نکته نگار

شایستگی هدایت خلق ازآن متواضع ترین انسان در برابر خدا

 شایستگی  هدایت  خلق ازآن  متواضع ترین انسان در برابر خدا

زمانی در مورد زندگی امام هادی علیه السلام مطالعه می کردم که به حدیث ذیل برخوردم و مفهوم حدیث برایم روشن نبود ؛

الکافی : علی بن إبراهیم ، عن محمد بن عیسى ، عن أبی الفضل الشهبانی ، عن هارون ابن الفضل قال : رأیت أبا الحسن علی بن محمد فی الیوم الذی توفی فیه أبو جعفر علیه السلام فقال : إنا لله وإنا إلیه راجعون ، مضى أبو جعفر علیه السلام ، فقیل له : وکیف عرفت ؟ قال : لأنه تداخلنی ذلة لله لم أکن أعرفها.[1]

ترجمه
هارون بن فضل می گوید : در روز رحلت امام جواد علیه السلام در مدینه بودم و امام هادی را دیدم که آیه استرجاع را می خواند ( این آیه به هنگام آگاه شدن از مصیبت مرگ عزیزان خوانده می شود ) و می فرماید امام جواد درگذشت . گفتم (پدرتان  در بغداد هستند ) شما چگونه از مرگ ایشان با خبر شدی ؟ فرمودند :  به این دلیل (می گویم پدرم درگذشته و امامت به من رسیده ) که در خود احساس ذلتی نسبت به خدا می یابم که تا کنون برایم شناخته شده نبود .
با دیدن این حدیث ، این سوال برایم پیش آمد که احساس ذلت در برابر خدا چه ربطی به مقام امامت رسیدن  دارد . کلید واژه های این حدیث را در نرم افزارها  جستجو کردم ولی مانند این عبارت را در مورد دیگر ائمه نیافتم اما پس از مدتی به حدیثی از امام رضا بر خوردم که در آن بالاترین حالت تواضع در برابر خدا را یکی از علائم امامت شمرده بودند ؛
الامام الرضا : للامام علامات یکون أعلم الناس ، وأحکم الناس ، وأتقى الناس ، وأحلم الناس ، وأشجع الناس وأسخى الناس ، وأعبد الناس ، ...ویکون أشد الناس تواضعا لله جل ذکره ، ویکون آخذ الناس بما یأمر به وأکف الناس عما ینهى عنه ، ویکون دعاؤه مستجابا ....[2]
ترجمه
امام رضا فرمودند : در فرد امام نشانه هایی وجود دارد که دلالت بر امام بودن وی دارد : امام در دانایی ، داوری ، تقوا ، بردباری ، شجاعت ، سخاوت و بندگی ، سرآمد تمام بندگان است ... همچنین تواضع و فروتنی او در برابر خدا از همه مردم بیشتر است و چنان که پایندیش به معروف ها -که مردم را بدانها امر می کند – از همگان فزون تر و پرهیزش از منکرها از همه فراوان تر است . از نشانه های دیگر او ، مستجاب بودن دعای اوست ....
بدین ترتیب روشن شد که احساس ذلت و تواضع شدید در برابر خدا از نشانه های به امامت رسیدن امامان بوده و امام هادی با مشاهده این حالت در خود متوجه شدند که پدر بزرگوارشان از دنیا رفته و امامت به ایشان رسیده است .
علاوه بر روایت امام رضا در خصوص تواضع شدید امامان در برابر خدا ، روایات دیگری نیز از ائمه رسیده که دلیل انتخاب حضرت موسی  به مقام رسالت و نبوت همین روحیه شدت تواضع و احساس ذلت در برابر خدا بوده است و خداوند به حضرت موسی فرموده است : من بدین خاطر تو را به رسالت و هم کلامی خودم انتخاب کردم که تو را متواضع ترین فرد در برابر خودم یافتم [3].

 پاورقی--------------------------------------------------------------------------------

[1] . الکافی ج 1  ص 381ح5 ،بصائر الدرجات ص 487ح 3و5 ، دلائل الامامة ص 415ح 378 / 11 ، نوادر المعجزات ص 190.
[2]  . من لا یحضره الفقیه ج 4 ص 418 ، معانی الأخبار ص 102، عیون أخبار الرضا (ع) ج 2  ص 192، الخصال  ص 527 ، الاحتجاج ج 2  ص 231 .  
[3]  . الکافی ج 2  ص 123ح 7 : علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن علی بن یقطین ، عمن رواه عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) قال : أوحى الله عز وجل إلى موسى ( علیه السلام ) أن : یا موسى أتدری لم اصطفیتک بکلامی دون خلقی ؟ قال : یا رب ولم ذاک ؟ قال : فأوحى الله تبارک وتعالى إلیه أن یا موسى إنی قلبت عبادی ظهرا لبطن ، فلم أجد فیهم أحدا أذل لی نفسا منک ، یا موسى إنک إذا صلیت وضعت خدک على التراب - أو قال : على الأرض .

علل الشرائع ج 1  ص 56 ح 2 –  : حدثنا محمد بن الحسن رحمه الله قال : حدثنا محمد بن الحسن الصفار عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب ، عن محمد بن سنان ، عن إسحاق بن عمار قال : سمعت أبا عبد الله علیه السلام یقول : إن موسى علیه السلام : احتبس عنه الوحی أربعین أو ثلاثین صباحا ، قال فصعد على جبل بالشام یقال له : أریحا ، فقال : یا رب ان کنت حبست عنی وحیک وکلامک لذنوب بنی إسرائیل ، فغفرانک القدیم قال فأوحى الله عز وجل إلیه یا موسى بن عمران أتدری لم اصطفیتک لوحیی وکلامی دون خلقی ؟ فقال لاعلم لی یا رب ، فقال : یا موسى إنی أطلعت إلى خلقی إطلاعة فلم أجد فی خلقی أشد تواضعا لی منک ، فمن ثم خصصتک بوحیی وکلامی من بین خلقی . قال وکان موسى علیه السلام : إذا صلى لم ینفتل حتى یلصق خده الأیمن بالأرض والأیسر . 


اظهار نظری خلاف انتظار

اظهار نظری خلاف انتظار
 امام هادی (ع) در سال  234  هجری قمری به شهر سامرا که در آن زمان پایتخت دولت عباسیان بود فرا خوانده شدند و تا آخر عمر در این شهر به صورت یک تبعیدی و تحت نظر مستقیم دربار زندگی کردند و پیوسته با مزاحمتها ، دستگیری ها و جلب و احضار و آزار حکومت روبرو بودند . در این دوران شهر سامرا تازه ساخته شده  بود و هر روز بر رونق و آبادنی آن افزوده می شد . با توجه به شرایط سخت ایشان در این دوران و رونق ظاهری شهر سامرا انتظار این بود که اگر بخواهند در مورد این شهر اعلام نظر کنند ،  اظهار نارضایتی از حضور در این شهر نمایند و از سوی دیگر آبادانی و توسعه بیشتر شهر را پیش بینی کنند . اما با کمال تعجب سخنی از ایشان نقل شده که هم از اظهار رضایت ایشان از این شهر حکایت دارد و هم نسبت به آینده شهر اظهار می دارند که خراب و متروک خواهد شد .
این سخن ایشان در کتاب امالی شیخ طوسی (م 460 )  چنین آمده است ؛
المنصوری ، عن عم أبیه ، قال : قال یوما الامام علی بن محمد ( علیهما السلام ) : یا أبا موسى ، أخرجت إلى سر من رأى کرها ، ولو أخرجت عنها خرجت کرها . قال : قلت : ولم یا سیدی ؟ قال : لطیب هوائها وعذوبة مائها وقلة دائها . ثم قال : تخرب سر من رأى حتى یکون فیها خان ، وبقال للمارة ، وعلامة تدارک خرابها تدارک العمارة فی مشهدی من بعدی .(امالی شیخ طوسی ص 281 ح 545)
ترجمه
راوی می گوید:  امام هادی (ع) روزی به من فرمودند : من به زور و با نارضایتی به سامرا آورده شدم و اگر قرار باشد از این شهر  بروم باز هم  به زور و با نارضایتی خواهد بود . عرض کردم چرا ؟ فرمودند : به خاطر هوای پاکیزه و آب گوارا و کمی بیماری در آن . سپس فرمود : روزی خواهد رسید که تمام سامرا خراب شود و به جز یک مسافر خانه و یک بقالی برای رهگذران چیزی در آن باقی نماند . شروع ساختمان بر روی محل قبر من ، نشانه آغاز خرابی در آن ، خواهد بود .
نکات قابل توجه در این حدیث 
نکته اول  : امام هادی با این که در سامرا تبعیدی بودند و با آزار و اذیت حکومت روبرو بودند با این حال در هنگام داوری در باره شهر به ویژگی های ارزشمند شهر اشاره می کنند و از این فرصت برای تبیین برخی مولفه های رضایتمندی از محیط زندگی ، استفاده می کنند . از نگاه اخلاقی نیز این سخن ایشان به معنای عدم انفعال در برابر تلخی ها و از دست ندادن روحیه انصاف  در داوری است . گفتنی است محتوی این نکته در یاداشت های قبلی تحت عنوان «مولفه های رضایتمندی از محیط زندگی »  آمده است .
نکته دوم : خبر دادن امام از خرابی سامرا در آینده - که در زمان آبادانی و رونق آن بیان شده - خبری غیبی است که باید دید چه زمانی تحقق یافته است . نکته قابل توجه در این خبر غیبی تصریح نویسندگان سده های بعد  به وقوع چنین خرابی در سامراست .
یاقوت حموی (م 626) در  معجم‏البلدان (ج‏3 ص176 ) در باره سامرا می نویسد :
سامرا  از دوران معتصم که بنیان نهاده شد تا اواخر دوره منتصر پیوسته در حال توسعه و آبادانی بود . با روی کار آمدن مستعین و پدید آمدن اختلافات بین امیران ترک لشکر خلافت ، عظمت این شهر رو به افول نهاد و سر انجام در دوره معتضد (به خلافت رسیده در سال 279) به طور کامل از دولتیان خالی شد و مرکز خلافت از سامرا به بغداد منتقل شد و این شهر به گونه ای رو به خرابی نهاد که فقط سرداب غیبت { که محل قبر امام هادی نیز هست } و محله ای دورتر از آن به نام کرخ سامرا باقی ماند و باقی شهر به گونه ای خراب شد که بیننده از دیدن آن به وحشت می افتاد . این خرابی دهشتناک پس از آن اتفاق افتاد که زمانی در روی زمین شهری زیباتر و بزرگتر و وسیعتر و آرامش بخش تر از آن  وجود نداشت  پس منزه است خدایی که نه زوال می پذیرد و نه دگرگون می شود . مهلبی در کتابش می نویسد : من از نماز صبح به بعد وارد یکی از خیابانهای سامرا شدم  و تا ظهر در این خیابان حرکت می کردم ولی اثری از خانه سالم ندیدم  . فقط دیوار خانه ها باقی مانده بود و از در و سقف آنها خبری نبود . بعد از ظهر نیز مسیر را ادامه  دادم  تا این که به معدودی ساختمان سالم رسیدیم . روز بعد نیز در شهر گشتیم و تا ظهری اثری از خانه سالم ندیدیم . شکی نیست که محدوه ساختمانی این شهر به بیش از هشت فرسخ می رسید .
متن کتاب معجم البلدان
و لم تزل کل یوم سر من رأى فی صلاح و زیادة و عمارة منذ أیّام المعتصم و الواثق إلى آخر أیّام المنتصر ابن المتوکل، فلمّا ولی المستعین و قویت شوکة الأتراک و استبدوا بالملک و التولیة و العزل و انفسدت دولة بنی العبّاس لم تزل سر من رأى فی تناقص للاختلاف الواقع فی الدولة بسبب العصبیة التی کانت بین أمراء الأتراک إلى أن کان آخر من انتقل إلى بغداد من الخلفاء و أقام بها و ترک سر من رأى بالکلیة المعتضد باللّه أمیر المؤمنین کما ذکرناه فی التاج و خربت حتى لم یبق منها إلا موضع المشهد الذی تزعم الشیعة ان به سرداب القائم المهدی و محلّة أخرى بعیدة منها یقال لها کرخ سامراء و سائر ذلک خراب یباب یستوحش الناظر إلیها بعد أن لم یکن فی الأرض کلّها أحسن منها و لا أجمل و لا أعظم و لا آنس و لا أوسع ملکا منها، فسبحان من لا یزول و لا یحول، و ذکر الحسن بن أحمد المهلبی فی کتابه المسمّى بالعزیزی قال: و أنا اجتزت بسر من رأى منذ صلاة الصبح فی شارع واحد مادّ علیه من جانبیه دور کأن الید رفعت عنها للوقت لم تعدم إلّا الأبواب و السقوف، فأمّا حیطانها فکالجدد، فما زلنا نسیر إلى بعد الظهر حتى انتهینا إلى العمارة منها، و هی مقدار قریة یسیرة فی وسطها، ثمّ سرنا من الغد على مثل تلک الحال فما خرجنا من آثار البناء إلى نحو الظهر، و لا شک أن طول البناء کان أکثر من ثمانیة فراسخ.

علاوه بر یاقوت در معجم البلدان ، نویسنده دیگری به نام سمعانی (م 562) در کتاب الانساب خود از خرابی سامرا گزارش کرده است . وی می نویسد :
شهر سامرا را معتصم بنا نهاد تا این که خلفای بعد از وی دوباره مرکز خلافت را به بغداد منتقل کردند . اکنون اکثر قسمت های این  شهر خراب است و فقط بخش اندکی سالم باقی مانده است .
متن کتاب الانساب
بلدة على دجلة فوق بغداد بثلاثین فرسخا یقال لها سرمن‏رأى  فخففها الناس و قالوا سامراء ، و بها السرداب المعروف فی جامعها الّذی تزعم الشیعة أن مهدیهم یخرج منه،  و قد ینسبون إلیها بالسرّمرّى أیضا، و قیل إنها مدینة بناها سام فقیل بالفارسیة سام را  أی هی لسام، و قیل بل هو موضع وضع علیه الخراج فقالوا بالفارسیة: سآامره ، أی هی موضع الحساب، و خربت هذه البلدة، ثم بناها المعتصم لما ضاق  بغداد عن عسکره، و کان إذا رکب یموت جماعة من الصبیان و العمیان و الضعفاء لازدحام الخیل و ضغطها  و وطئها ، فاجتمع أهل الخیر على باب المعتصم و قالوا: إما أن تخرج من بغداد فان الناس قد تأذوا بعسکرک أو نحاربک! فقال: کیف تحاربونى؟ قالوا: نحاربک بسهام السحر- یعنى الدعاء ، فقال المعتصم: لا طاقة لی بذلک! و خرج من بغداد و بنى سرمن‏رأى و سکنها ، و کان الخلفاء بعده یسکنونها إلى أن انتقلوا  بعد ذلک إلى بغداد ، و الساعة قد خرب أکثرها و لم یبق بها إلا جمع یسیر .
آدرس : الأنساب،ج‏7،ص:28
مشخصات نشر: الأنساب، أبو سعید عبد الکریم بن محمد بن منصور التمیمی السمعانى (م 562)، تحقیق عبد الرحمن بن یحیى المعلمى الیمانى، حیدر آباد، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، ط الأولى، 1382/1962.ُُُُُُُُُّّّّّّّّّ                  

 


بالاتر بودن شان داوری از وکالت

بالاتر بودن شان داوری از وکالت
کتاب اخبار القضاة وکیع  در شرح حال قاضی القضات  دوران هارون الرشید نکته ای  دارد که قابل تامل است . این قاضی عبد الله بن سوار است که در سال 192 به قضاوت رسید و تا زمان به حکومت رسیدن مامون بر سر کار باقی بود . محمد بن  عمر عنبری نقل می کند که روزی وزیر دربار هارون یعنی فضل بن ربیع به او نامه ای نوشت و از قاضی مزبور تقاضا کرد که وکیلش شود و ملکی را به وکالت برایش خریداری کند . قاضی در پاسخ نوشت : قضاء و داوری به وکالت آلوده نمی شود  . و بدین ترتیب از پذیرش  وکالت وزیر خودداری کرد .
این گفته قاضی القضات سده دوم هجری جای تامل دارد به خصوص برای وکلای امروزی دادگستری که شغل وکالت دارند و بیشتر برای آن دسته از حقوق دانانی که از کار قضاوت انصراف می دهند و به خاطر بی دردسر بودن وکالت و درآمد خوب،  سراغ وکالت می روند. این در حالی است که شان قضاوت به مراتب بالاتر از وکالت است  هر چند که مسولیت قاضی نیز بسیار سنگین است .
متن کتاب
اخبار القضاة  :  عبد الله بن سوار بن عبد الله بن قدامة ابن عنزة العنبری یکنى أبا سوار. 
فیما أخبرنی معاذ بن المثنى العنبری، ولاه الرشید سنة اثنین وتسعین ومائة ... فلم یزل عبد الله بن سوار قاضیاً إلى أن توفی هارون سنة ثلاثین وتسعین، وإسحاق بن عیسى على الصلاة والأحداث، فخطب عبد الله بن سوار خطبة تناول فیها المأمون، وقرظ محمداً، فکان ذلک مما أضغن المأمون علیه، وقتل محمد بن هارون لیلة الخمیس، لخمس بقین من المحرم سنة ثمان وتسعین ومائة، وخلص الأمر للمأمون، وولى إسماعیل بن جعفر، ففوض عزل عبد الله بن سوار إلیه، فعزله عزلاً غلیظاً، ختم علیه کتبه ثم حولها عنه، وخافه ابن سوار فی أکثر ما صنع، واجتمعت إلیه عشیرته، ففرقهم عن نفسه، ولم یزد إسماعیل فی صرفه على ما صنع من ختمه علیه، وتحویله کتبه عن داره.
أخبرنی إبراهیم بن أبی عثمان، عن العباس بن میمون، قال: سمعت محمد بن عمر العنبری یقول: کتب الفضل بن الربیع إلى عبد الله بن سوار لیشتری له ضیعة، فکتب إلیه: أن القضاء لا یدنس بالوکالة.
آدرس : اخبار القضاة ، وکیع ،  ج 2 ص 156 .


تعبیر قرآنی اولوا العزم و پیام های امروزی آن

تعبیر قرآنی اولوا العزم  و پیام های امروزی آن

این مقاله  تابستان امسال(1388) در  ماهنامه کوثر شماره 78 چاپ شده است.

اصطلاح مشهور «پیامبران اولوا العزم» برگرفته از قرآن کریم  است که در آیه سی وپنج  سوره احقاف خطاب  به پیامبر اکرم (ص) فرموده است  : پس صبر کن چنان که «پیامبران اولوا العزم » صبر کردند .   اولوا العزم  یعنی  صاحبان عزم . از این تعبیر قرآن پیداست که همه پیامبران صاحب  عزم راسخ نبوده اند چنان که خود قرآن در باره حضرت آدم ابو البشر می فرماید :

وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً .  ما پیش از این از آدم عهد و پیمان گرفتیم اما او عهد خود را فراموش کرد و ما او را در ایستادگی بر سر این پیمان ,  صاحب عزم نیافتیم [1] .  

اکنون نگاهی داریم به مضمون این آیه ( آیه سی و پنجم  سوره الأحقاف ) . خداوند در این آیه خطاب به پیامبر می فرماید :« فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ . پس صبر کن آن گونه که پیامبران «اولو العزم» صبر کردند، و براى (عذاب) آنان شتاب مکن! هنگامى که وعده‏هایى را که به آنها داده مى‏شود ببینند، احساس مى‏کنند که گویى فقط ساعتى از یک روز (در دنیا) توقّف داشتند این ابلاغى است براى همگان .  آیا جز قوم فاسق هلاک مى‏شوند؟! »

چنان که می بینیم  خداوند از پیامبر اکرم (ص) خواسته در کار دعوت مردم  صبوری پیشه  کند  همان گونه که پیامبران نستوه و صاحب عزم راسخ  چنین بودند . بنابر این در این آیه خواسته شده ایشان در کار دعوت پایدار باشد  و در پی انکار و کفر مردم عصر خود  , عذاب و نابودی آنان را از خدا نخواهد چرا که سنت خداوند براین قرار گرفته که افراد عقوبت کفر خود را در آخرت ببینند[2] و در این دنیا فرصت انتخاب صراط مستقیم ِ پرهیزکاری یا مسیر انحرافی فسق و فجور را داشته باشند[3] و درجه وجایگاه خود را تعیین کنند [4] . از این رو برای پیامبران شایسته است که در راستای این سنت خداوندی به کار دعوت بپردازند و در برابر انکارها و سختی های دعوت  صبور باشند . قرآن کریم علاوه بر اینجا در آیه چهل و هشتم سوره قلم نیز  پیامبر (ص) توصیه کرده در برابر انکار منکران صبر پیشه کند و عذاب آنان را از خداوند نخواهد , امری که یونس پیامبر آن را رعایت نکرد و در این آیه به طور ضمنی مورد انتقاد قرار گرفته است [5]یعنی  عزم راسخ از خود نشان نداده است   .  
واژه «عزم »در جاهای دیگر قرآن نیز قرین صبر در برابر امور سخت قرار گرفته است  و قرآن کریم این گونه صبر پیشگی را از عزائم امور شمرده است ؛
·        وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ  وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ .  إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ   وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ[6] .

و کیفر بدى، به بدیی مانند خودش است  و کسى که از کیفر دادن خود داری ورزد (گذشت کند ) و درستکاری پیشه کند ,  پاداشش به عهده خدا است که او ستمگران را دوست نمى‏دارد و کسى که پس از ستم کشیدن انتقام گیرد بر او هیچ گونه ایرادی  نیست . ایراد  بر کسانى است که به مردم ظلم مى‏کنند، و بدون داشتن بهانه‏اى و حقى مى‏خواهند در زمین فساد و ظلم کنند، آنان عذابى دردناک دارند. البته اگر کسى صبر کند و گذشت کند ، (بداند که ) هر آینه این نوع رفتار از عزائم امور است (از امور پولادین است )  .
·        یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ [7]. پسرم! نماز را بر پا دار، و امر به معروف و نهى از منکر کن، و در برابر مصائبى که به تو مى‏رسد با استقامت و شکیبا باش که این کار از عزائم امور است (از امور پولادین است )  .
و جالب آن که در سوره آل عمران امت پیامبر را مورد خطاب قرار داده و در خواست می کند در برابر ناملایمات و سخنان و کارهای آزار دهنده اهل کتاب و مشرکان صبر توام با پرهیزگاری داشته باشند ؛

·        لَتُبْلَوُنَّ فی‏ أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ [8]. بطور مسلم در اموال و نفوس خود آزمایش مى‏شوید و از آنها که پیش از شما کتاب (آسمانى) داده شدند (یعنى یهود و همچنین) از آنها که راه شرک پیش گرفتند سخنان آزار دهنده فراوان خواهید شنید، و اگر استقامت کنید و تقوى پیشه سازید (شایسته‏تر است) زیرا اینها  از عزائم امور است (از امور پولادین است ) .

در آیات فوق  تعبیر « إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ »  برای صبوری در  امور  ذیل به کار رفته است  ؛

1 . صبوری در برابر بدی و ستم دیگران و درگذشتن از ستمکار .

2 . صبوری در برابر مصیبتها .

3 . صبوری در برابر سخنان آزار دهنده  مشرکان و اهل کتاب و در پیش گرفتن پرهیزگاری .

 تا اینجا گفتیم که با توجه به آیات قرآن کریم شماری از پیامبران دارای عزم راسخ و روحیه صبر پیشگی عالی بودند که در برابر انکار کافران و آزار و اذیت آنان صبوری پیشه می کردند و از دعوت آنان به خداوند باز نمی ایستادند و از خداوند , عذاب امت خود را در خواست نمی کردند .  در قرآن از این پیامبران نستوه به عنوان « اولوا العزم »  یاد شده ولی  نامی برده نشده است . اما در روایات تفسیری سعی بر این است که منظور از آنان مشخص شود  هم به توصیف و هم به نام . در برخی روایات توضیح داده شده که منظور از  اولو العزم  , پیامبرانی  هستند که صاحب شریعت و کتاب آسمانی بوده اند  . روایاتی که در تبیین مفهوم اولو العزم به عدد و  صاحب شریعت بودن و صاحب کتاب بودن آنها اشاره کرده اند عبارتند از :

1. امام باقر علیه السلام می فرمایند[9] : پیامبران اولو العزم پنج نفرند : نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین.

2. امام صادق علیه السلام فرمودند [10]: سرور پیامبران و فرستادگان پنج نفرند، و آنان رسولان اولو العزم هستند و سنگ آسیا[ى نبوّت ]بر محور آنها مى چرخد : نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمّد، درود و صلوات خدا بر او و خاندان او و بر همه پیامبران باد.

3. سماعة بن مهران می گوید [11]:از امام صادق علیه السلام درباره آیه «فاصبر کما صبر اولو العزم من الرسل» سؤال کردم، حضرت فرمود : [پیامبران اولو العزم عبارتند از : ]نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمّد صلى اللّه علیه و آله و علیهم. عرض کردم : این ها چرا اولو العزم شدند؟ فرمود : چون نوح با کتاب و شریعتى مبعوث شد و هر پیغمبرى که بعد از نوح آمد همان کتاب و شریعت و راه نوح را دنبال کرد، تا آن گاه که ابراهیم علیه السلام با صُحُف و به عزم بر کنار گذاشتن کتاب نوح آمد البته نه از روى کفر ورزیدن به آن... .

4 . امام رضا علیه السلام می فرمایند [12]: پیامبران اولو العزم در حقیقت بدین سبب اولو العزم نامیده شده اند که داراى شریعت و آیین بودند. چون هر پیامبرى بعد از نوح علیه السلام بر شریعت و روش او و تابع کتاب وى بود، تا زمان ابراهیم خلیل و هر پیامبرى در روزگار ابراهیم و پس آن بر شریعت و راه ابراهیم و پیرو کتاب او بود، تا زمان موسى و هر پیامبرى در زمان موسى و بعد از آن بر شریعت و طریقه موسى و تابع کتاب او بود، تا زمان عیسى علیه السلام و هر پیامبرى در روزگار عیسى علیه السلام و بعد از آن بر روش و شریعت عیسى و پیرو کتاب او بود، تا زمان پیامبرِ ما محمّد صلى الله علیه و آله . این پنج تن اولو العزم هستند و آنان برترین پیامبران و رسولان علیهم السلام مى باشند.

 در این بین , روایتی نیز وارد شده که ضمن نام بردن از آنان منظور از اولوالعزم را به گونه دیگر توضیح داده است . در این روایت وقتی از امام معصوم سوال می شود اولوالعزم چه کسانی اند ؟ می فرمایند :  نوح  ,  إبراهیم , موسى , عیسى و محمد صلى اللَّه علیهم أجمعین و آنگاه که می پرسند منظور از اولوالعزم چیست ؟ می فرمایند : کسانی  که رسالت جهانی داشته اند و رسالت آنها شامل آدمیان و جنیان در شرق و غرب عالم می شده است . مضمون این روایت با دیگر روایاتی که این اصطلاح را تبیین و توصیف کرده اند  تعارضی ندارد و قابل جمع است چرا که پنج پیامبر نام برده شده همگی هم صاحب شریعت بوده اند و هم صاحب کتاب  آسمانی و هم رسالت جهانی داشته اند . پس می توان گفت هر کدام از روایات وارده  به یک ویژگی از این پیامبران اشاره کرده اند . در این جا مناسب  دیدیم متن روایت و ترجمه آن را بیاوریم و سپس به  ادامه توضیحات  بپردازیم . این روایت که از امام سجاد و نیز از امام صادق علیهما السلام نقل شده در کتاب ارزشمند کامل الزیارت چنین آمده است  ؛

 حدثنی أبی رحمه اللَّه ، وجماعة مشایخی عن سعد بن عبد اللَّه ، عن الحسن بن علی الزیتونی وغیره ، عن أحمد بن هلال ، عن محمد بن  أبی عمیر ( ره ) عن حماد بن عثمان ، عن أبی بصیر ، عن أبی عبد اللَّه علیه السلام ، والحسن بن محبوب ، عن أبی حمزة ، عن علی بن الحسین علیه السلام ، قالا :

من أحب أن یصافحه مائة ألف نبی ، وأربعة وعشرون ألف نبی ، فلیزر قبر أبی عبد اللَّه الحسین بن علی علیه السلام فی النصف من شعبان ، فإن أرواح النبیین علیهم السلام یستأذنون اللَّه فی زیارته فیؤذن لهم . منهم خمسة أولو العزم من الرسل ، قلنا من هم  قال : نوح وإبراهیم وموسى وعیسى ومحمد صلى اللَّه علیهم أجمعین .قلنا له : ما معنى أولی العزم قال : بعثوا إلى شرق الارض و غربها ، جنها و إنسها [13].

کسی که دوست داشته باشد یکصد وبیست وچهار هزار پیامبر را ملاقات کند در نیمه شعبان قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کند. از میان این پیامبران، پنج تن پیامبر اولو العزم هستند. عرض کردیم : آنها کیستند؟ فرمود : نوح وابراهیم وموسی وعیسی ومحمّد صلی اللّه علیهم. عرض کردیم : معنای اولو العزم چیست؟ فرمود : [یعنی ] به سوی مردم شرق و غرب زمین، از جنّ وانس، فرستاده شده اند .

نکته قابل توجه در این حدیث , تاکید بر رسالت جهانی پنج پیامبر نام برده شده  است که دارای عزم راسخ در دعوت  مردم و پایدار در این  مسیر بوده اند . و گفتیم که  روایات دیگر به زوایه دیگر  زندگی و رسالت این پنج پیامبر پرداخته اند و در تبیین مفهوم اولو العزم به  صاحب شریعت بودن و صاحب کتاب بودن آنها اشاره کرده اند. با توجه به مجموع روایاتی که به تبیین معنای اولوا العزم پرداخته اند بدین نتیجه می رسیم آنان کسانی بوده اند که ؛

1.     از نظر عددی پنج نفر بوده اند ؛ نوح , ابراهیم , موسی , عیسی , محمد صلی علیه و آله و علی جمیع الانبیاء  .

2.     از نظر برنامه هدایت , خود صاحب برنامه مستقل (شریعت جداگانه )  بودند و در این راستا خداوند به آنها کتاب آسمانی داده بود که در بردارنده  مطالب اساسی و شاخص های عمده  دعوت آنها بوده است  .

3.     از نظر گستره جمعیتی و جغرافیایی دعوت , رسالتی فراگیر و جهانی داشته اند  .

4.     از نظر ویژگی های شخصیتی انسانهای مصمم , با اراده , صبور و راسخ بوده اند که می توانستند در  مسیر دعوت , هدایت و پیاده کردن برنامه ی شریعت خود پایداری کنند و با پذیرفتن سنت خداوند در آزاد گذاشتن انتخاب مسیر (هدایت یا گمراهی ) برای انسانها به کار دعوت بپردازند و به نفرین و حذف متوسل نشوند چنان که حضرت یونس در این مسیر پایداری نداشت و به نفرین متوسل شده و از میان  امتش بیرون رفت . در مقابل حضرت نوح نزدیک به هزار سال پایداری کرد و پس از نومیدی از هدایت آنان , نفرین کرد  چنانکه ابراهیم خلیل حتی پس از آنکه قومش او را در آتش انداختند آنان را نفرین نکرد و همین گونه موسی و عیسی علیه السلام در برابر آزارها و انکارها مقاومت کردند و به نفرین و حذف بنی اسرائیل و دیگر معاصرانشان متوسل نشدند .

نتیجه گیری

نتیجه ای که از مطالب فوق می گیریم این است که در کار فرهنگی و اصلاح جامعه که گستره ی جغرافیایی و جمعیتی جهانی دارد  باید دو مولفه  ذیل نیز رعایت شود :

الف . داشتن برنامه ای  مدون و مشخص  که با در نظر گرفتن  شرایط دوران معاصر تنظیم شده باشد و از این رو با برنامه های دیگران متفاوت باشد چه برنامه های  معاصرانی که به باورهای ما بی اعتقادند و چه هم کیشانی که برنامه های آنان مناسب نسل ها و شرایط گذشته بوده است .

البته در مسیر اصلاح و هدایت جامعه بشری به سوی شریعت  نبوی و تعالیم الهی , لازم نیست تمام محتوای برنامه ها و اموری که پیشنهاد می شود متمایز و جدید باشد همانگونه که کتابهای آسمانی این پیامبران  در کنار  برنامه ی جدید و مستقل برای دوران شریعت خودشان  , فقط از برنامه هایی که مخصوص دوره انبیاء پیشین بود خالی بودند و در اصول کلی مثل عبودیت پروردگار ، توحید ،نبوت و معاد مشترک بودند و همه آنان تلاش می کردند  آداب و سنن باطل را از حوزه رفتاری های اجتماعی و شخصی خارج کنند .

ب . رهبران دعوت های جهانی باید دارای عزم راسخ , صبر عالی و پشت کار فراوان در این زمینه باشند و نسبت به دعوت شوندگان با نگاه رحمت بنگرند و  با دیدن انکار ها و آزارها کاسه صبرشان لبریز نشود و  از مردم روی گردان نشوند چنان که این پیامبران الهی تا حد امکان صبر کردند و امت خود را نه رها کردند و نه نفرین . به نظر می رسد این ویژگی ها در رسولان جهانی , به اقتضای گستردگی جغرافیایی دعوت  ,  فراوانی جمعیت  و گوناگونی مخاطبان  ، بوده است و بدیهی است در مسیر این گونه دعوت ها  مخاطبان گوناگونند و هر کدام با دیگران تفاوتهایی داند و این کار هدایت را سخت تر می کند و از رهبر و دعوت کننده توان و حوصله بیشتری می طلبد .

این حقیقت که به صورت پیام در این آیات نهفته است به پیروان مکتب اهل بیت  گوشزد می کند که اگر می خواهند به عنوان وارثان انبیا و اوصیا و امت پیامبر خاتم و ....به هدایت اجتماع بشری بپردازند باید به این گونه لوازم دعوت , توجه داشته باشند و خود را به آن ویژگیها مزین سازند .

 پاورقی--------------------------------------------------------------------------------

[1] . سوره طه :  آیه  115 .

[2] . کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ.

[3] . وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها  فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها  قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها . (سوره الشمس :آیات  7-10 )

و همچنین آیه 5  سوره انسان  که  می فرماید ؛ إِنَّا هَدَیْنَهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا . ما انسان را به سوی راه درست راهنمایی می کنیم این به خود او بستگی دارد که سپاسگزار باشد و در این طریق قدم بگذارد یا این که ناسپاس باشد و از آن روی برتابد .

[4] . وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ (سوره انعام  : آیه 132).

[5] . فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى‏ وَ هُوَ مَکْظُومٌ . (سوره قلم : آیه 48)

 [6] . سوره الشورى: آیات 40- 43 .

[7]  . سوره لقمان : آیه 17 .

[8] . سوره  آل‏عمران : آیه 186 .

[9] . الخصال ، شیخ صدوق ،  ص 300 ح 73  :  حدثنا محمد بن الحسن رضی الله عنه قال حدثنا محمد بن یحیى العطار عن الحسین بن الحسن بن أبان عن محمد بن أورمة عن محمد بن علی الکوفی عن أحمد بن محمد بن أبی نصر عن أبان بن عثمان عن إسماعیل الجعفی عن أبی جعفر ع قال :  أولو العزم من الرسل خمسة نوح و إبراهیم و موسى و عیسى و محمد صلوات الله علیهم أجمعین .

[10] . الکافی :  ج 1ص175ح 3 :  عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْخَثْعَمِیِّ عَنْ هِشَامٍ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ سَادَةُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَیْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ. 

[11] . الکافی : ج2 ص 17ح 2 :  عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: « قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ »فَقَالَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ ص قُلْتُ :

کَیْفَ صَارُوا أُولِی الْعَزْمِ قَالَ :لِأَنَّ نُوحاً بُعِثَ بِکِتَابٍ وَ شَرِیعَةٍ وَ کُلُّ مَنْ جَاءَ بَعْدَ نُوحٍ أَخَذَ بِکِتَابِ نُوحٍ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ إِبْرَاهِیمُ ع بِالصُّحُفِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ کِتَابِ نُوحٍ لَا کُفْراً بِهِ فَکُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ إِبْرَاهِیمَ ع أَخَذَ بِشَرِیعَةِ إِبْرَاهِیمَ وَ مِنْهَاجِهِ وَ بِالصُّحُفِ حَتَّى جَاءَ مُوسَى بِالتَّوْرَاةِ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ الصُّحُفِ وَ کُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ مُوسَى ع أَخَذَ بِالتَّوْرَاةِ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ الْمَسِیحُ ع بِالْإِنْجِیلِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ شَرِیعَةِ مُوسَى وَ مِنْهَاجِهِ فَکُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ الْمَسِیحِ أَخَذَ بِشَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ مُحَمَّدٌ ص فَجَاءَ بِالْقُرْآنِ وَ بِشَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَى‏ یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَهَؤُلَاءِأُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ ع .

 [12] . عیون أخبار الرِّضا : ج 2 ص 80ح 13:  حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی رضی الله عنه قال حدثنا أحمد بن محمد بن سعید الکوفی الهمدانی قال حدثنا علی بن الحسن بن علی بن فضال عن أبیه عن أبی الحسن الرضا ع قال :

إنما سمی أولو العزم أولی العزم لأنهم کانوا أصحاب الشرائع و العزائم و ذلک أن کل نبی بعد نوح ع کان على شریعته و منهاجه و تابعا لکتابه إلى زمن إبراهیم الخلیل ع و کل نبی کان فی أیام إبراهیم و بعده کان على شریعته و منهاجه و تابعا لکتابه إلى زمن موسى ع و کل نبی کان فی زمن موسى و بعده کان على شریعة موسى و منهاجه و تابعا لکتابه إلى أیام عیسى ع و کل نبی کان فی أیام عیسى ع و بعده کان على منهاج عیسى و شریعته و تابعا لکتابه إلى زمن نبینا محمد ص فهؤلاء الخمسة أولو العزم فهم أفضل الأنبیاء و الرسل ع و شریعة محمد ص لا تنسخ إلى یوم القیامة و لا نبی بعده إلى یوم القیامة فمن ادعى بعده نبوة أو أتى بعد القرآن بکتاب فدمه مباح لکل من سمع ذلک منه . 

[13] . کامل الزیارات ،  ابن قولویه  ج 1 ص 179 ح 2  ( باب فضیلت زیارت کربلا در نیمه شعبان)  .

 


هر راهی به حق منتهی نمی شود

هر راهی به حق منتهی نمی شود

بحث صراطهای مستقیم که امروزه مطرح است بحث تازه ای نیست و در گذشته نیز وجود داشته است .این اندیشه بیشتر از سوی صاحبان گروههای انشعابی مطرح می شد . طرح این موضوع به ایشان کمک می کرد تا آنان نیز خود را محق نشان دهند و از تزلزل هواداران در برابر هجمه استدلال ها و برهان های اندیشمندان مکتب فراگیرتر جلوگیری کنند . از این دست آویز بیش از همه ، صوفیه بیشترین بهره ها را برده اند . ابداع عنوان و شیوه «طریقت » در برابر شیوه معمول دینداری و شریعت که مجموعه گسترده ای از باورها ، آموزه ها و دستور العمل های زندگی است در همین راستا صورت گرفته است . آنان با گریز از پایبندی عملی به آموزه های دینی که نوعی مجاهدت همیشگی در مسیر بندگی خداست راهکارهای ابداعی خود را برای نحوه بندگی پیشنهاد می کردند و  برای این که  به جهت خروج از مسیر معمول شریعت ، گمراه خوانده نشوند چنین عنوان می کردند که  همه راهکارها به خدا منتهی می شود . با این تدبیر راهکار ابداعی آنان نیز حق می نمود  . برخی از گروه های انشعابی همسو با صوفیه حتی صریحا اعلام می کردند یهودیان و مسیحیان نیز بر حق هستند ولی ما خود مسلمانیم [1]  .

در این که بسیاری از نحله ها و گروهها در تلاشند به سوی حق و خدا حرکت کنند جای شکی نیست  اما سخن در اینجاست که آیا همگی آنان به حق راه می یابند یا نه ؟ به تجربه ثابت شده که خیلی از راه ها فرد را به مقصد نمی رسانند . فطرت آدمی نیز شاهد و گواه آن است که درعالم راستی و ناراستی و حق و باطلی  وجود دارد . آدمی فطرتا می داند که همه افکار و عقاید، حق و همه رفتارها و کردارها ، عدل و همه گفتارها و پندارها، راست  نیستند. همچنان که وجدان آدمی گواهی می دهد که همه اینها باطل نیستند. از این روست که قرآن کریم تلاش های عبادی کافران را همچون رفتن پی سراب می داند که فرد را به مقصد یعنی آب و رفع عطش نمی رسانند ؛ «وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَعْمالُهُمْ کَسَرابٍ بِقیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ یَجِدْهُ شَیْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سَریعُ الْحِسابِ  [2]؛ کسانى که کافر شدند، اعمالشان همچون سرابى است در یک کویر که انسان تشنه از دور آن را آب مى‏پندارد امّا هنگامى که به سراغ آن مى‏آید چیزى نمى‏یابد، و خدا را نزد آن مى‏یابد که حساب او را بطور کامل مى‏دهد و خداوند سریع الحساب است! .» امیر مومنان نیز در باره خوارج می فرماید[3]  آنان گروهی در پی حق بوده اند ولی به خطا رفته  و بدان نرسیده اند بر خلاف کسانی مثل معاویه که از ابتدا در پی باطل بوده و بدان رسیده اند . به خاطر وجود چنین خطراتی در مسیر رسیدن به حق است که خداوند برای راهنمایی انسان ، نشانه ها ، حجت ها و هادیانی را قرار داد . البته در فطرت اولیه انسانی قدرت شناخت حق از باطل وجود دارد [4] اما این توانایی فطری در اثر آفاتی مثل گرایش های شهوانی و غرور و غفلت ، تحلیل می رود و از کارایی آن کاسته می شود .

آنچه گفتیم مقدمه بود برای پرداختن به فرمایش امام کاظم علیه السلام و تصریح ایشان به حق جویی و خداجویی نحله ها و مکاتب گوناگون و متضاد و به مقصد رسیدن گروهی و گمراه شدن و به مقصد نرسیدن گروه های دیگر .
این سخن ایشان بخشی از نامه ای است که در زندان و در جواب نامه علی بن سوید یکی از شیعیان اهل مدینه نوشته اند . علی بن سوید به دلیل احساس خطر از گمراهی شیعیان ضعیف و کم اطلاع ، دست به نگارش این نامه زده بود . امام در مقدمه نامه و پیش از آغاز متن نامه و پاسخ سوالات علی بن سوید عبارتی به عنوان حمد و ثنایی الهی دارند که به نظر به می رسد با حال و هوای متن نامه و پرسشهای علی بن سوید در ارتباط است . حضرت در مقدمه می نویسند : 
 بسم الله الرحمن الرحیم .  الحمد لله العلی العظیم الذی بعظمته ونوره أبصر قلوب المؤمنین ، وبعظمته ونوره عاداه الجاهلون ، وبعظمته ونوره ابتغى من فی السماوات و من فی الارض إلیه الوسیلة بالاعمال المختلفة والادیان المتضادة ، فمصیب ومخطئ ، وضال ومهتدی ، وسمیع وأصم وبصیر وأعمى حیران ، فالحمد لله الذی عرف و وصف دینه محمد ( صلى الله علیه وآله ) .
به نام خداوند رحمن و رحیم . ستایش ویژه خداوندی است که به واسطه عظمت و نورش دلهای مومنان بصیرت یافته و نادانان با او به دشمنی برخاسته اند و اهالی زمین و آسمان به وسیله اعمال مختلف و دین های متضاد در صدد نزدیکی به او بر می آیند و در نتیجه گروهی به هدف می رسند و گروهی خطا می روند ، گروهی راه را گم  و گروهی ره می یابند  ، گروهی شنوا و گروهی ناشنوا می گردند ، گروهی بصیرت می یابند و گروهی دچار کوری باطن و سرگردانی می شوند . پس ستایش خدایی راست که کسی چون محمد مصطفی (ص) دین حقش را به ما شناساند .
امام کاظم علیه السلام در این جا  به دو حقیقت تامل برنگیز و مکمل هم ، به طور توامان توجه نشان داده است ؛
1. پیروان ادیان می خواهند از طریق دین و رفتارهای دینی خود به خدا نزدیک شوند .
2. داشتن چنین هدفی به این معنا نیست که از هر مسیر و به هر وسیله ای می توان به این هدف رسید . این امر در تمام اهداف قابل مشاهده است و به تجربه ثابت شده که همه راهکارها انسان را به هدف و مقصد نمی رسانند . بنابر این بشر حتی در مسیر رسیدن به مهم ترین هدف حیات انسانی یعنی نزدیک شدن به پروردگارش نیز دچار آفت می شود و گاه از مسیر درست و صراط مستقیم منحرف شده و راه را گم می کند و دچار سرگردانی و حیران می شود . این سخن حضرت آشکارا هم بر مشترک بودن هدف در خیلی از ادیان و مکاتب گوناگون و متضاد تاکید می کند و هم تصریح می نماید که راهکارهای بسیاری از آنان در رساندن پیروان بدین هدف اشتباه است و هوداران را بدین مقصد نمی رساند بلکه در مسیرهای انحرافی آنان را حیران و سرگردان وامی گذارد .

نتیجه آنکه این فرمایش حضرت ، تاکید دارد که راه های پیشنهادی دیگر ادیان به جز اسلام ، افراد را به مقصد قرب پروردگار نمی رسانند و صراط آنها مستقیم نیست بلکه  این راه ها انحرافی هستند و مسیر مستقیم یکی بیشتر نیست و آن دین الهی است که به وسیله پیامبر خاتم محمد مصطفی  تبیین شده است .
گفتنی است این نامه حضرت دارای نکته های فراوانی است . چنانچه فرصتی دست دهد در یادداشتهای بعدی به آنها خوهیم پرداخت.

متن کتاب کافی
الکافی ج 8 ص 124 ح 95 :  عدة من أصحابنا ، عن سهل بن زیاد ، عن إسماعیل بن مهران ، عن محمد بن منصور الخزاعی ، عن علی بن سوید ، ومحمد بن یحیى ، عن محمد بن الحسین عن محمد بن إسماعیل بن بزیع ، عن عمه حمزة بن بزیع ، عن علی بن سوید ، والحسن بن محمد ، عن محمد بن أحمد النهدی ، عن إسماعیل بن مهران ، عن محمد بن منصور ، عن علی بن سوید قال :
کتبت إلى أبی الحسن موسى ( علیه السلام ) وهو فی الحبس کتابا أسأله عن حاله وعن مسائل کثیرة فاحتبس الجواب علی أشهر ثم أجابنی بجواب، هذه نسخته :
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله العلی العظیم الذی بعظمته ونوره أبصر قلوب المؤمنین ، وبعظمته ونوره عاداه الجاهلون ، وبعظمته ونوره ابتغى من فی السماوات و من فی الارض إلیه الوسیلة بالاعمال المختلفة والادیان المتضادة ، فمصیب ومخطئ ، وضال ومهتدی ، وسمیع وأصم وبصیر وأعمى حیران ، فالحمد لله الذی عرف و وصف دینه محمد ( صلى الله علیه وآله ) .

این متن در کتاب رجال کشی نیز این گونه آمده است :
رجال‏الکشی ص 454 ح 859  :  حدثنی حمدویه قال حدثنا الحسن بن موسى عن إسماعیل بن مهران عن محمد بن منصور الخزاعی عن علی بن سوید السایی قا ل کتبت إلى أبی الحسن (ع) و هو فی الحبس أسأله فیه عن حاله و عن جواب مسائل کتبت بها إلیه؟ فکتب إلی.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله العلی العظیم الذی بعظمته و نوره أبصر قلوب المؤمنین و بعظمته و نوره عاداه الجاهلون و بعظمته ابتغى إلیه الوسیلة بالأعمال المختلفة و الأدیان الشتى فمصیب و مخطئ و ضال و مهتد و سمیع و أصم و بصیر و أعمى حیران فالحمد لله الذی عرف وصف دینه بمحمد (ص) .
--------------------------------------------------------------------------------
پاورقی ها :

[1] .مناقب آل ابی طالب , ابن شهر آشوب ج 1 ص 265 : الشرذمة النصیریة ینتمون إلیه (محمد بن نصیر) و هم قوم إباحیة ترکوا العبادات و الشرعیات و استحلوا المنهیات و المحرمات و من مقالهم أن الیهود على الحق و لسنا منهم و أن النصارى على أحق و لسنا منهم.

[2] . نور : 39.

[3] . امیر مومنان در هنگامه شهادت در باره خوارج و معاویه می فرمایند : بعد از من با خوارج پیکار نکنید زیرا کسی که به دنبال حق بوده و دچار خطا شده و بدان نرسیده همسان کسی که از اول به دنبال باطل بوده و بدان رسیده ، نیست ؛ لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِی فَلَیْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ کَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَکَهُ .(نهج البلاغة کلمات قصار شماره 61) . این بدان معناست که حتی گروههای خطرناکی مثل خوارج نیز در پی حق بوده اند اما دچار آفات شده اند و از رسیدن بدان بازمانده و گمراه شده اند .

[4] . ٍ . امیر مومنان علیه السلام در توصیف انسان و خلقتش می فرماید : با دمیده شدن روح در انسان ، او مجهز به شناختی می شود که به وسیله آن می تواند حق را از باطل تشخیص دهد . ( نهج البلاغة : خطبه 1 : ... ثُمَّ نَفَخَ فِیهَا مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْسَاناً ذَا أَذْهَانٍ یُجِیلُهَا وَ فِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِهَا وَ جَوَارِحَ یَخْتَدِمُهَا وَ أَدَوَاتٍ یُقَلِّبُهَا وَ مَعْرِفَةٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ . )


بشر امروز ، نسل دختری نوح

بشر امروز ، نسل دختری نوح 
علی بن ابراهیم قمی در تفسیرش به نقل از امام صادق (ع) آورده است :
نوح (ع) دختری داشت که از مسافران کشتی بود . نسل بشر به او و شوهرش می رسد و بدین جهت است که پیامبر (ص) نوح  را یکی از دو پدر بشر دانسته است (آدم و نوح ).
متن روایت
تفسیرالقمی : قال حدثنی أبی عن صفوان عن أبی بصیر عن أبی عبد الله ع قال : ... و کانت لنوح ابنة رکبت معه فی السفینة فتناسل الناس منها و ذلک قول النبی (ص)  نوح أحد الأبوین .( تفسیرالقمی ج 1 ص  326 )
در ماجرای توفان نوح  به جز خانواده و ایمان آورندگان به نوح همه ساکنان آن روز زمین که همان قوم نوح بودند از بین رفتند و نسل بشر از طریق مسافران کشتی نوح ادامه یافت . قرآن کریم در آیه هفتاد و هفت سوره صافات می فرماید :
«وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقینَ ؛ و تنها ذریه او (نوح ) را در روى زمین باقى گذاشتیم» .
از ظاهر این آیه این گونه استفاده شده که  نسل بشر امروز از نسل نوح است و  از باقی مسافران کشتی نسلی باقی نمانده است  . اما در سوره های اسراء و مریم تعابیری آمده که به نظر می رسد مخالف این استفاده است  . قرآن کریم در آیه سوم سوره اسراء در مورد حضرت موسی علیه السلام می فرماید :
 ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ ؛ موسی از نسل همراه نوح در کشتی است. 
در آیه پنجاه و هشت سوره مریم نیز پس از نام بردن از زکریا، یحیى، مریم، عیسى، ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسى، هارون، اسماعیل و ادریس (ع) می فرماید:
 أُولئِکَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ مِنْ ذُرِّیَّةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیَّةِ إِبْراهیمَ وَ إِسْرائیلَ ؛ آنها پیامبرانى بودند که خداوند مشمول نعمتشان قرار داده بود، از فرزندان آدم، و از کسانى که با نوح بر کشتى سوار کردیم، و از دودمان ابراهیم و یعقوب . 
ظاهر این دو آیه بر این است که همراه یا همراهان  نوح ، فرد یا افرادی غیر از خاندان نوح هستند  هر چند که جمع بین آیه قبل؛« وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقینَ » و این دو آیه ، می تواند چنین باشد که  فرد یا افراد همراه , همان فرزندان پسری  نوح اند اما به نظر می رسد تعبیر همراه نوح ظهور در افرادی غیر از فرزندان پسر نوح دارد . برخی نقل های تفسیری نیز بر این معنا تصریح دارند . در تفسیر قمی دو روایت نقل شده که بر این نکته تاکید دارند ؛
روایت نخست را قمی به نقل از ابو الجارود از امام باقر (ع) چنین نقل کرده است :
تفسیر القمی : عن ابی الجارود عن أبی جعفرعلیه السلام فی قوله «وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ » یقول بالحق و النبوة و الکتاب و الإیمان فی عقبه و لیس کل من فی الأرض من بنی آدم من ولد نوح ، قال الله فی کتابه « احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ» و قال أیضا « ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ» .( تفسیرالقمی ج 2 ص  223)
ترجمه
 منظور از آیه «وَ جَعَلْنا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْباقِینَ » این است که نبوت و کتاب و ایمان در نسل نوح باقی ماند نه این که همه بنی آدم از نسل نوح اند . دلیل ما بر این ادعا آیات دیگر قرآن یعنی آیه چهل سوره هود ؛ « احْمِلْ فِیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ . » و آیه سوم سوره اسراء ؛« ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ»  است . {در آیه اولی فرموده به غیر از اهل و خانواده نوح ، مومنان دیگری در کشتی بودند هر چند که آمارشان کم بوده است  . آیه دوم نیز دلالت دارد بر این که موسی از نسل کسانی غیر از نوح که در کشتی بودند هست . بنابر این نسل بشر فقط از طریق نوح ادامه پیدا نکرده است.}
اما روایت دوم  در تفسیر قمی , که در آغاز این یاد داشت , نقل شد , مفاد ظاهرا متغایر این آیات را به نحوی جمع کرده است . بر اساس این روایت ، نسل بشری و نسل انبیاء  هم از طریق فردی که در کشتی همراه نوح بوده باقی مانده و هم از طریق نسل نوح و هر دو مطلب مطابق واقعند . در این روایت تصریح شده که نسل امروز بشر از طریق نسل نوح ادامه یافته ولی نه از پسران او که از طریق دخترش . این بدان معناست که نسل بشر از طریق دختر نوح و شوهرش که یکی از مسافران کشتی بوده تداوم یافته است . بدین ترتیب هر دو تعبیر قرآن یعنی تداوم نسل بشر از طریق نوح و تداوم آن از طریق برخی مسافران کشتی ، با هم هماهنگ خواهند بود .
نکته مهم در این تعبیر قرآن , تداوم نسل از طریق دختر است که بدان اهمیت داده شده بر خلاف فرهنگ جاهلی رایج در عصر نزول و دوران  بعد , که تداوم نسل را از طریق فرزند پسر می دانستند . بنابر مفاد این روایت بشر امروزی از نسل دختری نوح است  و قرآن کریم از آن تعبیر به ذریه نوح کرده است . پس مضمون برخی آیات  که موسی و انبیاء دیگر را  از نسل همراهان نوح در کشتی دانسته اند با مضمون آیات دیگر مثل آیه بیست و شش سوره حدید «وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا نُوحاً وَ إِبْراهِیمَ وَ جَعَلْنا فِی ذُرِّیَّتِهِمَا النُّبُوَّةَ وَ الْکِتابَ فَمِنْهُمْ مُهْتَدٍ وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ"» که نوح  را پدر انبیاء دانسته اند هماهنگ و گویای یک حقیقتند  بدین معنا که این انبیاء از پدر به کسی می رسند که مسافر کشتی بوده و از مادر به نوح  .
 این روایت بدین مطلب اشاره دارد که یا نوح غیر از آن پسری که غرق شد پسر دیگری نداشته یا اگر داشته در آن حد از لیاقت نبودند که پدر انبیاء بعد باشد اما داماد نوح بدان درجه از ایمان و لیاقت رسیده بوده که پدر انبیاء بعد باشد .
تبیین نکته فوق نادرستی اسرائیلیات و روایاتی که با شان نوح سازگار نیست را , روشن می سازد مانند روایات پیدایش سه نژاد سفید و سیاه و زرد از پسران نوح و نفرین آنها توسط پدرشان(تاریخ الطبری ج 1 ص 202)  و این که ؛ همه نجات یافتگان از طوفان به غیر از سه پسر نوح , سام و حام و یافث همگی نازا و عقیم بودند( اخبار الطوال ،ترجمه ص 25 ).
تذکر
هر چند در باره روایات تفسیر قمی و مرسل بودن سند بسیاری از آنها ،  حرف و حدیث هایی هست و اعتبار سندیشان  محتوی این خاصیت را دارد که اشاره قرآن به تداوم نسل بشر از نوح و غیر نوح  را برجسته  و راه جمع این دو را ارائه کرده است  .


تعصب جاهلی

تعصب جاهلی
در بین اعراب جاهلی  برخی روحیات  متعصبانه مذموم وجود داشت که بدانها می بالیدند و از آن جمله روحیه انتقام از خانواده و قبیله قاتل بود. آنان تشنه انتقام بودند و در این مسیر به مجازات رسیدن خود قاتل راضی نمی شدند و بدیهی بود که بخشش و گذشت را عار بدانند . قرآن کریم در چنین فضای ، قصاص را جایگزین خون خواهی های کور کرد و جالب آن که در آیه قصاص اشاره دارد که اگر خانواده مقتول بخواهند از حق قصاص خود بگذرند و قاتل را ببخشند مانند این است که از برادر خود درگذشته اند و بر قاتل است که این نیکی را جبران کند و خونبهایى که بدهکار است را به طرز خوبى بپردازد . در آیه بعد تصریح دارد که اصحاب خرد بدانند قصاص مایه حیات است ؛
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى‏ الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى‏ بِالْأُنْثى‏ فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخیهِ شَیْ‏ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى‏ بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ (بقره :178) وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (بقره : 179)
اى کسانى که ایمان آورده‏اید قصاص (جنایاتى که واقع میشود) بر شما واجب است آزاد در مقابل آزاد و برده در مقابل برده و زن در مقابل زن پس اگر صاحب خون از برادرش (قاتل) بگذرد قاتل باید که احسان او را بخوبى تلافى کند و خونبهایى که بدهکار است به طرز خوبى بپردازد، این خود تخفیفى است از ناحیه پروردگارتان و هم رحمتى است پس اگر کسى بعد از عفو کردن دبه در آورد و از قاتل قصاص بگیرد عذابى دردناک دارد (178). و شما را در قصاص حیاتى است اى خردمندان اگر بخواهید تقوى داشته باشید (179).
چنانچه در آیه دیگری تاکید دارد که هر چند به خانواده مقتول حق قصاص داده شده اما آنها نباید در قتل زیاده روی کنند ؛
وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً (اسراء : 33) و خونى را که خدا محترم شمرده مریزید، مگر آنکه کشتن او حق باشد، و کسى که بى‏گناهى را بکشد ما براى ولى او سلطنت و قدرت قانونى قرار داده‏ایم (که مى‏تواند قاتل را بکشد) پس نباید کسى در خونریزى از حد تجاوز کند که کشته بى‏گناه به وسیله قانون یارى شده .
برای روشن شدن فضای فرهنگی عرب جاهلی در این خصوص ، در این جا یک  نقل تاریخی از این روحیه جاهلی اعراب را از کتاب محاضرات الادباء می آوریم  . نویسنده در جلد نخست بخشی را به مطالب پیرامون انتقام جویی و دیه گرفتن اختصاص داده و در ضمن بحث آورده است  :
به یک عرب بادیه نشین گفتند : دوست داری از اهل بهشت باشی و در عوض قبول کنی هیچ وقت دنبال خون خواهی و انتقام نروی . گفت : من انتقام گیری و از بین بردن عار ِگذشت را حتی اگر منجر شود با کسی مثل فرعون وارد جهنم شوم  ، بیشتر دوست دارم .
متن کتاب
محاضرات الأدباء: و ممّا جاء فی طلب الثأر والدیة و الرخصة فی الاقتصاص‏
قال اللّه تعالى: فَمَنِ اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى‏ عَلَیْکُمْ‏ ؛  وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ‏ ؛ فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ‏ ؛ و قال صلّى اللّه علیه و سلّم لا یقتل مؤمن بکافر و لا ذو عهد فی عهده. و سوّى بین الصریح و الهجین و کانت العرب تهدر دم السید و هو الملصق الدعی و إذا قتل الرجل ملکا أو رجلا من أهل بیت القاتل لم یرضوا حتى یقتلوا رهط القاتل و یحرقوهم بالنار و إذا کان القاتل هو الملک أو أحد من أهل بیته أهدروا الدم فقالوا لا عقل و لا قود. قال الجاحظ: کانت الدیة و الصدقة مما عند الرجل إن تمرا فتر و إن شاء فشاء و کانوا یعیرون من دیته التمر قال:
         ألا أبلغ بنی وهب رسولا             بأنّ التمر حلو فی الشّتاء
فعیّرنی هذا بشیئین بأخذ الدیة و بأن دیتهم التمر و کانت دیة العربی المعمّ المخول من التمر مائة و سق و من الإبل مائة بعیر و دیة الهجین على النصف و دیة المولى على الربع.
و الملک و من هو من بیته ألف وسق. و الإسلام سوّى بین الکلّ لقول النبی صلّى اللّه علیه و سلّم المسلمون تتکافأ دماؤهم و یسعى بذمتهم أدناهم.
التعییر بترک الثأر و الحثّ على أخذه‏
قیل لأعرابی: أیسرک أنک من أهل الجنة و أنک لا تدرک ثارا قط؟ قال: بل یسرنی إن أدرک الثار و أنفى العار و أدخل مع فرعون النار.
قدم هدبة بن الخشرم العذریّ لیقتاد بابن عمه فأخذ ابن المثؤر به السیف فضو عفت له الدیة حتى بلغت مائة ألف، فأبت أم الغلام أن یقبل الدیة و قالت: أعطى اللّه عهدا لئن لم تقتله لأتزوجنه فیکون قد قتل أباک و ناک أمک.

آدرس :  محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء، ج‏2، ص190
مشخصات نشر : محاضرات الأدباء و محاورات الشعراء و البلغاء،  راغب اصفهانى‏ (م 502 ه ق‏)، نشر شرکت دار ارقم بن ابى ارقم،  بیروت‏، چاپ 1420 ه ق‏ .






در این وبلاگ
در کل اینترنت