سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

جلسه شکم بارگان عباسی و یادبود هم نوعان اموی

جلسه شکم بارگان عباسی و یاد بود هم نوعان اموی
آورده ‏اند که روزى معتصم با ندیمان خویش در قصر بود و قصد صبوحى کرد و بگفت تا هر کدام دیگی بار کنند که سلامه غلام ابن ابى دواد نمودار شد{ ابو عبد الله احمد بن ابى دواد معتزلی منصب قاضى القضاتى داشت }. معتصم گفت این غلام ابن ابى دواد در جستجوى ماست، اکنون میآید و میگوید فلان هاشمى و فلان قرشى و فلان انصارى و فلان عربى، و بکارهاى خود، ما را از مقصود باز میدارد و من شما را گواه میگیرم که امروز کارى براى او انجام نخواهم داد.
کمى بعد ایتاخ بیامد و براى ابو عبد الله اجازه خواست ...ابو عبد الله بیامد و همینکه سلام کرد و بنشست و سخن آغاز کرد، چهره معتصم گشوده شد و گوئى همه اعضاى وى بروى او میخندید، آنگاه معتصم گفت:
«اى ابو عبد الله هر یک از اینها دیگى بار کرده‏اند و ما ترا در کیفیت طبخ آن حکم کرده‏ایم{داور قرار داده ایم }.
گفت: «باید بیارند بخورم و از روى علم حکم کنم.» دیگها را بیاوردند و پیش روى او نهادند و او بنا کرد از دیگ اول بطور کامل بخورد.
معتصم گفت: «این ظلم است.»
 گفت: «چطور؟»
گفت: «براى آنکه از این غذا بسیار بخوردى و حکم بنفع صاحب آن خواهى داد.»
 گفت: «اى امیر مؤمنان بعهده من که از همه دیگها بقدر این دیگ بخورم.»
معتصم لبخند زد و گفت: «بسیار خوب مشغول باش.» او چنانکه گفته بود بخورد، پس از آن گفت: «اما این یکى طباخش خوب عمل کرده که فلفل آنرا زیاد ریخته و کمتر دم کرده است. این یکى را طباخش نکو پخته که سرکه‏اش را زیاد و روغنش را کمتر ریخته است. این یکى را طباخش خوب پخته که ادویه‏اش معتدل است و این یکى را با مهارت پخته که آبش را کم و چاشنى آنرا بیشتر کرده است.»
 وبدین ترتیب همه دیگها را چنان وصف کرد که صاحبان آن مسرور شدند، آنگاه با جماعت هم غذا شد و با لطافت غذا خورد و گاهى از اخبار پرخوران صدر اسلام مانند معاویة بن ابى سفیان و عبید الهو بن زیاد و حجاج بن یوسف و سلیمان بن عبد الملک با آنها سخن میکرد و گاهى از پرخوران عصر چون میسره تمار و دورق قصاب و حاتم کیال و اسحاق حمامى حکایت میگفت.
وقتى خوانها را برداشتند معتصم بدو گفت: «اى ابو عبد اله کارى داشتى؟» گفت: «بله اى امیر مؤمنان.» گفت: «بگو که رفقاى ما میخواهند مشغول شوند.» گفت: «بله، اى امیر مؤمنان یکى از خویشاوندان تو هست که بازیچه روزگار شده و کارش سخت و زندگانیش بد شده.» گفت: «کیست؟» گفت: «سلیمان بن عبد اله نوفلى.» گفت: «کارش بچه مبلغ درست میشود.» گفت:«پنجا، هزار درهم.» گفت: «برایش میفرستم.» گفت: «حاجت دیگرى هست.» گفت: «چیست؟» گفت: «اینکه ملک ابراهیم بن معتمر را به او پس بدهى.» گفت:«پس میدهم.» گفت: «حاجت دیگرى هست» گفت: «انجام میدهم.» گوید بخدا نرفت تا آنکه سیزده حاجت از او خواست که هیچکدام را رد نکرد.
منبع : مروج ‏الذهب/ترجمه،ج‏2،ص:506
مشخصات نشر: مروج الذهب و معادن الجوهر، أبو الحسن على بن الحسین مسعودی (م 346)، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چ پنجم، 1374ش.


درد دل پبامبر اعظم ص از جفای قریش

درد دل پیامبر ص از دست قریش نزد هیئت ثقیف
پیامبر اکرم (ص) در طول دوران بعثت (از آغاز وحی تا زمان هجرت به مدینه ) شرایط سختی را پشت سر گذاشتند . قرشیان مکی تنها به انکار و تکذیب دعوت ایشان بسنده نکردند . با ساحر و کاهن و شاعر خواندن ایشان به تخریب شخصیتشان پرداختند . با شکنجه و آزار پیروان ومحاصره اقتصادی و اجتماعی , عرصه را برمسلمانان تنگ گرفتند تا مانع ترویج دین شوند وسرانجام با یک تصمیم جمعی , اقدام به ترور و قتل پیامبر (ص) کردند که سبب شد ایشان برای محفوظ ماندن از خطر به مدینه هجرت کنند. پس از هجرت نیز پیوسته با مسلمانان درگیر بودند تا اینکه مکه فتح شد و آنان در ظاهر ایمان آوردند و مسلمان شدند .
در سال نهم هجری و پس از فتح مکه , هیئتی از قبیله ثقیف شهر طائف به دیدار پیامبر(ص) آمدند و چند روز در مدینه النبی اقامت کردند که شرح این دیدار در برخی منابع انعکاس یافته است. نکته قابل تأمل در گزارش این دیدار , شِکوه و درد دل پیامبر (ص) از دست قرشیان مکه است . درددل با افراد این هیئت که به تازگی نیز اسلام آورده بودند نشانگر درد و رنجی است که ایشان در مسیر دعوت به اسلام از بستگان و همشهریان خود کشیده اند و در این دیدار بدانها اشاره کرده اند .این هیئت توسط پیامبر(ص) در محلی نزدیک مسجد النبی اسکان داده شدند و پس از فراگیری مقداری از تعالیم اسلام به دیار خود بر گشتند .  اوس بن حذیفة یکی از افراد این هیئت ثقفی در این باره می گوید:

پیامبر (ص) هر شب نزد ما می آمدند و با ما سخن می گفتند و بیشترین مطلبی که در این صحبتها مطرح می کردند دردسرها و رنج و سختی هایی بود که از قوم خودشان یعنی قریش دیده بودند و می فرمودند من ناراحت نیستم . ما در مکه مستضعف بودیم وقتی هم که به مدینه آمدیم آتش جنگ بینمان شعله ور بود و گاه ما پیروز می شدیم و گاه آنها.
گزارش ابن کثیر از این ماجرا در ذیل می آید :
 روى الامام احمد و أبو داود و ابن ماجة من حدیث عبد اللَّه بن عبد الرحمن بن یعلى الطائفی عن عثمان بن عبد اللَّه بن أوس عن جده أوس بن حذیفة قال قدمنا على رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلّم فی وفد ثقیف، قال فنزلت الاحلاف على المغیرة بن شعبة، و أنزل رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و سلّم بنى مالک فی قبة له کل لیلة یأتینا بعد العشاء یحدثنا قائما على رجلیه حتى یراوح بین رجلیه من طول القیام، فأکثر ما یحدثنا ما لقی من قومه من قریش، ثم یقول «لا آسى و کنا مستضعفین‏ مستذلین‏ بمکة، فلما خرجنا إلى المدینة کانت سجال الحرب بیننا و بینهم ندال علیهم و یدالون علینا» فلما کانت لیلة أبطأ عنا الوقت الّذی کان یأتینا فیه فقلنا لقد أبطأت علینا اللیلة؟ فقال: «إنه طرئ لى جزئى من القرآن فکرهت أن أجی‏ء حتى أتمه».(منبع : البدایة و النهایة، ابن کثیر ،ج‏5،ص:32 و نیز رجوع کنید به : سنن أبی داود :ج 1, ص314ح1393 ,  أسدالغابة،ج‏1،ص:168.)
گفتنی است اصل درد دل و سخن گفتن از برخورد ظالمانه برخی افراد , نزد دوستان یا اشخاص  بی طرف به قصد بیان مظلومیت و بدرفتاری ظالمان اشکالی ندارد. مشابه این درددلها در سیره ائمه(ع) نیز دیده می شود مانند درددل امیر مؤمنان با مالک اشتر از کوتاهی مردم در  همکاری با ایشان (1)  یا درد دل امام باقر (ع) با یکی از کسانی که حال ایشان را پرسید و امام از قتل و اسارت خاندان اهل بیت توسط امویان و کوتاهی مسلمانان در این باره گله و شکایت کردند. (2) آنچه مذموم است فراموش کردن خداوند در گره گشایی کارها و شکوه بردن به غیر او برای گره گشایی و رفع مشکلات است .چنان که امام سجاد علیه السلام دردعای 14  صحیفه سجادیه می فرماید : خدایا من شکایاتم را به نزد غیر تو نمی برم و از حاکمی غیر از تو, کمک نمی خواهم؛
اللَّهُمَّ لَا أَشْکُو إِلَى أَحَدٍ سِوَاکَ، وَ لَا أَسْتَعِینُ بِحَاکِمٍ غَیْرِکَ، حَاشَاکَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ صِلْ دُعَائِی بِالْإِجَابَةِ، وَ اقْرِنْ شِکَایَتِی بِالتَّغْیِیرِ. اللَّهُمَّ لَا تَفْتِنِّی بِالْقُنُوطِ مِنْ إِنْصَافِکَ، وَ لَا تَفْتِنْهُ بِالْأَمْنِ مِنْ إِنْکَارِکَ، فَیُصِرَّ عَلَى ظُلْمِی، وَ یُحَاضِرَنِی بِحَقِّی، وَ عَرِّفْهُ عَمَّا قَلِیلٍ مَا أَوْعَدْتَ الظَّالِمِینَ، وَ عَرِّفْنِی مَا وَعَدْتَ مِنْ إِجَابَةِ الْمُضْطَرِّینَ.

...........................................................................
پاورقی ها
1. غلام مالک اشتر گوید: على (ع) از اینکه مردم از نزد او مى‏گریزند و به معاویه مى‏گرایند نزد مالک اشتر شکوه‏ کرد. مالک اشتر گفت: یا امیر المؤمنین ما با مردم بصره به نیروى مردم بصره و مردم کوفه پیکار کردیم. در آن زمان مردم همه یک رأى داشتند و سپس میانشان اختلاف افتاد و دشمنى آغاز کردند و ایمانشان به سستى گرایید و شمارشان روى به کاهش نهاد. زیرا تو آنان را به عدالت بازخواست مى‏کنى و به حق عمل مى‏نمایى و حق فرومایه از صاحب سرمایه مى‏ستانى و آن صاحب سرمایه را بر آن فرومایه برترى نمى‏دهى. چون با همه به حق و عدالت رفتار کرده‏اى طایفه‏اى از آنان که با تو بودند، این شیوه برنتافتند و از اینکه پنجه عدالت تو گریبانشان را مى‏گرفت غمگین شدند. اما بخششهاى معاویه همه به مالداران و اشراف است.نفوس مردم به دنیا مشتاق است و در میان مردم دوستداران دنیا اندک نیست. بیشترین مردم حق را ناخوش دارند و باطل در کامشان شیرین آید و دنیا را بر هر چیز برترى دهند.اگر تو نیز دست به بذل مال گشایى، مردم در برابر تو سر فرود آرند و از روى صدق و صفا خیر خواه تو شوند و خالصانه دوستى ورزند. یا امیر المؤمنین خدایت خیر دهاد و دشمنت را سرنگون کناد و جمعشان بپراکناد و کیدشان سست و پیوندشان گسسته گرداناد که او به آنچه مى‏کنند آگاه است.
على (ع) در پاسخ او پس از حمد و ثناى پروردگار گفت: اما آنچه در سیرت دادگرى ما گفتى، خداى تعالى مى‏گوید «هر کس کارى نیک کند سودش به خود او مى‏رسد و هر که کارى بد کند زیانش به خود او رسد و پروردگار تو در حق بندگان ستم نمى‏کند » و ترس من بیشتر از این است که با این همه بازهم در امر عدالت قصور ورزیده باشم.
اما در اینکه گفتى که جمعى نتوانستند حق را برتابند و از ما جدا شدند، خدا مى‏داند که آنان اگر از ما جدا شده‏اند به سبب جور ما نبوده و اگر رفته‏اند نه براى دست یافتن به عدالت بوده است. بلکه ایشان چیزى جز دنیا نمى‏طلبیدند. چنان مى‏نمودند که از دنیا دورى مى‏کنند و حال آنکه به مال دنیا دست نیافته بودند. در روز رستاخیز از ایشان خواهند پرسید که آیا قصدشان دنیا بوده یا براى خدا عمل مى‏کرده‏اند.
الغارات ,  مؤلف ابراهیم بن محمد ثقفى (م 283ق) ترجمه‏ عبد المحمد آیتى‏  ج 1 ص 37.  نویسنده: ابراهیم بن محمد ثقفى / مترجم عبد المحمد آیتى‏,ناشر: وزارت ارشاد,مکان نشر: تهران‏,سال چاپ: 1374 ش‏, چاپ 1374ش.

2. الأمالی (للطوسی)، النص، ص: 154ح 255- 7- أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحُسَیْنِ زَیْدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ السُّلَمِیُّ إِجَازَةً، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ الْحَکَمِ الْکِنْدِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ صَبِیحٍ الْیَشْکُرِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا خَالِدُ بْنُ الْعَلَاءِ، عَنِ الْمِنْهَالِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: کُنْتُ جَالِساً مَعَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْبَاقِرِ (عَلَیْهِمَا السَّلَامُ) إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَرَدَّ عَلَیْهِ السَّلَامَ، قَالَ الرَّجُلُ: کَیْفَ أَنْتُمْ فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدٌ (عَلَیْهِ السَّلَامُ): أَ وَ مَا آنَ لَکُمْ أَنْ تَعْلَمُوا کَیْفَ نَحْنُ، إِنَّمَا مَثَلُنَا فِی هَذِهِ الْأُمَّةِ مَثَلُ بَنِی إِسْرَائِیلَ، کَانَ یَذْبَحُ أَبْنَاءَهُمْ وَ تَسْتَحْیَا نِسَاءَهُمْ، أَلَا وَ إِنَّ هَؤُلَاءِ یَذْبَحُونَ أَبْنَاءَنَا وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَنَا، زَعَمَتِ الْعَرَبُ أَنَّ لَهُمْ فَضْلًا عَلَى الْعَجَمِ، فَقَالَتِ الْعَجَمُ: وَ بِمَا ذَا قَالُوا: کَانَ مُحَمَّدٌ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) عَرَبِیّاً. قَالُوا لَهُمْ: صَدَقْتُمْ، وَ زَعَمَتْ قُرَیْشٌ أَنَّ لَهَا فَضْلًا عَلَى غَیْرِهَا مِنَ الْعَرَبِ، فَقَالَتْ لَهُمْ الْعَرَبُ مِنْ غَیْرِهِمْ: وَ بِمَا ذَاکَ قَالُوا: کَانَ مُحَمَّدٌ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) قُرَشِیّاً. قَالُوا لَهُمْ: صَدَقْتُمْ، فَإِنْ کَانَ الْقَوْمُ صَدَقُوا فَلَنَا فَضْلٌ عَلَى النَّاسِ، لِأَنَّا ذُرِّیَّةُ مُحَمَّدٍ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، وَ أَهْلُ بَیْتِهِ خَاصَّةً وَ عِتْرَتُهُ، لَا یَشْرَکُهُ فِی ذَلِکَ غَیْرُنَا. فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ: وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُحِبُّکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ. قَالَ: فَاتَّخِذْ لِلْبَلَاءِ جِلْبَاباً، فَوَ اللَّهِ إِنَّهُ لَأَسْرَعُ إِلَیْنَا وَ إِلَى شِیعَتِنَا مِنَ السَّیْلِ فِی الْوَادِی، وَ بِنَا یُبْدَأُ الْبَلَاءُ ثُمَّ بِکُمْ، وَ بِنَا یُبْدَأُ الرَّخَاءُ ثُمَّ بِکُمْ. 



پایبندی امیر مومنان ع به سیره حکومتی پیامبر ص

پایبندی امیر مومنان (ع) به سیره حکومتی پیامبر (ص)
در خصوص سیره امیر مومنان علیه السلام در کشور داری سخن بسیار است . در این یادداشت به یک نمونه پرداخته شده است . 
با دوری مردمان صدر اسلام از تدبیر الهی امامت (1) و تبعیت از نظام خلافت , آرام آرام جامعه از تعالیم الهی فاصله گرفت و هر چه زمان می گذشت رنگ و بوی فرهنگ جاهلی بیشتر خودنمایی می کرد. از این رو وقتی امیر مومنان (ع) سکان امور را بر عهده گرفت و خواست بر اساس آموزه های قرآن کریم و سنت پیامبر (ص) عمل کند این امر بیش از همه, بر هسته اولیه جامعه اسلامی یعنی مهاجر و انصار , گران آمد و آنان را به واکنش در برابر دولت نوپای ایشان وا داشت. تقسیم بیت المال به شکل مساوی و قطع امتیازات صحابه از بیت المال که در دوره خلیفه دوم رسم شده بود ؛ برگرداندان اموال بیت المال از دست برخی حکام که در زمان خلیفه سوم, سخاوتمندانه به آنان واگذار شده بود ؛ انتخاب مدیران ارشد نظام به شیوه پیامبر اسلام, از عوامل عمده اعتراضات این قشر تاثیر گذار به سیاست های ایشان بود هر چند که در ظاهر امور دیگری چون خونخواهی عثمان را بهانه  می¬کردند.

پس از بیعت عمومی با ایشان , نخستین چالش پیش رو, پیمان شکنی طلحه و زبیر به بهانه خونخواهی عثمان بود که تاون پایبندی ایشان به سیره پیامبر (ص) در واگذاری پست های اجرایی حکومت بود .
بر پایه گزارش دینوری در الامامة و السیاسة, چند روزی از بیعت عمومی گذشته بود که این دو نزد ایشان رفتند و گفتند می دانی بر چه اساس , ما با شما بیعت کردیم ایشان فرمودند بر همان اساس که با خلفای قبل بیعت کردید گفتند نه ما بیعت کردیم برای این که در حکومت با تو شریک شویم و ایشان فرمودند شما شریک در کمک رسانی به حکومت باشید. دینوری می نویسد زبیر شک نداشت که حکومت بصره به او سپرده می شود همچنین طلحه گمان داشت زمامداری یمن به وی داده می شود . این دو پس از نامیدی, در جمع قریشیان,  از بیعتشان ابراز پشیمانی و خود را ملامت کردند. ابن عباس به امیر مومنان گفت شما حرف های این ها را شنیده اید شما که می دانید زمامداری را دوست دارند چرا استانداری بصره را به زبیر و کوفه را به طلحه نمی دهی تا راضی شوند . امام در پاسخ, ضمن اشاره به اهمیت این دو شهر, فرمودند اگر حرص و شوق آنها به زمامداری را نمی دیدم شاید فکر دیگری می کردم ولی حالا که می بینم حرص دارند آنان را شایسته نمی بینم .(1)
این سخن امیر مومنان اشاره به یک قاعده در حکومت اسلامی است که شیفتگان قدرت شایسته زمامداری نیستند و این چیزی نبود جز سیره و شیوه پیامبر (ص) که بر کسانی چون طلحه و زبیر پنهان نبود اما آنان پس از دو دهه زندگی و دیدن شیوه های مدیریتی زوایه دار با سیره نبوی, بدان خو گرفته بودند و بازگشت به سبک مدیریتی نبی مکرم اسلام را بر نمی تافتند . این سیره پیامبر در کتب صحاح اهل سنت نیز انعکاس یافته است . بر اساس نقل بخاری و مسلم وقتی دو نفر از یک قبیله, نزد پیامبر رفتند و خواهان پست حکومتی شدند ایشان فرمودند ما کسی را که زمامداری را مطالبه کند یا بدان حرص داشته باشد شایسته زمامداری نمی دانیم و پستی بدو نمی سپاریم؛« انا لا نولی هذا من سأله ولا من حرص علیه»(2). 

اهمیت پایبندی امیر مومنان بدین سیره پیامبر (ص) وقتی بهتر روشن می شود که بدانیم اگر ایشان با طلحه و زبیر کنار می آمدند برای معاویه نیز فرصت تهیه لشکر و بهانه خون عثمان, فراهم نمی شد و طبیعتا مشکل خوارج نیز به وجود  نمی¬آمد. بنابر این, عمل بدین شیوه در نگاه ایشان به اندازه ای اهمیت داشت که حاضر نبودند با پشت پا زدن به آن, پایه حکومتشان را تقویت کنند. چنانکه که پیامبر اکرم (ص) نیز حاضر نشدند زمامداری را حتی به ابوذر بسپارند و فرمودند حکومت امانت است و تو در این زمینه ضعیف هستی و توان بر عهده گرفتن این امامنت سنگین را نداری؛

صحیح مسلم به نقل از ابو ذر: گفتم: اى پیامبر خدا! مرا به کارگزارى نمى‏گمارى؟ پیامبر صلى الله علیه و آله با دستش بر شانه من زد و فرمود: «اى ابو ذر! تو ناتوانى و این [مقام‏]، امانت است. روز قیامت، مایه شرمندگى و پشیمانى است، مگر کسى که آن را به حق به دست گیرد و وظیفه‏اى را که نسبت به آن برعهده دارد، انجام دهد».(3)

بدین ترتیب اشکالاتی که سیاستمداران و نویسندگان در سده های بعد, به شیوه حکومتداری ایشان داشتند ناشی از آن است که به سیره پیامبر آگاهی نداشتند و چطور انتظار داریم که آگاه باشند وقتی نگارش حدیث پیامبر تا صد سال ممنوع بوده و به گفته دارمی آنچه در این ممنوعیت, نقش محوری داشته سیره بوده است.(4) 

نتیجه آنکه در جهان بینی دینی, حکومت و پذیرش ریاست, بر اساس وظیفه و خدمت است و اگر با شیفتگی و شوق همراه باشد رفتاری خارج از سبک دینی است و اگر با جشن و شادمانی همراه باشد, نشانگر شخصیت و منزلت غیر دینی, این گونه افراد است . 


.........................................................

پاورقی ها

1.الإمامةوالسیاسة،ج‏1،ص:71: اختلاف الزبیر و طلحة على علیّ کرم الله وجهه‏

قال: و ذکروا أن الزبیر و طلحة أتیا علیا بعد فراغ البیعة، فقالا: هل تدری على ما بایعناک یا أمیر المؤمنین؟ قال علیّ: نعم، على السمع و الطاعة، و على‏ ما بایعتم علیه أبا بکر و عمر و عثمان، فقالا: لا، و لکنا بایعناک على أنا شریکاک فی الأمر، قال علی: لا، و لکنکما شریکان فی القول و الاستقامة و العون على العجز و الأولاد، قال: و کان الزبیر لا یشک فی ولایة العراق، و طلحة فی الیمن، فلما استبان لهما أن علیا غیر مولیهما شیئا، أظهرا الشکاة، فتکلم الزبیر فی ملأ من قریش، فقال: هذا جزاؤنا من علی، قمنا له فی أمر عثمان، حتى أثبتنا علیه الذنب، و سببنا له القتل، و هو جالس فی بیته و کفی الأمر. فلما نال بنا ما أراد، جعل دوننا غیرنا، فقال طلحة: ما اللوم إلا أنا کنا ثلاثة من أهل الشورى، کرهه أحدنا و بایعناه، و أعطیناه ما فی أیدینا، و منعنا ما فی یده، فأصبحنا قد أخطأنا ما رجونا. قال: فانتهى قولهما إلى علی فدعا عبد الله بن عباس و کان استوزره، فقال له: بلغک قول هذین الرجلین؟ قال: نعم، بلغنی قولهما. قال: فما ترى؟

قال: أرى أنهما أحبا الولایة. فول البصرة الزبیر، و ول طلحة الکوفة، فإنّهما لیسا بأقرب إلیک من الولید و ابن عامر من عثمان، فضحک علی، ثم قال: ویحک، إن العراقین بهما الرجال و الأموال، و متى تملکا رقاب الناس یستمیلا السفیه بالطمع، و یضربا الضعیف بالبلاء، و یقویا على القویّ بالسلطان، و لو کنت مستعملا أحدا لضره و نفعه لاستعملت معاویة على الشام، و لو لا ما ظهر لی من حرصهما على الولایة، لکان لی فیهما رأی. قال: ثم أتى طلحة و الزبیر إلى علی، فقالا: یا أمیر المؤمنین، ائذن لنا فی العمرة، فإن تقم إلى انقضائها رجعنا إلیک، و إن تسر نتبعک. فنظر إلیهما علی، و قال: نعم، و الله ما العمرة تریدان، و إنما تریدان أن تمضیا إلى شأنکما، فمضیا.

2. در نظام مبتنی بر امامت, فردی آگاه به دین و دارای شناخت کامل از انسان و مصون از هوی و هوس, سکان دار جامعه اسلامی می¬شود. 

3. أبو موسى : دخلت على النبی صلى الله علیه وسلم انا ورجلان من قومی فقال أحد الرجلین أمرنا یا رسول الله وقال الآخر مثله فقال انا لا نولی هذا من سأله ولا من حرص علیه .(صحیح البخاری نمج 8  ص 107,صحیح مسلم :ج 6ص 6).

4. صحیح مسلم عن أبی ذرّ: قُلتُ: یا رَسولَ اللّهِ؛ ألا تَستَعمِلُنی؟ قالَ: فَضَرَبَ بِیَدِهِ عَلى مَنکِبی ثُمَّ قالَ: یا أبا ذَرٍّ، إنَّکَ ضَعیفٌ، وإنَّها أمانَةٌ، وإنَّها یَومَ القِیامَةِ خِزیٌ ونَدامَةٌ، إلّا مَن أخَذَها بِحَقِّها، وأدَّى الَّذی عَلَیهِ فیها. ( صحیح مسلم: ج 3 ص 1457 ح 16،)

5. . سنن الدارمی , عبد الله بن بهرام الدارمی  ج 1  ص 85 : ( أخبرنا ) یزید ابن هارون انا أشعث بن سوار عن الشعبی عن قرظة بن کعب قال بعث عمر بن الخطاب رهطا من الأنصار إلى الکوفة فبعثنی معهم فجعل یمشی معنا حتى أتى صرار وصرار ماء فی طریق المدینة فجعل ینفض الغبار عن رجلیه ثم قال إنکم تأتون الکوفة فتأتون قوما لهم أزیز بالقرآن فیأتونکم فیقولون قدم أصحاب محمد قدم أصحاب محمد فیأتونکم فیسألونکم عن الحدیث فأعلموا ان أسبغ الوضوء ثلاث وثنتان تجزیان ثم قال إنکم تأتون الکوفة فتأتون قوما لهم أزیز بالقرآن فیقولون قدم أصحاب محمد قدم أصحاب محمد فیأتونکم فیسألونکم عن الحدیث فأقلوا الروایة عن رسول الله صلى الله علیه وسلم وانا شریککم فیه قال قرظة وإن کنت لأجلس فی القوم فیذکرون الحدیث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم وانی لمن احفظهم له فإذا ذکرت وصیة عمر سکت .

قال أبو محمد معناه عندی , الحدیث عن أیام رسول الله صلى الله علیه وسلم , لیس السنن والفرائض .

 

 


نگاهی به فلسفه عزاداری سیدالشهدا علیه السلام

نگاهی به فلسفه عزاداری سیدالشهدا (ع)
نهضت انبیاء و اوصیاء , در نهاد , حرکتی اصلاحی و در راستای نجات بشر از ظلمت جهل است . چنان که بُن مایه تمام کتب آسمانی نیز نجات او از جهل و گمراهی است. جریان امامت و هدایت نیز از این قاعده مستثنی نیست و از این رو قیام امام حسین (ع) نیز برای نجات امت پیامبر(ص) ازجهل و گمراهی بود . در بین زیاراتی که از ائمه (ع)برای امام حسین (ع) نقل شده در دو زیارت عبارت ؛«خون قلبش را بخشید تا بندگانت را از نادانى و حیرانی گمراهى، نجات دهد» آمده است . (وبَذَلَ مُهجَتَهُ فیکَ لِیَستَنقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَةِ وحَیرَةِ الضَّلالَةِ. کامل الزیارات ص 393 ح 639 و تهذیب الأحکام: ج 6 ص 113 ح 201 .)
 تامل در روایات سوگواری و زیارت و تربت امام حسین (ع) گویای این حقیقت است که هدف از سوگواری, زنده نگه داشتن یاد قیام عاشوراست . این بدان معناست که بناست قیام برای تمام نسل های پرتو افشانی کند و آنان را از جهل و گمراهی نجات دهد . پس می توان گفت فلسفه و هدف عزاداری همان فلسفه قیام عاشوراست . و می دانیم که  امام حسین (ع) در قیام اصلاحی خود , نقطه اصلی فساد و انحراف در جامعه یعنی حاکمیت طاغوت را هدف قرار داد و تلاش کرد تا حاکمیت جامعه را از دست نااهلان و جبهه باطل ,خارج گرداند تا صالحان مدیریت جامعه را به عهده بگیرند و در این مسیر خطیر , حاضر شد جان خود , خاندان و اصحابشان را فدا کند . از این رو می توان گفت جهل و گمراهی اصلی بشر در همین زمینه است  و لازم است پیوسته حقیقت انحراف جامعه از مسیر صلاح یعنی امامت صالحان تبیین گردد . عزاداری با زنده نگه داشتن یاد نهضت عاشورا , پیوسته بر نیمه تمام ماندن کار اصلاح یاد شده ,تاکید دارد و با آگاه کردن نسلها و جوامع از این حقیقت تلخ و لزوم تحقق حاکمیت صالحان ,  زمینه را برای مصلح کل , مهدی موعود (عج) آماده می کند  . بدین ترتیب عزاداری تلاشی است در ادامه نهضت اصلاحی امام حسین (ع) که جامعه بشری را برای پذیرش امامت صالحان آماده می کند و از این طریق , حلقه ای است بین دو حرکت اصلاحی امام حسین (ع) و حرکت اصلاحی امام عصر(عج) در دوران ظهور . بدیهی است در حاکمیت صالحان است که تمام دردهای دیرینه بشر همچون جهل و ظلم , درمان می شود و از این رو جا دارد ,کسانی چون امام حسین (ع)جان خود را برای آن فدا کنند و میلیونها انسان برای زنده نگه داشتن نهضتش از طریق سوگواری وزیارت به کمک این نهضت بشتابند و زمینه اثر گذاری این قیام در جوامع و نسلهای دیگر را فراهم نمایند .
گفتنی است  قرآن کریم بر یادمان حوادث تاثیر گذار در سرنوشت مومنان و هدایت بشر توجه نشان داده است و از آن با تعبیر ایام الله یاد کرده و توصیه کرده در یادها زنده شوند ( وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّهِ إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ. سوره ابراهیم : 5 ) بزرگ شمردن شعائر و نشانه های بندگی نیز در قرآن کریم نشانه تقوی قلب دانسته شده است ( ذلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ. سوره حج : 32 ) . بخش های مهمی از آیین حج ,خصوصا قربانی کردن , سعی صفا و مروه و رمی جمرات , که یادمان  همیشگی حرکت ابراهیم خلیل و خانواده اش در مسیر بندگی خدا و هدایت نسلهای بعد , به شمار می آیند در راستای یادکرد ایام الله و بزرگداشت نشانه هی بندگی خدا , پدید آمده اند. داستان مسجد ساختن بر محل خفتن اصحاب کهف نیز در همین راستا قرار دارد . با توجه به ماهیت قیام عاشورا و نقش آفرینی آن در سرنوشت مومنان و هدایت بشر و وجود نشانه بارز بندگی در آن , یادمان  همیشگی این قیام در راستای آموزه های یادشده قرآن کریم قرار دارد .


باد آورده را باد می برد

باد آورده را باد می برد
در این یادداشت بکارگیری این ضرب المثل در یک حدیث مورد توجه قرار گرفته است .
بکار گیری  ضرب المثل ها یا ابیاتی ازیک شعر معروف  , جهت انتقال بهتر پیام و محتوا به  مخاطبان , از شیوه ای رایج سخنوران است . این شیوه در سیره معصومان (ع) نیز و کم وبیش رواج داشته است . امیر مومنان (ع) در بسیاری از سخنرانی های خود در دوران حکومتشان , بارها از اشعار معروف شعرای عرب برای انتقال ساده تر پیام و محتوا کمک می گرفتند . هر چند که آگاه نبودن برخی از این حقیقت ,باعث «حدیث پنداشتن» برخی ابیات یا ضرب المثل های بکار رفته در کلام آن حضرت شده و چنین گمان رفته که این فراز , از سخنان خود آن حضرت است .
در کلام سایر معصومان (ع) نیز این روش مشاهده می شود. در روایت ذیل شاهد بکارگیری یک ضرب المثل فارسی در کلام امام صادق (ع) برای انتقال بهتر پیام هستیم .؛
مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: دخلت [دَخَلَ‏] عَلَیْهِ قَوْمٌ مِنْ أَهْلِ خُرَاسَانَ فَقَالَ ابْتِدَاءً مِنْ غَیْرِ مَسْأَلَةٍ مَنْ جَمَعَ مَالًا مِنْ مَهَاوِشَ أَذْهَبَهُ اللَّهُ فِی نَهَابِرَ فَقَالُوا جُعِلْنَا فِدَاکَ لَا نَفْهَمُ هَذَا الْکَلَامَ فَقَالَ هر مال که از باد آید بدم شود.( بصائر الدرجات ، ج‏1، ص 337ح14)
ترجمه
محمد بن احمد : گروهی از مردم‏ خراسان خدمت آن حضرت رسیدند، امام صادق (ع) بى مقدمه فرمود: هر کس مالى را از «مهاوش» به دست آورد، خداوند آن را در «نهابر» از بین ببرد. عرض کردند: فدایت شویم، این جمله را نمى‏فهمیم. حضرت [به فارسى‏] فرمود: « هر مال که از باد آید به دَم بشود» (یعنى، باد آورده را باد ببرد).
نکات قابل استفاده از متن این حدیث
- محتوای این ضرب المثل در این حدیث , به طور ضمنی  مورد تایید قرار گرفته است چرا که مضمون آن بسیار نزدیک است به مفهوم یک سنت الهی نسبت به مالی که از راه حرام به دست می آید. چرا که مال حرام در چرخه مصرف صحیح دارنده آن قرار نمی گیرد و معمولا در راه باطل مصرف می شود یا به گونه ای از دسترس صاحبش خارج می شود .
- نکته دیگری که از مضمون این حدیث بر می آید حقیقت قاعده مندی و سنت بودن محتوای  برخی ضرب المثل هاست  این نکته از تعبیر «هر کس مالی را از مهاوش بدست بیاورد خداوند آن را در مهلکه ها از بین خواهد برد » که از بین بردن مال به دست آمده از طریق نابحق را به خدا نسبت داده  قابل استفاده است . بدین ترتیب خداوند مال نابحق را بر اساس سنت خود , در مسیر نابودی و فنا قرار می دهد .
- چنان که از متن ان حدیث بر می آید زبان فارسی در خراسان رواج داشته که امام (ع) با تکیه بر مفهوم یک ضرب المثل فارسی مراد خود را تبیین کرده است .
- هر چند مولف کتاب بصائر الدرجات , این حدیث را برای اثبات علم ائمه (ع) به زبان های دیگر و به عنوان کرامت و اعجاز آورده اما سخن بی مقدمه امام (ع) در ارشاد آنها و پرهیز دادنشان از کسب مال حرام می تواند به معنای آگاهی امام از نیاز آنها به این پند باشد گویا در آنان گرایش یا سابقه یا سوالی در این باره وجود داشته است که پاسخ داده شده است .


تا کجا سفر باید کرد

تا کجا سفر باید کرد
در یاداشت قبلی گذشت که بر پایه برخی احادیث , سفری عاقلانه است که به سه هدف ؛ بهبود معیشت , توشه گیری برای آخرت و خوشی حلال , صورت گیرد که ما از آنها با عنوان محورهای سه گانه سفر یاد کردیم. در این یاد داشت یکی از مصادیق جزئی نوع دوم سفر یعنی سفر برای توشه گیری آخرت , مورد توجه قرار گرفته است .
در بین توصیه های پیامبر  اکرم (ص) به امیر مومنان (ع) با عباراتی روبرو شدیم که حد و مرز برخی سفرهای خیر و دارای ثواب اخروی را بیان کرده است . در این فراز از سخنان نبیّ مکرّم اسلام , شاهدیم سفرهایی مثل سفر برای نیکی کردن به پدر ومادر یا صله رحم , با قید مقدار مسافت , توصیه شده اند . در ذیل متن حدیث و ترجمه آن می آید و سپس چند نکته در باره حدیث خواهد آمد:

رسول الله صلی الله علیه و آله : یَا عَلِیُّ سِرْ سَنَتَیْنِ‏ بَرَّ وَالِدَیْکَ سِرْ سَنَةً صِلْ رَحِمَکَ سِرْ مِیلًا عُدْ مَرِیضاً سِرْ مِیلَیْنِ شَیِّعْ جَنَازَةً سِرْ ثَلَاثَةَ أَمْیَالٍ أَجِبْ دَعْوَةً سِرْ أَرْبَعَةَ أَمْیَالٍ زُرْ أَخاً فِی اللَّهِ سِرْ خَمْسَةَ أَمْیَالٍ أَجِبِ الْمَلْهُوفَ سِرْ سِتَّةَ أَمْیَالٍ انْصُرِ الْمَظْلُومَ وَ عَلَیْکَ بِالاسْتِغْفَار.( من لا یحضره الفقیه، ج‏4، ص 361, مصادقة الإخوان، ص 58  ح 8,  مکارم الأخلاق، ص 437,النوادر للراوندی، ص 5, الجعفریات ، ص 186,بحار الأنوار  ج‏66، ص 403ح105.)
ترجمه

پیامبر اکرم (ص) فرمودند : اى على! برای نیکی به پدر و مادرت , مسیر دو ساله را طی کن و برای صله رحم مسیر یک ساله را و برای عیادت بیمار مسیر یک مایلی را و براى تشییع جنازه، مسیر دو مایلی را و براى اجابت یک دعوت، مسیر سه مایلی را و براى دیدار برادر دینى‏ مسیر چهار مایلی را و برای کمک به کسی که فریاد کمک سر داده مسیر پنج مایلی را و برای کمک به ستم‏دیده، مسیر شش مایلی را و همواره از خداوند آمرزش بخواه .

چند نکته
1.    هر چند در این حدیث , سفر برای کارهای خیر یادشده سفارش شده و گوشزد شده که این کارها آن قدر ارزش دارندکه , شایسته است فرد برای آنها , شهر و دیار خود را ترک کند و زحمت سفر را به جان بخرد ؛ اما بیان مسافت به طور ضمنی اشاره بدین حقیقت دارد که برای این کارهای خیر , طیّ مسافتهای بیشتر, توصیه نمی شود . از این رو می توان گفت این حدیث ضمن تشویق به سفر برای کارهای خیر یادشده , حد و مرز آن را هم بیان کرده و از افراط در این زمینه پیشگیری کرده است . بدین ترتیب معیاری ارائه داده تا افراد دچارزیادروی نشوند و اگر با آداب و رسوم بومی و قومی افراطی در این زمینه روبرو شدند , بتوانند رفتار درستی داشته باشند و از زیاده روی مصون بمانند .
2.     در دوران صدور این حدیث , متعارف طی مسافت در یک روز , حدود پنجاه کیلومتر بوده است . بدین ترتیب با احتساب مسافت طی شده در یک سال قمری می توان مسافت توصیه شده در این حدیث برای نیکی به پدر و مادر و صله رحم را به دست آورد . هر مایل نیز برابر با هزار و ششصد متر است .
بنابر این می توان گفت مسافتهای یاد شده به طور تقریبی به صورت ذیل خواهد بود ؛
 2/1. برای نیکی به پدر و مادر , مسیر دو سال راه (چهار هزار کیلو متر )

2/2 . برای صله رحم اقوام , مسیر یک سال راه (دو هزار کیلومتری )
2/3. برای عیادت از بیمار , مسیر یک مایلی (یک کیلومتر و ششصد متر)
2/4 . برای تشیع جنازه , مسیر دو مایلی(سه کیلومتر و دویست متر)
2/5 . برای دعوت , مسیر سه مایلی(چهار کیلومتر و هشتصد متر )
2/6 . برای دیدار برادر دینی , مسیر چهار مایلی (شش کیلومتر و چهار صد متر )
2/7. برای کمک به کسی که فریاد کمک خواهی او را شنیده , مسیر پنج مایلی (هشت کیلومتر)
2/8 . برای کمک به فرد ستم دیده , مسیر شش مایلی (نه کیلومتر و ششصد متر )

3.    در باره مسافتی که در طول یک روز راه در گذشته (قبل از اختراع وسایل نقلیه امروزی ) به صورت پیاده یا شتر و یا اسب طیّ می شده , اقوال مختلفی وجود دارد که ما حد متوسط را مبنا قرار دادیم .
4.    ممکن است این سوال به ذهن برسد که در آن دوران طیّ ِ مسافت مثلا یک مایل, به مراتب , زمان بیشتری طول می کشید تا امروز که وسایل نقلیه سریع اختراع شده است و از این رو در محاسبه مایل برای امروز لازم است مدت زمانی که در گذشته صرف می شده  محاسبه شود و آن ملاک قرار گیرد نه مسافت .
در پاسخ می توان گفت که عطف مسافت مایل به واحد زمانی دو سال و یک سال راه در حدیث, اشاره به این دارد که ملاک, مسافت است نه زمان طی شده و اگر در دو مورد اول از دو سال و یک سال راه سخن به میان آمده بدان خاطر است که مخاطبان, اهل محاسبه مسافتهای زیاد نبودند و واحد زمانی را برای سفر بهتر درک می کردند اما در واحد های مسافتی کمتر این مشکل نبوده لذا از واحد مسافتی استفاده شده است .
پاسخ  دوم می تواند این باشد که اگر در گذشته طی مسافت زمان بیشتری از فرد می گرفت امروزه نیز مسائلی مثل ترافیک , خطر سفر و مشغله های فراوان تر زندگی , مولفه هایی هستند که با آن برابری می کنند.
5.    این روایت در منبع روایی - فقهی معروف شیعه یعنی کتاب « وسایل الشیعة » نیز انعکاس یافته است ؛« وسائل الشیعة ج 8  ص 248 ح ( 14975 ) 3 /  أَبْوَابُ آدَابِ السَّفَرِ إِلَى الْحَجِّ وَ غَیْرِهِ‏ /  بَابُ عَدَمِ جَوَازِ السَّفَرِ فِی غَیْرِ الطَّاعَاتِ وَ الْمُبَاحَاتِ وَ عَدَمِ جَوَازِ السِّیَاحَةِ وَ التَّرَهُّبِ‏.»


محورهای سه گانه سفر

محورهای سه گانه سفر
در این یادداشت ,محورهای سه گانه سفر, با تکیه بر مضمون شماری از احادیث ,مورد توجه قرار گرفته است .
در این روایات تاکید شده که سفر از محل اقامت و سکونت به مناطق دیگر در صورتی عاقلانه و صحیح است که به یکی از اهداف کلی ذیل , انجام بگیرد ؛
1.    بهبود معیشت و ارتقاء سطح زندگی مادی
2.    توشه گرفتن برای آخرت
3.    خوشی حلال
بدین ترتیب این دسته از روایات , در پی ترسیم محورهای اساسی سفرند . با تأمل در زندگی های متعارف جوامع بشری نیز مشخص می شود که بازگشت بیشتر سفرها  به این سه محور است مثلا بازگشت سفرهای شغلی و تجاری به بند اول ,سفرهای امدادی , زیارتی و صله رحم به بند دوم و سفرهای تفریحی و گردشگری به بند سوم است .
در ذیل ابتدا چند نمونه از متون روایی یاد شده در معرض دید خوانندگان قرار می گیرد و سپس چند نکته قابل تامل در این باره خواهد آمد :

1.   رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله: لا یَنبَغی لِلعاقِلِ أن یَکونَ ظاعِنا إلّا فی ثَلاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعاشٍ، أو تَزَوُّدٍ لِمَعادٍ، أو لَذَّةٍ فی غَیرِ مُحَرَّمٍ.( کتاب من لا یحضره الفقیه: ج4 ص356ح5762.)
ترجمه
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: برای انسان عاقل, ترک شهر و دیار سزاوار نیست مگر برای سه کار ؛ بهبود معیشت ,توشه گرفتن براى آخرت و خوشی حلال.
2.    الإمام علیّ علیه‏ السلام: ولَیسَ لِلعاقِلِ أن یَکونَ شاخِصا إلّا فی ثَلاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعاشٍ، أو خُطوَةٍ فی مَعادٍ، أو لَذَّةٍ فی غَیرِ مُحَرَّمٍ. (نهج البلاغة: الحکمة 390، تحف العقول: 203، الأمالی للطوسی:ص 147ح 240 ، بحار الأنوار: 103/ 12/ 56.)
ترجمه
 امام على علیه‏ السلام: خردمند را سزاوار نیست که جز در پى سه چیز باشد: بهبود معیشت، توشه گرفتن برای آخرت ، یا خوشی حلال .
3. الامام الصادق علیه السلام : إن فی حکمة آل داود : ینبغی للمسلم العاقل أن لا یرى ظاعنا إلا فی ثلاث : مرمة لمعاش ، أو تزود لمعاد ، أو لذة فی غیر ذات محرم .(الکافی, ج 5  ص 87ح 1, من لا یحضره الفقیه  ج 2  ص 265ح2386 , الخصال للصدوق ص 120ح110,المحاسن للبرقی  ج 2  ص 345ح4).
ترجمه
امام صادق علیه السلام : در بین حکمت های خاندان داوود پیامبر (ع) آمده است که ؛ انسان عاقل , از شهر و دیار خود بیرون نمی رود مگر برای سه چیز ؛ بهبود سطح زندگی,توشه گرفتن برای آخرت وخوشی حلال .

چند نکته
-    تعبیر بکار رفته در این روایات که «انسان عاقل » فقط به خاطر این سه چیز, شهر و دیار خود را ترک می کند , شایسته توجه است .از این رو که عقل ملاک داوری و نظر سازی قرار گرفته است و افراد به عقل نوعی ,ارجاع داده شده اند  بدین ترتیب سفرهای خارج از چارچوب ارائه شده , خروج از دایره عقلاء به شمار آمده است.
-    در منابع روایی , روایات فراونی در باره سفر وجود دارند که خود مجموعه کاملی برای تنظیم رفتار انسانی در حوزه سفر هستند و می توانند برنامه و نقشه راه مومنین در حوزه سفر باشند . امید آنکه محققان علوم دینی , اطلاعات موجود در این روایات را پس از بررسی های کارشناسانه ,تدوین و در اختیار نسل امروز قرار دهند.
-    این که انسان در برنامه ریزی برای زندگی, باید به چه چیزهایی اهمیت بدهد و تلاش خود را در چه اموری بکار بندد از پرسش های دیرین بشری است . شناخت نیازهای اساسی انسان زیربنای , برنامه ریزی برای مدیریت اوست و پیش نیاز این شناخت نیز , شناخت درست جهان و انسان است .چه بسیار گزاره های دینی که ازهندسه جهان و جایگاه انسان در آن , سخن گفته اند و در راستای آنها , برخی متون نیز راه کارهای عملی برای سبک زندگی ارائه داده اند از مطالب اصولی و کلی گرفته تا بعضا جزئی و مصداقی . در این بین دسته ای از متون روایی , در مقیاسی کلی ,سمت و سوی تلاش های انسانی را بیان کرده اند . برخی نیز حوزه تلاش انسانی در یک حوزه خاص را مورد توجه قرار داده اند مانند روایات مورد بحث که به محورهای عقلانی سفر و ترک دیار توجه نشان داده اند. با تامل در متون دینی به ویژه روایات , روشن می گردد که مجموعه عظیم آموزه های دینی ,هندسه مناسب خود را دارند و هر بخش به گونه ای با دیگر بخش ها در ارتباط است و پاسخ گوی بخشی از نیازهای انسانی می باشد . این روایات نیز با این که به موضوع سفر پرداخته اند با این حال روح کلی شریعت بر آنها حاکم است یعنی تلاش انسانی یا باید دنیای او را تامین کند یا آخرتش را و یا در مسیر لذت حلالی باشد که به تصریح بسیاری از روایات , انرژی انسان را در به دست آورن دنیا و آخرت تامین می کند .






در این وبلاگ
در کل اینترنت