سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

بقاء

بقاء
در این یادداشت سرگذشت یک کلید واژه در سه دوره متوالی یعنی دوران امام علی ، امام حسن مجتبی و امام حسین علیهم السلام مورد بررسی قرار می گیرد. این کلید واژه ، کلمه «بقاء» یا همان «ماندن و زندگی کردن» است.

کشمکش میان دو اندیشه حق و باطل، سرانجام به رویارویی ، درگیری و جنگ، منجر می شود و هواداران حق اگر خواهان اقامه حق در متن جامعه هستند باید برای سیادت و آقایی حق بجنگند و از هزینه کردن جان و مال دریغ نکنند و برپایی و جریان داشتن دین خدا را بر زندگی و حیات شخصی خود ترجیح دهند و تنها در این صورت است که موانع ایجاد شده از سوی جبهه باطل برداشته می شوند و حق، بر جامعه حاکم می شود اما اگر در هنگامه نیاز حق به هزینه کردن از جان، عشق به ماندن برای زندگی کردن، باعث شود زندگی دنیا را بر حیات دینشان و حیات طیبه آخرت، ترجیح دهند و پایشان سست گردد، دیگر نمی توانند حق را به سروری برسانند بلکه باعث خفت و ناکامی حق می شوند و باطل به سروری و حاکمیت جامعه دست می یابد. 

اکنون نوبت بررسی کلید واژه «بقاء» در این سه دوره است ؛

- دوره امیر مومنان (ع) 

گزارش های تاریخی حکایت از آن دارند که توازن قوا در جنگ صفین به طولانی شدن جنگ و بالا رفتن آمار کشتگان انجامید و هرکس احتمال می داد کشته بعدی جنگ در فردای درگیری، او باشد. در چنین شرایطی، شب «لیلة الهریر» پیش آمد (شبی که به خاطر کشیده شدن جنگ به شب و کثرت کشتگان و زخمی ها، فضای معرکه جنگ، پر شده بود از صدا و ناله زخمی ها). اشعث بن قیس  رئیس قبیله بزرگ یمنیان با یک سخنرانی در جمع قبیله خود از تلفات فردای جنگ ابراز نگرانی کرد و دل جنگجویان را خالی و پایشان را سست کرد که خبر آن به گوش معاویه رسید و او هم ضمن ستودن اشعث، از تلفات در روزهای آتی جنگ برای دو طرف، ابراز نگرانی کرد بدون این که برای مخاطبانش توضیح دهد که چرا در آغاز شورش خودش علیه حکومت امام، نگران جانها نبود و صرفا حجم عظیم سپاهیانش را به رخ امام علی (ع) می کشید.
به هر حال، صبح آن شب، معاویه نقشه «قرآن به سر نیزه کردن» را عملی کرد و لشکر امام علی (ع) دچار تردید و دودستگی شد.

کسانی چون عدی بن حاتم و عمرو بن حمق و مالک اشتر، از پایداری و مقاومت و فریب نخوردن از این حیله و این که جبهه ما حق است و آنان باطلند، سخن گفتند. در این لحظه،  اشعث بن قیس از سخنان آنان، برآشفت و خشمگینانه از جای خود بلند شد{فَقَامَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَیْسٍ مُغْضَباً فَقَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ } و خطاب به امیر مومنان (ع)  گفت : { قَدْ أَحَبَّ النَّاسُ الْبَقَاءَ وَ کَرِهُوا الْقِتَالَ} .؛  ... حکمیت را بپذیر ... چرا که  مردم {لشکر کوفه} دوست دارند زنده بمانند و جنگ را خوش ندارند (وقعة صفین : 482)

نویسنده کتاب «وقعة صفین» در ادامه می نویسد : 

وَ قَامَ النَّاسُ إِلَى عَلِیٍّ فَقَالُوا: أَجِبِ الْقَوْمَ إِلَى مَا دَعَوْکَ إِلَیْهِ فَإِنَّا قَدْ فَنِینَا.( وقعة صفین: ص 483)

مردم بلند شدند و به علی (ع) گفتنند : دعوت آنها را به حکمیت بذیر چرا که ما تمام شدیم ( از بس کشته دادیم ) 

راوی می گوید: مردم گفتند: جنگ ما را خورد {تمام شدیم} و مردان سرشناس کشته شدند .
گروهی گفتند ما امروز هم مثل دیروز با آنان می جنگیم {شرایط فرقی نکرده }. اینان تعداد اندکی بودند همین تعداد هم از حرف خودشان برگشتند و جماعت خواستار ترک جنگ شدند.{ ... قَالَ: ذَکَرُوا أَنَّ النَّاسَ مَاجُوا وَ قَالُوا: أَکَلَتْنَا الْحَرْبُ وَ قَتَلَتِ الرِّجَالَ وَ قَالَ قَوْمٌ: نُقَاتِلُ الْقَوْمَ عَلَى مَا قَاتَلْنَاهُمْ عَلَیْهِ أَمْسِ وَ لَمْ یَقُلْ هَذَا إِلَّا قَلِیلٌ مِنَ النَّاسِ. ثُمَّ رَجَعُوا عَنْ قَوْلِهِمْ مَعَ الْجَمَاعَةِ وَ ثَارَتِ الْجَمَاعَةُ بِالْمُوَادَعَةِ. (وقعة صفین: ص 484}

در اینجا بود که امیر مومنان (ع) فرمودند:

 دیروز من امیر شما بودم و فرمان می دادم ولی امروز شما مرا فرمان می دهید. شما خواهان بقاء (زنده ماندن) هستید و من شما را به چیزی که کراهت دارید (جنگ ) وادار نمی کنم .{قَدْ أَحْبَبْتُمْ الْبَقَاءَ وَ لَیْسَ لِی أَنْ أَحْمِلَکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُونَ (وقعة صفین: ص 484.}

 کلید وازه بقاء در سخنان دیگر شخصیتها نیز دیده می شود؛ 

شقیق بن ثور بکرى‏ نیز ضمن توصیف امیر مومنان به پایمردی از همان عبارت پر تکرار آن روز استفاده می کند و می گوید جنگ ما را خورد و به نظرم می رسد بقاء و زنده ماندن جز با ترک جنگ محقق نمی شود { وَ قَدْ أَکَلَتْنَا هَذِهِ الْحَرْبُ وَ لَا نَرَى الْبَقَاءَ إِلَّا فِی الْمُوَادَعَةِ.( وقعة صفین:ص485)

خالد بن معمر نیز از تعبیری مثل این استفاده کرد. تنها تفاوتش در این بود که خطاب به امیر مومنان گفت : ... البته اگر نظر شما به ادامه جنگ باشد نظر شما برتر از نظر ماست.{ فَإِنَّا لَا نَرَى الْبَقَاءَ إِلَّا فِیمَا دَعَاکَ إِلَیْهِ الْقَوْمُ إِنْ رَأَیْتَ ذَلِکَ فَإِنْ لَمْ تَرَهُ فَرَأْیُکَ أَفْضَلُ. ( وقعة صفین:ص485)} 

- دوره امام حسن مجتبی علیه السلام 

پس از ارسال نامه معاویه برای امام، جهت ترک جنگ و صلح و پس از سستی ها و خیانت های لشکریانش در یک سخنرانی، این چنین با لشکریان سخن گفتند؛
شما هنگامى که سوى صفین‏ لشکر کشیدید. دین شما بر دنیا مقدم بود ولى اکنون دنیاى شما بر دین شما مقدم شده... معاویه ما را به کارى دعوت کرده که نه عزت در آن است نه انصاف. اگر شما خواهان مرگ { شهادت و جهاد} باشید ما پیشنهاد و دعوت او را رد می کنیم و او را نزد خداوند با شمشیر محاکمه خواهیم کرد و اگر زندگانى را بخواهید (و حیات را بر مرگ ترجیح دهید) ما پیشنهاد او را قبول مى‏کنیم و او را از شما راضى خواهیم کرد.
مردم از هر طرف فریاد زدند. بقاء بقاء (ماندن ماندن) صلح را قبول و امضا کن. {...کنتم فی مسیرکم إلى صفّین و دینکم أمام دنیاکم، و أصبحتم الیوم و دنیاکم أمام دینکم، ... إنّ معاویة دعانا لأمر لیس فیه عزّ و لا نصفة، فإن أردتم الموت رددناه علیه و حاکمناه إلى اللَّه، عزّ و جلّ، بظبی السیوف، و إن أردتم الحیاة قبلناه و أخذنا لکم الرضى. فناداه النّاس من کلّ جانب: البقیّة البقیّة! و أمضى الصّلح.( الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر ،ج‏3،ص:406}

- دوران امام حسین علیه السلام 
امام حسین (ع)  پس از قطعی شدن جنگ با لشکر یزید، در شامگاهی، در بین اصحابش سخنرانی کردند و ضمن آن فرمودند : شما باوفاترین و بهترین یاران هستند و همچنان که شما خاندانم نیکوترین و بهترین خاندان در صله رحم هستید.خدا به شما جزای خیر بدهد. بدانید که جنگ بین ما و این لشکر یزید قطعی است و امروز روز آخر است من بیعتم را از شما برداشتم و عهد و پیمانی بین من و شما نیست شما می توانید از فرصت تاریکی امشب استفاده کنید و به شهرهای خود بروید {و جان خود را، از این مهلکه، نجات دهید.}
در اینجا بود که حاضران واکنش نشان دادند. نخستین واکنش از سوی برادر رشیدش عباس بن علی بود که فرمود:

چرا این کار را بکنیم ؟ به خاطر بقاء و ماندن بعد از تو ؟خدا چنین روزی را نیاورد {که ما بعد از تو زنده باشیم و زندگی کنیم .}
دیگر اعضاء خاندان هم، شبیه همین سخنان را گفتند. برخی از یاران مثل «مسلم بن اوسجه» و «زهیر» و دیگران نیز تأکید کردند در راه امام حاضرند بارها کشته شوند.(1)

بدین ترتیب 
مرور سرگذشت کلید واژه«بقاء » یا همان «ماندن و زندگی کردن»  در این سه دوره نشان از آن دارد که در هنگامه دفاع از دین و تثبیت آن در جامعه، چنانچه اهالی آن جامعه حاضر به هزینه¬کرد برای آن، از جان و مال خود نباشند جایگاه جریان حق متزلزل می شود و فرصت ها در اختیار جریان باطل قرار می گیرد تا جولان دهد اما اگر حتی گروه اندکی چون لشکر امام حسین (ع) حاضر باشند برای اقامه دین خدا ، از جانشان بگذرند قیام تاثیرگذاری چون عاشورا می تواند شکل بگیرد و به اهداف خود برسد.

.............................  پاورقی ..........................................................................................

1.فَإِنِّی لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَیْراً مِنْ أَصْحَابِی وَ لَا أَهْلَ بَیْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی فَجَزَاکُمُ اللَّهُ عَنِّی خَیْراً أَلَا وَ إِنِّی لَأَظُنُّ أَنَّهُ آخِرُ یَوْمٍ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ أَلَا وَ إِنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِیعاً فِی حِلٍّ لَیْسَ عَلَیْکُمْ مِنِّی ذِمَامٌ هَذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا. 

فَقَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ أَبْنَاؤُهُ وَ بَنُو أَخِیهِ وَ ابْنَا عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ:

لِمَ نَفْعَلُ ذَلِکَ لِنَبْقَى‏ بَعْدَکَ؟

 لَا أَرَانَا اللَّهُ ذَلِکَ أَبَداً.

بَدَأَهُمْ بِهَذَا الْقَوْلِ الْعَبَّاسُ بْنُ عَلِیٍّ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ اتَّبَعَتْهُ الْجَمَاعَةُ عَلَیْهِ فَتَکَلَّمُوا بِمِثْلِهِ وَ نَحْوِهِ‏...

قَامَ إِلَیْهِ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ فَقَالَ أَ نُخَلِّی عَنْکَ وَ لَمَّا نُعْذِرْ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِی أَدَاءِ حَقِّکَ...وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّی أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْیَا ثُمَّ أُحْرَقُ ثُمَّ أُحْیَا ثُمَّ أُذْرَى یُفْعَلُ ذَلِکَ بِی سَبْعِینَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُکَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِی دُونَکَ وَ کَیْفَ لَا أَفْعَلُ ذَلِکَ وَ إِنَّمَا هِیَ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ هِیَ الْکَرَامَةُ الَّتِی لَا انْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً.

وَ قَامَ زُهَیْرُ بْنُ الْقَیْنِ الْبَجَلِیُّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّی قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ حَتَّى أُقْتَلَ هَکَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَدْفَعُ بِذَلِکَ الْقَتْلَ عَنْ نَفْسِکَ وَ عَنْ أَنْفُسِ هَؤُلَاءِ الْفِتْیَانِ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ.  

وَ تَکَلَّمَ جَمَاعَةُ أَصْحَابِهِ بِکَلَامٍ یُشْبِهُ بَعْضُهُ بَعْضاً فِی وَجْهٍ وَاحِدٍ فَجَزَاهُمُ الْحُسَیْنُ ع خَیْراً وَ انْصَرَفَ إِلَى مِضْرَبِهِ.( الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص 91}

 


موقعیت امام جواد علیه السلام

موقعیت امام جواد علیه السلام

سیاست پیشگان دولت عباسیان - با در نظر گرفتن اندوخته های تجربی رویارویی امویان با امامان شیعه مثل شهادت امام حسین علیه السلام و شهادت علویانی چون زید و یحیی از نسل امام سجاد علیه السلام - بدین نتیجه رسیده بودند که قتل آشکار ایشان منجر به واکنش های منفی و نفرت انگیز عموم می شود و بازخوردهای منفی آن هزینه معنوی سنگینی بر آنها تحمیل خواهد کرد. 

از این رو، آنان به سیاست های دیگری تمسک جستند . از دوره امام صادق علیه السلام با زیر نظر گرفتن خانه امام (ع) و ایجاد محدودیت برای رفت و آمد به خانه ایشان، به اصطلاح، بحران سیاسی در پیش را ، مدیریت کردند.

در دوره امام کاظم (ع) به نظر رسید این سیاست کارساز نیست بدین جهت به زندانی کردن امام (ع) و خارج کردن ایشان از دسترس عموم فکر کردند. بازخورد منفی این رفتار باعث شد دستگاه خلافت عباسی به راه حل دیگری فکر کند. در پی سیاست جدید عباسیان، امام (ع) از مدینة الرسول به پایتخت برده می شود و در ظاهر با احترام  در نزدیک دربار و تحت نظر حکومت زندگی می کند تا هم از دسترس عموم خارج شود و هم نتواند اقدامی تحریک آمیز علیه حکومت انجام دهد. نخستین اقدام  در این زمینه، احضار امام رضا علیه السلام به مرو پایتخت مأمون عباسی بود به بهانه خلافت یا ولایت عهدی که ظاهری بسیار موجه داشت و می دانیم که پس از سه سال به مسمومیت و شهادت امام رضا (ع) منجر شد. 

پس از مأمون، معتصم خلیفه عباسی نیز از حضور امام جواد علیه السلام در مدینه،  احساس خطر کرد و همان سیاست خلیفه پیش از خود را پی گرفت. دستگاه حکومتی بنی عباس این سیاست را موفق می دانست از این رو امام جواد (ع) در سال 220ق به بغداد پایتخت عباسیان احضار شدند و شگفت آنکه، دربار عباسی، نتوانست ایشان را حتی به اندازه یک سال، تحمل کند و در آخر ماه ذیقعده همین سال، آن امام مظلوم را، از طریق مسمومیت، به شهادت رساند.

نکته تأمل برانگیز در زندگی کوتاه این امام مظلوم که در سن جوانی ( 25 سالگی) مورد بغض و کین دربار عباسی قرار گرفت و به شهادت رسید، نهایت غربت و مظلومیت ایشان است که دشمن او را، به بغداد تبعید می کند و از خانه و شهر و دیارش مدینة النبی (ص) آواره می کند و او را در کنار دربار تحت نظر می گیرد و باز هم نمی تواند او را تحمل کند.

امام، خود برای این میزان از غربتشان، نشانه ای به یادگار گذاشته اند و حال و روز خود را شایسته آن دانسته اند که شیعیان  برایشان بگریند و ندبه و زاری کنند.

امام جواد علیه السلام در پاسخ به نامه «ابوطالب قمی» که از ایشان اجازه می خواهند تا برای سوگ امام رضا علیه السلام بگریند و ندبه کنند، چنین می نویسند؛

اندبنی واندب أبی

بر من ندبه و زاری کن و بر پدرم. 

ایشان در این پاسخ، ابتدا ندبه و زاری بر خودشان را، از این شیعه می خواهند و سپس گریه و زاری بر پدرشان را. 

این بدان معناست که ایشان چه حال غریبی دارند. امام که در مدینه و بغداد، تحت نظر حکومت عباسی بود و ارتباط عموم شیعیان با ایشان قطع بود در پاسخ نامه ابوطالب قمی چنین نوشته اند تا او و دیگر شیعیان بدانند تحت چه شرایط سختی به سر می برند. البته شهادت امام در سنین جوانی و بی تابی حکومت از حضور تأثیر گذار ایشان حتی در شرایط محدودیت و تبعید،  این حقیقت است را ، به خوبی آشکار ساخت.  هر چند ممکن است برخی بگویند نظر امام جواد (ع) به پس از رحلتشان است و بدین وسیله خواسته اند ندبه زاری برای خودشان را اجازه دهند اما باید توجه داشت که با وجود این فرض , امام به گونه ای بدان تصریح می کردند ونظرخود را مجمل نمی گفتند.

به هر روی، این گزارش که در رجال کشی آمده ، فریادگر شرایط سنگین و غمباری است که بر امام غریب، جوان و مظلوم شیعه می گذشته است.

امامان شیعه با سیره و منش خود ثابت کردند که حاضرند برای هدایت بشر و روشن ماندن چراغ هدایت، خود را فدا کنند و بار سنگین هدایت را به بهاهای سنگینی، به دوش بکشند مثل بهای غصب حقشان و مهجوریت بیست و پنج ساله ، دیدن بی مهری امتی سست عنصر و واگذاری حکومت به شیادان ، کشته شدن خود و اهل بیت و اسارات آنها توسط ملتی بی رحم ، بایکوت شدن و به حاشیه رانده شدن، زندانی شدن ، تبعید و تحت نظر بودن هایی که در ظاهر پیدا نبود و در باطن با دشمنی و محدودیت و بغض جریان حاکم همراه بود ، جریانی که تاب دیدن عمر طبیعی آنها را نداشت.  

بدین ترتیب، هر چند، هر امامی شرایط  دشوار ویژه  خود را داشته اما آنها در یک حقیقت مشترکند  و آن که، هر کدام ابراهیم وار و ققنوس گونه ، به نحوی خود را بر آتش کیته دشمن زدند تا راهنمای راستی و درستی باشند.

.........................................پاورقی ................................................................................

منبع : اختیار معرفة الرجال : ج 2 ص 838 شماره 1074: محمد بن مسعود ، قال : حدثنى حمدان بن أحمد النهدی ، قال : حدثنا أبو طالب القمی ، قال : کتبت الى أبی جعفر بن الرضا علیه السلام : فأذن لی أن أرثی أبا الحسن أعنی أباه ، قال : فکتب الی اندبنی واندب أبی .

ترجمه

ابوطالب قمی می گوید: برای امام جواد نوشتم ؛ اجازه بدهید در رثای پدرگرامیتان سوگواری و گریه کنم . ایشان در پاسخ نوشتند: بر من گریه و زاری کن و همینطور برای پدرم.

 


حج فرصتی همیشگی برای اسلام

حج فرصتی همیشگی برای اسلام 

با پایان یافتن دوران محاصره اقتصادی در شعب ابو طالب برای پیامبر (ص) و مسلمانان، ایشان دو باره فرصتی یافتند برای ارتباط گیری با عموم مردم. از این رو در سال یازدهم بعثت با شش تن از حاجیانی که از یثرب برای حج به مکه آمده بودند ارتباط گرفت و دین اسلام را برای آنان عرضه کرد. این شش تن، ماجرای این دیدار را، برای همشهریان خود،گزارش کردند. در ایام حج سال بعد(سال دوازدهم بعثت) ، جمع بیشتری از یثربیان با پیامبر (ص) دیدار کردند که سرانجام آن، بسته شدن پیمان عقبه اول و اعزام نخستین مبلّغ (مصعب بن عمیر) به یثرب بود. یکسال بعد، در ایام حج سال سیزهم بعثت، ثمره این دیدارها و اعزام مبلغ، بیشتر آشکار شد و جمعیتی چهل نفره از یثربیان در سرزمین «منا» به دیدار پیامبر (ص) شتافتند و پیمان عقبه دوم بسته شد. یثربیان در این پیمان، متعهد شد از پیامبر (ص) حمایت کنند و  با دشمنان او بجنگند.

این پیمان که در ایام حج سال سیزهم بعثت بسته شد نتایج شگفت انگیزی داشت که موارد ذیل از آن دسته اند؛

- زمینه ساز هجرت پیامبر (ص) به یثرب شد تا این شهر به پایگاهی برای نشر اسلام تبدیل شود.

- در این پیمان،  مردم یثرب متعهد شده بودند حامی پیامبر ص در جنگ با دشمنانش باشند . حمایت مردم مدینه از پیامبر ص در جنگها، ریشه در مفاد همین پیمان داشت هر چند که بعدا با پیمان های دیگری تجدید و تحکیم شد.

- یهودیان مهاجر سکنی گزیده در مدینه نسبت به ساکنان بومی ، اصیل و عرب زبان این شهر ، از انسجام و ساختار مدنی بیشتری برخوردار بودند . حمایت های همه جانبه اهل یثرب از پیامبر ص و اسلام باعث شد پیامبر بتواند با تأسیس حکومت و انسجام دادن به بومیان این شهر به توانایی دست یابد که برتری نسبی به یهودیان پپدا کند و بتواند در برابر مزاحمت ها و خیانت های آنها تاب بیاورد.

- حمایت های مالی و اقتصادی از مهمترین ثمرات این پیمان بود . پیامبر ص و مهاجران مکی اموال خود در مکه را رها کرده و به یثرب مهاجرت کردند و کفار قریش برای تنبیه آنها خانه ها و اموال مهاجریان را مصادره کردند. مسلمانان این شهر بر اساس همین عهد و پیمان خود ، با روی گشاده از آنها استقبال کردند و خانه های خود را در اختیار آنان قرار دادند و آنها را شریک در دارایی و اموال خود کردند .

یک نمونه 

در جمع چهل نفره پیمان عقبه دوم، کسی به نام «فروة بن عمرو بیاضی» حضور داشت که از ملاکین و باغداران بزرگ یثرب بود. او از ایمان آورندگان ثابت قدم و یاری دهندگان خوب پیامبر (ص) بود. گزارش های رسیده از حضور او در جنگها مثل جنگ بدر، حکایت دارد.

نکته قابل تأمل در سرگذشت او ،  حمایتهای مالی وی از نهضت پیامبر ص است. گزارش شده انفاقات و صدقات سالانه او بالغ بر هزار بار شتر خرما ( حدود 17 تن ) می شده است .

او به دلیل داشتن نخلستانهای بزرگ، کارشناس و خُبره بود در تخمین میزان محصول خرما بر روی نخل. بدین جهت، پیامبر ص در گرفتن زکات از نخل داران ،  او را به عنوان کارشناس تخمین میزان خرمای نخلستانها، تعیین کرده بود.

کمک دیگر وی به پیامبر ص ، میزبانی از هیئت ها و کاروانهای بیعت بود . در سالهای پایانی عمر شریف پیامبر ص ، کاروانهای گوناگونی از دیگر نقاط عربستان به مدینه النبی می آمدند تا با پیامبر ص بیعت کنند و اسلام بیاورند. بدیهی است که چنین مهمانانی، نیازمند رسیدگی و پذیرایی بودند. کسی مثل فروة بن عمرو به دلیل تمکن مالی و داشتن فضای مناسب برای پذیرایی از کاروانها، بهتر از دیگران می توانست به یاری پیامبر بشتابد. (وَکَانَ نُزُولُ جَرِیرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَلَى فَرْوَةَ بْنِ عَمْرٍو الْبَیَاضِیِّ.  الطبقات الکبری : ج 1 ص 347 )

گفتنی است وی در ماجرای سقیفه نیز با سرودن شعری، از امیر مؤمنان حمایت کرد. همچنین ، نام او، در بین مهاجمان به خانه عثمان و شرکت کنندگان در جنگ جمل به حمایت از امیر مؤمنان ع نیز آمده است.

به هر حال حضور پر برکت او در حمایت از پیامبر رحمت ص ، نمونه و مصداقی از به ثمر نشستن تلاش های رسول خدا ص در ایام حج در مکه است.

ماجراهایی از این دست ، نمونه های خوبی هستند از بهره گیری از فرصت ایام حج ، فرصت هایی که ویژه دیروز و امروز نیستند بلکه همیشه در دسترس مومنان هستند . امید که غفلت، باعث سوختن این فرصتها نشود.

منابع و متون مورد استناد: 

- فروة بن عمرو: بن ودقة بن عبید بن غانم بن بیاضة الأنصاری البیاضی. قال ابن حبّان: شهد بدرا والعقبة، 

ذکره ابن إسحاق وغیره فیمن شهد العقبة وبدرا وقال أبو عمر: آخى النبی صلّى اللَّه علیه وآله وسلم بینه وبین عبد اللَّه بن مخرمة العامری، 

وروى عبد الرزاق فی الرکاز من مصنّفه عن معمر، عن حرام بن عثمان، عن ابنی جابر- أنّ النبی صلّى اللَّه علیه وآله وسلم کان یبعث رجلا من الأنصار من بنی بیاضة یقال له فروة بن عمرو فیخرص ثمر أهل المدینة. 

ومن طریق سلیمان بن شبل، عن رافع بن خدیج- أن النبی صلّى اللَّه علیه وآله وسلم کان یبعث فروة بن عمرو یخرص النخل، فإذا دخل الحائط حسب ما فیه من الأقناء، ثم ضرب بعضها على بعض على ما یرى فیها فلا یخطئ. أخرجه عن إبراهیم بن أبی یحیى عن إسحاق بن أبی فروة. 

وذکر وثیمة فی «کتاب الردة» أن فروة کان ممّن قاد مع رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله وسلم فرسین فی سبیل اللَّه، وکان یتصدق فی کل عام من نخله بألف وسق(170 کیلو )، (الطبقات الکبرى ط العلمیة» : ج1ص 261)

- شهد العقبة، وشهد بدرا، وما بعدها من المشاهد مع رسول الله صلى الله علیه وسلم، وآخى رسول الله صلى الله علیه وَسَلَّمَ بینه وبین عَبْد اللَّهِ بْن مخرمة العامری. حَدِیثُهُ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: لا یَجْهَرُ بَعْضُکُمْ عَلَى بَعْضٍ بِالْقُرْآنِ. قَالَهُ مَالِکٌ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سَعِیدٍ، عَنْ محمد بن إبراهیم بن الحارث التیمی، عن أَبِی حَازِمٍ التَّمَّارِ، عَنِ الْبَیَاضِیِّ، وَلَمْ یُسَمِّهِ فِی الْمُوَطَّأِ. وکان ابْن وَضَّاح وَابْن مزین یقولان: إنما سکت مَالِک عَنِ اسمه لأنه کَانَ ممن أعان على قتل عُثْمَان رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ.( الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج3، ص1260.)

- کان ممّن قاد مع رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله وسلم فرسین فی سبیل اللَّه، وکان یتصدق فی کل عام من نخله بألف وسق، وکان من أصحاب علی یوم الجمل.( الاصابه فی تمییز الصحابه، ابن حجر، ج5، ص279.)

- کان النبی صلّى الله علیه وآله وسلّم یبعثه یخرص عَلَى أهل المدینة ثمارهم، فإذا دخل الحائط حسب ما فیه من الافناء، ثُمَّ ضرب بعضها عَلَى بعض، عَلَى ما یرى فیها، فلا یخطیء.( اسدالغابه، ابن اثیر، ج4، ص58.)

 


نمونه گزارشی از شیوه حکمرانی در مدینة النبی (ص)

گزارشی از شیوه حکمرانی در مدینة النبی ؛  استفاده از نیروهای تازه مسلمان برای مبارزه با شرک و بت پرستی 

با  گسترش اسلام در شبه جزیره عربستان و اوج گرفتن  مبازات میدانی با شرک و بت پرستی در نقاط مختلف ، پیامبر اعظم (ص) برای اداره امور و ادامه مبارزه، به نیروهای مختلفی نیاز داشتند. یکی از ابتکارات ایشان در رویارویی با این چالش جدید، بکارگیری تازه مسلمانان در این عرصه ها بود. همراه بردن مکیان تازه مسلمان پس از فتح مکه به جنگ طائف از نمونه های مشهور این سیره پیامبر (ص) است. بکارگیری ابوسفیان در مأموریت گرفتن زکات از برخی قبایل در سال دهم هجری نمونه دیگری از استخدام تازه مسلمانان برای اداره امور است.

نمونه دیگر (1) بکارگیری جریر بن عبدالله بجیلی در مبارزه با بت پرستان بود. وی در سال دهم هجری، به همراهی 150 نفر از قبیله خود به مدینه آمدند و با پیامبر (ص) بیعت کرده و مسلمان شدند. پس از این بیعت، پیامبر(ص) از او پرسید اوضاع و احوال مردمان مسیری که آمدید چطور بود او در پاسخ گفت همگی اسلام آورده اند بجز فلان قبیله که هنوز بت دارند و بت پرستی آنها برپاست. پیامبر (ص) از او خواستند با همراهی گروهی به جنگ آن قبیله بت پرست بروند و بت معروف آنها را بشکنند. وی نیز با یک گروه دویست نفری آن جا رفتند و بت آن قبیله را شکستند و پس از بازگشت به مدینه، خبر اسلام آوردن آن قبیله را به ایشان رساندند.

بکارگیری «جریر» در همان دیدار نخست اسلام آوردنش، برای مأموریت «بت شکنی» از نمونه تدابیر اثرگذار در گسترش اسلام بود. به نظر می رسد امور ذیل در این تدبیر، مورد توجه بوده اند؛ 

- اسلام، در بستر جامعه جاهلی و بدوی عرب که بی بهره از ساختار و شبکه های حکومتی ، اجتماعی و مذهبی بود، نظامی نو تأسیس کرد و بدیهی بود که برای پیشبرد اهدافش باید به کادرسازی از همین مردم روی می آورد.

- بهره گیری از تازه مسلمانان در امور به آنها حس مشارکت و حس اهمیت داشتن و جزئی از این پیکر بودن به آنها می داد و در جذب آنان به منظومه پیوستگان به دین و عمیق تر شدن باورهایشان بسیار تاثیر گذار بود.

- بهره گیری از تازه مسلمانان در مبارزه با بت پرستی و سهیم کردن آنها در بت شکنی به معنای بکارگیری حداقل توان ها و ظرفیت ها در امور متناسب با آن توانایی هاست مثلا دادن مأموریت بت شکنی به یک تازه مسلمان به این معناست که اولویت با ریشه کنی شرک و پایدار کردن تفکر توحید است و در ابن مسیر لازم نیست برای کار اولیه زدودن نمادهای شرک یعنی بت ها حتما از صحابه پر سابقه و آگاه به جزئیات احکام دین استفاده شود بلکه یک تازه مسلمان کم اطلاع هم می تواند این کار را انجام دهد.

- بکارگیری تازه مسلمانان در مبارزه با بت پرستی تاثیر دو جانبه در هر دو سوی تقابل داشت از یک سو، مبارزه عملی با بت پرستی و شکستن بت ها، از سوی این مأموران و مبلغان جدید، باعث ریشه دواندن باور توحید در دلهای آنان می شد و دلبستگی های پیشین آنها را به بت پرستی از بین می برد و از سوی دیگر، مردمانی که در مقابل آنها بودند با بت شکنانی روبرو بودند که تا دیروز از جنس خود آنها بودند و امروز متوجه خطای خود شده و از آن دست برداشته اند. این احساس «مثل هم بودن» و از «جنس هم بودن» تاثیر بسزایی در پذیرش دعوت به توحید داشت . 

 

...........................................پاورقی ...............................................

1. الطبقات الکبرى ط العلمیة» (1/ 261):

‌‌وَفْدُ بَجِیلَةَ

قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ الأَسْلَمِیُّ قَالَ: حَدَّثَنِی عَبْدُ الْحَمِیدِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: 

قَدِمَ جَرِیرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْبَجَلِیُّ سَنَةَ عَشْرٍ الْمَدِینَةَ وَمَعَهُ مِنْ قَوْمِهِ مِائَةٌ وَخَمْسُونَ رَجُلا. [فَقَالَ رَسُولُ الله. ص: یَطْلُعُ عَلَیْکُمْ مِنْ هَذَا الْفَجِّ مِنْ ‌خَیْرِ ‌ذِی ‌یَمَنٍ عَلَى وَجْهِهِ مَسْحَةُ مَلَکٍ. فَطَلَعَ جَرِیرٌ عَلَى رَاحِلَتِهِ وَمَعَهُ قَوْمُهُ فَأَسْلَمُوا وَبَایَعُوا. قَالَ جَرِیرٌ:

فَبَسَطَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - فَبَایَعَنِی وَقَالَ: عَلَى أَنْ تَشْهَدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ وَتُقِیمَ الصَّلاةَ وَتُؤْتِیَ الزَّکَاةَ وَتَصُومَ رَمَضَانَ وَتَنْصَحَ الْمُسْلِمَ وَتُطِیعَ الْوَالِیَ وَإِنْ کَانَ عَبْدًا حَبَشِیًّا. فَقَالَ: نَعَمْ. فَبَایَعَهُ. 

وَقَدِمَ قَیْسُ بْنُ عَزْرَةَ الأَحْمَسِیُّ فِی مِائَتَیْنِ وَخَمْسِینَ رَجُلا مِنْ أحمس الله. وکان یقال لهم ذاک فی الجاهلیة. فقال لهم رسول الله. ص:

وَأَنْتُمُ الْیَوْمَ لِلَّهِ. وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - لِبِلالٍ: أَعْطِ رَکْبَ بَجِیلَةَ وَابْدَأْ بِالأَحْمَسِیِّینَ.

فَفَعَلَ. وَکَانَ نُزُولُ جَرِیرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَلَى فَرْوَةَ بْنِ عَمْرٍو الْبَیَاضِیِّ. وکان رسول الله ص یُسَائِلُهُ عَمَّا وَرَاءَهُ.

 فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ أَظْهَرَ اللَّهُ الإِسْلامَ وَأَظْهَرَ الأَذَانَ فِی مَسَاجِدِهِمْ وَسَاحَاتِهِمْ. وَهَدَّمَتِ الْقَبَائِلُ أَصْنَامَهَا الَّتِی کَانَتْ تُعْبَدُ. قَالَ: فَمَا فَعَلَ ذُو الْخَلَصَةِ؟ قَالَ: هُوَ عَلَى حَالِهِ قَدْ بَقِیَ. وَاللَّهُ مُرِیحٌ مِنْهُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ. فَبَعَثَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى هَدْمِ ذِی الْخَلَصَةِ وَعَقَدَ لَهُ لِوَاءً. فَقَالَ: إِنِّی لا أَثْبَتُ عَلَى الْخَیْلِ. فَمَسَحَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - بِصَدْرِهِ وَقَالَ: اللَّهُمَّ اجْعَلْهُ هَادِیًا مَهْدِیًّا! فَخَرَجَ فِی قَوْمِهِ. وَهُمْ زُهَاءَ مِائَتَیْنِ. فَمَا أَطَالَ الْغَیْبَةَ حتى رجع. فقال رسول الله. ص: هَدَمْتَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالْحَقِّ. وَأَخَذْتُ مَا عَلَیْهِ وَأَحْرَقْتُهُ بِالنَّارِ. فَتَرَکْتُهُ کَمَا یَسُوءُ مَنْ یَهْوَى هَوَاهُ وَمَا صَدَّنَا عَنْهُ أَحَدٌ. قَالَ: فَبَرَّکَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - یَوْمَئِذٍ عَلَى خَیْلِ أَحْمَسَ وَرِجَالِهَا.]


رواج مراسم هفتم و چهلم در عصر تیموری

رواج مراسم هفتم و چهلم در عصر تیموری 

مراسم هفتم و چهلم گرفتن برای درگذشتگان که امروزه از آداب و رسوم عزاداری برای اموات، به شمار می آید، از گذشته های دور، جزو آداب و رسوم ایرانیان بوده است.

 برای نمونه چند گزارش از کتاب «مطلع السعدین » نوشته مورّخ عصر تیمموری، جناب  عبدالرزاق سمرقندی (م 887ق) نقل می کنیم که در آنها، از رواج آداب ذیل، در عصر تیموری، سخن رفته است ؛

- پختن آش و غذا دادن به عزاداران

- مراسم عزاداری روز هفتم 

- مراسم چهلم گرفتن 

- کامل شدن دوره عزاداری در روز چهلم و خارج شدن از حالت عزا (با درآوردن لباس عزا و پوشیدن لباس دیگر).

نمونه اول :

... و هم درین سال{871 ق}، بیستم شهر ذى الحجه جناب فضایل مآب مولانا جلال الدین لطف اللّه قاضى بخارا که در انواع علوم صاحب کمال بود به جوار رحمت ایزدى رحلت نمود{در دارالسلطنة هرات} و فرزندان او جناب صدارت مآب مقرب السلطان، الملقب به شرف جهان، مولانا جمال الدین عبد الرحیم و جناب شجاعت انتساب امیر نظام الدین عبد الوهاب عزاى به عظمت داشتند و حضرت خلافت پناهى دو نوبت به مجلس عزا و آش تعزیت آمده عنایت آن حضرت ، شامل احوال وارثان او شد و همه را از جامه عزا بیرون آورده تشریفات پادشاهانه عنایت فرموده و نعش مغفور را به بلده فاخره بخارا نقل کرده مزار عالى ساختند. 

آدرس منبع

 عبدالرزاق سمرقندی، عبدالرزاق بن اسحاق‌، مطلع سعدین و مجمع بحرین، جلد: 2، صفحه: 955، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگى‌، تهران - ایران، 1372 ه.ش.

..........................................................................

نمونه دوم:

... و درین سال، چهارم ماه شوال، میرزا سلطان ابراهیم که فرمانفرماى ملک فارس و داراى مملکت شیراز بود، از دار فنا به مأواى بقا رحلت نمود.... حضرت خاقان سعید{شاهرخ میرزا} از حدوث واقعه جانسوز و حلول حادثه غم‌اندوز غمگین و اندوهناک شد و قباى صبر به دست بى‌طاقتى پاره‌پاره و چاک‌چاک گشت و آن حضرت به رسم تعزیت بنشست و امراى عظام به شرایط آش و طعام و ختمات کلام ملک علام قیام نمودند و صنادید ایران و توران چهل روز متصل به مجلس عزا حاضر شده طریق ملازمت مسلوک داشتند و روز چهلم آش بزرگ داده فرمان همایون صادر شد که اکابر ایران و توران که تغییر لباس کرده بودند همه را از جامه عزا بیرون آورده تشریفات پادشاهانه و خلعت هاى خسروانه پوشانیدند و آن حضرت تخت فارس را به فرزند رشید او میرزا سلطان عبد اللّه که در صغر سن بود ارزانى داشت و تمام اختیار و زمام اقتدار آن مملکت به کف کفایت و قبضه درایت شیخ محب الدّین ابو الخیر بازگذاشت.

آدرس منیع 

 عبدالرزاق سمرقندی، عبدالرزاق بن اسحاق‌، مطلع سعدین و مجمع بحرین، جلد: 2، صفحه: 450، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگى‌، تهران - ایران، 1372 ه.ش.

........................................................................................

نمونه سوم 

... و امیر یادگار شاه ارلات که از امراى کبار به کمال عظمت و اقتدار اشتهار داشت و دولت مصاهرت میرزا علاء الدوله تاج افتخار و شرف روزگار او بود عالم فانى را وداع و بدرود فرمود و میرزا علاء الدوله رسم عزا و آش و اطعام و ختمات کلام ملک علام به‌جاى آورد.

آدرس منبع 

 عبدالرزاق سمرقندی، عبدالرزاق بن اسحاق‌، مطلع سعدین و مجمع بحرین، جلد: 2، صفحه: 470، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگى‌، تهران - ایران، 1372 ه.ش.

.....................................................................................

نمونه چهارم 

... اللهم وفق للأتمام و در روز هفتم که آش عزا مى‌دادند میان موالى در تقدیم و تأخیر نزاعى قوى شد.

آدرس منبع 

عبدالرزاق سمرقندی، عبدالرزاق بن اسحاق‌، مطلع سعدین و مجمع بحرین، جلد: 2، صفحه: 1024، پژوهشگاه علوم انسانی و آمطالعات فرهنگى‌، تهران - ایران، 1372 ه.ش

 


به خاک افتادن سحره عرب در مقابل اعجاز قرآن

به خاک افتادن سحره عرب در مقابل اعجاز قرآن (= شاعر عرب جاهلی و رها کردن شعر به احترام فراگیری قرآن)

جامعه جاهلی عرب پیش از اسلام، از حیث توجه به عرصه فرهنگ، به مانند جغرافیا و سرزمینی که در آن می زیست، صحرایی خشک و  بی آب و علف بود و تنها درخت مقاوم شعر بود که در این بیابان، روییده بود و خنکای سایه اش روح و روان رهگذران را نوازش می کرد.

وجود انجمن شعر و برگزاری جُنگ شعر در بازار سالیانه «عکّاظ» ، فرصتی در اختیار هنرمندان وادی شعر قرار می داد تا با همانندان خود، به رقابت پردازند و بر غنای شعر عربی بیافزایند.

هنرنمایی در کلام در دو حوزه لفظ و معنا که در شعر به خوبی متجلی است از ویژگی ها و توانمندی های عرب پیش از اسلام بود و برآیند آن ، ظهور و بروز شاعران بزرگ و توانایی چون امرء القیس بود.

رونق بازار شعر باعث می شد بسیاری از مردم در این زمینه، توانایی کسب کنند و مردم کوچه و بازار دستی در این هنر داشته باشند به گونه ای که پس از هر رخداد مهمی، کسی پیدا می شد تا درباره آن، شعری بسراید.

چنین جامعه ای به ناگاه با بعثت پیامبر (ص) و نزول قرآن به عنوان معجزه اش ، با کلامی روبرو می شود که نه نثر است و نه شعر، ولی جاذبه ای فراتر از شعر دارد. 

چنین بود که وقتی با فراخوان قرآن در آوردن مثل برای آن، روبرو شد در خود احساس عجز کرد و چنین بود که قرآن برای پیامبر معجزه جاویدان شد معجزه ای از جنس کلام و هنر نمایی در آن.

عجز در برابر عظمت کلام آسمانی قرآن، بیش از همه، برای آنانی که در عرصه شعر و هماوردی در کلام، دست توانایی داشتند ، محسوس و معلوم بود تا آنجا که یکی از شاعران دوران جاهلیت عرب با دیدن این اعجاز، نه تنها  ایمان آورده و مسلمان شد، بلکه برای همیشه شعر و شاعری را کنار گذاشت و به قرآن مشغول شد.

از این رو می توان او را بسان سحره فرعون دانست که خود جادوگری چیره دست بودند و چون اعجاز؛ « اژدها شدن عصای موسی» را دیدند به سجده افتادند و به پیامبری موسی ایمان آوردند و در برابر تهدید به مرگ فرعون نیز، کوتاه نیامدند و تا پای جان ماندند.

قرشی نویسنده کتاب « جمهرة أشعار العرب » در این باره این شاعر عرب می نویسد:

این شاعر یعنی « لبید بن ربیعة» را باید از برترین شاعران جاهلی و اسلام دانست که کمترین محتوای لغو را در شعر خود دارد و چه در دوران جاهلیت و چه دوران اسلام از خصیصه بخشندگی و احسان به دیگران و شرافت برخوردار بوده است.

می گویند ، زمانی، کسی برای او هدیه ای فرستاد تا برایش شعری بسراید در پاسخ شاعری. وی  ضمن تشکر از ارسال هدیه، به پیک و آورنده هدیه گفت:

من از وقتی با قرآن آشنا شدم و آن را خواندم دست از شعر گفتن شستم و دیگر شعر نمی گویم و پاسخ هیچ شاعری را نمی دهم. 

وی برای آن که ثابت کند بر عهدش باقی است از دخترش که ذوق و هنر شاعری داشت خواست تا شعری در پاسخ آن شاعر بسراید و خود از گفتن شعر پرهیز کرد.

متن کتاب جمهرة أشعار العرب ( ص 91) : 

قال الذین قدّموا لبید بن ربیعة: هو أفضلهم فی الجاهلیّة و الإسلام، و أقلّهم لغوا فی شعره. 

"فصل آخر:  قال: و کان لبید جوادا شریفا فی الجاهلیّة و الإسلام، و کان قد آلى فی الجاهلیّة أن یطعم ما هبّت الصّبا، ثمّ‌ أدام ذلک فی إسلامه. و نزل لبید الکوفة،

.... فلمّا وصلت الهدیة إلى لبید قال له الرسول: هذه هدیة ابن وهب، فشکره لبید و قال: إنّی ترکت الشعر منذ قرأت القرآن، و إنّی ما أعیا بجواب شاعر، و دعا ابنة له خماسیة فقال: أجیبیه عنّی.

 منبع 

جمهرة أشعار العرب نویسنده: قرشی، محمد بن ابی‌خطاب(م 170 ه.ق) محقق: فاعور، علی حسن قرن: 15 ناشر: دار الکتب العلمیة محل نشر: بیروت - لبنان سال نشر: 1424 ه.ق. 

 


نه هلال شیعی نه امپراطوری پارسی ، حرکت به سوی سایه سار رحمت الهی

نه هلال شیعی نه امپراطوری پارسی ، حرکت به سوی سایه سار رحمت الهی

با وقوع انقلاب اسلامی در ایران که با تکیه بر باورهای دینی و معنویت، محقق شد امپراطوری غرب، نگران و وحشت زده به فکر چاره افتاد. افزون بر تصمیماتی مثل تحریم و محاصره اقتصادی، تحریک  احساسات قومیتی ، تشویق و حمایت از گروهکها ، تحمیل جنگ، در عرصه فرهنگ و تبلیغات، نیز تدابیری داشت. در مقابله فرهنگی با این نظام اسلامی، چاره اندیشه های ذیل از غربیان دیده می شود ؛

1. تبلیغ اینکه نظام برآمده از انقلاب اسلامی در صدد احیای امپراطوری اسلامی است که نمونه آخر آن دولت عثمانی در ترکیه بود و قلمرو آن تمام ترکیه امروزی، شرق اروپا، شمال آفریقا، شبه جزیره عربستان ، عراق و شامات بود. این تبلیغ بیشتر مخاطب اروپایی و آمریکایی را تحت تأثیر قرار می داد چرا که وحشت از این امپراطوری، هنوز در حافظه تاریخی آنان، جولان می داد. این تبلیغ به سیاستمداران غربی کمک می کرد اقدامات آنان در قبال انقلاب اسلامی مثل تحریم و کمک به صدام، توجیه پذیر باشد و افکار عمومی آنها، پذیرا یا خواستار این نوع اقدامات باشند.

2. این تبلیغ گرچه مناسب حال بدنه اجتماعی غربیان بود  اما در جهان اسلام نتیجه عکس داشت چرا که مسلمانان معتقد، از این که در بخشی از دنیای اسلام، حکومتی تشکیل شده که در پی بازگرداندن عظمت و قدرت مسلمانان است احساس رضایت و نزدیکی به آن داشتند و از آن جانبداری می کردند . بدین جهت بود که وقتی در سالهای پس از جنگ تحمیلی کسی به یک مقام آمریکایی (ظاهرا کسینجر) گفت چرا علیه ایران اقدام نظامی نمی کنید او جواب داد اگر اقدام نظامی کنیم باید منتظر واکنش و پاسخ، در گستره ای به وسعت تمام سرزمین های اسلامی باشیم  از شرق دور اندونزی و مالزی گرفته تا غرب آفریقا مراکش .

این گونه بود که سیاست تبلیغی جدیدی طراحی شد ؛ تبلیغ ایران هراسی    

 با این ادعا که نظام  اسلامی ایران در پی احیای امپراطوری پارسی است این خط تبلیغی، دقیقا روی احساسات قومی دیگر ملل مسلمانان حساب باز کرده بود به خصوص تعصبات عربی مسلمانان عرب زبان که غالب جمعیت مسلمانان را نیز تشکیل می دهند . این سیاست تبلیغی باعث بدبینی مسلمانان دیگر ملل اسلامی به این نظام و فاصله گرفتن از آن می شد که به معنای ریزش بخشی از هواداران در جهان اسلام است.

3. مبارزه با اندیشه دینی در ایران که پشتوانه نظام اسلامی است. انقلاب اسلامی برآمده از تفکرات و احساسات دینی مردم بود و بدیهی است پشتیبانی از این نظام نیز از سوی همین مردم صورت می گیرد و هنگامی که اعتقادات دینی سست و نابود شود پشتوانه مردمی نیز از بین می رود . تکیه بر احساسات قومی ایرانی و باستان ستایی و برانگیختن احساسات قومیتی و برجسته کردن افتخارات حکومتهای باستانی در تقابل با احساسات دینی و اسلامی از شگردهای این سیاست تبلیغی بود . جالب آنکه رسانه های تبلیغی کشورهایی مثل انگلیس و آمریکا در بخش عربی خود تبلیغ می کنند که نظام اسلامی ایران در پی احیای امپراطوری ایرانی و پارسی است و همانها در بخش فارسی تبلیغ می کنند که این نظام در پی احیای امپراطوری اسلامی یا شیعی است و به فکر هویت ایرانی نیست.

4. در کنار تبلیغات پردامنه در خصوص احیای امپراطوری پارسی، برای تحریک احساسات قومی دیگر ملل مسلمان ، سیاست تبلیغی مکملی ضمیمه آن شد و به خط تبلیغی قبلی افزوده گردید خط تبلیغی هلال شیعی.

در این شگرد جدید چنین مطرح می شود که نظام اسلامی ایران در پی ایجاد  امپراطوری شیعی با کمک گرفتن از شیعیان منطقه مثل عراق و لبنان و بحرین است 

 این خط تبلیغی به غرب کمک می کند تا پروژه ایران هراسی خود را تکمیل کند و احساسی از ترس و نفرت در بین اهل سنت نسبت به آن ایجاد کند. بیشترین سود از این تبلیغ را دولت های پادشاهی سنی منطقه می برند که هیچ پشتوانه مردمی ندارند و با برجسته کردن خطر دولتی شیعی، حمایت افکار عمومی مردم این سرزمین ها را بدست می آوردند . 

از شگفتی های امپراطوری رسانه های غربی و دنباله روان عربی آنها ، تبلیغ و برجسته کردن کمک های این نظام به شیعیان در دفاع از خود، برای مخاطب عرب زبان است بدون این که به کمک های ایران، به سنّیان در حال دفاع مثل فلسطینیان اشاره کنند و اما همینان با برجسته کردن کمک ایران به فلسطینیان برای مخاطب فارسی زبان در پی آنند که احساسات قوم گرایانه ایرانیان برانگیخته شود و به واکنش واداشته شود که خروجی این تبلیغ می شود شعارهایی مثل؛ نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران.

بنابر این 

ترفند های تبلیغات غربیان و دنباله روان عبری و عربی و فارسی را باور نکنید در اینکه می گویند امپراطوری پارسی ایرانی دوباره در حال زنده شدن و تولد دوباره است ، پای ایران دوباره به مدیترانه رسیده و ... . این شگردی تبلیغاتی با سود دوجانبه برای آنان است زیرا از یک سو ، دیگر ملتهای مسلمان را از این نظام اسلامی دور می کند و از دیگر سو، بخشی از ایرانیان از این حرفها، ذوق زده شده و در سخن و عمل به سوی اندیشه قومیتی و نژادپرستانه کشانده می شوند که کمک مضاعفی به دور شدن مسلمانان از این نظام و ایرانیان می کند و حلقه ایست تکمیلی برای ترفند تبلیغی باستان ستایی و قومیت گرایی.

حققیقت ماجرا

آنچه مشاهده می شود زنده شده دوباره حیات معنوی انسان است با تکیه بر اندیشه دینی جامع، که نگاه محتاج خود را به دو میراث گرامی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله (قرآن کتاب خدا و اهل بیت پیامبر علیهم السلام)  به صورت توأمان، دوخته است نه شعار «حسبنا کتاب الله» سر داده تا برنامه و نقشه راه، را بدون راهنما بکار برد و خروجی اش بشود نهروانیان ، وهابیان و داعشیان و نه شعار «همه چیز ولایت است» سر داده تا از برنامه و نقشه، محروم شود و خروجی اش بشود غالیان، بهائیان و شیعیان انگلیسی.

این اندیشه، همان میراث ارزشمند وگرانبهای پیامبر خاتم (ص) است که در اسارت جغرافیا ، رنگ و زبان نیست و نسخه درد تمام ملتها و اقوام است. آئینی که در آغاز راه، پای در خارزار جاهلیت عرب گذاشت تا بشر را، از جهل در دو حوزه اندیشه و رفتار برهاند. با توحید، به کارزار خرافه پرستی و شرک مثل ؛ بت پرستی، دوخداپرستی (= ثنویت یا آتش پرستی) ، سه خداپرستی (پدر،پسر،روح القدس) رفت چنانکه در حوزه رفتار نیز، با آموزه های آسمانی شریعتش، به جنگ ظلم رفت مثل ظلم به خود و دیگران که در سایه هوس¬مداری و خروج از چارچوبهای طبیعت انسانی صورت می گیرد. بارزترین ویژگی این آئین، تکیه بر معنویت است که از تجربه ادیان پیشین و برنامه جامع خود و حمایتهای مردمان خسته از جاهلیت عربی، توان ویژه ای یافت و توانست زنجیرهای اسارت بگسلد و از مرزهای قومیت و تعصبات نژادی بگذرد و سیاه و سفید و زرد و سرخ ، عرب و عجم را، همسان و بر پیکره یک سرزمین ببیند. 

گرچه عواملی چون؛ دور زدن تصمیم غدیر، سستی ها، طمع ورزی ها و خیانت ها، زخمی کاری بر پیکره این دین زدند اما توانست با پر و بالی شکسته، تنی زخمی و خاطری رنجور، خود را بر فراز مرزهای چین در شرق و کرانه های دریا در غرب (آفریقا) برساند.

در این میان، برخی ، برای نجات این سیمرغ شکسته بال از مرگ و نابودی، خطر کردند و  دلبستگی ها، خواسته ها، فرصت ها، آبرو، آسایش، سلامت و جان خود را، سرمایه ی دفاع از سلامت و حیات آن کردند و به مقابله با تهدیدها رفتند. تن و جان به تیغ بغض و آتش کینه دشمنان و هوس مداران سپردند و شعله ور در میانه آتش دشمنی ها، راهی گشودند برای عبور این سیمرغ زخمی به سوی قله مقصود. آری اهل بیت پیامبر (ص) و پیروانشان، ققنوس وار سوختند تا پر و بال سوخته آنان، نشانی باشد از مسیر درست برای امت پیامبر (ص).

از تلاش این ققنوس ها ، راه یافتگانی، با اراده تربیت شدند که حاضر بودند برای چنین مسیری، هزینه کنند و پیوسته این داستان تکرار می شد و پس از هر مصافی، ققنوس هایی نشان و نماد مسیر می شدند و گروه تازه تری، بدین مسیر رهنمون می شدند. این گونه بود که پیروان مکتب اهل بیت (ع) پس از هر تقابل و سرکوبی در سرزمینی، رویشی می یافتند در سرزمین تازه ای. مدینه،کوفه، قم ،طبرستان، بیهق، حلّه ، حلب، شام، بحرین، جبل آمل و ... همه و همه از پیام این ققنوس ها، رنگ و بو و نام می گرفتند و امروزه با پیوستن سیگنال های آنها به هم، نه نقش هلال شیعی، شکل می گیرد نه مرزنامه امپراطوری پارسی بلکه

پیوست این سیگنال ها به هم، نگارنده مرامنامه ققنوس هاست. مرامی از جنس نور برای بازگشت انسان حیران امروز، به اصل خویش یعنی معنویت و بهره گیری از آیین پاک محمد مصطفی (ص) که به فرموده قرآن « رحمة للعالمین؛ مایه رحمت برای تمام جهانیان» است تا همه انسانها، به سوی مقصد و هدف آفرینش یعنی رحمت الهی، رهنمون شوند.

 در این بازگشت همه در حال نقش آفرینی هستند؛ ایرانی، عراقی، سوری، لبنانی، افغانی،پاکستانی،هندی،بحرینی،حجازی و ... حتی اروپایی و آمریکایی.

گفتنی است امروزه مرکز اتصال این سیگنال ها به هم، میراث دار بزرگ آن ققنوس ها، عدالت گستر موعود، مهدی منتظر (عج) است. امید که با تلاش صحیح منتظران او، فرصتی فراهم شود تا دیده محتاج بشر، به راهنمایی، تدبیر و سیاست او، روشن گردد.

 






در این وبلاگ
در کل اینترنت