سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

گزارش بلاذری از متن صلح نامه امام حسن مجتبی و معاویه

گزارش بلاذری از متن صلح نامه امام حسن مجتبی علیه السلام و معاویه

بلاذری به نقل از مورخان پیش از خود می نویسد : معاویه در نامه ای فهرست کلی تعهدات خود در قبال امام حسن در صورت واگذاری حکومت به معاویه را می نویسد . اما امام متن پیشنهادی خود را شرط صلح و واگذاری حکومت اعلام می کنند . ما در اینجا هر دو  متن را که با نامه رد و بدل شدند و سرانجام معاویه شرایط امام حسن را پذیرفت در ذیل می آوریم :
1. متن نامه معاویه به امام مجتبی علیه السلام [1] :
بسم الله الرحمن الرحیم . این نامه ای است برای حسن بن علی از سوی معاویة . من با شرایط و تعهدات ذیل با تو مصالحه می کنم :
-          حکومت پس از من به تو برسد .
-          من به شدیدترین پیمان ها ، متعهد می شوم که با مکر و حیله اقدام به قتل مخفیانه ی تو نکنم همچنین  هر کاری که تو را آزار می دهد .
-          من متعهد می شوم سالیانه یک میلیون درهم از بیت المال به تو بدهم .
-          من متعهد می شوم مالیات دو منطقه را به تو واگذارم و کارگزاران مالیاتی تو در آنجا باشند .
گواهان این تعهد نامه عبارتند از ؛ عبد الله بن عامر،  عمرو بن سلمة الهمدانی ، عبد الرحمان ابن سمرة و محمد بن الأشعث الکندی .
تاریخ نامه : ربیع الاول سال چهل ویک هجری 
2 . نامه دوم متن پیشنهادی امام حسن مجتبی برای پذیرش صلح است .
بلاذری می نویسد : وقتی نامه معاویه رسید امام  فرمودند: {به گمان خودش } مرا به طمع چیزی انداخته که اگر بخواهم آن را به او واگذارم نمی کنم  . سپس نماینده ای نزد معاویه فرستاد تا به معاویه بگوید که اگر از ناحیه مردم خطری مرا تهدید نکند با صلح  موافقت می کنم . معاویه وقتی این سخن را از نماینده ی امام شنید برگه ی نامه ای  سفید امضا برای امام ارسال کرد و گفت هر شرطی که دارای در این برگه که امضای من در ذیل آن است بنویس من قبول می کنم . امام حسن نیز شرایط خود را این گونه نوشت [2] :
بسم الله الرحمن الرحیم . این متنی است که بر اساس آن حسن بن علی با معاویه مصالحه کرده است .
-          سپردن حکومت به معاویه به شرط آن است که بر اساس کتاب و سنت و سیره جانشینان شایسته ی رسول خدا عمل کند .
-          معاویه حق ندارد حکومت را پس از خود به کسی بسپارد و باید این امر را  به شوری واگذارد .
-          باید جان و مال و نسل  مردم در هر جا که هستند در امان باشد .{امنیت عموم مردم حفظ شود }
-          معاویه نباید به طور آشکار و پنهان در صدد آسیب رساندن به حسن بن علی باشد .
-          معاویه نباید هیچکدام از یاران و شیعیان حسن بن علی را بترساند {چه برسد  به این که آنها را به قتل برساند } .
گواهان این نامه عبد الله بن الحرث و عمرو بن سلمة هستند . 

 پاورقی ها :
 [1] .  بسم الله الرحمن الرحیم هذا کتاب للحسن بن علی من معاویة ابن أبی سفیان.  إنی صالحتک على أن لک الأمر من بعدی و لک عهد الله و میثاقه و ذمته و ذمة رسوله محمد صلى الله علیه و سلم و أشد ما أخذه الله على أحد من خلفه من عهد و عقد (أن) لا أبغیک غائلة و لا مکروها، و على أن أعطیک فی کل سنة ألف ألف درهم من بیت المال، و على أن لک خراج «فسا» و «درابجرد»  تبعث إلیهما عمالک و تصنع بهما ما بدا لک».
شهد عبد الله بن عامر، و عمرو بن سلمة الهمدانی  و عبد الرحمان ابن سمرة، و محمد بن الأشعث الکندی و کتب فی شهر ربیع الآخر سنة إحدى و أربعین.
آدرس : أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:41(چاپ‏زکار،ج‏3،ص:286)
 [2]  . فلما قرأ الحسن الکتاب قال: یطمعنی فی أمر لو أردته لم أسلمه إلیه.

ثم بعث الحسن عبد الله بن الحرث بن نوفل بن الحرث بن عبد المطلب- و أمه هند بنت أبی سفیان- فقال له: ائت خالک فقل له: إن آمنت بالناس بایعتک (کذا). فدفع معاویة إلیه صحیفة بیضاء و قد ختم فی أسفلها و قال له: اکتب فیها ما شئت. فکتب الحسن:

بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما صالح علیه الحسن بن علی معاویة ابن(چاپ‏زکار،ج‏3،ص:287) أبی سفیان، صالحه على أن یسلم إلیه ولایة أمر المسلمین على أن یعمل فیها بکتاب الله و سنة نبیه و سیرة الخلفاء الصالحین؟! و على أنه لیس لمعاویة أن یعهد لأحد من بعده، و أن یکون الأمر شورى  و الناس آمنون حیث کانوا على أنفسهم و أموالهم و ذراریهم، و على أن لا یبغی للحسن ابن علی غائلة سرا و لا علانیة، و (على أن) لا یخیف أحدا من أصحابه.
شهد عبد الله بن الحرث، و عمرو بن سلمة .  و ردهما إلى معاویة لیشهد (بما فی الکتاب) و یشهدا علیه.
آدرس :  أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:42(چاپ‏زکار،ج‏3،ص:287)


پیمان شکنی معاویه در قرارداد صلح با امام حسن علیه السلام

پیمان شکنی معاویه در قرارداد صلح با امام حسن علیه السلام

بلاذری در انساب الاشراف به نقل از حصین بن منذر می نویسد : معاویه به هیچکدام از بندهای قرار داد که به نفع امام حسن بود عمل نکرد . او عهد کرده بود با شیعیان و هواداران امام حسن کاری نداشته باشد با این حال حجر و یارانش را به قتل رساند . او عهد کرده بود خلافت را پس از خودش به امام حسن بسپارد و اگر ایشان نبود به شوری واگذارد که چنین نکرد و برای پسرش یزید از مردم بیعت گرفت و امام حسن را مسموم کرد  . 
متن خبر
أنساب‏الأشراف : ... فکان حصین بن المنذر الرقاشی أبو ساسان یقول: ما وفا معاویة للحسن بشی‏ء مما جعل (له!!!) قتل حجرا و أصحابه، و بایع لابنه و لم یجعلها شورى و سمّ الحسن .
آدرس : أنساب‏الأشراف،ج‏3،ص:47(چاپ‏زکار،ج‏3،ص:290)
مشخصات نشر: کتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن یحیى بن جابر البلاذرى (م 279)، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلى، بیروت، دار الفکر، ط الأولى، 1417/1996 .


تصریح امام حسین (ع)به مناسب نبودن دوره ی معاویه برای قیام

تصریح امام حسین (ع)به مناسب نبودن دوره ی معاویه برای قیام
دینوری از مورخان سده ی سوم (م 282) در کتاب الأخبارالطوال گزارشی در باره امام حسین (ع) نقل کرده است که بر اساس آن , ایشان تصریح کرده اند دوران معاویه زمان مناسبی برای قیام نیست . در این گزارش , نظر ایشان در دو مقطع از دوران معاویه انعکاس داده شده است . مقطع نخست مربوط به دوران حیات امام حسن مجتی (ع) است و مقطع دوم مربوط به دوره پس از شهادت امام مجتبی است که ایشان به امامت رسیده بودند . امام در هر دو مقطع زمانی فرمودند تا وقتی معاویه زنده است در خانه هایتان بنشینید که وقت قیام نیست . در ذیل ابتدا ترجمه و سپس متن اصلی خبر می آید :
ترجمه
از على بن محمد بن بشیر همدانى روایت شده که مى‏گفته است من و سفیان بن لیلى به مدینه رفتیم و آنجا بر امام حسن (ع) وارد شدیم، - مسیب بن نجبة و عبد الله بن وداک تمیمى و سراج بن مالک خثعمى هم آنجا بودند، - من گفتم سلام بر تو باد اى خوارکننده مؤمنان، فرمود سلام بر تو باد بنشین من خوارکننده مؤمنان نیستم بلکه عزیزکننده ایشانم، من از صلح خود با معاویه نیتى جز دور کردن کشتار از شما نداشتم که دیدم یاران من براى جنگ و پیکار سستى نشان مى‏دهند و به خدا سوگند اگر با کوهها و درخت‏ها هم به جنگ او مى‏رفتیم باز چاره‏یى از واگذارى این کار به او نبود.
گوید از پیش او بیرون آمدیم و نزد امام حسین رفتیم و پاسخى را که امام حسن داده بود به او گفتیم فرمود ابو محمد راست و درست مى‏فرماید تا هنگامى که معاویه زنده است باید خانه‏نشینى را انتخاب کنید.
سپس امام حسن (ع) در مدینه بیمار و بیمارى آن حضرت سنگین شد، ....و چون رحلت فرمود مروان از دفن آن حضرت کنار مرقد رسول خدا (ص) جلوگیرى کرد و در بقیع دفن شد.
و چون خبر رحلت امام حسن (ع) به کوفه رسید بزرگان ایشان جمع شدند و نامه تسلیت براى امام حسین (ع) نوشتند.
جعدة بن هبیرة بن ابى وهب که از همگان در دوستى و محبت صمیمى‏تر بود چنین نوشت"
اما بعد . شیعیان شما در اینجا , مشتاق شمایند و جانهایشان هواى شما را  دارد و هیچکس را با تو برابر و همسنگ نمى‏دانند و همگى به صحت و صواب دید راى برادرت در تاخیر جنگ پى بردند و مى‏دانند که شما نسبت به دوستان مهربان و ملایم و نسبت به دشمنان خشن و سخت‏گیرى اگر دوست دارى که خلافت را در دست گیرى پیش ما بیا که ما جان خود را براى فداکارى تا حد مرگ آماده کرده‏ایم".
امام حسین (ع) براى آنان چنین نوشت :
 امیدوارم که برادرم در آنچه کرد خداوندش موفق و استوار مى‏داشت اما من امروز چنین اندیشه‏اى ندارم، خدایتان رحمت فرماید بر زمین بچسبید و در خانه‏ها کمین کنید و تا هنگامى که معاویه زنده است از اینکه مورد بدگمانى قرار بگیرید پرهیز کنید اگر خداوند براى او چیزى پیش آورد و من زنده بودم اندیشه خود را براى شما خواهم نوشت و السلام".( اخبارالطوال , ترجمه ، ص269)

متن اصلی خبر
الأخبارالطوال : روى عن على بن محمد بن بشیر الهمدانى، قال: خرجت انا و سفیان ابن لیلى حتى قدمنا على الحسن المدینة، فدخلنا علیه، و عنده المسیب بن نجبه‏و عبد الله بن الوداک التمیمى، و سراج بن مالک الخثعمى، فقلت: السلام علیک یا مذل المؤمنین، قال: و علیک السلام، اجلس، لست مذل المؤمنین، و لکنى معزهم، ما اردت بمصالحتى معاویه الا ان ادفع عنکم القتل عند ما رایت من تباطؤ اصحابى عن الحرب، و نکولهم عن القتال، و و الله لئن سرنا الیه بالجبال و الشجر ما کان بد من إفضاء هذا الأمر الیه.
قال: ثم خرجنا من عنده، و دخلنا على الحسین، فأخبرناه بما رد علینا، فقال: صدق ابو محمد، فلیکن کل رجل منکم حلسا من احلاس بیته، ما دام هذا الإنسان حیا .
ثم ان الحسن رضى الله عنه اشتکى بالمدینة، فثقل، ... ثم توفى، فمنع مروان ان یدفن مع النبی ص، فدفن فی البقیع.
و بلغ اهل الکوفه وفاه الحسن، فاجتمع عظماؤهم فکتبوا الى الحسین رضى الله عنه یعزونه.
و کتب الیه جعدة بن هبیرة بن ابى وهب، و کان امحضهم  حبا و موده: اما بعد، فان من قبلنا من‏ شیعتک‏ متطلعه انفسهم إلیک، لا یعدلون بک أحدا، و قد کانوا عرفوا راى الحسن أخیک فی دفع الحرب، و عرفوک باللین لأولیائک، و الغلظه على اعدائک، و الشده فی امر الله، فان کنت تحب ان تطلب هذا الأمر فاقدم علینا، فقد وطنا أنفسنا على الموت معک‏ فکتب الیهم: اما أخی فأرجو ان یکون الله قد وفقه، و سدده فیما یاتى، و اما انا فلیس رأیی الیوم ذلک، فالصقوا رحمکم الله بالأرض، و اکمنوا فی البیوت، و احترسوا من الظنه ما دام معاویه حیا، فان یحدث الله به حدثا و انا حی، کتبت إلیکم برأیی و السلام. (الأخبارالطوال،ص221 )

نکته جالب در این مورد , گزارش ابن قتیبه در الامامة و السیاسة(ج‏1ص186) است که تعابیر امام حسن مجتبی و امام حسین (علیهما السلام ) در باره دوره معاویه تا حدودی با هم شباهت دارد و تایید کننده ی گزارش دینوری در این زمینه است . او می نویسد :
 وقتی سلیمان بن صرد از جریان صلح با معاویه آگاه شد به امام حسن مجتبی گفت : من تعجب می کنم شما با داشتن نیروهای نظامی بسیار چرا حاضر به صلح شدید ؟ امام فرمودند : من برای حفظ خون شما شیعیانم چنین کردم شما به این امر که خواست خدا نیز در آن است راضی باشید  و در خانه هایتان بمانید  و دست به کاری  نزنید تا خوبان از دست فاجر (منظور معاویه است ) راحت شوند .... بنابر این تا وقتی معاویه زنده است خانه نشین باشید  پس اگر مرد و شما و ما زنده بودیم از خداوند  راهنمایی و کمک می خواهیم تا ما را به کار درست رهنمون کند و به خودمان وا نگذارد .
 سلیمان بن صرد پس از شنیدن جواب امام حسن مجتبی نزد امام حسین رفت و ماجرای خود با امام مجتبی علیه السلام را بازگو کرد . در این هنگام امام حسین علیه السلام فرمودند : تا وقتی معاویه زنده است  همه ی شما باید در خانه هایتان بنشینید  من هر چند به کراهت با او بیعت کرده ام {و باید آن را رعایت کنم } هر وقت معاویه مرد شرایط را می سنجیم و ما و شما در این باره  به تبادل آرا می پردازیم  و می اندیشیم که چه کنیم .


موانع قیام امام حسین (ع) در دوره معاویه با تکیه بر گزارش طبقات

موانع قیام  امام حسین (ع) در دوره معاویه با تکیه بر گزارش طبقات ابن سعد

با سستی یاران امام حسن مجتبی و خیانت کادر حکومتی و نظامی حضرت ، آن  بزرگوار ناچار شد حکومت را به معاویه واگذارد  هر چند که او طاغوت بود و شایستگی این جایگاه را نداشت اما رهبران شایسته نیز وقتی نیروی کافی برای تشکیل و ادراه حکومت نداشته باشند به ناچار و بر اساس قاعده «لابد للناس من امیر بر او فاجر[1] » که امیر مومنان آن را فرموده اند ، حکومت طاغوت را می پذیرند . با این حال اصل اولیه نسبت به حکومت طاغوت ، قیام و از بین بردن آن  است  مگر آن که  شرایط آن فراهم نشود . این مطلب از سیره امام حسین علیه السلام بر می آید . ایشان در دوران معاویه قیام نکردند با این حال برخی گزارشها از ایشان حاکی است که ایشان اندیشه مبارزه با طاغوت را در دوره معاویه نیز داشته  است . گزارش ابن سعد در الطبقات الکبری را در  این رابطه  در ذیل می آوریم.
پس از رحلت حسن (ع)، مسیب بن نجبة فزارى همراه گروهى- از عراق- به‏ حضور حسین آمدند و او را براى خلع معاویه از حکومت فراخواندند و گفتند: ما اندیشه تو و اندیشه برادرت را به خوبى مى‏دانیم. فرمود: من امیدوارم که خداوند برادرم را با اندیشه‏اى که در دوستى خوددارى و صلح داشت پاداش دهد و مرا هم در اندیشه‏اى که نسبت به پیکار ستمکاران دارم پاداش دهد.
 در این هنگام مروان بن حکم براى معاویه نوشت من در امان نیستم که حسین در کمین فتنه انگیزى نباشد، و روز و داستان شما با حسین را دراز دامن مى‏پندارم.
معاویه براى حسین (ع) چنین نوشت : آن کس که عهد و پیمان خود را به پیشگاه خدا عرضه داشته است سزاوار است که به آن وفادار بماند. آگاه شده‏ام که گروهى از کوفیان تو را به خروج و ستیز فراخوانده‏اند. عراقیان همانان هستند که خود به خوبى آزموده‏اى، کار را به پدر و برادرت تباه کردند. از خدا بترس! و پیمان را فرایادآور، و همانا هر گاه نسبت به من مکر ورزى من هم نسبت به تو مکر مى‏ورزم. حسین (ع) براى معاویه چنین نوشت: نامه‏ات به من رسید. من شایسته و سزاوار چیز دیگرى جز آنچه به تو خبر رسیده است هستم، و کسى جز خداوند به نیکوییها راهبر نیست. من نه آهنگ پیکار با تو دارم و نه قصد ستیز، با آنکه در پیشگاه خداوند براى خود عذرى در رها کردن پیکار با تو نمى‏بینم، و هیچ فتنه‏اى بزرگتر از حکومت تو بر مردم نمى‏شناسم. معاویه گفت: اگر ابو عبد الله را به هیجان آوریم گویى شیر را برانگیخته‏ایم.[2]( ترجمه الطبقات‏الکبرى ج‏5 ص81)
تعبیر حضرت در پاسخ کوفیان ؛ «  خداوند ...مرا هم در اندیشه‏اى که نسبت به پیکار ستمکاران دارم پاداش دهد.» و همچنین تعبیر ایشان در پاسخ معاویه ؛ «من نه آهنگ پیکار با تو دارم و نه قصد ستیز، با آنکه در پیشگاه خداوند براى خود عذرى در رها کردن پیکار با تو نمى‏بینم، و هیچ فتنه‏اى بزرگتر از حکومت تو بر مردم نمى‏شناسم.» حکایت از آن دارد که حضرت پیکار با حکومت ستمگر و طاغوت را  امر شایسته و بایسته ای می دانستند اما بنابر شرایط دوره ی معاویه بنای قیام نداشتند از این رو  اشاره دارند که این امر  به خاطر رعایت حال معاویه و مشروع دانستن او نیست بلکه به خاطر شرایطی است که می بیند قیام فایده ای ندارد .
اما دلیل خود داری حضرت از قیام در دوره معاویه را ، می توان از لابلای  گزارش های مربوط به حضرت و تعاملش با معاویه فهمید . ابن سعد در ادامه ی همین گزارش می نویسد : «همچنین در پى برخى از اخبارى که از حسین (ع) به اطلاع معاویه رسیده بود براى آن حضرت چنین نوشت: گمان مى‏کنم اندیشه شورش بر سردارى، دوست مى‏دارم خودم آن را ببینم و دریابم و به پاس تو از آن درگذرم.»
از این عبارت معاویه  ؛  « دوست دارم شورش تو را ببینم و از آن در گذرم » فهمیده می شود که اگر امام در دروه معاویه قیام می کرد او با استفاده از نیروی نظامی فراوانی که در اختیار داست  قیام امام را سرکوب می کرد و در مورد  امام و نزدیکانش به شکل زیرکانه ای برخورد می کرد یعنی آنان را اسیر می کرد و سپس با تبلیغات فراوان از آنان در می گذشت و چنین وانمود می کرد که در نهایت بزرگواری با دشمنی امام حسین و یارانش برخورد کرده است . این امر برای معاویه هم نمایش تبلیغاتی خوبی بود که آبروی خود را ترمیم کند و هم می توانست با عنوان طلقاء(آزاد شدگان از بردگی )  که بر امویان سنگینی می کرد مقابله کند . پیامبر(ص) در فتح مکه تمام مکیان را بخشید و آنان را آزاد کرد در حالی که رسم معمول به بردگی گرفتن دشمن شکسته خورده بود  . بنابر این اگر امام در دوره معاویه قیام می کرد با شگردهای معاویه نه تنها هدف قیام او در برابر این طاغوت گم می شد و کسی متوجه آن نمی شد بلکه  شخصیت خود حضرت و جایگاه اهل بیت پیامبر (ص) نیز آسیب می دید و امویان به عنوان حاکمان شایسته و با گذشت و باکرامت مطرح می شدند و دیگر کسی نمی توانست ، طاغوت بودن آنها و  نامشروع بودنشان را طرح کند و با آن به مبارزه برخیزد . بدین ترتیب  حتی زمینه قیام در دوره ها بعد از معاویه  نیز از بین می رفت .
نشانه ی دیگر بر دلیل خود داری امام از قیام در این دوران  ، نصایح معاویه به یزید است . ابن سعد این نصایح را چنین گزارش کرده است  : 
 و چون معاویه را مرگ فرا رسید و محتضر شد ، یزید را فراخواند و آنچه مى‏خواست به او سفارش کرد و به یزید گفت: بنگر و به هوش باش که حسین پسر على و پسر فاطمه دختر رسول خدا (ص) است. او محبوب ترین افراد در نظر مردم است. پیوند خویشاوندى او را رعایت و با او مدارا و مهرورزى کن، تا کار او براى تو اصلاح شود. و اگر چیزى از او سر زند امیدوارم خداوند شر او را به وسیله کسانى که پدرش را کشتند و برادرش را زبون ساختند کفایت فرماید[3].(  ترجمه الطبقات ‏الکبرى ج‏5  ص 82  )
از این سخنان معاویه بر می آید که اگر امام در دوران معاویه قیام می کرد او سعی می کرد با استفاده از دشمنی های خوارج نسبت به امام علی و فرزندانش ، یا امام را به قتل برساند یا این که با نفوذ دادن آنها در جمع یاران حضرت  ،  توان  ایشان را در قیام کاهش دهد و در صورت لزوم توسط آنان حضرت را به قتل برساند تا هم وجهه حکومت وی از قتل آن حضرت آسیب نبیند و هم دشمنش را از بین برده باشد .  بنابر این قیام آن حضرت در آن دوران فایده ای جز کشته شدن نداشت و هرگز مانند دوران یزید به رسوایی بنی امیه و آشکار شدن  باطل بودن آنها منجر نمی شد . این در حالی است که یزید ذاتا به فکر چنین تدابیری نبود و خواهان به کار بردن زور و کینه توزی آشکار بود .
پاورقی ها :
[1]  . إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْ‏ءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ . (نهج البلاغة: خطبه 59)
 [2]  . متن کتاب به زبان اصلی :
الطبقات‏الکبرى، الطبقة الخامسة ج 1ص 440 :   و قدم المسیب بن نجبة الفزاری و عدة معه إلى الحسین بعد وفاة الحسن فدعوه إلى خلع معاویة و قالوا: قد علمنا رأیک و رأی أخیک فقال: إنی أرجو أن یعطی الله أخی على نیته فی حبه الکف. و أن یعطینی على نیتی فی حبی جهاد الظالمین . و کتب مروان بن الحکم إلى معاویة: إنی لست آمن أن یکون حسین مرصدا للفتنة. و أظن یومکم من حسین طویلا . فکتب معاویة إلى الحسین: إن من أعطى الله صفقة یمینه و عهده لجدیر بالوفاء. و قد أنبئت أن قوما من أهل الکوفة قد دعوک إلى الشقاق. و أهل العراق من قد جربت. قد أفسدوا على أبیک. و أخیک. فاتق الله. و اذکر المیثاق فإنک متى تکدنی أکدک  . فکتب إلیه الحسین: أتانی کتابک و أنا بغیر الذی بلغک عنی جدیر و الحسنات لا یهدی لها إلا الله و ما أردت لک محاربة و لا علیک خلافا. و ما أظن لی عند الله عذرا فی ترک جهادک. و ما أعلم فتنة أعظم من ولایتک أمر الأمة. فقال معاویة: إن أثرنا بأبی عبد الله إلا أسدا . و کتب إلیه معاویة أیضا فی بعض ما بلغه عنه: إنی لأظن أن فی رأسک نزوة فوددت أنی أدرکتها فأغفرها لک . 
 [3]  . متن کتاب به زبان اصلی :
الطبقات‏الکبرى ، الطبقة الخامسة ج 1 ص 442 :  لما حضر معاویة  دعا یزید بن معاویة فأوصاه بما أوصاه به و قال «4»: انظر حسین بن علی بن فاطمة بنت رسول الله ص. فإنه أحب الناس إلى الناس فصل رحمه. و ارفق به یصلح لک أمره. فإن یک منه شی‏ء فإنی أرجو أن یکفیکه الله بمن قتل أباه و خذل أخاه.

 


اندوه بی پایان امام سجاد علیه السلام برای سالار شهیدان

اندوه بی پایان امام سجاد علیه السلام برای سالار شهیدان

امام سجاد علیه السلام  ، به دلیل  عبادات فراوان به  سجاد (بسیار سجده کننده )  و زین العابدین (زینت عبادت کنندگان ) شهرت یافته است . ما در این جا  دو بخش از گفتار امام باقر علیه السلام در توصیف  آن حضرت را که مربوط به عبادت  و سوگواری برای امام حسین است ،  می آوریم . شیخ صدوق (ره) این روایت را در کتاب خصال خود  چنین نقل کرده است :

علی بن حسین در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند _ چنان که جدش  امیر المومنین نیز چنین بود و در کنار هر نخل از نخلستانش دو رکعت نماز می خواند . در آن نخلستان پانصد نخل خرما بود _ . ایشان به هنگام نماز رنگ چهره اش دگرگون می شد . نحوه ی ایستادنش در نماز  مانند ایستادن بنده ی ذلیل در مقابل پادشاه پر جلالت  بود . به هنگام نماز ،  اعضای بدنش از ترس خدا ، به لرزه می افتاد و نماز را مانند کسی که آخرین نمازش را می خواند و در حال وداع است ، می خواند . یک بار به هنگام نماز رداء او از روی یکی از بازوهایش کنار رفت  ولی تا پایان نماز آن را درست نکرد یکی از یارانش از علت  آن پرسید  . امام گفتند  وای بر تو ، آیا نمی دانی من در برابر چه کسی ایستاده بودم . فقط آن بخش از نماز که انسان در آن حضور قلب دارد پذیرفته می شود . سوال کننده گفت : پس امثال ما هلاک شده ایم . امام فرمود چنین نیست چرا که نمازهای نافله این نواقص را جبران می کنند ....عبادت ایشان به اندازه ای  زیاد بود که پوست پیشانی و دستها و پاها که به هنگام سجده  با زمین در تماس بودند  پینه می بست  و حضرت  آنها را از بدن جدا می کردند  و نگه داری می کردند که به همراه جنازه شان دفن گردید . ایشان بیست سال بر پدرشان امام حسین علیه السلام گریستند تا آنجا که یکی از غلامانش به ایشان گفت : آیا وقت آن نرسیده که اندوه شما پایان یابد . حضرت فرمود : وای بر تو ! یعقوب نبی دوازده پسر داشت یکی از آنها از دیده اش پنهان شد از زیادی گریه  و اندوه چشمانش سفید  ،  قدش خمیده و سر و رویش پیر شد  در حالی که فرزندش در قید حیات بود  و حال آن که من به چشم خود دیدم که پدرم ، برادرم ، عمویم و هفده نفر از خاندانم در کنارم کشته شدند پس چطور امکان دارد که اندوه من پایان پذیرد  . 

 

متن خبر

الخصال  : حدثنا المظفر بن جعفر بن المظفر بن العلوی السمرقندی رضی الله عنه حدثنا جعفر بن محمد بن مسعود العیاشی عن أبیه قال حدثنا عبد الله بن محمد بن خالد الطیالسی قال حدثنی أبی عن محمد بن زیاد الأزدی عن حمزة بن حمران عن أبیه حمران بن أعین عن أبی جعفر محمد بن علی الباقر ع قال :

کان علی بن الحسین ع یصلی فی الیوم و اللیلة ألف رکعة کما کان یفعل أمیر المؤمنین ع کانت له خمسمائة نخلة فکان یصلی عند کل نخلة رکعتین و کان إذا قام فی صلاته غشی لونه لون آخر و کان قیامه فی صلاته قیام العبد الذلیل بین یدی الملک الجلیل کانت أعضاؤه ترتعد من خشیة الله عز و جل و کان یصلی صلاة مودع یرى أنه لا یصلی بعدها أبدا و لقد صلى ذات یوم فسقط الرداء عن أحد منکبیه فلم یسوه حتى فرغ من صلاته فسأله بعض أصحابه عن ذلک فقال ویحک أ تدری بین یدی من کنت إن العبد لا یقبل من صلاته إلا ما أقبل علیه منها بقلبه فقال الرجل هلکنا فقال کلا إن الله عز و جل متمم ذلک بالنوافل .... ولقد کان یسقط منه کل سنة سبع ثفتات من مواضع سجوده لکثرة صلاته، وکان یجمعها فلما مات دفنت معه، ولقد کان بکى على أبیه الحسین علیه السلام عشرین سنة، وما وضع بین یدیه طعام إلاّ بکى حتّى قال له مولى له: یا ابن رسول اللَّه أما آن لحزنک أن تنقضی؟ ! فقال له: ویحک إن یعقوب النبیّ علیه السلام کان له اثنا عشر ابنا فغیب اللَّه عنه واحدا منهم فابیضت عیناه من کثرة بکائه علیه، وشاب رأسه من الحزن، واحدودب ظهره من الغم، وکان ابنه حیا فی الدنیا وأنا نظرت إلى أبی وأخی وعمی وسبعة عشر من أهل بیتی مقتولین حولی فکیف ینقضی حزنی .

آدرس : الخصال ج   2 ص  517   ح  4 .

مشخصات نشر : الخصال‏ ، شیخ صدوق ، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم‏ ، نوبت چاپ : دوم‏  1403 هجرى‏ .


جلوه ای از غدیر در واقعه عاشورا ؛ رابطه عاطفی بین امت و رهبر

جلوه ای از غدیر در  واقعه عاشورا ؛ رابطه عاطفی بین امت و رهبر

بر اساس متون گوناگون تاریخی و روایی  ، پیامبر اکرم تلاش های فراوانی برای شناساندن حضرت علی علیه السلام به عنوان رهبر و امام پس از خود ، داشته اند  چنانکه از آغاز دعوت خود ، ایشان را برای چنین امری تربیت کردند و به بهانه های مختلفی تلاش داشتند جانشین پس از خود را معرفی کنند . آخرین مورد از این تلاشها در غدیر بود که از نظر  نوع مخاطبان از گستره و تنوع فراوانی برخوردار بود و رسمیت بیشتری داشت . در معرفی غدیر پیامبر از  تعبیر «من کنت مولاه فهذا علی مولاه » استفاده کردند . در واژه «مولی» و ولایت ،  معنای محبت و دوستی با رهبری جامعه با هم عجین هستند و این بدان معناست که رهبری الهی با محبت و عاطفه رهبری نسبت به امت و همچنین عاطفه و محبت امت با رهبر همراه است و حاکمیت رهبر الهی با امت از روی محبت است و اطاعت امت از رهبری نیز با محبت و علاقه به او همراه است . هر چند بازی های سیاسی پس از غدیر مانع از وقوع و تحقق یافتن این نوع حکومت در جهان اسلام شد اما می توان رگه هایی از این نوع تعامل را در ارتباط ائمه علیهم السلام با هوادارانشان دید .  از آنجا که امام حسین علیه السلام فرموده اند یاران من بهترین یاران هستند بدیهی است این نوع تعامل در میان آنها بیشتر دیده شود . ماجرای روز عاشورا آکنده از عطر چنین رابطه ی عاطفی بین رهبر و امت است و می تواند نمونه و الگوی رابطه بین امام و امت باشد . ما در این جا یک مورد از این مصادیق را می آوریم . این جریان در باره ی  اعزام گروهی از یاران  امام حسین علیه السلام برای برداشتن آب از شریعه فرات است . پیشا پیش این گروه اعزامی نافع بن بن هلال جملى در حرکت است . وقتی دشمن به او می گوید تو می توانی خود آب بخوری ولی حق نداری با خود ببری ، می گوید : به خدا سوگند تا حسین ویارانش تشنه‏اند یک قطره نخواهم نوشید . این جمله نشان از علاقه او به امامش و از خود گذشتگی برای او دارد .

گزارشگر این واقعه حمید بن مسلم خبرنگار لشکر عمر بن سعد است . طبری به نقل از او ماجرای  بسته شدن آب در روز  هفتم محرم بر کاروانیان امام حسین را چنین گزارش کرده است :

حمید بن مسلم ازدى گوید: نامه‏اى از عبید الله بن زیاد پیش عمر بن سعد آمد به این مضمون:

«اما بعد، میان حسین و یاران وى و آب حایل شو که یک قطره «از آن ننوشند همانطور که با متقى پاکیزه خوى مظلوم، امیر مؤمنان، «عثمان بن عفان رفتار کردند.» گوید: عمر بن سعد، عمرو بن حجاج را با پانصد سوار فرستاد که آبگاه را گرفتند و میان حسین و یاران وى آب حایل شدند و نگذاشتند یک قطره آب بنوشند و این سه روز پیش از کشته شدن حسین بود.

گوید: عبید الله بن ابى حصین ازدى _ که نسب از بجیله داشت _ بانگ زد و گفت: «اى حسین آب را مى‏بینى که به رنگ آسمان است به خدا یک قطره از آن نمى‏چشى تا از تشنگى بمیرى.» گوید: حسین گفت: «خدایا او را از تشنگى بکش و هرگز او را نبخش.» حمید بن مسلم گوید: به خدا بعدها هنگامى که بیمار بود عیادتش کردم به خدایى که جز او خدایى نیست دیدمش آب مى‏خورد تا شکمش پر مى‏شد و قى مى‏کرد، آنگاه باز آب مى‏خورد تا شکمش پر مى‏شد و قى مى‏کرد، اما سیراب نمى‏شد و چنین بود تا جان داد.

حمید بن مسلم گوید: وقتى تشنگى بر حسین و یارانش سخت شد، عباس بن على بن ابى طالب برادر خویش را پیش خواند و با سى سوار و بیست پیاده فرستاد و بیست مشک همراهشان کرد که شبانگاه برفتند و نزدیک آب رسیدند و نافع بن هلال جملى با پرچم پیشاپیش مى‏رفت. عمرو بن حجاج زبیدى گفت: «کیستى بگو براى چه آمده‏اى؟»

گفت: «آمده‏ایم از این آب که ما را از آن بازداشته اید، بنوشیم.» گفت: «بنوش، نوش جانت.» گفت: « نه ، به خدا سوگند ، تا حسین و این گروه از یارانش که مى‏بینى تشنه‏اند یک قطره نخواهم نوشید.» گوید: پس از آن کسان نمودار شدند. عمرو گفت: «نه، به خدا راهى براى آب دادن اینان نیست ما را اینجا گذاشته‏اند که آب را از آنها منع کنیم.» گوید: و چون یاران نافع نزدیک رسیدند به پیادگان گفت: «مشکها را پر کنید» پیادگان هجوم بردند و مشکها را پر کردند. عمرو بن حجاج و یارانش پیش دویدند.

عباس بن على بن ابى طالب و نافع بن هلال به آنها حمله بردند و پسشان زدند که به جاى خویش بازگشتند، آنگاه گفتند: «برویم.» اما راهشان را گرفتند.  عمرو بن حجاج سوى آنها آمد و درگیرى اندکى شد، یکى از یاران عمرو بن حجاج، که از طایفه صداء بود، زخم خورد، نافع بن هلال زخمش زده بود، مى‏پنداشت چیزى نیست اما پس از آن بدتر شد و از همان زخم بمرد. گوید: یاران حسین با مشکها بیامدند و آب را پیش وى بردند.

آدرس : ترجمه تاریخ‏الطبری ج‏7 ص3007  .

مشخصات نشر: تاریخ طبرى ، محمد بن جریر طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، 1375ش .

 متن خبر طبری به زبان عربی 

تاریخ الطبری :  قال أبو مخنف  حدثنى سلیمان بن أبى راشد عن حمید بن مسلم الازدی قال جاء من عبید اللَّه بن زیاد کتاب إلى عمر بن سعد أما بعد فحل بین الحسین وأصحابه وبین الماء ولا یذوقوا منه قطرة کما صنع بالتقى الزکی المظلوم أمیر المؤمنین عثمان   عفان قال فبعث عمر بن سعد  عمرو بن الحجاج على خمسمائة فارس فنزلوا على الشریعة وحالوا بین حسین وأصحابه وبین الماء أن یسقوا منه قطرة وذلک قبل قتل الحسین بثلاث قال ونازله عبد اللَّه ابن أبى حصین الازدی وعداده فی بجیلة فقال یا حسین ألا تنظر إلى الماء کأنه کبد السماء واللَّه لا تذوق منه قطرة حتى تموت عطشا فقال حسین اللهم اقتله عطشا ولا تغفر له أبدا قال حمید بن مسلم واللَّه لعدته بعد ذلک فی مرضه فواللَّه الذى لا إله إلا هو لقد رأیته یشرب حتى بغر ثم یقئ ثم یعود فیشرب حتى یبغر فما یروى فما زال ذلک دأبه حتى لفظ غصته یعنى نفسه قال : ولما اشتد على الحسین وأصحابه العطش دعا العباس بن على بن أبى طالب أخاه فبعثه فی ثلاثین فارسا وعشرین راجلا وبعث معهم بعشرین قربة فجاءوا حتى دنوا من الماء لیلا واستقدم إمامهم باللواء نافع بن هلال الجملى فقال عمرو بن الحجاج الزبیدى من الرجل فجئ ما جاء بک قال جئنا نشرب من هذا الماء الذى حلاتمونا عنه قال فاشرب هنیئا قال لا واللَّه لا أشرب منه قطرة وحسین عطشان ومن ترى من أصحابه فطلعوا علیه فقال لا سبیل إلى سقى هؤلاء إنما وضعنا بهذا المکان لنمنعهم الماء فلما دنا منه أصحابه قال لرجاله املؤا قربکم فشد الرجالة فملؤا قربهم وثار إلیهم عمرو بن الحجاج وأصحابه فحمل علیهم العباس ابن على ونافع بن هلال فکفوهم ثم انصرفوا إلى رحالهم فقالوا امضوا ووقفوا دونهم فعطف علیهم عمرو بن الحجاج وأصحابه واطردوا قلیلا ثم إن رجلا من صداء طعن من أصحاب عمرو بن الحجاج طعنه نافع بن هلال فظن أنها لیست بشی‏ء ثم إنها انتقضت بعد ذلک فمات منها وجاء أصحاب حسین بالقرب فأدخلوها علیه .

آدرس : تاریخ الطبری : ج‏5 ص412  .

مشخصات نشر: تاریخ الأمم و الملوک ، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم ، بیروت، دار التراث ، ط الثانیة،  1387/1967.

 

 


عزت مداری امام حسین (ع) در مذاکره با فرمانده دشمن

 عزت مداری امام حسین (ع) در مذاکره با فرمانده  دشمن

در گزارش مذاکرات امام با دشمن و فرمانده اش عمر بن سعد ، گاه  ازسه پیشنهاد امام حسین برای برون رفت از مشکل درگیری  ، سخن به میان می آید اینکه یا اجازه داده شود یا به مدینه باز گردند یا به یکی از نقاط مرزی بروند و یا به شام نزد یزید بروند . اما طبری در کنار این نقل ، به گزارش دیگری اشاره دارد که این نقل را رد می کند و می گوید امام فقط گفتند اجازه بدهید من فعلا از اینجا بروم تا ببینیم چه می شود . در ذیل ترجمه تاریخ طبری و متن اصلی در این باره می آید :

 ترجمه تاریخ‏الطبری  :  هانى بن ثبیت حضرمى که هنگام کشته شدن حسین حضور داشته بود گوید:

حسین علیه السلام عمرو بن قرظه انصارى را پیش عمر بن سعد فرستاد که امشب میان اردوگاه من و اردوگاه خودت مرا ببین.

گوید: عمر بن سعد با حدود بیست سوار بیامد، حسین نیز با همانند آن بیامد و چون به هم رسیدند حسین به یاران خویش گفت دور شوند. عمر بن سعد نیز با یاران خویش چنین گفت.

گوید: از آنها دور شدیم چندان که صدا و سخنشان را نمى‏شنیدیم. سخن کردند و طول دادند تا پاسى از شب برفت. پس از آن هر کدام با یارانشان سوى اردوگاه خویش بازگشتند و کسان درباره آنچه میانشان رفته بود به پندار سخن‏ کردند پنداشتند که حسین به عمر بن سعد گفته بود: «با من پیش یزید بن معاویه بیا و دو اردو را به جاى مى‏گذاریم.» عمر گفته بود: «در این صورت خانه‏ام را ویران مى‏کنند.» گفته بود: «من آنرا برایت مى‏سازم.» گفته بود: «املاکم را مى‏گیرند.» گفته بود: «از اموال خودم در حجاز بهتر از آن به تو مى‏دهم.» گوید: و عمر این را خوش نداشته یود.

گوید: کسان بى‏آنکه چیزى شنیده باشند یا دانسته باشند چنین مى‏گفتند و میانشان رواج یافته بود.

ابو مخنف گوید: اما آنچه مجالد بن سعید و صقعب بن زهیر و دیگر اهل روایت گفته‏اند و جمع راویان بر آن رفته‏اند این است که چنین گفت: «یکى از سه چیز را از من بپذیرید: یا به همانجا که از آن آمده‏ام بازمى‏گردم، یا دست در دست یزید ابن معاویه مى‏نهم که در کار فیما بین، رأى خویش را بگوید یا مرا به هر یک از- مرزهاى مسلمانان که مى‏خواهید بفرستید که یکى از مردم مرز باشم و حقوق و تکالیفى همانند آنها داشته باشم.»

عقبة بن سمعان گوید: همراه حسین بودم با وى از مدینه به مکه رفتم و از مکه به عراق،  تا وقتى کشته شد از او جدا نشدم و از سخنان وى با کسان در مدینه و مکه و در راه و در عراق و در اردوگاه تا به روز کشته شدنش یک کلمه نبود که نشنیده باشم، به خدا آنچه مردم مى‏گویند و پنداشته‏اند نبود و نگفته بود که دست در دست یزید بن معاویه نهد یا او را به یکى از مرزهاى مسلمانان فرستند، بلکه گفت: «بگذارید در زمین فراخ بروم تا ببینم کار کسان به کجا مى‏کشد.»

آدرس : ترجمه تاریخ‏الطبری ج‏7 ص 3008  .

مشخصات نشر: تاریخ طبرى ، محمد بن جریر طبرى (م 310)، ترجمه ابو القاسم پاینده، تهران، اساطیر، چ پنجم، 1375ش .

متن تاریخ طبری :

قال ابو مخنف: حدثنى ابو جناب، عن هانئ بن ثبیت الحضرمى- و کان قد شهد قتل الحسین، قال: بعث الحسین ع الى عمر بن سعد عمرو بن قرظه بن کعب الأنصاری: ان القنى اللیل بین عسکرى و عسکرک.

قال: فخرج عمر بن سعد فی نحو من عشرین فارسا، و اقبل حسین فی مثل ذلک، فلما التقوا امر حسین اصحابه ان یتنحوا عنه، و امر عمر بن سعد اصحابه بمثل ذلک، قال: فانکشفنا عنهما بحیث لا نسمع أصواتهما و لا کلامهما، فتکلما فأطالا حتى ذهب من اللیل هزیع، ثم انصرف کل واحد منهما الى عسکره باصحابه، و تحدث الناس فیما بینهما، ظنا یظنونه ان حسینا قال لعمر بن سعد: اخرج معى الى یزید بن معاویه و ندع العسکرین، قال عمر: اذن تهدم دارى، قال: انا ابنیها لک، قال: اذن تؤخذ ضیاعی، قال: اذن أعطیک خیرا منها من مالی بالحجاز قال: فتکره ذلک عمر، قال: فتحدث الناس بذلک، و شاع فیهم من غیر ان یکونوا سمعوا من ذلک شیئا و لا علموه.

قال ابو مخنف: و اما ما حدثنا به المجالد بن سعید و الصقعب بن زهیر الأزدی و غیرهما من المحدثین، فهو ما علیه جماعه المحدثین، قالوا: انه قال:

اختاروا منى خصالا ثلاثا: اما ان ارجع الى المکان الذى اقبلت منه، و اما ان أضع یدی فی ید یزید بن معاویه فیرى فیما بینی و بینه رایه، و اما ان تسیرونى الى اى ثغر من ثغور المسلمین شئتم، فأکون رجلا من اهله، لی ما لهم و على ما علیهم.

قال ابو مخنف: فاما عبد الرحمن بن جندب فحدثنی عن عقبه بن سمعان قال: صحبت حسینا فخرجت معه من المدینة الى مکة، و من مکة الى‏ العراق، و لم افارقه حتى قتل، و لیس من مخاطبته الناس کلمه بالمدینة و لا بمکة و لا فی الطریق و لا بالعراق و لا فی عسکر الى یوم مقتله الا و قد سمعتها الا و الله ما اعطاهم ما یتذاکر الناس و ما یزعمون، من ان یضع یده فی ید یزید بن معاویه، و لا ان یسیروه الى ثغر من ثغور المسلمین، و لکنه قال: دعونی فلاذهب فی هذه الارض العریضة حتى ننظر ما یصیر امر الناس.

آدرس : تاریخ‏الطبری ج‏5 ص  414.

مشخصات نشر: تاریخ الأمم و الملوک ، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری (م 310)، تحقیق محمد أبو الفضل ابراهیم ، بیروت، دار التراث ، ط الثانیة،  1387/1967.   






در این وبلاگ
در کل اینترنت