سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

آگاهی قبطیان دوره حضرت موسی (ع) از عذاب الهی اقوام سرکش

آگاهی قبطیان دوره حضرت موسی (ع) از عذاب الهی اقوام سرکش
قرآن کریم در نقل رویارویی حضرت موسی(ع) و فراعنه و تصمیم فرعون برای قتل ایشان و مردان بنی اسرائیل , سخنان مومن آل فرعون در دفاع از حضرت موسی (ع) را انعکاس داده است . مومن آل فرعون فردی از خاندان حاکم بر مصر بود که پس از دعوت حضرت موسی (ع) به او ایمان آورد ولی ایمان خود را پنهان می کرد . گفتنی است فرعون در یکی از جلسات حکومتی که موسی (ع) نیز حضور داشت , رو به شخصیتهای حاضر در جلسه کرد و گفت اجازه بدهید موسی را به قتل برسانم تا  دین و کشور از گزند او در امان بماند . در این هنگام بود که مومن آل فرعون بپا خاست و با اقامه برهان و دلیل آنان را از این کار برحذر داشت و بدین وسیله ایمان خود را نیز فاش ساخت . مضمون سخنان وی - که در آیات بیست و هشت تا چهل و پنج سوره غافر آمده – حاوی نکات تاریخی گوناگونی  نسبت به فراعنه و اطلاعات آنان از اقوام عذاب شده پیش از خودشان است . ما در ذیل به چند نکته تاریخی قابل استفاده از این آیات پرداخته ایم  ؛ 
نکته اول در آیات سی و سی و یک سوره غافر آمده است :
 وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ یَاقَوْمِ إِنىّ‏ِ أَخَافُ عَلَیْکُم مِّثْلَ یَوْمِ الْأَحْزَابِ. مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ  وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْمًا لِّلْعِبَادِ.
ترجمه
آن مرد باایمان گفت: «اى قوم من! من بر شما از روزى همانند روز (عذاب) اقوام پیشین بیمناکم! و از عادتى همچون عادت قوم نوح و عاد و ثمود و کسانى که بعد از آنان بودند (از شرک و کفر و طغیان) مى‏ترسم و خداوند ظلم و ستمى بر بندگانش نمى‏خواهد.
از این که «مومن آل فرعون به فراعنه و قبطیان هشدار می دهد که از سرنوشت اقوام سرکش پیش از خودشان عبرت بگیرند»  بر می آید آنان از سرگذشت اقوام پیشین خود , چون قوم نوح , قوم عاد  و ثمود آگاهی داشته اند . این آگاهی می تواند به دلیل نزدیکی آنان به آن دوران باشد چنان که می تواند ناشی از اطلاع رسانی خاندان بنی اسرائیل به ویژه حضرت یوسف باشد . به هر روی می توان گفت آنان به عنوان قوم متمدن آن روزگار دارای علم تاریخ  بودند .
برداشت دیگری که می توان  از این سخن مومن آل فرعون داشت , تقدم زمانی قوم نوح سپس قوم عاد و سپس قوم ثمود و سپس برخی دیگر از اقوام عذاب شده و سپس دوران فراعنه است .
برداشت دیگر نزدیکی سرزمینی محل زندگی اقوام نوح , عاد و ثمود به سرزمین مصر است به گونه ای که امکان اطلاع از سرنوشت آنان برای مصریان فراهم بوده است .
نکته تاریخی دیگر از سخنان مومن آل فرعون , در آیه سی و چهار سوره غافر آمده است :
وَ لَقَدْ جَاءَکُمْ یُوسُفُ مِن قَبْلُ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا زِلْتُمْ فىِ شَکٍ‏ّ مِّمَّا جَاءَکُم بِهِ  حَتىَّ إِذَا هَلَکَ قُلْتُمْ لَن یَبْعَثَ اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسُولًا  کَذَالِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُّرْتَابٌ.
ترجمه
پیش از این یوسف دلایل روشن براى شما آورد، ولى شما هم چنان در آنچه او براى شما آورده بود تردید داشتید تا زمانى که از دنیا رفت، گفتید: هرگز خداوند بعد از او پیامبرى مبعوث نخواهد کرد! این گونه خداوند هر اسرافکار تردیدکننده‏اى را گمراه مى‏سازد!
- با موقعیت به وجود آمده برای حضرت یوسف شاید برخی گمان کنند که وی از سوی جامعه قبطیان و طبقه حاکم نیز به عنوان پیامبر پذیرفته شده است اما از این سخن مومن آل فرعون در دوران حضرت موسی , روشن می گردد که آنان پیوسته در باره نبوت او در تردید بودند و هرگز مومن واقعی نبوده اند .
- نکته جالب دیگر آنکه ,  آنان پس از مرگ حضرت یوسف (ع) گفتند , پس از یوسف , هرگز پیامبری به رسالت مبعوث نخواهد شد. معلوم نیست هدف آنان از طرح این موضوع چه بوده است شاید شگردی بوده برای تبعیت نکردن از انبیاء دیگری که جایگزین یوسف نبی بوده اند .ای چه بسا همین مسئله باعث بازگشت قبطیان به بت پرستی و به اسارت گرفتن بنی اسرائیل شده است .  


انسان اشرف مخلوقات است گزاره ای دینی یا ؟

انسان اشرف مخلوقات است گزاره ای دینی یا ؟
شاید جمله معروف «انسان اشرف مخلوقات است » را بارها شنیده و یا دیده باشید . اعتبار و شهرت این جمله ناشی از این تصور است که این جمله یک گزاره دینی است و مستند به منابع و متون دینی . قرآن کریم به عنوان نخستین منبع معارف دینی عبارت صریحی در این باره ندارد . همچنان که کسی ادعا ندارد که این عبارت مضمون یک حدیث باشد . گویا این عبارت برداشتی است از مجموعه ای از متون دینی با گرایش خاص صوفیانه یا عارفانه . در این جا مناسب است به آیاتی اشاره کنیم که برای این برداشت , مورد استناد قرار می گیرند :
1. آیه جانشینی آدم
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ . (سوره البقرة آیه 30 )
(به خاطر بیاور) هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من در روى زمین، جانشینى [نماینده‏اى‏] قرار خواهم داد.» فرشتگان گفتند: «پروردگارا!» آیا کسى را در آن قرار مى‏دهى که فساد و خونریزى کند؟! (زیرا موجودات زمینى دیگر، که قبل از این آدم وجود داشتند نیز، به فساد و خونریزى آلوده شدند. اگر هدف از آفرینش این انسان، عبادت است،) ما تسبیح و حمد تو را بجا مى‏آوریم، و تو را تقدیس مى‏کنیم.» پروردگار فرمود: «من حقایقى را مى‏دانم که شما نمى‏دانید.» .
چنانکه از آیات بعدی (آیات 30 تا 38 سوره بقره ) نیز پیداست بحث جانشینی در این آیه به ماجرای خلقت حضرت آدم علیه السلام مربوط است . برداشت مشهور از این آیه این است که خداوند برای ملائکه بیان فرموده است می خواهد برای خود جانشینی بیافریند که جایگاه حضور این جانشین , زمین است .
گفتنی است  برداشت دیگری نیز وجود دارد که بر اساس آن , منظور آیه این است که در بین مخلوقات موجود و حاضر در زمین , یکی به عنوان نماینده و جانشین خدا قرار داده شده و آن نوع انسان است .
تعبیر خلیفه قرار دادن در زمین یک بار دیگر نیز در قرآن به کار رفته که منظور از خلیفه خدا در روی زمین حضرت داوود است ؛
یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ . (سوره ص / آیه  26)
اى داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم بحق داورى کن، و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد کسانى که از راه خدا گمراه شوند، عذاب شدیدى بخاطر فراموش کردن روز حساب دارند! 
بنابر این تعبیر خلیفه خدا در روی زمین دو بار در قرآن به کار رفته است یکبار در باره حضرت آدم ابو البشر و یکبار در باره حضرت داوود .
اگر خلافت در زمین در ماجرای خلقت آدم را , عام بدانیم و جانشینی نوع آدمی در تمام آفرینش باشد و فقط جایگاه جانشین در روی زمین  , در ماجرای داوود باید بگوییم که منظور از جانشین روشن تر بیان شده و ابهام آن را برطرف کرده است . مقایسه این دو آیه در کنار هم , روشن می سازد که منظور از جانشین خدا کسی نیست جز پیامبر و حجت خدا در هر عصر .
 بنابر این جانشینی خدا ازآن مخلوقی است که از حیث نوع , انسان است و این سخن بسیار متفاوت است با این که بگوییم هر انسانی با هر ویژگی و هر شخصیتی , جانشین خدا در روی زمین است . خصوصا آنکه  قرآن کریم صریحا برخی انسانها را از حیوانات نیز بدتر و فرودست تر دانسته است  ؛
 لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ.( الأعراف : 179)
 آنها دلها [عقلها] یى دارند که با آن (اندیشه نمى‏کنند، و) نمى‏فهمند و چشمانى که با آن نمى‏بینند و گوشهایى که با آن نمى‏شنوند آنها همچون چهارپایانند بلکه گمراهتر! اینان همان غافلانند (چرا که با داشتن همه‏گونه امکانات هدایت، باز هم گمراهند)!
نتیجه آن که در این آیات سخن از نوع انسان نیست بلکه انسانهای خاص یعنی انبیاء هستند .
دیگر مستند این گزاره ی مشهور , گویا آیه هفتاد سوره اسرا است که در ادامه مورد بررسی قرار گرفته است.
2.آیه کرامت بنی آدم
 وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی‏ آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‏ کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً .( الإسراء : 70)
ما آدمیزادگان را گرامى داشتیم و آنها را در خشکى و دریا، (بر مرکبهاى راهوار) حمل کردیم و از انواع روزیهاى پاکیزه به آنان روزى دادیم و آنها را بر بسیارى از موجوداتى که خلق کرده‏ایم، برترى بخشیدیم.
چنان که می بینید در این آیه صریحا بیان شده که بنی آدم و در حقیقت نوع انسان از سوی خدا گرامی داشته شده است . نکته قابل توجه در ادامه آیه آمده و تصریح شده که ؛ ما انسان را بر بسیاری از موجوداتی که خلق کردیم برتری دادیم نه بر همه آنان . از این رو انسان تنها بر برخی موجودات شرافت ذاتی دارد نه بر همه . بدین ترتیب این آیه نمی تواند مستند گزاره مشهور «انسان اشرف مخلوقات است » باشد .
3. آیاتی که به مسخر بودن باقی موجودات در آسمان و زمین برای انسان دلالت دارند که جامع ترین مورد آن آیه بیستم سوره لقمان است ؛
أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُجادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لا هُدىً وَ لا کِتابٍ مُنیرٍ (سوره لقمان آیه 20)
آیا ندیدید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است مسخّر شما کرده، و نعمتهاى آشکار و پنهان خود را به طور فراوان بر شما ارزانى داشته است؟! ولى بعضى از مردم بدون هیچ دانش و هدایت و کتاب روشنگرى درباره خدا مجادله مى‏کنند!
اما باید توجه داشت که مفهوم اصلی تسخیر و سیاق (بستر) آیاتی که مسخّر بودن موجودات برای انسان را بیان می کنند بیانگر این نکته اند که چینش این عالم به گونه ایست که امور انسان به خوبی اداره می شود و نیازهایش برطرف می گردد و این گونه آیات تاکیدی هستندبرای انسان تا بداند مورد توجه پروردگارش هست و خداوند نیازهای بشر را با ساختار موجود در آفرینش برطرف می کند . علامه طباطبایی (ره ) در ذیل این آیه می نویسند :
«کلمه" تسخیر" به معناى وادار کردن فاعل به فعلش مى‏باشد، به طورى که فاعل، فعل خود را به اراده خود انجام ندهد، بلکه به اراده تسخیر کننده انجام دهد، همان طور که نویسنده، قلم را وادار مى‏کند تا به اراده او بنویسد، و مخدوم و مولى، بنده و خدمتگزار خود را وادار مى‏کند تا مطابق دستور و خواست او عمل را انجام دهد، و اسباب مؤثر در عالم هر چه باشد، با سببیتى که هر یک مخصوص به خود دارد، آن کارى را انجام مى‏دهد که خدا مى‏خواهد، و خدا از مجموع آنها نظامى را مى‏خواهد که با آن عالم انسانى را تدبیر کند، و حوائج او را بر آورد.
از آنچه گذشت معلوم شد که" لام" در کلمه" لکم" لام تعلیل غایى است، و معناى آن" به خاطر شما" است، و در نتیجه تسخیر کننده این اسباب خدا خواهد بود، نه انسان به خلاف اینکه لام را براى ملک بگیریم که در آن صورت تسخیر کننده انسان خواهد بود، ولى با مشیت خداى تعالى، هم چنان که بعضى احتمال آن را داده‏اند، و پیشرفت انسانها در مرور زمان، و به خدمت گرفتن اجزاى عالم را در بیشتر مقاصدش، شاهد گفته خود گرفته‏اند، و لیکن این احتمال با جمله" أَ لَمْ تَرَوْا" نمى‏سازد، چون اگر تسخیر کننده خود انسان بود، مسخر خود را مى‏دید، و دیگر حاجت به این سؤال نبود.»
با این توضیحات روشن می شود که امر تسخیر طبیعت و باقی موجودات برای اداره یکی از آنها , منحصر به انسان نمی تواند باشد بلکه در سایر موجودات نیز این تدبیر موجود است . ساختار آفرینش به گونه ای است که هر مخلوقی نقشی را در آن ایفا می کند و در این میان هم مصرف کننده است و هم تولیدکننده و یاری دهنده دیگران . فقط انسان به دلیل پیچیدگی بیشتر نیازمندی بیشتری دارد و برای برطرف شدن امور او باید تمام مخلوقات نقش آفرینی کنند چنان که به تناسب , نقش تاثیر گذاری او بر دیگر مخلوقات نیز بیشتر است .
پس تسخیر  آسمان و زمین برای انسان که در برخی آیات آمده نیز نمی تواند شرافت ذاتی او بر تمام مخلوقات را ثابت کند بلکه امر تسخیر به طور عام در مورد دیگر مخلوقات نیز صدق می کند .
نتیجه گیری
با توجه بدانچه گذشت , روشن می گردد که آیات مورد اشاره نمی تواند مستند این گزاره مشهور باشد بلکه باید گفت این عبارت بیشتر یک باور ترویجی است که از سوی گروه و مسلکی خاص ترویج شده و به میان توده مردم کشیده شده است . لذا باید آن را کلمه ی قصار متصوفه و یا دست کم برخی از عرفا دانست  که مستند قطعی دینی ندارد .
شاید بتوان گفت حدیث آخر کتاب خصال شیخ صدوق مویدی خوبی بر این ادعاست . در این حدیث تصریح شده که خداوند عوالم گوناگون آفریده ودنیایی که  ما در آن زندگی می کنیم تنها یکی از هزاران عالمی است که خداوند خلق کرده چنان که انسان در زمین تنها یکی از هزاران نوع انسانی است که خداوند در عوالم دیگر خلق کرده است . آیا می توان باور کرد برتری انسان بر برخی مخلوقات این عالم به معنای برتری وی برتمام مخلوقاتی است که در عوالم گوناگون آفریده شده اند . در ذیل ترجمه و سپس متن حدیث آمده است : 
امام باقر علیه السلام : شاید فکر مى کنى که خداوند فقط همین یک عالم را آفریده و بشرى جز شما خلق نکرده است ؛ به خدا سوگند که خداوند هزار هزار عالم و هزار هزار آدم بیافریده که تو در آخرین آن عالمها و آن آدمیان هستى .
متن حدیث
الامام الباقر علیه السلام :  لعلک ترى أن الله عز و جل إنما خلق هذا العالم الواحد و ترى أن الله عز و جل لم یخلق بشرا غیرکم بل و الله لقد خلق الله تبارک و تعالى ألف ألف عالم و ألف ألف آدم أنت فی آخر تلک العوالم و أولئک الآدمیین. (الخصال ج  2 ص  652 ح 54)


 


عبارت قرآنی « قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» و گستره دلالت آن

عبارت قرآنی « قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» و گستره دلالت آن
معنای تحت اللفظی این عبارت ؛« با مردم به نیکی سخن بگویید » است اما در منابع تفسیری و روایی آن را کنایه از حسن رفتار با مردم دانسته اند . حسن رفتار با دیگران گر چه دامنه گسترده ای دارد و بسیاری از رفتارها را شامل می شود اما برخی از آنها به جهت اهمیت و جایگاهی که دارند بیشتر مورد توجه اند . سخن گفتن , بخش فراوانی از رفتارهای انسانی را شامل می شود و در معاشرت با عموم مردم , بیش از سایر رفتارها نقش آفرین و اثرگذار است . از این رو در توصیه به حسن رفتار با دیگران به مهمترین نمونه و مصداق آن تصریح شده است . در باره برداشت خاص تفسیری از این عبارت قرآنی در ذیل توضیح خواهیم داد اما لازم است  متن آیه و ترجمه آن ابتدا در منظر خوانندگان قرار گیرد :
وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (بقره 83).
ت
رجمه
و یاد آورید هنگامى را که از بنى اسرائیل عهد گرفتیم که جز خداى را نپرستید و نیکى کنید در باره پدر و مادر و خویشان و یتیمان و فقیران و بزبان خوش با مردم سخن بگویید و نماز بپاى دارید و زکاة مال خود بدهید پس شما عهد را شکستید و روى گردانیدید جز چند نفرى و شمائید که از حکم و عهد خدا برگشتید .
چنان که دیدیم که این آیه از پیمان الهی با بنی اسرائیل  یاد می کند. یکی از خواسته ها خداوند از آنان , این بود که با عموم مردم چه کافر و چه مومن چه آشنا و چه غریب  رفتار و تعامل حسنه داشته باشید . این بدان معناست که معاشرت حسنه با عموم مردم یک قاعده است گر چه مانند هر قاعده و قانونی, استثنائاتی نیز دارد . در متون روایی , به چند روایت تفسیری از این عبارت  بر می خوریم که ما به بررسی یکی از آنها _ به دلیل داشتن نکات تفسیری بیشتر _ , می پردازیم .
مرحوم کلینی این روایت را در کتاب کافی  این گونه نقل کرده است :
الکافی : علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن حماد بن عیسى ، عن حریز ، عن سدیر الصیرفی قال : قلت لأبی عبد الله علیه السلام  : أطعم سائلا لا أعرفه مسلما ؟ فقال : نعم أعط من لا تعرفه بولایة ولا عداوة للحق إن الله عز وجل یقول : " وقولوا للناس حسنا " ولا تطعم من نصب لشئ من الحق أو دعا إلى شئ من الباطل . (الکافی ج 4 ص 13 ح 1)
ترجمه
سدیر صیرفی می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم  آیا می توانم به نیازمندی که تقاضای کمک دارد کمک کنم در حالی که او را نمی شناسم و نمی دانم مسلمان است یا نه ؟
امام صادق علیه السلام فرمودند : بله . کمک کن به کسانی که نمی دانی دوست یا دشمن حقند (همین که یقین نداری دشمن حقند می توانی کمک کنی و لازم نیست تحقیق کنی ) چرا که خداوند فرموده با مردم به نیکی سخن بگویید . اما نباید به کسی که می دانی با حق دشمنی می کند و یا مردم را به باطلی فرا می خواند کمک کنی .

در این روایت امام صادق علیه السلام در بیان چرایی گستره فراوان کمک به نیازمندان و شامل شدن عموم تهیدستان (چه کافر و چه مسلمان ), به این عبارت قرآنی استناد می کنند . این استناد بدان معناست که وقتی قرآن از واژه «مردم» که عموم انسانها را شامل می شود استفاده کرده و خواسته در رفتار و سخن با آنها به خوبی رفتار کنیم  پس کمک کردن به نیازمندان نیز که جزو مجموعه رفتارهای خوب با مردم است همین گستره فراوان را دارد و شامل عموم انسانها با هر دین و مسلکی می شود .
حال ببینیم استثنائات این کمک چه مواردی است و بر چه منطقی استوار است . امام می فرمایند کسانی که با حق دشمنی می کنند یا مردم را به سوی امر باطلی دعوت می کنند از شمول این کمک رسانی استثناء هستند و این نوع افراد نباید مورد یاری شما قرار گیرند .
تا اینجا شاهدیم که امام در شیوه تفسیر خود این مراحل را طی کرده است ؛
1 ) از بیان مصداق مهم حسن رفتار در آیه که سخن گفتن بود عموم حسن رفتار را استفاده کردند . گفتیم که مفسران دیگر نیز سخن گفتن را کنایه از حسن رفتار در تمام زمینه ها دانسته اند .
2 )  از کلمه «الناس» عموم انسانها چه کافر و چه مسلمان را استفاده کردند . الناس در این آیه در کنار گروهایی مثل والدین , بستگان ,یتیمان و مساکین  آمده است بنابر این ممکن بود چنین استفاده شود که منظور از مردم همان احاد قوم بنی اسرائیل است نه مردم به معنای هر انسانی غیر از خود . بنابر این امام عموم معنای الناس را از همان معنای لغوی گرفتند .
3 ) حکم حسن رفتار با احاد انسانها را به تمام مواردی که در نزد عقلاء و شرع , جزو حسن رفتار است بار کردند مثل کمک به نیازمندی که درخواست کمک می کند .
4 ) استثنائات این حکم نیز , بر اساس فهم و درک عقلانی استوار شده است  زیرا کمک به دشمن حق و دعوت کنندگان به باطل نزد هر وجدان سالمی , نادرست است و عقلا با هر گرایشی , مستثنی بودن این دو مورد را درک می کنند با این تفاوت که در شناخت مصداق حق و باطل دچار اختلاف نظر هستند و هر کدام چیزی را باطل می دانند که دیگری نمی داند.
پیام های تفسیری این روایت
الف )  با توجه به این شیوه استدلال امام , در تعامل با مردم دست کم در مواردی که نزد شرع و عقل کاری جزو کارهای خوب و نیک است, می توان ,  هر انسانی را مستحق و شامل آن رفتار و کار خوب دانست  مثل کمک  به بیماران , آسیب دیدگان حوادث طبیعی و مانند اینها...و استثنائات نیز باز شامل کسانی می شود که با حق دشمنی می کنند و یا مردم را به باطل فرا می خوانند .
ب )  در حوزه رفتار فردی و حکومتی این قاعده باید رعایت شود . یعنی فرد مومن در رفتار با عموم مردم -  که با حق دشمنی ندارند و نقشی در کشاندن دیگران به سوی باطل ایفا نمی کنند - باید رفتار حسنه داشته باشد و در صورت تقاضای کمک به یاری آنان بشتابد .
در حوزه حکومتی نیز , دولت و گروهِ حق باید در تعامل با عموم ملتها و دولتها -که با حق دشمنی نمی کنند و در جرگه دولتهای مروج باطل نیستند -  رفتار و ارتباط حسنه داشته باشد . فرمایش امیر مومنان در عهدنامه مالک نیز موید همین برداشت از آیه است ؛« ِ إِمَّا أَخٌ لَکَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَکَ فِی الْخَلْقِ  .(نهج البلاغه : نامه 53) ». چنانچه دعای هر روزه ماه رمضان « اللَّهُمَّ أَغْنِ کُلَّ فَقِیرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ کُلَّ جَائِع‏ ...» در راستای همین نظام فکری است .
بنابر این استمداد دولتها و مردم کشورهای غیر مسلمان در امور مختلف مثل بحرانهای اقتصادی , سیاسی و حوادث طبیعی , باید مورد بررسی قرار گیرد و بر اساس توصیه قرآن به حسن رفتار و نبود دشمنی و دعوت به باطل , با آنان به نیکی برخورد شود . 
ج ) نکته دیگری که از «بیان موارد استثناء حکم » در این روایت تفسیری بر می آید , لزوم خودداری از کمک به کسانی است که مردم را به باطل فرا می خوانند و نقش گمراه کنندگی در حوزه فردی یا اجتماعی دارند چرا که این کار کمک رسانی به باطل و تقویت آن است و به نحوی ظلم در حق کسانی است که قربانی تبلیغات گمراه کننده ی آنان می شوند . بدیهی است تقویت باطل با هدف حاکمیت دادنِ حق , در تعارض است و در عمل ثمره ی تلاشها و هزینه های فراوان مجاهدانِ راه حق را برباد می دهد یا دست کم از اثر آنها می کاهد  .
این نکته باید سرمشق تمام مومنان قرار گیرد به خصوص شخصیت های تاثیرگذار که تصمیمات فرهنگی  اقتصادی و سیاسی آنها در سر نوشت جریان حق و باطل نقش آفرین است .
حکومت حق نیز در حوزه های مختلف فرهنگی ,سیاسی و اجتماعی , افراد سرشناس, جریانها و گروه ها را زیر نظر بگیرد و دقت کند تا دشمنان حق و فراخوانان به باطل مورد حمایت دولت قرار نگیرند . این بدان معناست که حمایت های مادی و معنوی از این گونه افراد یا جریانها در قالب هر سازوکاری و به هر شکلی , خیانت به جریان حق و خدمت به باطل است .
د )  اما نکته ای که از خود آیه فهمیده می شود رعایت نشدن این توصیه الهی در بین بنی اسرائیل است . نبود روحیه تعامل حسنه با مردم در بین اکثریت بنی اسرائیل می تواند به دلیل وجود روحیه تبعیض نژادی  و احساس برتری بر دیگر ملتها در بین آنان باشد . قرآن تاکید دارد که از آنان پیمان گرفتیم که این گونه امور را رعایت کنند ولی فقط گروه اندکی رعایت کردند و اکثریت مراعات نکردند هم اکنون نیز شاهدیم آنان عموما خود را برتر از دیگر خلایق می دانند و هر نوع فساد و تباهی در حق دیگر ملتها را جایز می دانند حال آن که این امر خلاف توصیه خداوند در تورات است . 
گفتنی است مضمون این آیه و روایت تفسیری را , آیات 8 و 9 سوره ممتحنه و روایات دیگری (1) تایید می کنند و معدود روایات مخالف این مضمون از سوی مفسران , محققان و نویسندگان مورد پذیرش واقع نشده و رد شده اند که اینجا مجال طرح توضیحات آنان نیست .
در پایان مناسب است تفسیر این عبارت از تفسیر المیزان در معرض دید خوانندگان قرار گیرد :
کلمه (حسنا) مصدر بمعناى صفت است، که بمنظور مبالغه در کلام آمده، و در بعضى قراءتها آن را (حسنا) بفتحه حاء و نیز فتحه سین خوانده شده است، که بنا بر آن قرائت، صفت مشبهه میشود، و بهر حال معناى جمله این است که (بمردم سخن حسن بگوئید)، و این تعبیر کنایه است از حسن معاشرت با مردم، چه کافرشان، و چه مؤمنشان، و این دستور هیچ منافاتى با حکم قتال ندارد تا کسى توهم کند که این آیه با آیه وجوب قتال نسخ شده، براى اینکه مورد این دو حکم مختلف است، و هیچ منافاتى ندارد که هم امر بحسن معاشرت کنند، و هم حکم بقتال، هم چنان که هیچ منافاتى نیست در اینکه هم امر بحسن معاشرت کنند، و هم در مقام تادیب کسى دستور به خشونت دهند .( ترجمه تفسیر المیزان  ج 1 ص 330 : )
----------------------------------------------
پاورقی :
1 . آدرس چند نمونه  از این گونه روایات در ذیل می آید :
- الکافی ج 2 ص 164 ح 9 .
- الکافی ج 2 ص 165 ح10 .
- المحاسن للبرقی ج 1 ص 18 ح 51 .
- الأمالی‏للطوسی ص 440  المجلس الخامس عشر  ح 987 .
- الأمالی‏للصدوق  ص 254  المجلس الرابع و الأربعون ح4.

شیوه تعامل رهروان حق نسبت به چالش زیاده روی در نهضت

شیوه تعامل رهروان حق نسبت به چالش زیاده روی در نهضت
اعتدال در  امور و توجه به مرزها  , برای رسیدن به نتیجه ای دلخواه ,  بی نقص و متقن امری لازم و ضروری است . رعایت اعتدال با آگاهی , احاطه ی بر کار از جهات گوناگون , صبر و حوصله , دقت و تامل , ظرفیت و ...میسر است و  چنین امکان و موقعیتی  برای بیشتر افراد  فراهم نمی شود و بدین جهت اکثرا , گرفتار افراط و تفریط می شوند . از این رو هر چه دامنه ی کار گسترده تر , پیچیده تر , ظریف تر و پر هزینه تر باشد بر دشواری رعایت اعتدال افزوده می شود  . سرآمد این گونه کارها ,  حرکت در مسیر اصلاح جامعه یعنی مبارزه با جهل و نادانی و عوامل گمراهی مردم همچون اصحاب زر و زور و طاغوتهاست . اندازه نگه داشتن , رعایت مرزها , و  دوری از کم کاری و زیاده روی در چنین حوزه ای , بسیار سخت و دشوار است و بدیهی است افرادی که به چنین امر مهمی می پردازند در طول مبارزه و حرکت دچار زیاده روی ها و کم کاری هایی بشوند . در خصوص کم کاریها , افراد خود را در برابر خدا و خلق  شرمنده و بدهکار می بینند و تلاش می کنند  با تلاش بیشتر و درخواست مغفرت از خداوند , به جبران مافات بپردازند . اما مشکل اصلی در خصوص زیاده روی هاست که آفت مهمی را دامنگیر مبارزان و تلاشگران  حوزه  جهاد و اصلاح  می کند . برخی پس از آنکه متوجه زیاده روی ها و آثار سوء آن در متن جامعه می شوند  نسبت به اصل حرکت و نهضت و درستی و حقانیت آن , دچار  شک و تردید می شوند در حالی که بخشی از زیاده روی ها جزو  عوارض  متعارف نهضت هاست از آن رو که انسان بر همه امور احاطه ندارد و بدین جهت به دلیل ناآگاهی گرفتار لغزش می شود . برخی لغزش ها نیز نتیجه ی نداشتن سعه صدر و صبر و حوصله کافی است .  در مسیر مبارزه حق با باطل , میزان تقصیر افراد در زیاده روی ها , چه کم باشد چه زیاد ,  راه تعامل با آن  , قهر از مبارزه یا پیوستن به جبهه مخالف نیست بلکه باید همچون موارد کم کاریهای , از خداوند طلب مغفرت کرد و برای جبران خسارات وارد شده تلاش نمود و برای استقامت بیشتر از خداوند کمک طلبید.
آنچه گفتیم مقدمه ای بود برای پرداختن به این نکته قرآنی است که زیاده روی در امر مبارزه و اصلاح جامعه در نهضت انبیاء پیشین نیز  وجود داشته است ولی آنان  در این مسیر استقامت و بردباری  از خود نشان داده  و همان گونه که نسبت به گناهان و کم کاری ها از خداوند طلب مغفرت می کردند در خصوص زیاده روی ها نیز چنین کردند و از خداوند می خواستند گامهای آن در ادامه مسیر مبارزه , استوار بماند و بر کافران پیروز گردند . خداوند نیز در مقابل تلاش  , مقاومت و استواری آنها  , در دنیا و هم در آخرت به ایشان پاداش , ارزانی داشت چرا که چنین گروهی را نیکو کار می داند و دوستشان دارد .  
این نکته قرآنی در  آیات 146 تا 148سوره آل عمران مطرح شده است . این آیات بعد از جنگ احد و هنگام آماده شدن لشگر شکست خورده مسلمانان برای عزیمت دو باره به میدان جنگ در حمراء الاسد(1 ) نازل شدند . این آیات و ترجمه آنها در ذیل می آید : 
وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (146)
وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (147)
فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (148)
ترجمه
146- و چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنها جنگ کردند، آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها مى‏رسید سست نشدند، و ناتوان نگردیدند و تن به تسلیم ندادند و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.
147- گفتار آنها فقط این بود که پروردگارا گناهان ما را ببخش، و از تندرویهاى ما در کارها صرفنظر کن، قدمهاى ما را ثابت بدار، و ما را بر جمعیت کافران پیروز بگردان!
148- لذا خداوند پاداش این جهان و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد، و خداوند نیکوکاران را دوست مى‏دارد.
این برداشت مبتنی است بر معنای لغوی و اصطلاحی  کلمه اسراف (2) در آیه (وَ إِسْرافَنا فِی أَمْرِنا) که در ردیف طلب مغفرت از گناهان و در کنار درخواست ثابت قدمی در امر مبارزه , قرار گرفته است .
.............................................................................................................................
پاورقی :
1 . أسباب نزول القرآن (الواحدی)، ص 129 ح  «252»- قال عطیة العَوْفِی: لما کان یوم أحد انهزم الناس، فقال بعض الناس: قد أصیب محمد فأعطوهم بأیدیکم، فإنما هم إخوانکم. و قال بعضهم: إن کان محمد قد أصیب، أ لا تمضون على ما مضى علیه نبیکم حتى تلحقوا به؟ فأنزل اللَّه تعالى فی ذلک:
وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ إلى وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا لقتل نبیهم، إلى قوله: فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا.)
-  البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص: 700 ح 1944/ [2]- الشیخ المفید فی (الاختصاص): فی حدیث سبعین منقبة لأمیر المؤمنین (علیه السلام) دون الصحابة، بإسناده عن ابن دأب، و ذکر مناقبه إلى أن قال: ثم ترک الوهن و الاستکانة، إنه انصرف من احد و به ثمانون جراحة، تدخل الفتائل من موضع و تخرج من موضع، فدخل علیه رسول الله (صلى الله علیه و آله) عائدا و هو مثل المضغة على نطع «1»، فلما رآه رسول الله (صلى الله علیه و آله) بکى و قال له: «إن رجلا یصیبه هذا فی الله تعالى لحق على الله أن یفعل به و یفعل» فقال مجیبا له و بکى: «بأبی أنت و أمی، الحمد لله الذی لم یرنی ولیت عنک و لا فررت، بأبی أنت و أمی کیف حرمت الشهادة» قال: «إنها من ورائک إن شاء الله». قال: فقال له رسول الله (صلى الله علیه و آله): «إن أبا سفیان قد أرسل موعده: بیننا و بینکم حمراء الأسد» فقال:
 «بأبی أنت و أمی، و الله لو حملت على أیدی الرجال ما تخلفت عنک» قال: فنزل القرآن: وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ و نزلت الآیة فیه قبلها: وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ کِتاباً مُؤَجَّلًا وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِی الشَّاکِرِینَ.ثم ترک الشکایة من ألم الجراحات، و شکت المرأتان إلى رسول الله (صلى الله علیه و آله) ما یلقى، و قالتا: یا رسول الله، قد خشینا علیه مما تدخل الفتائل فی موضع الجراحات من موضع إلى موضع، و کتمانه ما یجد من الألم. قال: فعد ما به من أثر الجراحات عند خروجه من الدنیا، فکانت ألف جراحة من قرنه إلى قدمه (صلوات الله علیه).
 2 . اسراف در کتب لغت چنین معنا شده است :
فرهنگ أبجدی عربی-فارسی، متن، ص: 72 :
أَسْرَفَ-إسْرَافاً [سرف‏] المالَ: مال را اسراف کرد،- فى کذا: در فلان کار افراط و از حد آن تجاوز کرد، خطا کرد، غفلت کرد، جهل و نادانى کرد.
المُسْرِف- [سرف‏]: اسراف کننده، مفرط، کسیکه از حدود چیزى تجاوز کند، اشتباه کننده، غافل، نادان. 
 المفردات فی غریب القرآن، ص: 407:
السَّرَفُ: تجاوز الحدّ فی کلّ فعل یفعله الإنسان، و إن کان ذلک فی الإنفاق أشهر.... و سمّی قوم لوط مسرفین ، من حیث إنهم تعدّوا فی وضع البذر فی الحرث المخصوص له المعنیّ بقوله: نِساؤُکُمْ حَرْثٌ لَکُمْ [البقرة/ 223]، و قوله: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ‏  [الزمر/ 53]، فتناول الإسراف فی المال، و فی غیره. و قوله فی القصاص: فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ‏  [الإسراء/ 33]، فسرفه أن یقتل غیر قاتله، إمّا بالعدول عنه إلى من هو أشرف منه، أو بتجاوز قتل القاتل إلى غیره حسبما کانت الجاهلیة تفعله، و قولهم: مررت بکم فَسَرِفْتُکُمْ ، أی: جهلتکم، من هذا، و ذاک أنه تجاوز ما لم یکن حقّه أن یتجاوز فجهل، فلذلک فسّر به.
لسان العرب، ج‏9، ص: 148 :
سرف: السَّرَف و الإِسْرَافُ: مُجاوزةُ القَصْدِ. و أَسْرَفَ فی ماله: عَجِلَ من غیر قصد، و أَما السَّرَفُ الذی نَهَى اللّه عنه، فهو ما أُنْفِقَ فی غیر طاعة اللّه، قلیلًا کان أَو کثیراً. و الإِسْرافُ فی النفقة: التبذیرُ. و قوله تعالى: وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا قال سفیان: لَمْ یُسْرِفُوا أَی لم یضَعُوه فی غیر موضعه وَ لَمْ یَقْتُرُوا لم یُقَصِّروا به عن حقه و قوله و لا تُسْرِفُوا، الإِسْرافُ أَکل ما لا یحل أَکله، و قیل: هو مُجاوزةُ القصد فی الأَکل مما أَحلَّه اللّه، و قال سفیان: الإِسْراف کل ما أُنفق فی غیر طاعة اللّه، و قال إیاسُ بن معاویة: الإِسرافُ ما قُصِّر به عن حقّ اللّه. و السَّرَفُ: ضدّ القصد. و أَکَلَه‏ سَرَفاً أَی فی عَجَلة. وَ لا تَأْکُلُوها إِسْرافاً وَ بِداراً أَنْ یَکْبَرُوا أَی و مُبادَرة کِبَرهِم، قال بعضهم: إِسْرافاً  أَی لا تَأَثَّلُوا منها و کلوا القوت على قدر نَفْعِکم إیاهم، و قال بعضهم: معنى مَنْ کانَ فَقِیراً فَلْیَأْکُلْ بِالْمَعْرُوفِ أَی یأْکل قَرْضاً و لا یأْخذْ من مال الیتیم شیئاً لأَن المعروف أَن یأْکل الإِنسان ماله و لا یأْکل مال غیره، و الدلیل على ذلک قوله تعالى: فَإِذا دَفَعْتُمْ إِلَیْهِمْ أَمْوالَهُمْ فَأَشْهِدُوا عَلَیْهِمْ. و أَسْرَفَ فی الکلام و فی القتل: أَفْرَط. و فی التنزیل العزیز: وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ قال الزجاج: اخْتُلِفَ فی الإِسراف فی القتل فقیل: هو أَنْ یقتل غیر قاتل صاحبه، و قیل: أَن یقتل هو القاتلَ دون السلطان، و قیل: هو أَن لا یَرْضى بقتل واحد حتى یقتل جماعةً لشرف المقتول و خَساسة القاتل أَو أَن یقتل أَشرف من القاتل قال المفسرون: لا یقتل غیر قاتله و إذا قتل غیر قاتله فقد أَسْرَفَ، و السَّرَفُ: تجاوُزُ ما حُدَّ لک. و السَّرَفُ: الخطأُ، و أَخطأَ الشی‏ءَ: وَضَعَه فی غیر حَقِّه قال جریر یمدح بنی أُمیة:
          أَعْطَوْا هُنَیْدَةَ یَحْدوها ثمانِیةٌ،             ما فی عَطائِهمُ مَنٌّ و لا سَرَفُ‏
 أَی إغْفالٌ، و قیل: و لا خطأ، یرید أَنهم لم یُخْطِئوا فی عَطِیَّتِهم و لکنهم وضَعُوها موضعها أَی لا یخْطِئون موضع العَطاء بأَن یُعْطُوه من لا یَسْتَحِقُّ و یحرموه المستحق. شمر: سَرَفُ الماء ما ذهَب منه فی غیر سَقْی و لا نَفْع، یقال: أَروت البئرُ النخیلَ و ذهب بقیة الماء سَرَفاً قال الهذلی:
          فکأَنَّ أَوساطَ الجَدِیّةِ وَسْطَها،             سَرَفُ الدِّلاء من القَلِیبِ الخِضْرِم‏
...و قیل: السَّرَفُ فی الحدیث من الإِسرافِ و التبذیر فی النفقة لغیر حاجة أَو فی غیر طاعة اللّه، شبهت ما یَخْرج فی الإِکثار من اللحم بما یخرج فی الخمر، و قد تکرر ذکر الإِسراف فی الحدیث، و الغالب على ذکره الإِکثار من الذُّنُوب و الخطایا و احْتِقابِ الأَوْزار و الآثام. و السَّرَفُ: الخَطَأُ. و سَرِفَ الشی‏ءَ، بالکسر، سَرَفاً: أَغْفَلَه و أَخطأَه و جَهِلَه، و ذلک سَرْفَتُه و سِرْفَتُه. و السَّرَفُ: الإِغفالُ. و السَّرَفُ: الجَهْلُ. و سَرِفَ القومَ: جاوَزهم. و السَّرِفُ: الجاهلُ و رجل سَرِفُ الفُؤاد: مُخْطِئُ الفُؤادِ غافِلُه قال طَرَفةُ:
          إنَّ امْرأً سَرِفَ الفُؤاد یَرى             عَسَلًا بماء سَحابةٍ شَتْمِی‏
 سَرِفُ الفؤاد أَی غافل، و سَرِفُ العقل أَی قلیل. أَبو زیادٍ الکلابی فی حدیث: أَرَدْتکم فسَرِفْتُکم‏ أَی أَغْفَلْتُکم. و قوله تعالى: مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتابٌ کافر شاکٌّ. و السَّرَفُ: الجهل. و السَّرَفُ: الإِغْفال. ابن الأَعرابی: أَسْرَفَ الرجل إذا جاوز الحَدَّ، و أَسْرَفَ إذا أَخْطأَ، و أَسْرَفَ إذا غَفَل، و أَسْرَفَ إِذا جهِلَ.
 

                       


تعبیر قرآنی اولوا العزم و پیام های امروزی آن

تعبیر قرآنی اولوا العزم  و پیام های امروزی آن

این مقاله  تابستان امسال(1388) در  ماهنامه کوثر شماره 78 چاپ شده است.

اصطلاح مشهور «پیامبران اولوا العزم» برگرفته از قرآن کریم  است که در آیه سی وپنج  سوره احقاف خطاب  به پیامبر اکرم (ص) فرموده است  : پس صبر کن چنان که «پیامبران اولوا العزم » صبر کردند .   اولوا العزم  یعنی  صاحبان عزم . از این تعبیر قرآن پیداست که همه پیامبران صاحب  عزم راسخ نبوده اند چنان که خود قرآن در باره حضرت آدم ابو البشر می فرماید :

وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً .  ما پیش از این از آدم عهد و پیمان گرفتیم اما او عهد خود را فراموش کرد و ما او را در ایستادگی بر سر این پیمان ,  صاحب عزم نیافتیم [1] .  

اکنون نگاهی داریم به مضمون این آیه ( آیه سی و پنجم  سوره الأحقاف ) . خداوند در این آیه خطاب به پیامبر می فرماید :« فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ لا تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ بَلاغٌ فَهَلْ یُهْلَکُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفاسِقُونَ . پس صبر کن آن گونه که پیامبران «اولو العزم» صبر کردند، و براى (عذاب) آنان شتاب مکن! هنگامى که وعده‏هایى را که به آنها داده مى‏شود ببینند، احساس مى‏کنند که گویى فقط ساعتى از یک روز (در دنیا) توقّف داشتند این ابلاغى است براى همگان .  آیا جز قوم فاسق هلاک مى‏شوند؟! »

چنان که می بینیم  خداوند از پیامبر اکرم (ص) خواسته در کار دعوت مردم  صبوری پیشه  کند  همان گونه که پیامبران نستوه و صاحب عزم راسخ  چنین بودند . بنابر این در این آیه خواسته شده ایشان در کار دعوت پایدار باشد  و در پی انکار و کفر مردم عصر خود  , عذاب و نابودی آنان را از خدا نخواهد چرا که سنت خداوند براین قرار گرفته که افراد عقوبت کفر خود را در آخرت ببینند[2] و در این دنیا فرصت انتخاب صراط مستقیم ِ پرهیزکاری یا مسیر انحرافی فسق و فجور را داشته باشند[3] و درجه وجایگاه خود را تعیین کنند [4] . از این رو برای پیامبران شایسته است که در راستای این سنت خداوندی به کار دعوت بپردازند و در برابر انکارها و سختی های دعوت  صبور باشند . قرآن کریم علاوه بر اینجا در آیه چهل و هشتم سوره قلم نیز  پیامبر (ص) توصیه کرده در برابر انکار منکران صبر پیشه کند و عذاب آنان را از خداوند نخواهد , امری که یونس پیامبر آن را رعایت نکرد و در این آیه به طور ضمنی مورد انتقاد قرار گرفته است [5]یعنی  عزم راسخ از خود نشان نداده است   .  
واژه «عزم »در جاهای دیگر قرآن نیز قرین صبر در برابر امور سخت قرار گرفته است  و قرآن کریم این گونه صبر پیشگی را از عزائم امور شمرده است ؛
·        وَ جَزاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُها فَمَنْ عَفا وَ أَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ  وَ لَمَنِ انْتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولئِکَ ما عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ .  إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَى الَّذِینَ یَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ   وَ لَمَنْ صَبَرَ وَ غَفَرَ إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ[6] .

و کیفر بدى، به بدیی مانند خودش است  و کسى که از کیفر دادن خود داری ورزد (گذشت کند ) و درستکاری پیشه کند ,  پاداشش به عهده خدا است که او ستمگران را دوست نمى‏دارد و کسى که پس از ستم کشیدن انتقام گیرد بر او هیچ گونه ایرادی  نیست . ایراد  بر کسانى است که به مردم ظلم مى‏کنند، و بدون داشتن بهانه‏اى و حقى مى‏خواهند در زمین فساد و ظلم کنند، آنان عذابى دردناک دارند. البته اگر کسى صبر کند و گذشت کند ، (بداند که ) هر آینه این نوع رفتار از عزائم امور است (از امور پولادین است )  .
·        یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلى‏ ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ [7]. پسرم! نماز را بر پا دار، و امر به معروف و نهى از منکر کن، و در برابر مصائبى که به تو مى‏رسد با استقامت و شکیبا باش که این کار از عزائم امور است (از امور پولادین است )  .
و جالب آن که در سوره آل عمران امت پیامبر را مورد خطاب قرار داده و در خواست می کند در برابر ناملایمات و سخنان و کارهای آزار دهنده اهل کتاب و مشرکان صبر توام با پرهیزگاری داشته باشند ؛

·        لَتُبْلَوُنَّ فی‏ أَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا أَذىً کَثیراً وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ [8]. بطور مسلم در اموال و نفوس خود آزمایش مى‏شوید و از آنها که پیش از شما کتاب (آسمانى) داده شدند (یعنى یهود و همچنین) از آنها که راه شرک پیش گرفتند سخنان آزار دهنده فراوان خواهید شنید، و اگر استقامت کنید و تقوى پیشه سازید (شایسته‏تر است) زیرا اینها  از عزائم امور است (از امور پولادین است ) .

در آیات فوق  تعبیر « إِنَّ ذلِکَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ »  برای صبوری در  امور  ذیل به کار رفته است  ؛

1 . صبوری در برابر بدی و ستم دیگران و درگذشتن از ستمکار .

2 . صبوری در برابر مصیبتها .

3 . صبوری در برابر سخنان آزار دهنده  مشرکان و اهل کتاب و در پیش گرفتن پرهیزگاری .

 تا اینجا گفتیم که با توجه به آیات قرآن کریم شماری از پیامبران دارای عزم راسخ و روحیه صبر پیشگی عالی بودند که در برابر انکار کافران و آزار و اذیت آنان صبوری پیشه می کردند و از دعوت آنان به خداوند باز نمی ایستادند و از خداوند , عذاب امت خود را در خواست نمی کردند .  در قرآن از این پیامبران نستوه به عنوان « اولوا العزم »  یاد شده ولی  نامی برده نشده است . اما در روایات تفسیری سعی بر این است که منظور از آنان مشخص شود  هم به توصیف و هم به نام . در برخی روایات توضیح داده شده که منظور از  اولو العزم  , پیامبرانی  هستند که صاحب شریعت و کتاب آسمانی بوده اند  . روایاتی که در تبیین مفهوم اولو العزم به عدد و  صاحب شریعت بودن و صاحب کتاب بودن آنها اشاره کرده اند عبارتند از :

1. امام باقر علیه السلام می فرمایند[9] : پیامبران اولو العزم پنج نفرند : نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمّد صلوات اللّه علیهم اجمعین.

2. امام صادق علیه السلام فرمودند [10]: سرور پیامبران و فرستادگان پنج نفرند، و آنان رسولان اولو العزم هستند و سنگ آسیا[ى نبوّت ]بر محور آنها مى چرخد : نوح، ابراهیم، موسى، عیسى و محمّد، درود و صلوات خدا بر او و خاندان او و بر همه پیامبران باد.

3. سماعة بن مهران می گوید [11]:از امام صادق علیه السلام درباره آیه «فاصبر کما صبر اولو العزم من الرسل» سؤال کردم، حضرت فرمود : [پیامبران اولو العزم عبارتند از : ]نوح و ابراهیم و موسى و عیسى و محمّد صلى اللّه علیه و آله و علیهم. عرض کردم : این ها چرا اولو العزم شدند؟ فرمود : چون نوح با کتاب و شریعتى مبعوث شد و هر پیغمبرى که بعد از نوح آمد همان کتاب و شریعت و راه نوح را دنبال کرد، تا آن گاه که ابراهیم علیه السلام با صُحُف و به عزم بر کنار گذاشتن کتاب نوح آمد البته نه از روى کفر ورزیدن به آن... .

4 . امام رضا علیه السلام می فرمایند [12]: پیامبران اولو العزم در حقیقت بدین سبب اولو العزم نامیده شده اند که داراى شریعت و آیین بودند. چون هر پیامبرى بعد از نوح علیه السلام بر شریعت و روش او و تابع کتاب وى بود، تا زمان ابراهیم خلیل و هر پیامبرى در روزگار ابراهیم و پس آن بر شریعت و راه ابراهیم و پیرو کتاب او بود، تا زمان موسى و هر پیامبرى در زمان موسى و بعد از آن بر شریعت و طریقه موسى و تابع کتاب او بود، تا زمان عیسى علیه السلام و هر پیامبرى در روزگار عیسى علیه السلام و بعد از آن بر روش و شریعت عیسى و پیرو کتاب او بود، تا زمان پیامبرِ ما محمّد صلى الله علیه و آله . این پنج تن اولو العزم هستند و آنان برترین پیامبران و رسولان علیهم السلام مى باشند.

 در این بین , روایتی نیز وارد شده که ضمن نام بردن از آنان منظور از اولوالعزم را به گونه دیگر توضیح داده است . در این روایت وقتی از امام معصوم سوال می شود اولوالعزم چه کسانی اند ؟ می فرمایند :  نوح  ,  إبراهیم , موسى , عیسى و محمد صلى اللَّه علیهم أجمعین و آنگاه که می پرسند منظور از اولوالعزم چیست ؟ می فرمایند : کسانی  که رسالت جهانی داشته اند و رسالت آنها شامل آدمیان و جنیان در شرق و غرب عالم می شده است . مضمون این روایت با دیگر روایاتی که این اصطلاح را تبیین و توصیف کرده اند  تعارضی ندارد و قابل جمع است چرا که پنج پیامبر نام برده شده همگی هم صاحب شریعت بوده اند و هم صاحب کتاب  آسمانی و هم رسالت جهانی داشته اند . پس می توان گفت هر کدام از روایات وارده  به یک ویژگی از این پیامبران اشاره کرده اند . در این جا مناسب  دیدیم متن روایت و ترجمه آن را بیاوریم و سپس به  ادامه توضیحات  بپردازیم . این روایت که از امام سجاد و نیز از امام صادق علیهما السلام نقل شده در کتاب ارزشمند کامل الزیارت چنین آمده است  ؛

 حدثنی أبی رحمه اللَّه ، وجماعة مشایخی عن سعد بن عبد اللَّه ، عن الحسن بن علی الزیتونی وغیره ، عن أحمد بن هلال ، عن محمد بن  أبی عمیر ( ره ) عن حماد بن عثمان ، عن أبی بصیر ، عن أبی عبد اللَّه علیه السلام ، والحسن بن محبوب ، عن أبی حمزة ، عن علی بن الحسین علیه السلام ، قالا :

من أحب أن یصافحه مائة ألف نبی ، وأربعة وعشرون ألف نبی ، فلیزر قبر أبی عبد اللَّه الحسین بن علی علیه السلام فی النصف من شعبان ، فإن أرواح النبیین علیهم السلام یستأذنون اللَّه فی زیارته فیؤذن لهم . منهم خمسة أولو العزم من الرسل ، قلنا من هم  قال : نوح وإبراهیم وموسى وعیسى ومحمد صلى اللَّه علیهم أجمعین .قلنا له : ما معنى أولی العزم قال : بعثوا إلى شرق الارض و غربها ، جنها و إنسها [13].

کسی که دوست داشته باشد یکصد وبیست وچهار هزار پیامبر را ملاقات کند در نیمه شعبان قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کند. از میان این پیامبران، پنج تن پیامبر اولو العزم هستند. عرض کردیم : آنها کیستند؟ فرمود : نوح وابراهیم وموسی وعیسی ومحمّد صلی اللّه علیهم. عرض کردیم : معنای اولو العزم چیست؟ فرمود : [یعنی ] به سوی مردم شرق و غرب زمین، از جنّ وانس، فرستاده شده اند .

نکته قابل توجه در این حدیث , تاکید بر رسالت جهانی پنج پیامبر نام برده شده  است که دارای عزم راسخ در دعوت  مردم و پایدار در این  مسیر بوده اند . و گفتیم که  روایات دیگر به زوایه دیگر  زندگی و رسالت این پنج پیامبر پرداخته اند و در تبیین مفهوم اولو العزم به  صاحب شریعت بودن و صاحب کتاب بودن آنها اشاره کرده اند. با توجه به مجموع روایاتی که به تبیین معنای اولوا العزم پرداخته اند بدین نتیجه می رسیم آنان کسانی بوده اند که ؛

1.     از نظر عددی پنج نفر بوده اند ؛ نوح , ابراهیم , موسی , عیسی , محمد صلی علیه و آله و علی جمیع الانبیاء  .

2.     از نظر برنامه هدایت , خود صاحب برنامه مستقل (شریعت جداگانه )  بودند و در این راستا خداوند به آنها کتاب آسمانی داده بود که در بردارنده  مطالب اساسی و شاخص های عمده  دعوت آنها بوده است  .

3.     از نظر گستره جمعیتی و جغرافیایی دعوت , رسالتی فراگیر و جهانی داشته اند  .

4.     از نظر ویژگی های شخصیتی انسانهای مصمم , با اراده , صبور و راسخ بوده اند که می توانستند در  مسیر دعوت , هدایت و پیاده کردن برنامه ی شریعت خود پایداری کنند و با پذیرفتن سنت خداوند در آزاد گذاشتن انتخاب مسیر (هدایت یا گمراهی ) برای انسانها به کار دعوت بپردازند و به نفرین و حذف متوسل نشوند چنان که حضرت یونس در این مسیر پایداری نداشت و به نفرین متوسل شده و از میان  امتش بیرون رفت . در مقابل حضرت نوح نزدیک به هزار سال پایداری کرد و پس از نومیدی از هدایت آنان , نفرین کرد  چنانکه ابراهیم خلیل حتی پس از آنکه قومش او را در آتش انداختند آنان را نفرین نکرد و همین گونه موسی و عیسی علیه السلام در برابر آزارها و انکارها مقاومت کردند و به نفرین و حذف بنی اسرائیل و دیگر معاصرانشان متوسل نشدند .

نتیجه گیری

نتیجه ای که از مطالب فوق می گیریم این است که در کار فرهنگی و اصلاح جامعه که گستره ی جغرافیایی و جمعیتی جهانی دارد  باید دو مولفه  ذیل نیز رعایت شود :

الف . داشتن برنامه ای  مدون و مشخص  که با در نظر گرفتن  شرایط دوران معاصر تنظیم شده باشد و از این رو با برنامه های دیگران متفاوت باشد چه برنامه های  معاصرانی که به باورهای ما بی اعتقادند و چه هم کیشانی که برنامه های آنان مناسب نسل ها و شرایط گذشته بوده است .

البته در مسیر اصلاح و هدایت جامعه بشری به سوی شریعت  نبوی و تعالیم الهی , لازم نیست تمام محتوای برنامه ها و اموری که پیشنهاد می شود متمایز و جدید باشد همانگونه که کتابهای آسمانی این پیامبران  در کنار  برنامه ی جدید و مستقل برای دوران شریعت خودشان  , فقط از برنامه هایی که مخصوص دوره انبیاء پیشین بود خالی بودند و در اصول کلی مثل عبودیت پروردگار ، توحید ،نبوت و معاد مشترک بودند و همه آنان تلاش می کردند  آداب و سنن باطل را از حوزه رفتاری های اجتماعی و شخصی خارج کنند .

ب . رهبران دعوت های جهانی باید دارای عزم راسخ , صبر عالی و پشت کار فراوان در این زمینه باشند و نسبت به دعوت شوندگان با نگاه رحمت بنگرند و  با دیدن انکار ها و آزارها کاسه صبرشان لبریز نشود و  از مردم روی گردان نشوند چنان که این پیامبران الهی تا حد امکان صبر کردند و امت خود را نه رها کردند و نه نفرین . به نظر می رسد این ویژگی ها در رسولان جهانی , به اقتضای گستردگی جغرافیایی دعوت  ,  فراوانی جمعیت  و گوناگونی مخاطبان  ، بوده است و بدیهی است در مسیر این گونه دعوت ها  مخاطبان گوناگونند و هر کدام با دیگران تفاوتهایی داند و این کار هدایت را سخت تر می کند و از رهبر و دعوت کننده توان و حوصله بیشتری می طلبد .

این حقیقت که به صورت پیام در این آیات نهفته است به پیروان مکتب اهل بیت  گوشزد می کند که اگر می خواهند به عنوان وارثان انبیا و اوصیا و امت پیامبر خاتم و ....به هدایت اجتماع بشری بپردازند باید به این گونه لوازم دعوت , توجه داشته باشند و خود را به آن ویژگیها مزین سازند .

 پاورقی--------------------------------------------------------------------------------

[1] . سوره طه :  آیه  115 .

[2] . کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ ما یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ ساعَةً مِنْ نَهارٍ.

[3] . وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها  فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها  قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها . (سوره الشمس :آیات  7-10 )

و همچنین آیه 5  سوره انسان  که  می فرماید ؛ إِنَّا هَدَیْنَهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا . ما انسان را به سوی راه درست راهنمایی می کنیم این به خود او بستگی دارد که سپاسگزار باشد و در این طریق قدم بگذارد یا این که ناسپاس باشد و از آن روی برتابد .

[4] . وَ لِکُلٍّ دَرَجاتٌ مِمَّا عَمِلُوا وَ ما رَبُّکَ بِغافِلٍ عَمَّا یَعْمَلُونَ (سوره انعام  : آیه 132).

[5] . فَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ وَ لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ إِذْ نادى‏ وَ هُوَ مَکْظُومٌ . (سوره قلم : آیه 48)

 [6] . سوره الشورى: آیات 40- 43 .

[7]  . سوره لقمان : آیه 17 .

[8] . سوره  آل‏عمران : آیه 186 .

[9] . الخصال ، شیخ صدوق ،  ص 300 ح 73  :  حدثنا محمد بن الحسن رضی الله عنه قال حدثنا محمد بن یحیى العطار عن الحسین بن الحسن بن أبان عن محمد بن أورمة عن محمد بن علی الکوفی عن أحمد بن محمد بن أبی نصر عن أبان بن عثمان عن إسماعیل الجعفی عن أبی جعفر ع قال :  أولو العزم من الرسل خمسة نوح و إبراهیم و موسى و عیسى و محمد صلوات الله علیهم أجمعین .

[10] . الکافی :  ج 1ص175ح 3 :  عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الْخَثْعَمِیِّ عَنْ هِشَامٍ عَنِ ابْنِ أَبِی یَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ سَادَةُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ خَمْسَةٌ وَ هُمْ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَ عَلَیْهِمْ دَارَتِ الرَّحَى نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ عَلَى جَمِیعِ الْأَنْبِیَاءِ. 

[11] . الکافی : ج2 ص 17ح 2 :  عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع: « قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ »فَقَالَ نُوحٌ وَ إِبْرَاهِیمُ وَ مُوسَى وَ عِیسَى وَ مُحَمَّدٌ ص قُلْتُ :

کَیْفَ صَارُوا أُولِی الْعَزْمِ قَالَ :لِأَنَّ نُوحاً بُعِثَ بِکِتَابٍ وَ شَرِیعَةٍ وَ کُلُّ مَنْ جَاءَ بَعْدَ نُوحٍ أَخَذَ بِکِتَابِ نُوحٍ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ إِبْرَاهِیمُ ع بِالصُّحُفِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ کِتَابِ نُوحٍ لَا کُفْراً بِهِ فَکُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ إِبْرَاهِیمَ ع أَخَذَ بِشَرِیعَةِ إِبْرَاهِیمَ وَ مِنْهَاجِهِ وَ بِالصُّحُفِ حَتَّى جَاءَ مُوسَى بِالتَّوْرَاةِ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ الصُّحُفِ وَ کُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ مُوسَى ع أَخَذَ بِالتَّوْرَاةِ وَ شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ الْمَسِیحُ ع بِالْإِنْجِیلِ وَ بِعَزِیمَةِ تَرْکِ شَرِیعَةِ مُوسَى وَ مِنْهَاجِهِ فَکُلُّ نَبِیٍّ جَاءَ بَعْدَ الْمَسِیحِ أَخَذَ بِشَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ حَتَّى جَاءَ مُحَمَّدٌ ص فَجَاءَ بِالْقُرْآنِ وَ بِشَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ فَحَلَالُهُ حَلَالٌ إِلَى‏ یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَهَؤُلَاءِأُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ ع .

 [12] . عیون أخبار الرِّضا : ج 2 ص 80ح 13:  حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی رضی الله عنه قال حدثنا أحمد بن محمد بن سعید الکوفی الهمدانی قال حدثنا علی بن الحسن بن علی بن فضال عن أبیه عن أبی الحسن الرضا ع قال :

إنما سمی أولو العزم أولی العزم لأنهم کانوا أصحاب الشرائع و العزائم و ذلک أن کل نبی بعد نوح ع کان على شریعته و منهاجه و تابعا لکتابه إلى زمن إبراهیم الخلیل ع و کل نبی کان فی أیام إبراهیم و بعده کان على شریعته و منهاجه و تابعا لکتابه إلى زمن موسى ع و کل نبی کان فی زمن موسى و بعده کان على شریعة موسى و منهاجه و تابعا لکتابه إلى أیام عیسى ع و کل نبی کان فی أیام عیسى ع و بعده کان على منهاج عیسى و شریعته و تابعا لکتابه إلى زمن نبینا محمد ص فهؤلاء الخمسة أولو العزم فهم أفضل الأنبیاء و الرسل ع و شریعة محمد ص لا تنسخ إلى یوم القیامة و لا نبی بعده إلى یوم القیامة فمن ادعى بعده نبوة أو أتى بعد القرآن بکتاب فدمه مباح لکل من سمع ذلک منه . 

[13] . کامل الزیارات ،  ابن قولویه  ج 1 ص 179 ح 2  ( باب فضیلت زیارت کربلا در نیمه شعبان)  .

 


توصیه قرآن به بردباری در برابر خواست تدبیری خداوند

هر کدام از ما در زندگی خود با اموری سر وکار داریم که از سویی برایمان ناخوشایند و ناپسندند  و ازسویی ، توان تغییر آنها را نیز نداریم . در این گونه موارد یا بر امر ناخوشایند صبر می کنیم یا خود را به گونه ای از آن دور می کنیم . به تجربه ثابت شده که برخی امور ناخوشایند  آثار مثبت و مفیدی بر شخصیت و سرنوشت انسان دارند و پذیرش آنها و بردباری در برابرشان ، گاه جزو افتخارات افراد به شمار می آید مانند تحمل سختی کار ، سفر و مقاومت در برابر دشمن  . صبر ما در برابر این امور نوعی تسلیم در برابر خواست آفریدگار این جهان است که قوانین هستی را بر جبین آن نگاشته و ما در مسیر زندگی به ناچار آنها را رعایت می کنیم . اما علاوه بر این خواست الهی که در بطن هستی و طبیعت نهفته است نوع دیگری از خواست خداوند به صورت شریعت و مجموعه قوانین زندگی با واسطه وحی و پیامبران به ما  رسیده است که برای دست یافتن  به حیات و سعادت  ابدی پایبندی بدانها  لازم است . تسلیم و بردباری در برابر این خواست الهی نیز از جنس بردباری در برابر خواست طبیعی پیش گفته  خداوند است . زندگی اولیای الهی سراسر آکنده از تسلیم و بردباری  در برابر این دو نوع  خواست و تدبیر الهی است . یکی از خواسته های خداوند در تدبیر عالم ، قانون مهلت دهی به افراد است  تا  فرصت و زمان کافی برای تعیین و ساخت  جایگاه  خود در حیات ابدی را بیابند  . مهلت دادن به مجرمان ، ستم پیشگان و گناه کاران ، گاه جرئت بیشتر  و در نتیجه گناه و ستم بیشتر آنان را در پی دارد  و مشاهده این وضع برای مومنان بسیار سخت است . با این حال اولیای الهی بر این خواست الهی  صبر می کنند . حضرت نوح علیه السلام حدود هزار سال مردم را به حق دعوت کرد و بر سنت مهلت دادن به کافران صبر کرد و فقط پس از نامیدی از ایمان آوردنشان در خواست عذاب کرد  . همچنین پیامبر اکرم در برابر آزارهای گوناگون کافران صبر کرد و هرگز حاضر به نفرین آنها نشد . قرآن کریم نیز به ایشان توصیه کرده است در برابر  سنت الهی امهال به کافران و آزار دهنگان و بهانه گیران ، صبر پیشه کند  و بداند که خداوند ناظر تحمل و صبر او بر این سختی ها و آزارهاست ؛ « فَذَرْهُمْ حَتَّى یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذِی فِیهِ یُصْعَقُونَ  یَوْمَ لا یُغْنِی عَنْهُمْ کَیْدُهُمْ شَیْئاً وَ لا هُمْ یُنْصَرُونَ وَ إِنَّ لِلَّذِینَ ظَلَمُوا عَذاباً دُونَ ذلِکَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ  وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا  (1) ؛  حال که با هیچ برهانى به راه نمى‏آیند رهایشان کن، تا روز خود را دیدار کنند، روزى که در آن هلاک مى‏شوند . روزى که نقشه آنان دردى از ایشان را دوا نخواهد کرد، و نه کسى را دارند که یاریشان کند . و به درستى براى کسانى که ظلم کردند عذابى جلوتر از عذاب قیامت هست، و لیکن بیشترشان نمى‏دانند .  و تو در برابر حکم پروردگارت صبر کن، که تو در تحت نظر مایى . » 
‏علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه شریفه می نویسد  (2) :
" وَ اصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا" ؛  این آیه عطف است به جمله" فذرهم" و از ظاهر سیاق بر مى‏آید که مراد از حکم، حکم خداى تعالى در باره مکذبین است که ایشان را مهلت داد و بر دلهایشان مهر نهاد، و حکم خداى تعالى در باره رسول خدا (ص) که مامورش کرده مردم را به سوى حق دعوت کند، دعوتى که مستلزم تحمل اذیت‏ها و آزارها است در راه خدا، پس مراد از اینکه فرمود:" فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا" این است که: تو زیر نظر ما هستى، ما تو را مى‏بینیم به طورى که هیچ چیزى از حالت بر ما پوشیده نیست و ما از تو غافل نیستیم. پس اینکه دستور به صبر را با چنین بیانى تعلیل کرده، در حقیقت آن دستور را تاکید و آن خطاب را تشدید مى‏کند.
بعضى  هم گفته‏اند:" مراد از جمله" فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا" این است که تو در حفظ و حراست مایى، چون کلمه" عین- چشم" به طور مجاز و کنایه در حفظ استعمال مى‏شود".
ولى بعید نیست که معناى قبلى با سیاق مناسب‏تر باشد (چون از زمینه کلام بر مى‏آید که اذیت و آزار حتمى و قهرى است، و به همین جهت فرموده:" صبر کن" و اگر خداى تعالى او را از اذیت دشمن حفظ مى‏کرد، دیگر امر به صبر آن طور که باید معنا نمى‏داشت).

گفتنی است تعبیر «باعیننا » در قرآن به جز این مورد ، سه بار دیگر به کار رفته است (3) و جالب آنکه  همگی در ماجرای حضرت نوح به کار رفته اند  . می دانیم که بیش از همه پیامبران ، حضرت نوح با تکذیب و کفر قومش درگیر بود زیرا هزار سال در بین آنان بود و آنان به جز تعداد کمی ایمان نیاوردند .
نکته
در بین اولیای الهی پس از پیامبر ، ائمه علیهم السلام  در این نوع صبر اسوه هستند . بیش از همه باید به صبر و تحمل امام حسین علیه السلام  اشاره کنیم که با دیدن آن همه بی مهری مردم زمانه و  قساوت و سنگدلی لشکر ابن سعد ، همچنان صبوری کرد چرا که خود را مخاطب این آیه می دید و مطمئن بود که خداوند ناظر بر این تحمل و صبر است . و چنین بود که وقتی فرزند شیر خواره اش  به شهادت رسید فرمود :« هون على ما نزل بى إنه بعین اللَّه ؛ تحمل این مصیب برایم آسان است چرا که در منظر خداست و خدا آن را می بیند . » (4) .
-----------------------------
پاورقی ها :
1. آیات 45 تا 48 سوره طور .
2  .ترجمه تفسیر المیزان ، موسوی همدانی،   ج 19 ص 36 .
3  . این آیات عباراتند از :
- هود : 37       وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا وَ لا تُخاطِبْنی‏ فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ .
- المؤمنون : 27       فَأَوْحَیْنا إِلَیْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنا وَ وَحْیِنا فَإِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ فَاسْلُکْ فیها مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ مِنْهُمْ وَ لا تُخاطِبْنی‏ فِی الَّذینَ ظَلَمُوا إِنَّهُمْ مُغْرَقُونَ .
- القمر : 14       تَجْری بِأَعْیُنِنا جَزاءً لِمَنْ کانَ کُفِرَ  .

 4  . اللهوف ص 115 : قال لزینب ناولینی ولدی الصغیر حتى أودعه فأخذه و أومأ إلیه لیقبله فرماه حرملة بن الکاهل الأسدی لعنه الله تعالى بسهم فوقع فی نحره فذبحه فقال لزینب خذیه ثم تلقى الدم بکفیه فلما امتلأتا رمى بالدم نحو السماء ثم قال هون علی ما نزل بی أنه بعین الله.
امام حسین به حضرت زیبنب فرمودند فرزند خردسالم را بده تا با او خدا حافظی کنم . وقتی می خواست او را ببوسد حرمله از لشکر دشمن کودک را نشانه گرفت و تیری به سوی او پرتاب کرد که به گلوی کودک اصابت کرد و گلویش ر ا برید . امام کالبد بی جان کودک را به خواهرش زینب داد و کف دستش را از خون او پر کرد و به طرف آسمان پرتاب کرد و سپس فرمود : بر من آسان است تحمل این مصیبت چرا که در منظر خداست و  او خود شاهد این مصایب است  . 


پایبندی به اصول و کارکرد اصلاحی آن

پایبندی به اصول و کارکرد اصلاحی آن
دریافت نخستین از واژه اصلاح و اصلاح گری در جامعه ، پیرایش و زدودن برخی کژی هاست که در ابعاد فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی به وجود آمده است . هر چند این باور عمومی در بسیاری از موارد صادق است و اصلاح نیازمند درگیرشدن با مشکل و افراد گره خورده بدان است اما باید توجه داشت که شرایط و شیوه اصلاح , همواره بدین گونه نیست . اصلاح گاهی حتی  با پایبندی گروه اندک  به شیوه درست و خالی نکردن عرصه آن, نیز محقق می شود حتی اگر  اکثریت جامعه به انحراف از مسیر صحیح  , رو آورده باشند . پایبندی به شیوه های درست به عنوان اصول زندگی صحیح , دارای کارکرد هایی است که در حد خود  اصلاح جامعه را در پی دارد . برخی از این کارکردها عبارتند از ؛
1 . با این پایبندی , راه و شیوه حق در عرصه جامعه باقی می ماند .
2 . با باقی ماندن آن در جامعه , در معرض دید منصفان قرار می گیرد و زمینه داوری و مقایسه بین رفتار انحرافی و صحیح پیش می آید .
 3 . پایبندی گروهی به حق و شیوه صحیح , هم نوعی تبلیغ و دعوت به درستی و حق است و هم فریادی است علیه باطل و شیوه نادرست . روی گردانی عملی از باطل , نوعی تاختن بر حوزه اقتدار آن است و نمی گذارد بر جامعه حاکمیت مطلق یابد .
4 . پایبندی گروهی به اصول و ایجاد کانون زنده برای آن , تشویق و جذب افراد منصف و شایسته به شیوه درست را در پی دارد  . ضمن آنکه زمینه گرایش نسلهای تازه  به آن را فراهم می کند . این امور از دامنه نفوذ باطل می کاهد و چهره بخشی از جامعه را از آلودگی آن پاک می کند چنان که بخش دیگری را از آلودگی به آن ایمن می سازد . 
آنچه گفتیم مقدمه ای بود برای بیان نکته ای که آیه 170 سوره مبارکه اعراف بدان اشعار دارد . این آیه در ادامه آیاتی است که سرگذشت  بنی اسرائیل را بیان می کنند . در ابتدا ترجمه آیات 168 و 169 [1] را می آوریم ؛
« و آنها(بنی اسرائیل)  را در زمین به صورت گروه‏هایى، پراکنده ساختیم گروهى از آنها صالح، و گروهى ناصالحند. و آنها را با نیکى‏ها و بدى‏ها آزمودیم، شاید بازگردند! پس از آنها، فرزندانى جاى آنها را گرفتند که وارث کتاب (آسمانى، تورات) شدند (امّا با این حال،) متاع این دنیاى پست را گرفته، (بر اطاعت فرمان خدا ترجیح مى‏دهند) و مى‏گویند: « (اگر ما گنهکاریم توبه مى‏کنیم و) بزودى بخشیده خواهیم شد!» اما اگر متاع دیگرى همانند آن به دستشان بیفتد، آن را (نیز) مى‏گیرند، (و باز حکم خدا را پشت سر مى‏افکنند.) آیا پیمان کتاب (خدا) از آنها گرفته نشده که بر خدا (دروغ نبندند، و) جز حق نگویند، و آنان بارها آن را خوانده‏اند؟! و سراى آخرت براى پرهیزگاران بهتر است، آیا نمى‏فهمید؟! »
قرآن کریم آنگاه در آیه 170 نیز می فرماید :
« وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتابِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ . و آنها که به کتاب (خدا) تمسّک جویند، و نماز را برپا دارند، (پاداش بزرگى خواهند داشت زیرا) ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد! »
چنان که می بینیم  در این آیات به منتشر شدن گروه های مختلف از بنی اسرائیل در زمین اشاره می کند و تصریح می کند که برخی از این گروه ها از صالحان و برخی از ناصالحان بودند اما پس از این دوره , ترکیب و موازنه یادشده در بین آنان تغییر کرد و نسلهایی جای آنان را گرفتند که میراث بران خوبی برای کتاب آسمانی تورات نبودند , اکثرشان دنیا طلب بودند و نسبت به خداوند (کتاب آسمانی ) سخنان ناحق می گفتند .
قرآن کریم در اینجا پس از بیان حال  اکثریت ِ بی توجه به  کتاب آسمانی , از اقلیت پایبند به تورات سخن به میان می آورد و می فرماید :
آنانی که به این کتاب تمسک  جویند و نماز بپا دارند [2] (بدانند که ) ما اجر مصلحان را ضایع نخواهیم کرد  . در این آیه  اقلیت پایبند به کتاب آسمانی و عمل کننده به دستورهای آن مصلح دانسته شده اند . این داوری خداوند نسبت به پایبندی به قوانین و اصول دین که در کتابهای آسمانی آمده , گویای این حقیقت است که  پایبندی به شیوه و راه درست  و عمل به قانون آن , خود جنبه اصلاحی دارد حتی اگر  اکثریت با کسانی باشد که بدان پایبند نیستند . 
..............پاورقی ها ...........................

[1] . سوره اعراف , آیات 168 و 169 :
وَ قَطَّعْناهُمْ فِی الْأَرْضِ أُمَماً مِنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنْهُمْ دُونَ ذلِکَ وَ بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیِّئاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ (168) فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ وَرِثُوا الْکِتابَ یَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‏ وَ یَقُولُونَ سَیُغْفَرُ لَنا وَ إِنْ یَأْتِهِمْ عَرَضٌ مِثْلُهُ یَأْخُذُوهُ أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ وَ دَرَسُوا ما فِیهِ وَ الدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (169) .
[2] . نماز به عنوان مهمترین نمونه عمل به احکام کتاب آسمانی اشاره شده است. همه ادیان نماز را داشته اند هر چند که از نظر شکلی با هم متفاوت بوده اند .






در این وبلاگ
در کل اینترنت