سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

مرثیه سرایى و مرثیه خوانى

 مرثیه سرایى و مرثیه خوانى   
آنچه در ذیل می آید بخشی از مقاله نگارنده در باره مرثیه است که به مناسبت محرم در اختیار خوانندگان قرار می گیرد . پیش از این نیز بخش های دیگری از این مقاله در این وبگاه به صورت یادداشتهای مختلف آمده است .
 مرثیه (89): در اصل به معنى به رحم در آمدن دل و دلسوزى  و شفقت براى دیگرى است و از آن جا که معمولا در آیین سوگوارى عرب، افراد با سرودن اشعارى که در بر دارنده ستایش متوفى بوده، شفقت و دلسوزى و رقت قلب خود را نسبت به فرد در گذشته نشان مى‏دادند، به این گونه اشعار مرثیه گفتند (90) . (91)
 بنابر این در اصطلاح سوگوارى « به مجموعه جملات منظم به نظم و وزن شعرى  که با توصیف نیکویى‏ها و محاسن متوفى به ستایش او مى‏پردازد» مرثیه گفته مى‏شود و به سراینده، «مرثیه سرا» و به خواننده آن اشعار،  «مرثیه خوان» مى‏گویند.
 هر چند مى‏توان مرثیه و ندبه را ناشى از غم درونى و سوزش قلب افراد دانست که به نوعى به تسکین درد مصیبت مى‏انجامد و از این نظر نوعى واکنش هم ردیف با گریه به شمار مى‏آید  ، اما تأثیر آشکار آن در تحریک احساسات و برانگیختن دیگران به بروز واکنشهاى سوگوارانه و گریه را نمى‏توان نادیده گرفت و از این روى یکى از شیوه‏هاى نقش آفرین در جان بخشى به مجلس سوگوارى و شدت بخشیدن به آن،است و به نوعى در خدمت گریاندن و دیگر شیوه‏هاست .
 مرثیه سرایى براى امام حسین (ع) پس از شهادت ایشان آغاز شد . مى‏توان مرثیه سرایى‏هاى اولیه از سوى خاندان امام (92) و دیگران (93) را برابر با آداب و رسوم عرب دانست که پس از در گذشت عزیزان و بزرگان، براى او مرثیه مى‏گفتند ، اما این ائمه علیهم السلام بودند که با ارج نهادن به مرثیه سرایى‏ها ومرثیه خوانى هاى عصر خویش (94) و تاکید و توصیه بیشتر ، آن را درون سازمان نوبنیاد سوگوارى سید الشهداء(ع) جا دادند و در هنگامه تاسیس و چینش ساختار عزادارى، براى آن جایگاه بلند و ارزشمندى، تعریف کردند.
 این تدبیر در کنار ماهیت تأثرانگیز و جان‏گداز حادثه عاشورا ، این نتیجه را در پى داشت که شاهد مرثیه‏ سرایى‏هاى  فراوان در سده ها و نسل‏هاى بعد باشیم تا آنجا که مرثیه‏سرایى براى امام حسین‏علیه السلام جایگاه ویژه‏اى در ادبیات عرب زبانان و فارسى زبانان یافته است . شخصیتهاى سرشناس از دولتمردان , نویسندگان و خطباء گرفته تا شاعران تواناى سده‏هاى مختلف (95)  ، براى ایشان مرثیه سروده‏اند و گردآورى آنها دانش‏نامه‏هاى بزرگى را پدید مى‏آورد ، مانند موسوعه «ادب الطف»(96) و دانشنامه «شعر عاشورایى» (97).
از آن جا که در جوامع گذشته  شعر هنر غالب بوده و تأثیر بسیارى در مردم داشته و نوعى رسانه به شمار مى‏آمده است ، مى‏توان اهمیت مرثیه‏هاى فراوان درباره امام را دانست چرا که معمولاً این اشعار به حافظه‏ها سپرده مى‏شد و دهان به دهان مى‏گشت و انتشار مى‏یافت و در محافل و مجالس خوانده مى‏شد .
 مرثیه‏سرایى و مرثیه‏خوانى از همان آغاز جان‏بخش مجلس عزادارى امام حسین علیه السلام بود .این شیوه که در فرهنگ عصر واقعه ، نوعى سرودن شعر در مدح و نیکویى‏هاى ، متوفی بود با راهیابى به دستگاه عزادارى امام حسین‏علیه السلام در کنار ستایش شهداى کربلا ، به توصیف واقعه عاشورا نیز پرداخت و مصایب پدید آمده در این حادثه از نحوه شهادت گرفته تا تشنگى و اسارت و قساوت دشمنان را نیز در قالب شعر به تصویر کشید . بلکه به مرور کارکرد  غالب مرثیه ،بیان وقایع اتفاق افتاده بوده و از این جهت است که مى‏بینم از آن، به «مقتل الحسین» نیز تعبیر شده است .(98)
 مرثیه‏سرایى بدین شکل ، در آغاز تأسیس دستگاه عزادارى امام حسین‏علیه السلام ، بیشترین نقش را در بیان مصایب واقعه عاشورا و مقتل‏خوانى داشت که متأثر از نفوذ کلام موزون (شعر) در دلها و جانها بوده است .
 به مرور که مقتل‏نویسى امام حسین رایج شد ، مقتل‏خوانى نیز جایگاه خود را یافت و پس از آن ،این دو شیوه (مرثیه خوانى و مقتل خوانى) همراه هم ، در عزادارى امام‏علیه السلام نقش ایفا کردند .(99) و شاید به خاطر داشتن چنین جایگاه و نقشى ، این همه از سوى ائمه مورد تاکید قرار گرفته است .
......................

پاورقی: 
89) همانند مغفرة و معذرة ،  مصدر است ؛(  النهایة فی غریب الحدیث : 2 / 196 ؛    ( رثى ) ( هح ) فیه ( أن أخت شداد بن أوس ) بعثت إلیه عند فطره بقدح لبن وقالت : یارسول الله إنما بعثت به إلیک مرثیة لک من طول النهار وشدة الحر ) أی توجعا لک وإشفاقا ، من رثى له إذا رق وتوجع .
 وهى من أبنیة المصادر ، نحو المغفرة والمعذرة . وقیل الصواب أن یقال مرثاة لک ، من قولهم رثیت للحى رثیا ومرثاة ، ورثیت المیت مرثیة . ( س ) ومنه الحدیث ( أنه نهى عن الترثى ) وهو أن یندب المیت فیقال : وافلاناه .
90) مقاییس اللغة: ج 2 ص 488 ؛ رثى : اصیل على الرقة و اشفاق، یقال رثیت لفلان : رققت  ومن الباب، قولهم ؛ رثى المیت بشعر .
 کتاب  العین ج : 8  ص  234  ؛ رثی: رثى فلان فلانا یرثیه رثیا و مرثیة، أی: یبکیه و یمدحه، و الاسم: المرثیة.
 و لا یرثی فلان لفلان، أی: لا یتوجع إذا وقع فی مکروه، و إنه لیرثی لفلان مرثیة و رثیا.
 و المترثی: المتوجع المفجوع. 
  مجمع البحرین ج : 1  ص  175 ؛   (رثا) رثى له أی رق له و رحمه، و رثیت له ترحمت و ترفقت.
 و فی الأثر رثى النبی سعد بن خولة و هو من رثیت المیت - من باب رمى - مرثیة.
 و رثوته أیضا إذا بکیته و عددت محاسنه، و کذلک إذا نظمت فیه شعرا.
 و فی الدر: الترثی هو أن یندب المیت، فیقال: وا فلاناه.  
 لسان العرب : 14 / 309 ؛ ورثى فلان فلانا یرثیه رثیا ومرثیة إذا بکاه بعد موته . قال : فإن مدحه بعد موته قیل رثاه یرثیه ترثیة . ورثیت المیت رثیا ورثاء ومرثاة ومرثیة ورثیته : مدحته بعد الموت وبکیته .
 ورثوت المیت أیضا إذا بکیته وعددت محاسنه ، وکذلک إذا نظمت فیه شعرا . ورثت المرأة بعلها ترثیه ورثیته ترثاه رثایة فیهما ،.
 
91) جامع الشتات (میرزاى قمى ): ج 2 ص  381 ؛ واما الرثاء والمرثیة : فهو ایضا من صفات المقروء واللفظ . لا الصوت . ویعتبر فیه کونه شعرا . بخلاف النوحة فالفرق بینه و بین النوحة من وجهین : اعتبار کیفیة الصوت فى النوحة دون المرثیة ، واعتبار کونه شعرا فى المرثیة دون النوحة .
 92) گزارش‏هاى داریم از مرثیه سراى  امام سجاد علیه السلام (لهوف ص 200) و خواهران و دختران امام حسین(ع) که در منابع آمده است.
93) همچون «سلیمان بن قتّه» و «ابو الرمح» که از نخستین مرثیه سرایان امام حسین ،از غیر خاندان ایشان ،به شمار آمده‏اند .
 94) ابراز خرسندى امام صادق (ع)از مرثیه خوانى بر سر مزار امام حسین علیه السلام و تجلیل از جعفر بن عفان مرثیه خوان ، نمونه هاى از این دست هستند .
95) رجوع کنید به بخش شاعران مرثیه سرا در دانشنامه امام حسین (ع) تالیف محمدی ری شهری .
96) تألیف جناب  جواد شبّر
97) تألیف خانم مرضیه محمد زاده
98) در حدیثی که در  کتاب کافی آمده ، از مرثیه به عنوان ابزارى براى فهمیدن واقعه عاشورا (مقتل )یاد شده است ؛
  الکافی عن سفیان بن مصعب العبدی : دخلت على أبی عبد اللَّه علیه السلام  فقال : قولوا لاُمّ فروة تجی‏ء فتسمع ما صنع بجدّها قال : فجاءت فقعدت خلف الستر ، ثمّ قال‏[7] : أنشدنا قال : فقلت : «فروجودی بدمعک المسکوب».
 قال : فصاحت وصحن النساء ، .(الکافی : ج 8 ص 216 ح 263 ، وفی مرآة العقول : ج 26 ص 137 : قوله علیه السلام  : «قولوا لاُمّ فروة» هی کُنیة لاُمّ الصادق علیه السلام  بنت القاسم بن محمّد بن أبی بکر ، ولبنته علیه السلام أیضاً على ما ذکره الشیخ الطبرسی؛ فی إعلام الورى‏ والمراد هنا الثانیة .)
 - در متن ذیل نیز تعبیر « ما من رجل ذکرنا أو ذکرنا عنده » حکایت از آن دارد که مرثیه، ویژگى یاد شده را داشته و از آن، تلقى «مقتل خوانى » مى‏شده است ؛
 -کفایة الأثر عن الکمیت بن أبی المستهلّ : دخلت على سیّدی أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر8 ، فقلت : یا بن رسول اللَّه ، إنّی قد قلت فیکم أبیاتاً ، أفتأذن لی فی إنشادها .
 فقال : إنّها أیّام البیض . قلت : فهو فیکم خاصّة . قال : هات ، فأنشأت أقول :
 أضحکنی الدهر وأبکانی‏
والدهر ذو صرف وألوانِ‏
 لتسعة بالطفّ قد غودروا
صاروا جمیعاً رهن أکفانِ‏
 فبکى وبکى أبو عبد اللَّه علیهما السلام وسمعت جاریة تبکی من وراء الخباء . فلمّا بلغت إلى قولی :
 وستّة لا یتجارى بهم‏
بنو عقیل خیر فتیانِ‏
 ثمّ علیّ الخیر مولاکم‏
ذکرهم هیّج أحزانی‏
 فبکى ثمّ قال‏7 : ما من رجل ذکرنا أو ذکرنا عنده فخرج من عینیه ماء ولو قدر مثل جناح البعوضة ، إلّا بنى اللَّه له بیتاً فی الجنّة ، وجعل ذلک حجاباً بینه وبین النار ،(کفایة الأثر : ص 248 ، بحار الأنوار : ج 36 ص 390 ح 2 . )
 - گزارش دیگر  ،نحوه مقتل خوانى سبط ابن جوزى است که در آن از مرثیه خوانى با عنوان «مقتل الحسین» یاد شده است ؛
 البدایة والنهایة - فى ترجمة سبط ابن الجوزى - : یوسف بن الامیر حسام الدین...أبو المظفر الحنفی البغدادی ثم الدمشقی ، سبط ابن الجوزی ... قدم دمشق فی حدود الستمائة [600 ]  و حظی عند ملوک بنی أیوب ، وقدموه وأحسنوا إلیه ، وکان له مجلس وعظ کل یوم سبت بکرة النهار عند الساریة التی تقوم عندها الوعاظ الیوم عند باب مشهد علی بن الحسین زین العابدین ، ...وقد کان الشیخ تاج الدین الکندی ، وغیره من المشایخ ، یحضرون عنده تحت قبة یزید ، التی عند باب المشهد ، ویستحسنون ما یقول ..... وقد سئل فی یوم عاشوراء زمن الملک الناصر صاحب حلب أن یذکر للناس شیئا من مقتل الحسین فصعد المنبر وجلس طویلا لا یتکلم ، ثم وضع المندیل على وجهه وبکى شدیدا ثم أنشأ یقول وهو یبکی :
 ویل لمن شفعاؤه خصماؤه                               والصور فی نشر الخلائق ینفخ
 - بد أن ترد القیامة فاطم                                  وقمیصها بدم الحسین ملطخ
 ثم نزل عن المنبر وهو یبکی و صعد إلى الصالحیة وهو کذلک رحمه اللَّه .( البدایة والنهایة :ج 13 ص 194 )
 - شاهد دیگر بر اطلاق مقتل خوانى به مرثیه خوانى ،ابیات آغازین مرثیه کسایى مروزى (متولد سال 341 هجرى قمرى و متوفى حدود 394 به بعد ) شاعر پارسى‏گوى و شیعه مذهب قرن چهارم است که مى‏گوید: مدح و غزل نگویم «مقتل» کنم تقاضا . .
 
99) در متن ذیل که مربوط به وقایع قرن هفتم است  از مقتل  خوانى و مرثیه خوانى  در کنار هم با تعبیر « قراءة المقتل فى یوم عاشوراء و الانشاد» یاد شده است .
 الحوادث الجامعة لعبدالرزاق بن الفوطى البغدادى فى سنة 641 : و فیها تقدم الخلیفة الى جمال الدین عبدالرحمن بن الجوزى المحتسب بمنع الناس من قراءة المقتل فى یوم عاشوراء و الانشاد فى سائر المحال بجانبى بغداد سوى مشهد موسى بن جعفر علیهما السلام . ( الحوادث الجامعة و التجارب النافعة فى المائة السابعة ، کمال الدین ابى الفضل عبدالرزاق بن الفوطى البغدادى ، ص 93، ناشر  : دار الفکر الحدیث ، لبنان ، بیروت ، 1407 قمرى - 1987 م )


سن معصومان علیهم السلام

سن معصومان علیهم السلام 
یکی از نکات مورد توجه در بررسی تاریخ زندگانی معصومان (ع) ترتیب سنی آنان بزرگواران از حیث میزان عمر است . مرحوم شوشتری در «رسالة فی تواریخ النبی و الآل» ترتیب سنی معصومان (ع) را این گونه بیان کرده اند ؛

  •  18 سالگی . دخت مکرم پیامبر اکرم (ص) حضرت فاطمه (س), جوان ترین معصوم اند که به هنگام مرگ , در سن  هجده سالگی بودند.
  •  24 سالگی . امام جواد (ع) دومین معصوم از حیث جوانی اند که در هنگام مرگ بیست و چهار ساله بودند .
  • 28 سالگی . امام حسن عسکری (ع) سومین معصوم از حیث جوانی اندکه به هنگام مرگ بیست و هشت ساله بودند.
  • 41 سالگی . امام هادی (ع) در هنگام مرگ در دوره میانسالی و به سن چهل و یک سالگی بودند.
  • 47 سالگی . امام حسن مجتبی (ع) در هنگام مرگ در دوره میانسالی و به سن چهل و هفت سالگی بودند.
  • 49 سالگی . امام رضا (ع) در هنگام مرگ در دوره میانسالی و به سن چهل و نه سالگی بودند.
  • 54 سالگی . امام کاظم (ع) در هنگام مرگ در دوره میانسالی و به سن پنجاه و چهار سالگی بودند.
  • 57 سالگی. امام حسین , امام سجاد و امام باقر (علیهم السلام ) همگی در هنگام مرگ در سن پنجاه و هفت سالگی بودند.
  • 63 سالگی .پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) هر دو به هنگام مرگ در سن شصت و سه سالگی بودند.
  • 65 سالگی . امام صادق (ع) در هنگام مرگ در سن شصت و پنج سالگی بودند .

بدین ترتیب جوانترین سن برای معصومان (ع) 18 سالگی است که به حضرت فاطمه زهرا (س) تعلق دارد و بالاترین سن 65 سالگی است که به امام صادق (ص) تعلق دارد .
همچنین سال 11هجری سال عروج نخستین معصوم (پیامبر ص ) و سال 260 هجری سال عروج سیزدهمین معصوم (امام عسکری ع ) است .
متن کتاب
تبیّن ممّا نقلنا من الاختلاف فی موالیدهم و وفیاتهم الاختلاف فی أسنانهم و أنّ الأقلّ سنّا منهم الصدّیقة علیها السّلام فروى الکلینی بإسناده عن حبیب السجستانی عن الباقر علیه السّلام: أنّها ولدت بعد مبعثه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بخمس و توفّیت و لها ثمانی عشرة سنة و خمس و سبعون یوما .
ثمّ الجواد علیه السّلام فروى عن ابن سنان قال: قبض محمّد بن علیّ علیه السّلام و هو ابن خمس و عشرین سنة و ثلاثة أشهر و اثنی عشر یوما .
ثمّ العسکری علیه السّلام فهو کان ابن ثمان و عشرین على تصریح الحمیری، و الکلینی، و الشیخین  و ابن تسع و عشرین بقول ابن الخشّاب، و المروج، و عیون المعجزات، و الحافظ عبد العزیز، و خبر الإکمال عن محمّد بن الحسن بن عباد .
ثمّ الهادی علیه السّلام فقال الکلینی: و له إحدى و أربعون سنة و ستّة أشهر .
ثمّ المجتبى علیه السّلام فروى الکلینی عن أبی بصیر عن الصادق علیه السّلام: أنّه قبض و هو ابن سبع و أربعین سنة .
ثمّ الرضا علیه السّلام فروى عن ابن سنان: أنّه علیه السّلام قبض و هو ابن تسع و أربعین سنة، لکن مختاره أنّه علیه السّلام کان ابن خمس و خمسین و أنّ أباه ابن أربع أو خمس‏و خمسین فیشترکان أو یتقدّم الکاظم علیه السّلام.
ثمّ الحسین و السجّاد و الباقر علیهم السّلام فروى الکلینی فی کلّ منهم عن أبی بصیر عن الصادق علیه السّلام: أنّه توفّی و هو ابن سبع و خمسین سنة .
ثمّ النبیّ و أمیر المؤمنین علیهما السّلام فقال فی کلّ منهما: توفّی و هو ابن ثلاث و ستّین سنة .
ثم الصادق علیه السّلام فروى عن أبی بصیر: أنّه قبض و هو ابن خمس و ستّین سنة .
و تبیّن أیضا أنّ الحسین و السجّاد و الباقر علیهم السّلام کانوا فی سنّ واحد، و أنّ الرضا و الکاظم علیهما السّلام کذلک على قول کالنبیّ و أمیر المؤمنین علیهما السّلام و أنّ المجتبى و الرضا علیهما السّلام متقاربا السنّ على قول.
آدرس : رسالة فی تواریخ النبی و الآل‏( ص 47 ) , علامه تسترى‏(م 1416 ق‏), جامعه مدرسین‏, قم‏,اول , 1423 ق‏.

 


جایگاه علما در دوران غیبت

جایگاه علما در دوران غیبت
در یادداشت های قبلی به نقش مهم و کلیدی علمای شیعه در حفظ شیعیان در دوران خطیر آغاز غیبت و نجات آنان از  توفان شبهات و تهاجمات فرهنگی این دوران , اشاراتی داشتیم اکنون مناسب دیدیم روایتی از امام هادی در این زمینه را که مرحوم طبرسی (ره) - از عالمان سده ششم-  در کتاب احتجاج  آورده در معرض دید خوانندگان قرار دهیم .
امام هادی علیه السلام در خصوص نقش علمای شیعه در تثبیت اعتقادات توده شیعیان در دوران غیبت  چنین خبر داده اند :
پس از غایب شدن حضرت قائم (عج)، علمای شیعه مردم را به سوى او فرا مى‏خوانند و ره مى‏نمایند و از دینش دفاع مى‏کنند و بندگان ناتوان خداوند را از تله شیطان و دامهاى دشمنان اهل بیت علیهم‏السلام نجات مى‏دهند،  و اگر آنان نباشند  هیچ کس نمى‏ماند مگر اینکه از دین باز مى‏گردد  ولى آنان‏ زمام دلهاى ناتوان شیعه را همچون سکّان کشتى به دست گرفته‏اند. اینان همان انسانهاى برتر نزد خداوندند.
متن خبر
الإحتجاج :َ رُوِیَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْهَادِی ع أَنَّهُ قَالَ‏: لَوْ لَا مَنْ یَبْقَى بَعْدَ غَیْبَةِ قَائِمِکُمْ ع مِنَ الْعُلَمَاءِ الدَّاعِینَ إِلَیْهِ وَ الدَّالِّینَ عَلَیْهِ وَ الذَّابِّینَ عَنْ دِینِهِ بِحُجَجِ اللَّهِ وَ الْمُنْقِذِینَ لِضُعَفَاءِ عِبَادِ اللَّهِ مِنْ شِبَاکِ إِبْلِیسَ وَ مَرَدَتِهِ وَ مِنْ فِخَاخِ النَّوَاصِبِ لَمَا بَقِیَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِینِ اللَّهِ- وَ لَکِنَّهُمُ الَّذِینَ یُمْسِکُونَ أَزِمَّةَ قُلُوبِ ضُعَفَاءِ الشِّیعَةِ کَمَا یُمْسِکُ صَاحِبُ السَّفِینَةِ سُکَّانَهَا أُولَئِکَ هُمُ الْأَفْضَلُونَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ.
آدرس :  الاحتجاج   ج 2 ص 502 ح 333، التفسیر المنسوب إلى الإمام العسکری (ع) ص 344 ح 225،منیة المرید: ص 118، عوالی اللآلی: ج 1 ص 19 ح 8 ، بحارالأنوار: ج 2 ص 6 ح 12.


تاملی در دعای معرفت

تاملی در دعای معرفت
ادعیه وارده در خصوص امام مهدی (ع) در بردارنده معارف گوناگون و شایسته تامل اند و کنکاش دراین زمینه برنامه هدایتی ائمه معصومین (ع) در این باره را روشن می سازد . در اینجا  دعای معرفت به عنوان یک نمونه از ادعیه سفارش شده از سوی ائمه مورد توجه قرار گرفته است . این دعا برای شرایط سخت پس از شهادت امام عسکری و فقدان امام حاضر توصیه شده است (1) ؛
زراره  یکی از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام می گوید امام به من‏ فرمودند : امام مهدی (ع) قبل از قیامش دورانی را در غیبت سپری خواهد کرد . من عرض کردم چرا ؟ فرمودند : به خاطر حفظ جانش . ای زراره ! اوست کسی که انتظارش را می کشند ، و اوست که در ولادتش شک خواهند کرد. برخی ‏گویند پدرش مُرد ، بى آن‏که فرزندى از او مانده باشد و برخی نیز ‏گویند اکنون جنینی است در شکم مادرش . برخی نیز می گویند دو سال پیش از وفات پدرش، متولّد شده است . آری اوست که انتظارش را مى‏برند اما خدا دوست دارد شیعیان را {با پدید آوردن شرایط شبه دار} بیازماید. پس در آن هنگام تباه‏کاران و کج‏روان، در شکّ افتند.
من گفتم : اگر در چنین زمانی بودم چه کنم ؟ فرمودند : اى زراره، هر گاه آن زمان را دریابى، این دعا را بخوان‏  {این خواسته ها را از خدا داشته باش .} :
خدایا! خودت را به من بشناسان که اگر خود را به من‏ نشناسانى، پیامبرت را نمى‏شناسم. خدایا! پیامبرت را به من بشناسان که اگر پیامبرت را به من نشناسانى، حجّتت را نمى‏شناسم. خدایا! حجّتت را به من بشناسان که اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دینم گم‏راه خواهم شد.

تامل در این حدیث و متن دعا , گویای این حقیقت است که آن بزرگوار از طریق این دعا , ارزش معرفت طولی را به مخاطبان دوره غیبت گوشزد کرده اند . این بدان معناست که به شرایط سخت دوران غیبت و امکان تزلل فکری شیعیان توجه داشته اند و از این رو شیعیان را به معرفت طولی برای ثبات قدم بیشتر , رهنمون شده اند . در این شیوه , معرفت و اعتقاد گام به گام از ریشه به تنه و سپس شاخه ها منتقل می شود و شالوده اعتقاد به مهدویت از محکماتی چون توحید شروع و سپس به امامت می رسد . این نوع معرفت به دلیل داشتن شالوده مستحکمی که دارد در برابر تند باد شبهات , مقاومت بیشتری دارد . امام با توصیه این دعا به نسلهای دوران غیبت  , بدانان گوشزد می کند که اگر شناخت آنها نسبت به  امام مهدی (ع) بر اساس یک بنای عقلی پی ریزی شده از محکمات پذیرفته شده به سمت زیر مجموعه های فرعی تر  باشد و از کلی به جزئی و یا به تعبیر دیگر از ریشه به تنه و شاخه ها باشد آنان مشکلی پیدا نمی کنند . بدین ترتیب طرح شبهاتی مثل مشخص نبودن تولد و دوران حیات چند ساله اول از حیث تاریخی , خللی در باور امامت و مهدویت ایجاد نمی کند زیرا لازمه اندیشه توحید , فرستادن پیامبران برای هدایت خلق است و با پایان یافتن ارسال رسل و ختم رسالت , بشر به سازمان هدایتی جایگزین نبوت نیازمند می شود که از آن با عنوان نهاد امامت یاد می شود و با شهادت آخرین فرد حاضر از امامان , به طور منطقی باید فرد دیگری از این سلسله , مسوولیت آن را به عهده بگیرد . حال چنانچه به خاطر شرایط امنیتی و خفقان تولد و حیات او از دیگران , مخفی بماند باز بر اساس این سیر منطقی , وجود او  پذیرفته می شود . ضمن آنکه  روایات فراوانی از تولد مخفی و غیبت او خبر داده اند و این نقلیات در کنار استدلال عقلی یاد شده برای گذر شیعیان از دوران خطیر یاد شده کمک شایانی کردند و نقش بسیار مهمی را ایفا کردند در کنار عوامل نقش آفرین دیگری چون سازمان رهبری شیعیان که از توان مدیریتی وکیلان و توان علمی علما  بهره می گرفت .
..................................................................................................................
پاورقی
1. متن روایت در کتاب کافی مرحوم کلینی چنین است :
الکافی ج‏1 ص 337  ح 5- عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُوسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ‏ إِنَّ لِلْغُلَامِ غَیْبَةً قَبْلَ أَنْ یَقُومَ قَالَ قُلْتُ وَ لِمَ قَالَ یَخَافُ وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى بَطْنِهِ ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَةُ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ وَ هُوَ الَّذِی یُشَکُّ فِی وِلَادَتِهِ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَاتَ أَبُوهُ بِلَا خَلَفٍ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ حَمْلٌ‏ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ إِنَّهُ وُلِدَ قَبْلَ مَوْتِ أَبِیهِ بِسَنَتَیْنِ وَ هُوَ الْمُنْتَظَرُ غَیْرَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ أَنْ یَمْتَحِنَ الشِّیعَةَ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَرْتَابُ الْمُبْطِلُونَ یَا زُرَارَةُ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنْ أَدْرَکْتُ ذَلِکَ الزَّمَانَ أَیَّ شَیْ‏ءٍ أَعْمَلُ قَالَ یَا زُرَارَةُ إِذَا أَدْرَکْتَ هَذَا الزَّمَانَ فَادْعُ بِهَذَا الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی‏ نَفْسَکَ‏ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی ثُمَّ قَالَ یَا زُرَارَةُ لَا بُدَّ مِنْ قَتْلِ غُلَامٍ بِالْمَدِینَةِ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَ لَیْسَ یَقْتُلُهُ جَیْشُ السُّفْیَانِیِّ قَالَ لَا وَ لَکِنْ یَقْتُلُهُ جَیْشُ آلِ بَنِی فُلَانٍ‏ یَجِی‏ءُ حَتَّى یَدْخُلَ الْمَدِینَةَ فَیَأْخُذُ الْغُلَامَ فَیَقْتُلُهُ فَإِذَا قَتَلَهُ بَغْیاً وَ عُدْوَاناً وَ ظُلْماً لَا یُمْهَلُونَ فَعِنْدَ ذَلِکَ تَوَقُّعُ الْفَرَجِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

 

 


تدبیر ائمه (ع) برای عبور شیعیان از پیچ خطرناک دوره غیبت

تدبیر ائمه (ع) برای عبور شیعیان از پیچ خطرناک دوره غیبت
در این یاداشت برخی از تدابیر ائمه (ع) برای دوره خطیر غیبت و طراحی سازوکاری جهت سامان دهی شیعیان مورد توجه قرار گرفته است .
هر چند با آغاز غیبت امام عصر (عج) ارتباط مستقیم شیعیان با امام معصوم (ع) به طور کامل قطع شد اما باید توجه داشت که شیعیان تا حدودی برای چنین شرایطی آمادگی کسب کرده بودند . در پیدایش این آمادگی دو عامل متفاوت از هم تاثیر گذار بودند :
یکم .  تلاش های فرهنگی معصومان (ع) تا دوران امام عسکری (ع)
این تلاش ها در جهات گوناگون انجام گرفت که برخی از آنها عبارتند از :
-  خبر دادن از غیبت قائم (عج) در آینده .
تقریبا از همه معصومان (ع) روایاتی نقل شده که به جریان قیام قائم (عج) وغیبتش اشاره کرده اند . این گونه روایات در باورعمومی شیعیان نسبت به قیام کننده موعود تاثیرگذار بود . وجود همین تصور از امام قائم بود که وقتی واقفیان منکروفات امام کاظم (ع) شدند و او را قائم موعود دانستند ادعا کردند ایشان غیبت کرده است .
ارجاع دادن شیعیان به عالمان .
ائمه (ع) در موارد مختلف شیعیان را به عالمان تربیت شده در مکتب فکری اهل بیت (ع) ارجاع می دادند و بدین طریق زمینه برای مدیریت شیعیان از طریق عالمان آگاه به دین فراهم می گشت .
- تاسیس سازمان وکالت . در این باره مراجعه کنید به کتاب «سازمان وکالت » که توسط محقق ارجمند جناب دکتر جباری نگارش یافته است .

دوم. عامل دوم سیاستهای خلافت عباسی از دوره امام صادق (ع) تا زمان امام عسکری (ع) بود که تلاش داشتند ارتباط  توده مردم با ائمه را محدود کنند . این سیاست گر چه دارای فراز و نشیب بود اما روند غالب در این  سیر تاریخی افزایش محدودیت و هر چه بیشتر دور شدن آن بزرگواران از دسترس مردم بود . در اواخر دوره امام صادق (ع) رفت و آمد مردم به خانه ایشان  شدیدا تحت کنترل قرار گرفت . در دوره امام کاظم (ع) بیش ازیک دهه از اواخر عمر ایشان در زندان سپری شد . امام رضا (ع) , امام جواد (ع) , امام هادی (ع) و امام عسکری (ع) هر کدام به گونه ای از دسترس عموم خارج و به پایتخت فرا خوانده شدند . در پایتخت نیز نظارت های شدیدی بر روابط آنان با دیگران حاکم بود و حتی گاه به زندانی شدن امام در برهه هایی منجر می شد. از این رو زمان هر چه بیشتر می گذشت امکان دسترسی به آن بزرگواران کمتر می شد تا اینکه دوران غیبت صغری فرا رسید و در این دوره امکان ارتباط دیداری با امام برای عموم از بین رفت و ارتباط با امام  فقط از طریق نایبان خاص امکان پذیر بود  . پس از پایان این دوره و فرا رسیدن دوره غیبت کامل , ارتباط به طور کامل قطع شد و شیعیان به ساختارهای مدیریتی تدبیر شده از سوی ائمه سپرده شدند.

بنابر این غیبت امام عصر(ع) در دورانی اتفاق افتاد که دو عامل یادشده  , فضا و بستر فرهنگی آن را فراهم کرده بودند.
تدبیر یاد شده از سوی ائمه (ع) تنها یکی از مجموعه سیاستهای طراحی شده برای دوران طولانی غیبت است . شاید بتوان گفت ارجاع مردم به علمای پرهیزکار و وارسته  رکن اساسی این تدبیر است چرا که با این سازوکار تا حدودی جای خالی امام پر می شود . در این ساختار , عالمان پروش یافته در مکتب فکری اهل بیت (ع) با بکار بستنن دانش دینی خود و بهره گیری از قرآن کریم و میراث حدیثی رسیده از آن بزرگواران , پاسخ گوی بسیاری از نیازها و پرسش ها هستند . تکیه بر اجتهاد و استنباط از منابع دینی برای پاسخ گویی به نیازهای جدید , ریشه در همین سازوکار دارد زیرا این شیوه در دوران حضور معصومان (ع) کلید خورد , از یک سو از شیعیان خواسته شد به عالمان آگاه به معارف دین مراجعه کنند و از سوی دیگر به عالمان  اجازه داده شد از  متون حدیثی موجود در دستشان استفاده و استنباط کنند . این شیوه پاسخ گویی حتی در دوران غیبت صغری که نایبان خاص به امام عصر (ع) دسترسی داشتند نیز رواج داشت و آنان تنها در صورتی که پاسخ سوالی را از منابع دینی نمی یافتند یا مراجعان سوالات و خواسته های خود را مکتوب می کردند و خواهان گرفتن جواب از خود امام (ع) بودند آن ها را با امام در میان می گذاشتند . این تدبیر از سوی خود امام عصر (عج) هدایت می شد و نتیجه آن عادت کردن شیعیان بدین شیوه پاسخ گویی بود امری که برای دوران غیبت کبری سخت لازم بود .
در اینجا مناسب است شیوه های پاسخ گویی به نیازهای مردم  توسط نایبان خاص امام عصر (عج) مورد اشاره قرار گیرد .
1 . نخستین شیوه پاسخ گویی به پرسش ها از طریق مراجعه به کتب حدیثی و استنباط علما از احادیث معصومان (ع) بود که بدان اشاره کردیم . در این شیوه دستگاه نیابت , از توان علمی محدثان , فقیهان , متکلمان و ... برای پاسخ گویی به سوالات استفاده می کردند . در این باره می توان به تلاش حسین بن روح در دوران نایب دوم یعنی محمد بن عثمان اشاره کرد که پس از پدید آمدن اختلاف در یک موضوع کلامی در بین شیعیان , به محمد بن علی بن بلال مراجعه می کند تا وی پاسخ آن را از بین مجموعه احادیثی که در اختیار دارد بیابد او نیز فرصتی می خواهد پس از چند روز حسین بن روح نزد وی می رود و حدیثی را که او یافته می گیرد و برای خاتمه یافتن اختلاف نزد اصحاب می برد .
شیخ طوسی (ره) این ماجرا را این گونه نقل کرده است :
کتاب الغیبة : مِنْهَا مَا أَخْبَرَنِی بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عُبَیْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ سُفْیَانَ الْبَزَوْفَرِیِّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنِی الشَّیْخُ أَبُو الْقَاسِمِ الْحُسَیْنُ بْنُ رَوْحٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ‏ اخْتَلَفَ‏ أَصْحَابُنَا فِی‏ التَّفْوِیضِ‏ وَ غَیْرِهِ فَمَضَیْتُ إِلَى أَبِی طَاهِرِ بْنِ بِلَالٍ فِی أَیَّامِ اسْتِقَامَتِهِ فَعَرَّفْتُهُ الْخِلَافَ فَقَالَ أَخِّرْنِی فَأَخَّرْتُهُ أَیَّاماً فَعُدْتُ إِلَیْهِ فَأَخْرَجَ إِلَیَّ حَدِیثاً بِإِسْنَادِهِ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِذَا أَرَادَ [اللَّهُ‏] أَمْراً عَرَضَهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع [وَ سَائِرِ الْأَئِمَّةِ] وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ إِلَى [أَنْ‏] یَنْتَهِیَ إِلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ ع ثُمَّ یَخْرُجُ إِلَى الدُّنْیَا وَ إِذَا أَرَادَ الْمَلَائِکَةُ أَنْ یَرْفَعُوا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَمَلًا عُرِضَ عَلَى صَاحِبِ الزَّمَانِ ع ثُمَّ [یَخْرُجُ‏] عَلَى وَاحِدٍ [بَعْدَ] وَاحِدٍ إِلَى أَنْ یُعْرَضَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ یُعْرَضُ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا نَزَلَ‏ مِنَ اللَّهِ فَعَلَى أَیْدِیهِمْ وَ مَا عُرِجَ إِلَى اللَّهِ فَعَلَى أَیْدِیهِمْ وَ مَا اسْتَغْنَوْا عَنِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ طَرْفَةَ عَیْنٍ.( کتاب الغیبة للحجة، الطوسی ص 387)
همچنین در دوران نیابت خود حسین بن روح وقتی کسی سوالی پرسید و او بلافاصله پاسخ مفصلی داد یکی از حاضران بدو بدگمان شد که جواب را از ناحیه خودش داده و نه از ناحیه امام عصر (ع) . حسین بن روح قبل از آن که وی این گمان خود را بازگو کند  به وی گوشزد کرد که پاسخ های من از معصوم (ع) اخذ شده یعنی یا از منابع حدیثی اخذ شده و یا آن را از امام عصر (عج) شنیده ام .  شیخ صدوق (ره ) در کتاب کمال الدین این ماجرا را این گونه گزارش کرده است :
کمال الدین و تمام النعمة : حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ الشَّیْخِ أَبِی الْقَاسِمِ الْحُسَیْنِ بْنِ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مَعَ جَمَاعَةٍ فِیهِمْ عَلِیُّ بْنُ عِیسَى الْقَصْرِیُّ فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أَسْأَلَکَ عَنْ شَیْ‏ءٍ فَقَالَ لَهُ سَلْ عَمَّا بَدَا لَکَ فَقَالَ الرَّجُلُ أَخْبِرْنِی عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع أَ هُوَ وَلِیُّ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَخْبِرْنِی عَنْ قَاتِلِهِ أَ هُوَ عَدُوُّ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ قَالَ الرَّجُلُ فَهَلْ یَجُوزُ أَنْ یُسَلِّطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَدُوَّهُ عَلَى وَلِیِّهِ فَقَالَ لَهُ أَبُو الْقَاسِمِ الْحُسَیْنُ بْنُ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ افْهَمْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یُخَاطِبُ النَّاسَ بِمُشَاهَدَةِ الْعِیَانِ وَ لَا یُشَافِهُهُمْ بِالْکَلَامِ وَ لَکِنَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ یَبْعَثُ إِلَیْهِمْ رُسُلًا مِنْ أَجْنَاسِهِمْ وَ أَصْنَافِهِمْ بَشَراً مِثْلَهُمْ وَ لَوْ بَعَثَ إِلَیْهِمْ رُسُلًا مِنْ غَیْرِ صِنْفِهِمْ وَ صُوَرِهِمْ لَنَفَرُوا عَنْهُمْ وَ لَمْ یَقْبَلُوا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاءُوهُمْ وَ کَانُوا مِنْ جِنْسِهِمْ یَأْکُلُونَ الطَّعامَ وَ یَمْشُونَ فِی الْأَسْواقِ قَالُوا لَهُمْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِثْلُنَا وَ لَا نَقْبَلُ مِنْکُمْ حَتَّى تَأْتُونَّا بِشَیْ‏ءٍ نَعْجِزُ أَنْ نَأْتِیَ بِمِثْلِهِ فَنَعْلَمَ أَنَّکُمْ مَخْصُوصُونَ دُونَنَا بِمَا لَا نَقْدِرُ عَلَیْهِ فَجَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمُ الْمُعْجِزَاتِ الَّتِی یَعْجِزُ الْخَلْقُ عَنْهَا فَمِنْهُمْ مَنْ جَاءَ بِالطُّوفَانِ بَعْدَ الْإِنْذَارِ وَ الْإِعْذَارِ فَغَرِقَ جَمِیعُ مَنْ طَغَى وَ تَمَرَّدَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أُلْقِیَ فِی النَّارِ فَکَانَتْ بَرْداً وَ سَلَاماً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخْرَجَ مِنَ الْحَجَرِ الصَّلْدِ نَاقَةً وَ أَجْرَى مِنْ ضَرْعِهَا لَبَناً وَ مِنْهُمْ مَنْ فُلِقَ لَهُ الْبَحْرُ وَ فُجِّرَ لَهُ مِنَ الْحَجَرِ الْعُیُونُ وَ جُعِلَ لَهُ الْعَصَا الْیَابِسَةُ ثُعْبَاناً تَلْقَفُ ما یَأْفِکُونَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْرَأَ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أَحْیَا الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَنْبَأَهُمْ بِمَا یَأْکُلُونَ وَ مَا یَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِهِمْ وَ مِنْهُمْ مَنِ انْشَقَّ لَهُ الْقَمَرُ وَ کَلَّمَتْهُ الْبَهَائِمُ مِثْلُ الْبَعِیرِ وَ الذِّئْبِ وَ غَیْرِ ذَلِکَ فَلَمَّا أَتَوْا بِمِثْلِ ذَلِکَ وَ عَجَزَ الْخَلْقُ عَنْ أَمْرِهِمْ وَ عَنْ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِهِ کَانَ مِنْ تَقْدِیرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لُطْفِهِ بِعِبَادِهِ وَ حِکْمَتِهِ أَنْ جَعَلَ أَنْبِیَاءَهُ ع مَعَ هَذِهِ الْقُدْرَةِ وَ الْمُعْجِزَاتِ فِی حَالَةٍ غَالِبِینَ وَ فِی أُخْرَى مَغْلُوبِینَ وَ فِی حَالٍ قَاهِرِینَ وَ فِی أُخْرَى مَقْهُورِینَ وَ لَوْ جَعَلَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِمْ غَالِبِینَ وَ قَاهِرِینَ وَ لَمْ یَبْتَلِهِمْ وَ لَمْ یَمْتَحِنْهُمْ لَاتَّخَذَهُمُ النَّاسُ آلِهَةً مِنْ دُونِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَمَا عُرِفَ فَضْلُ صَبْرِهِمْ عَلَى الْبَلَاءِ وَ الْمِحَنِ وَ الِاخْتِبَارِ وَ لَکِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ أَحْوَالَهُمْ فِی ذَلِکَ کَأَحْوَالِ غَیْرِهِمْ لِیَکُونُوا فِی حَالِ الْمِحْنَةِ وَ الْبَلْوَى صَابِرِینَ وَ فِی حَالِ الْعَافِیَةِ وَ الظُّهُورِ عَلَى الْأَعْدَاءِ شَاکِرِینَ وَ یَکُونُوا فِی جَمِیعِ أَحْوَالِهِمْ مُتَوَاضِعِینَ غَیْرَ شَامِخِینَ وَ لَا مُتَجَبِّرِینَ وَ لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ أَنَّ لَهُمْ ع إِلَهاً هُوَ خَالِقُهُمْ وَ مُدَبِّرُهُمْ فَیَعْبُدُوهُ وَ یُطِیعُوا رُسُلَهُ وَ تَکُونُ حُجَّةُ اللَّهِ ثَابِتَةً عَلَى مَنْ تَجَاوَزَ الْحَدَّ فِیهِمْ وَ ادَّعَى لَهُمُ الرُّبُوبِیَّةَ أَوْ عَانَدَ أَوْ خَالَفَ وَ عَصَى وَ جَحَدَ بِمَا أَتَتْ بِهِ الرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ ع لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیى‏ مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ.
قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَعُدْتُ إِلَى الشَّیْخِ أَبِی الْقَاسِمِ بْنِ رَوْحٍ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ مِنَ الْغَدِ وَ أَنَا أَقُولُ فِی نَفْسِی أَ تَرَاهُ ذَکَرَ مَا ذَکَرَ لَنَا یَوْمَ أَمْسِ مِنْ عِنْدِ نَفْسِهِ فَابْتَدَأَنِی فَقَالَ لِی یَا مُحَمَّدَ بْنَ إِبْرَاهِیمَ لَأَنْ أَخِرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفَنِی الطَّیْرُ أَوْ تَهْوِی بِیَ الرِّیحُ فِی مَکانٍ سَحِیقٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقُولَ فِی دِینِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِرَأْیِی أَوْ مِنْ عِنْدِ نَفْسِی بَلْ ذَلِکَ عَنِ الْأَصْلِ وَ مَسْمُوعٌ عَنِ الْحُجَّةِ ص.
( کمال الدین و تمام النعمة ج‏2 ص 508 ح 37 ؛ کتاب الغیبة للحجة، الطوسی , ص , 324 ؛ الإحتجاج على أهل اللجاج،الطبرسی , ج‏2 ص 472)

ترجمه از آقای کمره ای (کمال الدین / ترجمه کمره‏اى ج‏2 ص 185)
محمد بن ابراهیم بن اسحق طالقانى ره گوید: من خدمت شیخ ابو القاسم حسین بن روح قدس اللَّه روحه بودم با جمعى که على بن عیسى قصرى با آنها بود مردى باو رو کرد و گفت من میخواهم از شما چیزى بپرسم فرمود بپرس هر چه خواهى آن مرد گفت بمن بگو حسین بن على (ع) ولى خدا بود؟ گفت آرى گفت بگو بدانم قاتلش دشمن خدا بود؟ گفت آرى آن مرد گفت رواست که خداى عز و جل دشمن خود را بر دوست خود مسلط سازد، ابو القاسم بن روح باو گفت آنچه من بتو میگویم بفهم :
بدان که خداى عز و جل مردم را با مشاهده دیدار طرف خطاب نمیسازد و روبرو بآنها سخن نمیگوید ولى خداى جل جلاله رسولانى از جنس و صنف خودشان بر آنها مبعوث میکند که مانند آنها بشرند و اگر رسولانى غیر از جنس بشر و بصورت دیگر بر آنها فرستد از او بگریزند و از او نپذیرند چون رسولان خدا نزد آنان آمدند و از جنس خود آنها بودند طعام میخوردند و در بازارها میگردیدند باز هم گفتند شما چون ما بشر هستید و از شما نپذیریم تا معجزه‏اى بیاورید که ما آن را نتوانیم آورد و بدانیم که شما از میان ما اختصاص برسالت خدا دارید بعملى که ما بر آن توانائى نداریم و خدا براى آنها معجزاتى قرار داد که بشر از آنها عاجز است یکى از آنها بعد از تبلیغ دعوت طوفان آورد و همه کسانى که طغیان و تمرد کرده بودند غرق کرد و یکى را در آتش انداختند و آتش بر او سرد و سلامت شد و یکى از میان سنک خارا ماده شتر بیرون آورد و از پستانش شیر روان کرد و براى یکى دریا شکافت و از سنک چشمه‏ها روان گردید و عصاى خشک او اژدهائى شد که سحر آنها را بلعید و یکى از آنها کور و برص دار را بهبود کرد و باذن خدا مرده را زنده کرد و از آنچه میخوردند و در خانه‏هاى خود ذخیره میکردند به آنها خبر میداد و براى یکى از آنها ماه شکافت و جاندارانى چون شتر و گرگ با او سخن گفتند چون این کارها را کردند و خلق از آنها عاجز بودند و نتوانستند مانند آن را بیاورند خداى عز و جل از لطفى‏ که ببندگانش دارد و حکمت خود مقدر کرد که پیغمبران با این قدرت و معجزات خود گاهى غالب باشند و گاهى مغلوب، گاهى قاهر و گاهى مقهور و اگر خدا در همه حال آنها را غالب و قاهر مینمود و گرفتارى نداشتند و خوارى نمى‏دیدند مردم در برابر خداى عز و جل , آنها را مى‏پرستیدند و فضیلت صبرشان بر بلا و محنت و امتحان شناخته نمیشد ولى خداى عز و جل احوال آنها را در این باره چون دیگران قرار داد تا در حال محنت و گرفتارى صبر کنند و در حال عافیت و غلبه بر دشمن شکر کنند و در هر حال متواضع باشند و گردن فرازى و تکبر نورزند و مردم بدانند که آنها هم معبودى دارند که او آفریننده و مدبر آنها است و او را بپرستند و از رسولان او فرمانبرند و حجت خدا در باره کسانى که حسد آنها را فرا برد و ادعاى خدائى آنها کند یا از طرف دیگر عناد ورزد و مخالفت و عصیان کند و منکر دستوراتى شود که انبیاء و رسل آوردند تمام گردد تا هر کس هلاک شود از روى بینه باشد و هر کس زنده هدایت شود از روى بینه باشد .
محمد بن ابراهیم بن اسحق گوید : فردا دوباره خدمت شیخ ابو القاسم رفتم و با خود میگفتم آیا آنچه دیروز براى ما گفت از پیش خود گفت؟ بدون پرسش بمن رو کرد و گفت اى محمد بن ابراهیم اگر از آسمان پرتاب شوم و مرا پرنده برباید و باد مرا در دره عمیق افکند دوست‏تر دارم تا در دین خداى عز و جل براى خود از پیش خود چیزى بگویم بلکه این گفتار من مأخوذ از اصل است و مسموع از امام است صلوات اللَّه و سلامه علیه‏.

2 .  مراجعه به امام زمان (ع) و گرفتن پاسخ در مواردی که نایب یا علمای دیگر در خود , توان استنباط پاسخ از متون حدیثی را نمی دیدند . تعبیر حسین بن روح {در بند شماره دو سخن وی را نقل کردیم} که ما پاسخ ها را یا از احادیث می گیریم یا از امام (عج) می شنویم به همین حالت اشعار دارد .
3. تحویل سوالات و خواسته های مکتوب شیعیان به امام عصر (عج) جهت پاسخ . در این شیوه معمولا افراد خواسته ها و سوالات خود را در نامه ای می نوشتند و به گونه ای آن را به دست نایبان می رساندند و آنها نامه ها را خدمت امام می بردند و امام پاسخ ها را ذیل سوالات می نوشتند . این پاسخ ها در منابع حدیثی به توقیعات مشهورند مانند نامه هایی که عبدالله حمیری برای امام زمان (عج) می نوشت .


مهدویت انتظار برای برپایی نظامی شایسته سالار

مهدویت انتظار برای برپایی نظامی شایسته سالار
اندیشه مهدویت در باور شیعی بیش از هر چیز بر رهبری شایستگان و شایسته سالاری در مدیریت جامعه تاکید دارد همچنان که قرآن کریم نیز تاکید دارد ستم پیشگان به خود (آلودگان به گناهان ) و جامعه (ستمکاران در حق مردم ) شایسته امامت نیستند و این امانت هرگز بدانها سپرده نمی شود؛
قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ . (سوره بقرة , آیه 124) .
ترجمه
 خداوند به ابراهیم فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى‏رسد!

چنین سازوکاری برای مدیریت جامعه بشری , بر پیروی توده مردم از انسانهای مهذب و پیراسته از هوی و هوس , آگاه از نیازها و ظرفیتهای گوناگون انسان در ابعاد مادی ومعنوی , خاضع و مطیع در برابر خواسته های آفریدگار جهان و آگاه به نقشه راهی که او برای بندگاه ترسیم کرده , استوار است . در این راستاست که امام از سایر شخصیتها متمایز می شود چه از او دور باشند مانند تمام خلفایی که از بنی هاشم نبودند و و چه نزدیک  مانند بنی عباس و برخی علویان انقلابی که علیه حکومتهای جائر زمان خود قیام کردند.
هر چند بنی عباس با این ادعا که از خاندان پیامبرند حکومت را به دست گرفتند اما خود و حتی دیگر شخصیتهای معاصر آنها توجه داشتند که صلاحیت چنین جایگاهی را ندارند (قرار گرفتن شخصیتهایی چون ابوحنیفه و واصل بن عطاء در جبهه قیام کنندگان علیه عباسیان , موید این ادعاست . کافی ج 5 ص 23 ح 1) .
در این میان برخی از شیعیان و سادات علوی بر این باور بودند که شایستگی خلافت ازآن امیرمومنان علی (ع) بوده و پس از ایشان به خاندانش می رسد از این رو برخی از آنها برای دست یافتن به این جایگاه قیام می کردند و گمان داشتند هر کدام از سادات قیام کند امام است و چنانچه به خلافت برسد شایسته این جایگاه می باشد (اندیشه زیدیه) . این تصور از امامت و قیام , از نوع ادعایی بنی عباس نیز خطرناکتر بود چرا که در صورت عمومی شدن این تصور و پیوستن شیعیان بدین افراد , اندیشه امامت مسخ می شد و گمان می رفت
دو مولفه  ؛ انتساب نسبی به پیامبر ص (سیادت)و قیام علیه حکومت جائر در تحقق مفهوم امامت کافی است در حالی که این مقام , ویژه افراد خاص و شایسته ای است که دارای شرایط و ویژگی های فراوانی چون عصمت و آگاهی کامل از شریعت و انسان باشند. به نظر می رسد مخالفت ائمه با این قیامها در همین راستا و برای جلوگیری از انحراف در مفهوم امامت صورت گرفته است . امری که اگر اتفاق می افتد جبران و اصلاح آن به مراتب سخت تر از انحراف در سازوکار جانشینی پیامبر (ص) (یعنی تبدیل امامت به خلافت ) بود. امام زمان (عج) نیز در توقیعی به تفاوت و تمایز امامان از بستگانشان تاکید دارند (1). بنابر این امامت ازآن شایسته ترین انسانهاست که توان اداره بشر بر اساس قانون الهی را دارند البته در صورتی که آحاد بشر حاضر به پیروی و اطاعت از آنان باشند.
قرآن کریم نیز جامعه مطلوب آرمانی و شایسته وعده را جامعه ای می داند که صالحان و شایستگان در زمین به حاکمیت برسند و اداره جامعه بشری را به عهده بگیرند آنجا که می فرماید :

وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ .( الأنبیاء : 105)
ترجمه
در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتیم: «بندگان شایسته‏ام وارث (حکومت) زمین خواهند شد!»
بنابر این در انتظار موعود , انتظار برپایی نظامی شایسته سالار نهفته است . در این نظام شایستگانی عهده دار امور می شوند که قدرت را در خدمت عدالت و علم را در خدمت تربیت قرار می دهند و راهبرد آنها در این مسیر آیین الهی و شریعت محمدی است .
این نظام فکری در باره امامت چقدر با نظام فکری دیگر نحله ها متفاوت است به ویژه آنکه گمان دارند شریعت محمدی فاقد سازوکار تعیین رهبر است و انتخاب رهبری به سیر حوادث سپرده شده است . از این روست که رهبر جامعه اسلامی گاه با تصمیم گروهی اجتماع کرده در مکانی خاص تعیین می شود وگاه با تعیین خلیفه قبلی و گاهی نیز او می تواند انتخاب خلیفه بعدی را به شورا بسپارد و برای نحوه انتخاب از سوی شورا نیز شرط و شروط بگذارد و گاهی نیز با زور و تصاحب قدرت و گاه با ولیعهدی . در چنین نظام فکری افرادی رهبری جامعه اسلامی را برعهده گرفتند که آشکارا اهل گناه و فسق و فجور بودند و با این حال از سوی مسلمانان لقب امیر مومنان به آنها داده می شد . این  امر در باره امویان روشن است خصوصا آنکه قیام مردم مدینه علیه یزید به همین خاطر بود . اما نکته عبرت انگیز در خصوص عباسیان است زیرا آنان با این که خود را از خاندان پیامبر (ص) می دانستند و برای خود شایستگی خلافت قائل بودند از ثروت و قدرت دستگاه خلافت برای ارضای شهوات و امیال نفسانی خود استفاده می کردند . گزارش های فراوانی از هوسرانی ها و جلسات میگساری و لهو و لعب آنان در منابع تاریخی وجود دارد که به دو مورد صریح و شگفت انگیز اشاره می کنیم .
-  نخستین مورد در باره متوکل عباسی است که در دوره امام هادی (ع) به خلافت رسید . جلسات میگساری او و درخواستش از امام هادی (ع) برای نوشیدن شراب و خودداری امام و خواندن اشعاری انذار دهنده نسبت به عاقبت حاکمان فاسق در منابع تاریخی انعکاس یافته است . تعبیر «ان امیر المومنین سکران ؛یعنی امیر مومنان مست هستند » در باره متوکل گزارش است . در این باره یاداشتی با عنوان «سرانجام یک انحراف» در همین وبگاه نوشته شده که می توانید مراجعه کنید .
http://noktenegar.parsiblog.com/Posts/123
- دومین مورد در باره خلیفه معتمد عباسی است . ذهبی در کتاب « العبر فی خبر من غبر» در باره وی می نویسد :
عن أحمد بن یزید قال کنا عند المعتمد وکان کثیر العربدة إذا سکر فذکر حکایة.( العبر فی خبر من غبر ج 2ص 67)
ترجمه
احمد بن یزید می گوید : ما از نزدیکان معتمد بودیم او وقتی مست می شد خیلی عربده می کشید .

این تجربه طولانی در مدیریت جامعه اسلامی و حاکم شدن افرادی با مشخصات یاد شده تلنگر و هشداری است بر اندیشمندان و عالمان مسلمان که در این باره تامل کند و بیندیشند که آیا به راستی می توان باور کرد شریعت محمدی  فاقد سازوکار رهبری بوده است .

.................
پاورقی
1. الغیبة , الشیخ الطوسی ,  ص 287 ح 246 :  وبهذا الاسناد ، عن أبی الحسین محمد بن جعفر الأسدی رضی الله عنه ، عن سعد بن عبد الله الأشعری قال : حدثنا الشیخ الصدوق أحمد بن إسحاق بن سعد الأشعری رحمه الله ، أنه جاءه بعض أصحابنا یعلمه أن جعفر بن علی کتب إلیه کتابا یعرفه فیه نفسه ، ویعلمه أنه القیم بعد أخیه , وأن عنده من علم الحلال والحرام ما یحتاج إلیه وغیر ذلک من العلوم کلها . قال أحمد بن إسحاق : فلما قرأت الکتاب کتبت إلى صاحب الزمان علیه السلام وصیرت کتاب جعفر فی درجه ، فخرج الجواب إلی فی ذلک . بسم الله الرحمن الرحیم أتانی کتابک أبقاک الله... ثم قبضه صلى الله علیه وآله وسلم حمیدا فقیدا سعیدا ، وجعل الامر [ من ] بعده إلى أخیه وابن عمه ووصیه ووارثه علی بن أبی طالب علیه السلام ثم إلى الأوصیاء من ولده واحدا واحدا ، أحیى بهم دینه ، وأتم بهم نوره ، و جعل بینهم وبین إخوانهم و بنی عمهم والأدنین فالأدنین من ذوی أرحامهم فرقانا بینا یعرف به الحجة من المحجوج ، والامام من المأموم . بأن عصمهم من الذنوب ، وبرأهم من العیوب ، وطهرهم من الدنس ، ونزههم من اللبس ، وجعلهم خزان علمه ، ومستودع حکمته ، وموضع سره ، وأیدهم بالدلائل ، ولولا ذلک لکان الناس على سواء ولادعى أمر الله عز وجل کل أحد ، ولما عرف الحق من الباطل ، ولا العالم من الجاهل . وقد ادعى هذا المبطل المفتری على الله الکذب بما ادعاه ، فلا أدری بأیة حالة هی له رجاء أن یتم دعواه ، أبفقه فی دین الله ؟ فوالله ما یعرف حلالا من حرام ولا یفرق بین خطأ وصواب ، أم بعلم فما یعلم حقا من باطل ، ولا محکما من متشابه ولا یعرف حد الصلاة ووقتها ، أم بورع فالله شهید على ترکه الصلاة الفرض أربعین یوما ، یزعم ذلک لطلب الشعوذة ، ولعل خبره قد تأدى إلیکم ، وهاتیک ظروف مسکره منصوبة ، وآثار عصیانه لله عز وجل مشهورة قائمة ، أم بآیة فلیأت بها ، أم بحجة فلیقمها ، أو بدلالة فلیذکرها.


تشکیل کار گروه تالیف در سده چهارم

تشکیل کار گروه تالیف در سده چهارم
امروزه در حوزه های مختلف دانش , شاهد تشکیل موسسات , گروه ها و واحدهای پژوهشی گوناگون هستیم که هرکدام در یک عرصه علمی مشغول پژوهشند و در این راستا از توان مجموعه ای از پژوهشگران بهره می برند . برخی بر این باورند که در دنیای معاصر علوم گسترش یافته اند و نباید انتظار داشت چون گذشته توان فردی افراد از عهده پژوهش های امروزی برآید . با این حال باید توجه داشت که بهره گیری از توان گروه , ضریب موفقیت تحقیق را بالاتر می برد و می توان گفت روی آوردن بدین شیوه نتیجه تجربه و پیشرفت مدنی جوامع بشری است و هر جامعه ای که از نشاط , رشد و پویایی علمی برخوردار باشد به طور طبیعی به شیوه های کامل تر پژوهش رهنمون می شود . افزون بر جوامع معاصر که نمونه های فراوانی از ابداع شیوه های پژوهشی دارند در جوامع پیشین نیز نمونه های یافت می شوند . در سده های چهار و پنج هجری که دنیای اسلام عصر طلایی علمی خود را طی می کرد میزان کمک های مالی به دانشمندان , آمار تالیفات و تحقیقات و همچنین کیفیت آنها به مراتب از سده های ششم به بعد , بهتر بود . برای نمونه می توان به تشکیل یک کارگروه علمی برای تالیف تفسیری جامع برای قرآن اشاره کرد .
تشکیل این کار گروه در دوره حکومت آخرین بازمانده سلسله صفاریان است که محدوه شهر سجستان را در اختیار داشت . از این حاکم صفاری با عنوان پادشاه محدث و فقیه یاد شده که نسبت به اهل علم عنایت و توجه فراوانی داشته است .
ذهبی در کتاب سیر اعلام النبلاء در شرح حال او می نویسد :
پادشاه سجستان : پادشاه محدث حاکم سجستان , خلف بن أحمد بن محمد بن اللیث سجستانی فقیه از تبار پادشاهان که به اهل علم عنایت و توجه فراوانی داشت . او متولد سال 329 بود.... حکومت او ادامه داشت تا این که در سال 393 سلطان محمود غزنوی سجستان را محاصره کرد و بر او سخت گرفت و او پس گرفتن امان شهر را تسلیم کرد . سلطان محمد او را با احترام روانه گرگان کرد اما پس از آن که خبر رسید مکاتباتی با سلطان ماوراء النهر دارد وی را زندانی کرد و او در سال 399 در زندان درگذشت .
وی در دوران حکومتش فرد بخشنده , نیکوکار و با فضیلتی بود . او عده ای از پیشگامان علوم در روزگار خود را گرد آورد تا تفسیری بزرگ که دربردارنده اقوال مفسران , قاریان , نحویان و محدثان است را تالیف کنند . ابو نضر در کتاب «الیمینی » می نویسد : شنیده ام وی {پادشاه سجستان} در هفته بیست هزار دینار برای تالیف این تفسیر جامع هزینه می کرده است . کار نسخه برداری از نوشته های این گروه در نیشابور صورت گرفت و تمام عمر نسخه بردار صرف آن شد .
متن خبر
سیر أعلام النبلاء : ملک سجستان  الملک المحدث ، صاحب سجستان ، خلف بن أحمد بن محمد بن اللیث ، السجستانی الفقیه ، من جلة الملوک ، له إفضال کثیر على أهل العلم . مولده فی سنة ست وعشرین وثلاث مئة . وسمع من : محمد بن علی المالینی صاحب عثمان بن سعید الدارمی ، ومن عبد الله بن محمد الفاکهی المکی ، وأبی علی بن الصواف ، وعلی بن بندار الصوفی . روى عنه : أبو عبد الله الحاکم ، وأبو یعلى بن الصابونی ، وطائفة . وانتخب علیه الدارقطنی . وامتدت دولته ، ثم حاصره السلطان محمود بن سبکتکین ، فی سنة ثلاث وتسعین ، وآذاه ، وضیق علیه ، فنزل بالأمان إلیه ، فبعثه مکرما فی هیئة جیدة إلى الجوزجان ، ثم بعد أربع سنین وصف للسلطان أنه یکاتب سلطان ما وراء النهر أیلک خان ، فضیق علیه .
وکان فی أیامه ملکا جوادا مغشی الجناب ، مفضلا محسنا ممدحا ، جمع عدة من الأئمة على تألیف تفسیر عظیم حاو لأقوال المفسرین والقراء والنحاة والمحدثین . فقال أبو النضر فی کتاب " الیمینی " : بلغنی أنه أنفق علیهم فی أسبوع عشرین ألف دینار . قال : والنسخة به بنیسابور تستغرق عمر الناسخ ... توفی فی السجن فی رجب ، سنة تسع وتسعین وثلاث مئة ، وورثه ابنه أبو حفص . قال الحاکم : قرأت علیه ببخارى انتخاب الدارقطنی له ، ومات شهیدا فی الحبس ببلاد الهند . (آدرس : سیر أعلام النبلاء الذهبی , ج 17  ص 116 شماره 76 .)

ملک شاه سیستانی از نویسندگان سده دهم نیز در این باره می نویسد :
امیر «خلف» از اکابر ملوک جهان بود، و بکرم و سخاوت و شجاعت و بذل مال و علم و ادب و فصاحت و بلاغت موصوف، و شعراى زمان از عرب و عجم به مدح طرازى او مشعوف بوده، فضلاى جهان دیباچه تصانیف خود بنام نامى او تزئین میدادند، و از فواید احسان و انعام او بهره‏ور بودند.
و اکابر علما را جمع نموده تا در تفسیر قرآن تصنیف مستوفى نمودند مشتمل بر اقاویل مفسران و تاویل متقدمان. امثال و ابیات موشح در آن نسخه معتبر گنجانیده و داد بلاغت داده. بیست هزار دینار رعایت مصنفان و مؤلفان آن تفسیر نموده و نسخه این تفسیر در مدرسه صابونى نیشابور مخزون بود، در قضیه غزوان‏ نسخه را از مدرسه بردند و در اصفهان در میان کتب آل خجند، صاحب تصنیف ترجمه یمینى آن کتاب را دیده و یحتمل که هنوز در عراق آن تفسیر باشد و در خراسان بواسطه آنکه در هرقرن نزول اتراک ماوراء النهر واقع میشود، رطب و یابس و قلیل و کثیر خراسان را درهم مى‏نوردند، اکثر نسخهاى معتبر مفقود الاثر است. و گویند آن تفسیر صد مجلد است به قطعى که برطبق کاغذ سمرقندى دو ورق میشود. و حصول آن تفسیر در عهدى میسر نیست، نوشتن آن نسخه به سالهاى دراز و عمر خضر ممکن است. خوشا وقت دولتمندى که از شوق احسان او فضلاى زمان چنین نسخه تألیف و تصنیف نمایند.
آدرس : احیاء الملوک( تاریخ سیستان تا عصر صفوى)  ص 67 , ملک شاه حسین بن ملک غیاث الدین محمد بن شاه محمود سیستانى‏(م قرن 10 ق‏) ,محقق / مصحح: منوچهر ستوده‏.






در این وبلاگ
در کل اینترنت