابٌ حسنةٌ بیاض مرویّ‏[مروی : من صنع مرو . ] لیّن ، وهی مُلْتَحِفَةٌ فوقها بإزار أبیض جدّاً ، وفی حجرها رأس رجل یشخب دماً .
 فقلت : من أنت ؟ فقالت : لا علیک ، أنا فاطمة بنت رسول اللَّه ، صلى اللَّه علیه ، وهذا رأس ابنی الحسین ، علیه السلام ، قولی لابن أصدق عنّی أن ینوح :
 لم أمرّضه فأسلو                                  لا ولا کان مریضا
 فانتبهت فزعة .  قال : وقالت العجوز : «لم أمرّطه »، بالطاء ، لأنّها لا تتمکّن من إقامة الضاد ، فسکّنت منها إلى أن نامت .  ثم قال لی : یا أبا القاسم  مع معرفتک الرجل ، قد حملّتک الأمانَةَ ، ولَزِمَتْکَ ، إلى أن تبلّغها له .  فقلت : سمعاً وطاعةً لأمر سیدة نساء العالمین . قال : وکان هذا فی شعبان ، والناس إذ ذاک یلقون جهداً جهیداً من الحنابلة ، إذا أرادوا الخروج إلى الحائر فلم أزل أتلطّف ، حتى خرجت ، فکنت فی الحائر ، لیلة النصف من شعبان . فسألت عن ابن أصدق ، حتى رأیته . فقلت له : إنّ فاطمة علیها السلام ، تأمرک بأن تنوح بالقصیدة [التی فیها] :
 لم امرّضه فأسلو        لا ولا کان مریضا
 وما کنت أعرف القصیدة قبل ذلک . قال : فانزعج من ذلک ، فقصصت علیه ، وعلى من حضر ، الحدیث ، فأجهشوا بالبکاء ، وما ناح تلک اللیلة إلّا بهذه القصیدة ، وأوّلها :
 أیّها العینان فیضا            واستهلّا لا تغیضا
 وهی لبعض الشعراء الکوفیّین . و عدت إلى أبی الحسن ، فأخبرته بما جرى .( نشوار المحاضرة :ج 2 ص 230،تحقیق عبود الشالجى المحامى ،نشر دار صادر ،لبنان ،بیروت،چاپ دوم ،1995 ،بغیة الطلب فى تاریخ الحلب : ج 6 ص 2654 به نقا از تنوخى . )
14) البربهاری : الحسن بن علیّ بن خلف ، کان رئیس الحنابلة ، وکان یدفعهم إلى کثیر من أعمال العنف ، فأخذوایکبسون الدور ، ویعترضون البیع والشراء ، وأرهبوا کل من لا یرى رأیهم ، حتى ان الإمام الطبری رضىَ اللَّه عنه ، صاحب التفسیر والتاریخ ، ظل حبیس داره مدة ، ولما توفی حالوا دون تشییعه ودفنه ، وزاد شرهم وفتنّهم ، واستظهروا بالعمیان الذین کانوا یأوون إلى المساجد ، فإذا مر بهم شافعی المذهب ، أغروا به العمیان فضربوه بعصیهم ، حتى یکاد یموت ، الأمر الذی اضطر الخلیفة الراضی أن یصدر یشأنهم منشوراً ، قال فیه : إن من نافق بإضهار الدین ، وتوثب على المسلمین ، وأکل به أموال المعاهدین ، کان قریباً من سخط رب العالمین ، وغضب اللَّه ، وهو من الضالین ، مات البربهاری سنة 329 و هو ابن 96 سنة (تجارب الأمم 1 / 322 و الکامل 8 / 307 و معجم الأدیان 6 / 436) .(کل این پاورقى از کتاب مزبور مى‏باشد .)
15) نشوار المحاضرة : قال أبی ، وابن عیّاش : کانت ببغداد ، نائحة مجیدة حاذقة ، تعرف بخلب  (خلب : حجاب القلب . ) ، تنوح بهذه القصیدة[یعنی القصیدة المذکورة فی القصة السابقة .] .فسمعناها فی دور بعض الرؤساء ، لأنّ الناس إذ ذاک کانوا لا یتمکّنون من النیاحة إلّا بعزّ سلطان ، أو سرّاً ، لأجل الحنابلة . ولم یکن النوح إلّا مراثی الحسین و أهل البیت علیهم السلام فقط ، من غیر تعریض بالسلف . قالا : فبلغنا أنّ البربهاری قال: بلغنی أنّ نائحة یقال لها : خِلْب ، تنوح ، اطلبوها فاقتلوها. (نشوار المحاضرة :ج 2 ص 233)
16) لسان المیزان : علی‏بن عبد اللَّه بن وصیف الناشی‏ء الصغیر أبو الحسن الحلا - بالمهملة المفتوحة وتشدید اللام - کان عالما بالادب فیما فی علم الکلام شیعیا جلدا اکثر شعره فی مدح اهل البیت روى عن المبرد وابن المعتز وغیرهما  حدث عنه أبو عبد اللَّه الخالع وابو الحسین بن فارس وابو بکر بن زرعة الهمدانی وعبد الواحد العکبرى وعبد السلام بن الحسین البصری اللغوى وغیرهم  ...قال الخالع وکان مولده سنة احدى وسبعین ومائتین [ 271  ] وکان عالى الطبقة فی المجون ملازما لصحبة الاحداث لم یتزوج قط  و ذکر انه دخل على الراضی فقال له أنت الناشى‏ء الرافضى قلت : بل الشیعی قال أی الشیعة قلت : شیعة بنى هاشم قال : هذا حسب حلة قلت : مع طهارة مولده فسمع مدحه واجازه وکان جهورى الصوت عمر نیفا وتسعین سنة لم تضطرب اسنانه وقد ناظر الرمانی فقطعه فدخل على بن کعب الانصاری المعتزلی فقال فی ای شیئ انتم قال له الناشی فی ثیابنا .... وقال الخالع : دخل رجل شعب  سنة ست واربعین‏[  46 ] وعلیه مرقعة معه سطیحة ورکوة ومعه عکاز فسلم و قال‏بصوت مرتفع انا رسول فاطمة الزهراء فقالوا له : مرحبا واهلا فقال : رأیت مولاتنا فی النوم فقالت لى :  امض إلى بغداد واطلب احمد المورق الناسخ و قل له : نح على ابنی بشعر الناشی‏ءالذى یقول فیه :
 بنى احمد قلبی لکم یتقطع                               بمثل مصابی فیکم لیس یسمع
 فسمعه الناشى‏ء و کان حاضرا فلطم لطما عظیما على وجهه وتبعه الناس فناحوا بهذه القصیدة إلى الظهر و جهدوا بالرجل ان یقبل شیئا فامتنع ومن هذه القصیدة قوله :
 عجبت لکم یفنون قتلا مشیعکم                 ویسطو علیکم من لکم کان یخضع
 کان رسول اللَّه اوصى بقتلکم                       فاجسامکم من کل ارض تزرع
 وقال الخالع رأیت عبد العزیز الشطرنجى فی النوم
 وکان یکثر زیارة مشهد الحسین فقال لى ارید ان تقوم فتکتب قصیدة الناشی‏ء البائیة فاننا قد نحنا بها البارحة فی المشهد قال اولها
 رجائی بعید والممات قریب                           ویخطئ ظنى والمنون تصیب‏
 قال : فقمت فتوجهت إلى الناشی‏ء فقلت له هات البائیة حتى اکتبها فقال من این علمت فحدثته بالمنام فبکى و قام فاخر جهالی
 قال یاقوت فی ( معجم الادباء ) مات الناشى‏ء فی صفر سنة خمس وستین وثلاث مائة[  365 ] و ارخه ابن النجار عن الصابى وغیره سنة ست وستین وانه مات فجأة.(لسان المیزان :4 / 238 )
17) الخطط المقریزیة : قال ابن زولاق فی کتاب سیرة المعز لدین اللَّه : فی یوم عاشوراء من سنة ثلاث وستین وثلثمائة[363] انصرف خلق من الشیعة واشیاعهم الى المشهدین قبر کلثوم ونفیسة ومعهم جماعة من فرسان المغاربة و رجالتهم بالنیاحة والبکاء على الحسین  .....وقد کانت مصر لا تخلو منهم فی ایام الاخشیدیة والکافوریة [سنة 323الى 358 ]فی یوم عاشوراء عند قبر کلثوم وقبر نفیسة .(الخطط للمقریزى ج 2 ص 289)



رابطه ولایت و عمل صالح در مسیر سعادت

رابطه ولایت و عمل صالح  در مسیر سعادت
هر ساله با فرا رسیدن عید غدیر , بحث های مفصل و شایسه ای پیرامون ولایت و ارزش و اهمیت تمسک به آن مطرح می شود . در این میان , برخی سخنرانان در تبیین اهمیت ولایت گاه دچار افراط می شوند و به نقل مطالبی می پردازند که مخاطب گمان می کند نیازی به عمل صالح ندارد و داشتن ولایت ائمه برای سعادت کافی است . این در حالی است که بر اساس سیره خود معصومان علیهم السلام تمسک به قرآن و اهل بیت توامان زمینه نجات و سعادت را فراهم می کند (رَسُولُ اللَّهِ (ص) : إِنِّی‏ تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ  أَحَدُهُمَا أَکْبَرُ مِنَ الْآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِی أَهْلُ بَیْتِی فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونِّی فِیهِمَا. عیون أخبار الرضا علیه السلام  ج‏2 ص 31 ح 40).
تمسک به قرآن نیز چیزی جز عمل به آموزه های آن نیست . از این رو عمل به آموزه های دین در صورتی که با اطاعت از ولی خدا همراه باشد سعادت آفرین است . بدیهی است هر کدام از این دو جایگاه خاص خود را در تامین   سعادت دارد .
پس همان گونه که انسان نسبت به ملائکه و حیوانات , موجود ترکیبی سومی است و استعداد هم رتبه شدن با هر کدام از این دو موجود را دارد و حتی می تواند از ملائک  فراتر و از حیوانات فروتر گردد (علل الشرائع ج‏1 ص 5 ح 1 ) در اسباب رشد و نجات نیز همیشه با امور ترکیبی سر و کار دارد از این روست که پیوسته بدو هشدار داده می شود دچار افراط و تفریط نشود .
بنابر این عمل و ولایت به منزله دو بال هستند که فرد با داشتن هر دوی آنها می تواند به سوی قله رفیع رشد و تعالی پر بکشد و به سر منزل سعادت برسد . چنان که مفسران در تفسیر آیه دهم سوره فاطر ؛ « إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ » گفته اند منظور از «الکلم الطیب » عقاید درست توحیدی است و عمل صالح باعث می شود این اعتقاد و دارنده آن , به قرب الهی منتهی شوند . در امر ولایت نیز  که یک امر اعتقادی است می توان گفت چنین ارتباطی وجود دارد .
در این جا مناسب است به یک  نمونه از اهتمام خود معصومان(ع) نسبت  به عمل صالح , اشاره کنیم . مرحوم کلینی (ره) در کتاب کافی متن وصیت نامه امیر مومنان (ع) در باره وقف برخی اموالشان را نقل کرده است . در این متن , امیر مومنان تصریح دارند که این اموال را وقف فقرا و مردم کردند تا با این عمل صالح  , رضایت خدا , جواز ورود به بهشت و نجات از آتش جهنم فراهم شود ؛
...این متن ,  وصیت نامه و تصمیم بنده خدا علی بن ابی طالب است در باره وقف اموالش که برای به دست آوردن  رضایت خدا , ورود به بهشت و نجات از آتش جهنم , انجام می دهد . این وقف برای روزی است که برخی چهر ه ها روسفید و برخی روسیاهند(روز قیامت ). مزرعه ام در منطقه ینبع و ...
 
متن  روایت
الکافی عن عبد الرحمن بن الحجّاج: بَعَثَ إلَیَّ أبُو الحَسَنِ موسى علیه السلام بِوَصِیَّةِ أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام و هِیَ : بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ. هذا ما أوصى بِهِ وقَضى بِهِ فی مالِهِ عَبدُ اللّهِ عَلِیٌّ ابتِغاءَ وَجهِ اللّهِ؛ لِیولِجَنی بِهِ الجَنَّةَ، ویَصرِفَنی بِهِ عَنِ النّارِ، ویَصرِفَ النّارَ عَنّی یَومَ‏ تَبیَضُّ وُجوهٌ وتَسوَدُّ وُجوهٌ، أنَّ ما کان لی مِن مالٍ بِیَنبُعَ یُعرَفُ لی فیها وما حَولَها صَدَقَةٌ،...
آدرس الکافی: ج 7 ص 49 ح 7،
این متن همچنین در منابع دیگری آمده است ؛ دعائم الإسلام: ج 2 ص 341 ح 1284، شرح الأخبار: ج 2 ص 453 ح 813  بحار الأنوار: ج 41 ص 40 ح 19, تاریخ المدینة: ج 1 ص 225 .

 
 شهید مطهری (ره) نیز در یکی از سخنرانی های خود , به رواج روحیه ترک عمل به اعتماد داشتن ولایت , واکنش نشان داده اند و به شدت آن را مورد حمله قرار داده اند ؛
مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى ج‏25 ص 443 :
... اما به فکر امروز خودمان که نگاه مى‏کنیم مى‏بینیم عمل به عناوین و اسامى مختلف تحقیر مى‏شود؛ مى‏بینیم ملت ما به چیزى که اعتنا ندارد عمل است. مثلًا پیش خودش خیال مى‏کند که اگر بتوانم در حرم حضرت رضا علیه السلام یا در حرم امام حسین علیه السلام یک جا قبرى پیدا کنم، این جانشین همه چیز حساب مى‏شود. این کجا و فکر اسلام کجا! آیا مردمى که فکر مى‏کنند که اگر در عمرشان هرکار کردند، کردند ولى بعد از فوتشان در پایین پاى حضرت رضا علیه السلام دفن شدند، همه کارها یکجا نادیده گرفته خواهد شد، روى سعادت را مى‏بینند؟ فکر نمى‏کند که اگر تو در پایین پاى حضرت رضا علیه السلام مى‏خواهى دفن شوى هارون‏الرشید هم در پایین پاى حضرت رضا علیه السلام مدفون است؛ پس یکى از کسانى که باید از مجازات الهى مصون بماند هارون‏الرشید است، پس چرا وقتى که از بالاى سر حضرت مى‏خواهى رد شوى مى‏گویى بر هارون و مأمون لعنت؟ این را مى‏گویند یک فکر مسخ‏شده و مرده. اینکه مى‏گوییم احیاى تفکر اسلامى، یکى از مواردش این است که در مسئله عمل، فکر ما باید زنده بشود، باید بفهمیم اسلام دین عمل است، دین وابستگیهاى خیالى نیست.
مسئله بست‏
اسلام بست ندارد. در قدیم بست بود و خوب شد آن بستها ور افتاد. کسى که جرمى مرتکب مى‏شد و مأمورین مى‏خواستند او را بگیرند، مى‏رفت به خانه یک مرد متنفّذ، یک عالم روحانى و آنجا مى‏نشست و هیچ قدرتى نمى‏توانست او را از بست خارج کند. جرم مرتکب شده بود و به حکم قانون عرفى و قانون شرعى باید محاکمه و مجازات شود، ولى نه، آقا رفته در فلان خانه بست نشسته و چه کسى جرئت مى‏کند او را از بست بیرون بیاورد؟ ما خیال مى‏کنیم در دستگاه الهى هم از این بستهاى موهوم وجود دارد! نه، این جور نیست. قسم به خود حسین بن على علیه السلام این جور نیست. قسم به خود حضرت رضا علیه السلام این جور نیست. اصلًا این خلاف فکر حسین بن على علیه السلام است، خلاف فکر علىّ بن ابى‏طالب علیه السلام است، خلاف فکرحضرت رضا علیه السلام است. آنها در همه عمرشان و در زندگى خودشان این حرفها را نپذیرفتند، آیا در مماتشان مى‏پذیرند؟! شما وقتى نهج‏البلاغه را مطالعه مى‏کنید مى‏بینید در این کتاب دو مطلب است که مرتب تکرار مى‏شود: تقوا و عمل. ما چشمهایمان را مى‏بندیم و مى‏گوییم اینها را قبول نداریم. ما نه به تقوا اعتقاد داریم و نه به عمل، یک عمر زندگى مى‏کنیم بدون تقوا و عمل، بعد وصیّت مى‏کنیم که ما را ببرند در نجف دفن کنند، کارمان درست مى‏شود!!
دو حدیث نبوى‏
دو حدیث در همین زمینه از رسول اکرم صلى الله علیه و آله بخوانم. رسول اکرم صلى الله علیه و آله در روزهاى اول بعثتشان که آیه نازل شد: وَ انْذِرْ عَشیرَتَکَ الْاقْرَبینَ «1»  بنى‏هاشم را جمع کرد و فرمود: بنى‏هاشم! بنى‏عبدالمطّلب! نبینم که در روز قیامت مردم دیگر بیایند در محضر عدل پروردگار با توشه عمل صالح ولى شما بیایید و اتّکالتان به من باشد و بگویید پیغمبر از ماست که این به حالتان فایده نخواهد بخشید. و از این بالاتر در روایت است که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله رو مى‏کند به یگانه فرزند عزیزش وجود مقدس صدیقه طاهره سلام‏اللَّه علیها- آن کسى که درباره‏اش مى‏گوید: بِضْعَةٌ مِنّى او پاره جگر من است- و مى‏فرماید: یا فاطِمَةُ اعْمَلى بِنَفْسِکِ دخترکم! خودت براى خودت عمل کن انّى لااغْنى عَنْکِ شَیْئاً من به درد تو نمى‏خورم، از انتسابت با من کارى ساخته نیست. تعلیمات مرا بپذیر و دستورات مرا عمل کن، مگو پدرم پیغمبر است. پدرم پیغمبر است، به دردت نمى‏خورد، به دستور پدرت عمل کردن به دردت مى‏خورد.
شما وقتى زندگى حضرت زهرا را مطالعه مى‏کنید، مى‏بینید در فکر این انسان کأ نّه وجود ندارد که من دختر پیغمبر آخرالزمان هستم. حدیث است که وقتى به محراب عبادت مى‏ایستاد بدنش به لرزه در مى‏آمد، ماهیچه‏هاى بدنش مى‏لرزید، از خوف خدا گریه مى‏کرد. شبهاى جمعه را تا صبح نمى‏خوابید و مى‏گریست. زندگى علىّ بن ابى‏طالب علیه السلام را ببینید. من نمى‏دانم چرا ما این جور شدیم؟! اگر بناست این نسبتها منهاى عمل به درد بخورد، اگر عمل در کار اثرى نداشته باشد، حضرت زهرا که از همه شایسته‏تر بود و همچنین امام زین‏العابدین علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امام‏ حسین علیه السلام و خود علىّ بن ابى‏طالب علیه السلام که گاهى مى‏دیدند در دل شب از خوف خدا غش کرده است، چه علتى داشت؟ آیا او فکر نمى‏کرد که من اولین مؤمن به اسلام هستم، من داماد پیغمبر هستم و پیغمبر شخصاً به من علاقه دارد؟ این، تعلیم اسلام بود. اسلام وقتى صحیح تعلیم داده مى‏شد نتیجه‏اش این بود که پسر پیغمبر روى انتسابش به پیغمبر هرگز حساب نمى‏کرد، روى عمل خودش حساب مى‏کرد، حسابش فقط روى این بود که برنامه پیغمبر را اجرا کند.
این یکى از آسیب هایى است که بر تفکر اسلامى از صدر اسلام وارد شد، اما این آسیب در صدر اسلام ضعیف بود و عرض کردم که شیعیان و اکثریت اهل تسنن در مقابل این فکر بودند، اما به علل مختلفى این فکر توسعه پیدا کرد و مثل یک خوره که ما را بخورد، خورد. بعد ببینید در این زمینه چه خوابها و چه قضیه‏ها نقل مى‏کنند.
موضوعى است که من چند بار در مجامع عرض کرده‏ام. البته خواب است، اساسى ندارد ولى از نظر سوء تربیت و بدآموزى خیلى اثر دارد. مقدس اردبیلى در میان علماى شیعه معروف به زهد و تقواست و واقعاً هم این جور بوده، مرد ملّا و فقیه محققى است و شیخ انصارى از ایشان به «محقق اردبیلى» تعبیر مى‏کند. مرد بسیار بسیار متقى و زاهدى است و براى او حتى کرامتها نقل مى‏کنند. در اینکه مرد عمل بوده است و آن طور که خودش فکر مى‏کرده و تشخیص مى‏داده اهل عمل بوده است، شکى نیست.
این مردى که مجسمه عمل بود، بعد از مردنش کسى مى‏گوید که من او را در خواب دیدم، از او پرسیدم خدا با تو چه کرد؟ گفت: خدا به من محبت کرد، عنایت کرد. گفتم چه چیز تو را نجات داد؟ گفت: «دیدیم بازار عمل کساد است.» یعنى چه؟! قرآن مى‏گوید: بازار عمل رواج است، آن وقت یک خواب به ما مى‏گوید بازار عمل کساد است؟! اگر بازار عمل کساد است پس بازار چه چیز رواج است؟! اینهاست که مثل خوره تا مغز استخوان ما را مى‏خورد و ما را فاسد مى‏کند.
روایتى هم از حضرت باقر علیه السلام برایتان مى‏خوانم. البته روایات زیادى است که در کتاب کافى هست.
حضرت باقر علیه السلام پیغامى دارند براى شیعیان تحت عنوان ابْلِغْ شیعَتَنا یا : ابْلِغوا شیعَتَنا .
. معلوم مى‏شود حضرت احساس مى‏کرده‏اند که همین فکر غلط که طبیعت تنبل‏پرور انسان آن را مى‏پذیرد، در بین شیعیان هم دارد رواج پیدا مى‏کند. فرمودند:
از طرف ما به شیعیان ما ابلاغ کنید که شیعه ما نیست مگر کسى که اهل ورع و پارسایى و تقوا و اهل اجتهاد باشد (اجتهاد در اینجا یعنى کوشش)، اهل کوشش و فعالیت و عمل باشد. غیر از این ما شیعه‏اى را هرگز نمى‏پذیریم.
در نهج‏البلاغه است که کسى آمد خدمت امیرالمؤمنین على علیه السلام، عرض کرد مرا نصیحتى بفرمایید. حضرت در مقام نصیحت او چند جمله فرمودند که اولین جمله‏اش این است:
لاتَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْاخِرَةَ بِغَیْرِ عَمَلٍ وَ یُرَجِّى التَّوْبَةَ بِطولِ الْأمَلِ، یَقولُ فِى الدُّنْیا بِقَوْلِ الزّاهِدینَ وَ یَعْمَلُ فیها بِعَمَلِ الرّاغِبینَ «2».
اگر ما امروز به على علیه السلام عرض کنیم آقا ما را نصیحتى کنید، قطعاً از همین ردیف با ما صحبت خواهد کرد. فرمود: از کسانى مباش که امید به آخرت مى‏بندند ولى بدون عمل (این، امید و رجاء کاذب است) و از آن کسان مباش که توبه را دوست دارد و دلش مى‏خواهد توبه کند ولى با طول امل و آرزوهاى دراز، یعنى توبه را تأخیر مى‏اندازد و با خود مى‏گوید دیر نمى‏شود، وقت هنوز باقى است. مى‏فرماید:
اى مرد! از آن کسان مباش که آخرت را دوست مى‏دارد ولى نمى‏خواهد عمل کند.
معنى جمله بعد این است: از آن کسانى مباش که وقتى سخن مى‏گوید سخن کسى است که به مادیات دنیا بى‏اعتناست ولى وقتى پاى عمل به میان مى‏آید آدم اسیر و بیچاره‏اى است، عملش عمل شیفتگان و مغرورین به دنیاست.


پاسخ به یک نیاز کودکانه

پاسخ به یک نیاز کودکانه
ارتباط عاطفی بین بزرگترها و کوچکترها به خصوص پدر و فرزند , در برخی فرصتها و حالات , جلوه بیشتری دارد و یکی از این حالات وقتی است که بزرگتری به سفر رفته و هنگام بازگشت کوچکترها به استقبالش می روند . در چنین مواقعی اگر خردسالان به استقبال رفته باشند بیش از دیگران مورد توجه و ملاطفت مسافر قرار می گیرند و معمولا تا منزل در آغوش وی جای می گیرند - اگر پیاده باشد - یا این که بر مرکب او سوار می شوند . این شیوه رایج اخلاقی و عاطفی در سیره پیامبر (ص) نیز گزارش شده است .
راوی این ماجرا عبدالله بن جعفر طیار در این باره می گوید :
پیامبر (ص ) در هنگامه بازگشت از سفرها  , همیشه با کودکان خاندان خود روبرو می شدند که برای استقبال آن بزرگوار تا بیرون مدینه آمده بودند . ایشان وقتی آنها را می دیدند بر مرکب خود سوارشان می کردند . در یکی از سفرها من زودتر از دیگر کودکان به استقبالشان رفتم . ایشان مرا جلو خود بر مرکب سوار کردند پس از آن , یکی از نوه های ایشان - حسن یا حسین علیهما السلام - آمد و ایشان او را پشت سر خود بر مرکبشان سوار کردند و ما دو کودک به همراه پیامبر (ص) سوار بر یک مرکب وارد مدینه شدیم .
متن اصلی گزارش
الطبقات‏الکبرى: حدثنا أبو معاویة الضریر. قال: حدثنا عاصم الأحول عن مورق العجلی. عن عبد الله بن جعفر. قال: کان النبی ص إذا قدم من سفر یلقى بصبیان أهل بیته. و إنه جاء مرة من سفر فسبق بی إلیه. فحملنی بین یدیه. ثم جی‏ء بأحد ابنی فاطمة الحسن أو الحسین فأردفه خلفه. فدخلنا المدینة ثلاثة على دابة.
توضیح
این نقل تاریخی را از آن جهت آوردیم که روشن شود موقعیت رهبری در حوزه های سیاست , فرهنگ و جنگ  , مانع از آن نشد که پیامبر (ص) از شیوه متداول محبت به کودکان خاندانشان خوداری کنند یا آن را کسر شان بدانند بلکه همچون هر پدر و پدر بزرگی - که با دیدن کودک یا نوه اش او را در آغوش می کشد و بر مرکبش سوار می کند-  رفتار کردند .
این گزارش در کتب حدیثی معتبر اهل سنت همچون , صحیح مسلم ( ج 7  ص 131و 132) ؛ سنن أبی داود (ج 1  ص 578 ح 2566 ) و الطبقات‏ الکبرى، الطبقة الخامسة ج 2ص12 شماره 483  انعکاس یافته است . در اینجا متن الطبقات الکبری را به دلیل رساتر بودن ترجیح داده شده و ترجمه و متن آن نقل شده است .






در این وبلاگ
در کل اینترنت