نامشروع بودن خلافت غیر علویان در بیانیه رسمی دولت خوارزمشاهیان
نامشروع بودن خلافت غیر علویان در بیانیه رسمی دولت خوارزمشاهیان
از روزی که گروهی با اجتماع در سقیفه، ماجرای تعیین امام و جانشین توسط پیامبر (ص) در غدیر را نادیده گرفتند و خود تصمیم دیگری برای جانشینی پیامبر (ص) گرفتند، پیوسته مسئله رهبری در بین مسلمانان، با بحران و مشکلات گوناگون روبرو بود.
از یک سو، آنچه پیش آمد از قاعده و قانونی منطقی که از متن شریعت برآید پیروی نمی کرد چرا که خلیفه اول با انتخاب حاضران در سقیفه به خلافت رسید خلیفه دوم با نصب خلیفه اول و خلیفه سوم با انتخاب اعضای شوری شش نفره که از سوی خلیفه دوم برگزیده شده بودند و خلیفه چهارم با هجوم جمعیت حاضر در مدینه از مردمان گوناگون شهر تا گروه معترضی که از عراق و مصر به مدینه آمده بودند و سرانجام این مسیر، به سلطنت بنی امیه و بنی عباس ختم شد و بالاخره معلوم نیست نحوه تعیین رهبری بر اساس کدام شیوه و قانون است.
ازدیگرسو، در بین عالمان و زمامداران و چهره های سرشناس مسلمان، همواره کسانی بودند که بر حقانیت غدیر و شایستگی امام علی(ع) و فرزندان او به رهبری جامعه اسلامی، معترف بوده¬اند که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می کنیم؛
- خاندان بنی عباس پیش از دست¬یابی به قدرت، با یکی از سادات حسنی به عنوان خلیفه بیعت کرده بودند اما به محض آنکه بر اوضاع مسلط شدند به قلع و قمع آنان دست زدند.
- مأمون خلیفه دیگرعباسی نیز با پیشنهاد خلافت و سپس ولایت عهدی به امام رضا علیه السلام درحقیقت پذیرفت که خلافت و جانشینی پیامبر (ص) حق ایشان است.
- خلیفه الناصر لدین الله از خلفای آخر عباسی، متهم بود که گرایش شیعی دارد و حتی برای خود در کنار مدفن شریف امام کاظم علیه السلام قبری آماده کرده بود اما پسرش حاضر نشد او را در آنجا دفن کند و او در قبرستان ویژه خلفای عباسی دفن گردید.(رجوع کنید به یادداشت http://noktenegar.parsiblog.com/Posts/65)
- سخنان «ذهبی» عالم برجسته اهل سنت در قرن هشتم در باره شایستگی امام زین العابدین علیه السلام (سیر أعلام النبلاء ج 4 ص 386 – 394 شماره 157 ) و امام باقر علیه السلام به امامت جامعه اسلامی(سیر أعلام النبلاء ج 4 ص 401 شماره 158 ) . رجوع کنید به یادداشت «تصریح ذهبی به شایستگی امام سجاد (ع)و امام باقر (ع) برای خلافت و امامت http://noktenegar.parsiblog.com/Posts/157/
- سلطان محمد خوارزمشاه، با فردی از سادات حسینی به عنوان خلیفه بیعت کرد وتصمیم گرفته بود با سرنگونی خلیفه عباسی، او را بر مسند خلافت در بغداد بنشاند که در جنگ همدان از خلیفه عباسی شکست خورد و به خوارزم بازگشت. گزارش این ماجرا در کتاب « تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر» این گونه آمده است؛
ذکر درآمدن غزنین بتصرف سلطان محمد خوارزمشاه و بیان منازعت او با خلیفه بغداد الناصر لدین اللّه
در سنه احدى عشر و ستمائه بعرض سلطان محمد رسید که تاج الدین یلدز که بعد از فوت سلطان شهاب الدین غورى در غزنین مالک تاج و نگین گشته بود بعالم آخرت انتقال نموده و یکى از غلامان او قایممقام شده از استماع اینخبر هوس تسخیر دار الملک سلطان محمود سبکتکین برضمیر خوارزمشاه استیلا یافته بدانصوب شتافت و حاکم غزنین از صولت سپاه ظفرقرین ترسیده بىاستعمال سیف و سنان آن بلده را باز گذاشت و خوارزم شاه در کمال حشمت و استقلال بغزنین درآمده اعلام اقتدار برافراشت ...
و در روضة الصفا مسطور است که در وقتى که سلطان محمد{خوارزمشاه} بتفحص خزاین سلطان شهاب الدین {از سلاطین غور} پرداخت مناشیر ناصر{ الناصر لدین الله خلیفه عباسی} ظاهر شد که بشهاب الدین در قلم آورده او را بر مخالفت و محاربت خوارزم شاه تحریص نموده بود و اینمعنى ضمیمه آزارى شد که سلطان محمد از ناصر در خاطر داشت و اسباب رنجش خوارزم شاه از ناصر لدین اللّه بسیار است از آنجمله یکى آنکه در وقتى که جلال الدین حسن نومسلمان که از کیش الحاد که شیو? آبا و اجدادش بود تبرا نموده بدستور سلاطین اسلام رایت بحج فرستاد ناصر لواء او را بر علم سلطان محمد تقدیم داد دیگر آنکه ناصر چند نفر از فدائیان اسمعیلى را از جلال الدین حسن طلبیده در بغداد نگاه داشته بود و از هرکس میرنجید آن متهوران را بقتلش مأمور میگردانید و اوغلمش که تربیتیافته خوارزم شاه بود و در عراق بسر میبرد بزخم تیغ آنجماعت بقتل آمد بنابراین جهات سلطان محمد خاطر بران قرارداد که بطرف بغداد رفته بساط خلافت آل عباس را در نوردد و اما میخواست که ببهانه تمسک جوید که در آن امر نزدیک و دور او را معذور داشته نگویند که پادشاه اسلام بطمع ملک و مال قصد امام انام مینماید بحسب اتفاق در آن اوان ناصر خلیفه از شریف مکه رنجیده فدائیان الموتى را بحرم فرستاد که مهم شریف را کفایت کنند و فدائیان در عرفات غلط کرده برادر شریف را در عوض او کشتند و چون سلطان محمد اینخبر شنود از علماء اسلام استفسار نمود که هرامامى که بر امثال این حرکات ناپسندیده اقدام نماید و قصد پادشاهى که همت او بر اعلاء اعلام اسلام مقصور باشد امر بکشتن او فرماید آن پادشاه را جایز بود که آن خلیفه را خلع نموده کسی را که شایسته سجاده امامت داند بجایش نصب کند خصوصا که استحقاق امامت و خلافت سادات حسینى دارند و آل عباس بتغلب و تسلط آن منصب را غصب نموده اند و چون این فتوى تکمیل یافت خوارزمشاه نام ناصر را در قلمرو خویش از خطبه افکنده با سید علاء الملک ترمذى که در سلک اجله سادات منتظم بود بیعت فرمود و با سپاهى افزون از ریگ صحراء خوارزم متوجه بغداد گشت و چون بعقبه حلوان رسید در اوایل فصل خریف حریف برف و سرما بمرتبه هجوم نمود که برف از سر خیام عساکر نصرت انجام درگذشت و دست و پاى لشگریان از شدت برودت از کار و رفتار بازماند و بسیارى از چهارپایان روى بچراگاه عدم نهادند بنابرآن سلطان عنان بکران بجانب خوارزم انعطاف داد تا سال دیگر بیشتر از پیشتر یراق سفر کرده متوجه دار السلام شوداما بواسطه توجه چنگیز خان از توران بایران مهم نوعى دیگر گشت و فساد مزاج روزگار بمرتبه انجامید که از سرحد اصلاح درگذشت.
منبع : تاریخ حبیب السیر فی اخبار افراد بشر، خواند میر، غیاثالدین بن همامالدین، جلد: 2، صفحه: 646، خیام، تهران - ایران، 1380 ه.ش.