سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

اهمیت داوری در تمام عرصه ها


اهمیت داوری در تمام عرصه ها
اهمیت و حساسیتِ  قضاوت و داوری بین طرفین دعوا  بر کسی پوشیده نیست و در منابع دینی نیز تاکیدات فراونی در این زمینه وجود دارد . ترساندن از عقوبت اخرویِ «پذیرش داوری بدون داشتن صلاحیت  » ؛ «داوری به ناحق » و «ظلم  به اصحاب دعوا » برخی از اقدامات پیشگیرانه شریعت برای رهایی فرد و جامعه از آثار داوری ظالمانه است . در دهه های نخست سده اول هجری -که فاصله چندانی با دوره حضور پیامبر (ص) ندارد - شاهد تاثیر پذیری جامعه صدر اسلام  از تاکیدات یاد شده هستیم . امری که تا حدودی فضای ذهنی و فرهنگی جامعه آن دوران را با این سیاست فرهنگی هماهنگ کرده است به گونه ای که به یک باور عمومی تبدیل شده است . از این روست که وقتی امیر مومنان (ع) می خواهند اهمیت داوری در دیگر عرصه ها را بیان کنند با استفاده از این باور عمومی , تصریج می کنند که داوری در این عرصه نیز همانند داوری در بین طرفین دعواست و ظلم در آن بسان ظلم در داوری طرفین دعوا , دارای کیفر اخروی است .ایشان به هنگام مراجعه  دو کودک که خواهان داوری ایشان نسبت به خطشان بودند فرمودند گزینش خطاط بهتر از بین این دو کودک نیز یک قضاوت است و ظلم در آن مانند همانند ظلم در قضاوت حقوقی , دارای کیفر اخروی است ؛

الکافی : أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ع أَلْقَى صِبْیَانُ الْکُتَّابِ أَلْوَاحَهُمْ بَیْنَ یَدَیْهِ لِیَخِیرَ بَیْنَهُمْ فَقَالَ :  أَمَا إِنَّهَا حُکُومَةٌ وَ الْجَوْرُ فِیهَا کَالْجَوْرِ فِی الْحُکْمِ .( الکافی ج  7 ص  268 ح37  ؛ من‏لایحضره‏ الفقیه ج 4 ص 72 ح 5137)
ترجمه
دو کودک دست نوشته های خود را نزد امیر مومنان بردند و گفتند ببینید خط کدام یک از ما بهتر است . ایشان فرمودند : این کاری که شما از من می خواهید داوری است و ظلم در آن همانند ظلم در داوری قضایی کیفر اخروی دارد .

الحاق داوری در دیگر عرصه ها به داوری در دعاوی قضایی , اهمیت فراوانی دارد به ویژه که در دوران معاصر عرصه های مختلفی برای عرضه توانایی های افراد فراهم شده است و تعیین برترین ها نیازمند داوری درست است همچون همایش ها , جشنواره ها و مسابقات که میدان عرض اندام نویسندگان , هنرمندان و  ورزشکاران است و به ناچار باید گروهی , مسوولیت انتخاب برترین ها را به عهده بگیرند . یکی دانستن داوری های گوناگون و داوری قضایی , کمک شایانی به تدوین قوانین برای داوری این  عرصه ها خواهد کرد , چرا که حوزه داوری قضایی از حیث ضوابط و قوانیین  غنی است و الگوی خوبی برای دیگر عرصه هاست .
چنانکه از متن حدیثی فوق بر می آید امام علی (ع) به دلیل اهمیت داوری در تعیین خطاط برتر از اظهار نظر و داوری خود داری کردند جالب آنکه علاوه براین مورد که داوری در یک امر هنری است ایشان به هنگام پرسش از شاعر برتر نیز از داوری صریح خوداری می کنند و می فرمایند : شاعران در یک میدان مشخص و معین به عرض اندام نپرداخته اند که بشود برترین آن میدان را برگزید بلکه هر کدام در یک عرصه شعر گفته و زمینه مقایسه در بین آنان وجود ندارد ؛

نهج البلاغة :  وَ سُئِلَ مَنْ أَشْعَرُ الشُّعَرَاءِ فَقَالَ علیه السلام : إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ یَجْرُوا فِی حَلْبَةٍ تُعْرَفُ الْغَایَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا فَإِنْ کَانَ وَ لَا بُدَّ فَالْمَلِکُ الضِّلِّیلُ .(نهج البلاغة : حکمت 455)
ترجمه
از امام پرسیدند: برترین شعراى عرب کیست فرمود :  شاعران همه یک روش نداشتند و در یک مسیر به مسابقه نپرداخته‏اند تا پیشگام آنها مشخص شود و اگر بناچار باید به این سؤال پاسخ داد، باید گفت: آن سلطان گمراه یعنى «امرء القیس»، بر همه مقدم است.


گستره تلاش های انبیاء و محدوده شرایع

گستره  تلاش های انبیاء و محدوده شرایع
بحث از جایگاه پیامبران الهی در زندگی بشر از گذشته مورد توجه بوده و منکران وحی و نبوت , حتی رابطه بین آفریدگار جهان و بشر را ضروری نمی دانستند . بدین ترتیب بشر را نیازمند به دریافت پیام و راهنمایی از آفریدگارش نمی دیدند . گفتنی است امروزه نیز با سیطره اندیشه انسان مداری بر محافل علمی , این سخن به تعابیر دیگری مطرح است . ما در این جا به روایتی می پردازیم که در آن , فردی مادی گرا و بی اعتقاد به خدا با پرسش از چرایی لزوم اعتقاد به انبیاء , به نحوی نیاز بشر به وحی و نبوت را انکار کرده است . امام صادق علیه السلام در پاسخ به پرسش این ملحد , تاکید می کنند که اعتقاد به ضرورت وحی و نبوت , تابعی از اعتقاد به وجود آفریدگاری حکیم و بلند مرتبه نسبت به تمام مخلوقات است . با این توضیح که وقتی آفریدگار جهان , شان و رتبه ای بسیار بالاتر از مخلوقاتش داشته باشد طبیعتا نباید انتظار داشت که رابطه او و مخلوقاتش در حد مشاهده , لمس و تماس رو درو باشد و او و مخلوقاتش سخن و دلیل و حجت خود را برای همدیگر بدون واسطه و مستقیم رد و بدل کنند . از این رو , حکمت اقتضاء می کند چنین آفریدگار حکیم و بلند مرتبه ای برای انتقال خواسته و حجت خود به این مخلوقات , نمایندگانی از سوی خود به سوی آنان گسیل دارد تا سخن و خواسته او را به بندگانش برسانند و آنان را به آنچه صلاح و منفعتشان در آن است رهنمون سازند و آنچه را که مایه بقاء یا فنائشان است بیان کنند . بنابر این لازم است از سوی خدای حکیم کسانی فرستاده شوند که مردم را به آنچه مصلحت و بقائشان در آن است امر کنند و از آنچه که باعث نابودیشان است نهی کنند و واسطه بین خدا و مردم باشند . اینان همان انبیاء هستند که خدا از بین مردم آنان را برگزیده و مودب به حکمت کرده است .
بدین ترتیب محدوده دخالت انبیاء در امور بشر , بیان تمام اموری است که به گونه ایی در مصلحت , منفعت , بقاء و یا نابودی بشر تاثیرگذار است . از این رو , با توجه به حیات ابدی بشر و ضرورتهای آن , بر شرایع آسمانی , لازم است هر آنچه که در راستای این حیات مرحله به مرحله و طولانی برای این موجود مفید و لازم است بیان کنند و مردم را بدانها امر کنند همچنان که بایستی آنان را از امور مضر و نابود کننده نهی کنند .
کلینی (ره) این مناظره را درکتاب  الکافی ج  1 ص 168 ح 1  نقل کرده که ما در ذیل ابتدا ترجمه و سپس متن اصلی را می آوریم :
ترجمه
امام صادق علیه السلام ـ در پاسخ به زندیقى که پرسید : ضرورت وجود انبیاء و حق بودن آنها را از چه راهى ثابت مى کنى؟ ـ فرمود : هر گاه ثابت کنیم که ما را آفریدگار و سازنده اى است برتر از ما و از همه آنچه آفریده، و آن سازنده , حکیم و متعال است به طورى که ممکن نیست آفریدگانش او را ببینند یا لمسش کنند و در نتیجه، بتوانند با یکدیگر ارتباط مستقیم و بى واسطه برقرار سازند و با هم بحث و محاجّه کنند، ثابت می شود که در میان خلق خود سفیران و فرستادگانى دارد که سخنان او را براى آفریدگان و بندگانش بیان مى کنند و آنان را به مصالح و منافعشان و عوامل ماندگارى و نابودیشان رهنمون مى شوند. بنا بر این، ثابت مى شود که در میان آفریدگان کسانى هستند که از جانب خداى حکیم دانا , امر و نهى مى کنند و سخنگوى آن خدای بلند مرتبه اند و اینان همان پیامبران علیهم السلام و برگزیده هاى از میان خلق او هستند؛ حکیمانى که به حکمت , تربیت شده و به حکمت مبعوث گشته اند و با آنکه در خلقت و ساختمان بدنى مانند دیگر مردمند، احوالشان به کلّى با آنان متفاوت است و از جانب خداى حکیم دانا با حکمت تأیید شده اند ...

متن اصلی

الکافی ج  1 ص 168 ح 1-  قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ الْکُلَیْنِیُّ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ رَحِمَهُ اللَّهُ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عُمَرَ الْفُقَیْمِیِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ لِلزِّنْدِیقِ الَّذِی سَأَلَهُ مِنْ أَیْنَ أَثْبَتَّ الْأَنْبِیَاءَ وَ الرُّسُلَ قَالَ :
إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِیاً عَنَّا وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ وَ کَانَ ذَلِکَ الصَّانِعُ حَکِیماً مُتَعَالِیاً لَمْ یَجُزْ أَنْ یُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا یُلَامِسُوهُ فَیُبَاشِرَهُمْ وَ یُبَاشِرُوهُ وَ یُحَاجَّهُمْ وَ یُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَى خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ یَدُلُّونَهُمْ عَلَى مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاؤُهُمْ وَ فِی تَرْکِهِ فَنَاؤُهُمْ فَثَبَتَ الْآمِرُونَ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْحَکِیمِ الْعَلِیمِ فِی خَلْقِهِ وَ الْمُعَبِّرُونَ عَنْهُ جَلَّ وَ عَزَّ وَ هُمُ الْأَنْبِیَاءُ ع وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ حُکَمَاءَ مُؤَدَّبِینَ بِالْحِکْمَةِ مَبْعُوثِینَ بِهَا غَیْرَ مُشَارِکِینَ لِلنَّاسِ عَلَى مُشَارَکَتِهِمْ لَهُمْ فِی الْخَلْقِ وَ التَّرْکِیبِ فِی شَیْ‏ءٍ مِنْ أَحْوَالِهِمْ مُؤَیَّدِینَ مِنْ عِنْدِ الْحَکِیمِ الْعَلِیمِ بِالْحِکْمَةِ ...


نگاهی به یک باور

نگاهی به یک باور
در این یاداشت دریافت عمومی از جمله مشهور «هیچ کاخی برپا نمی شود مگر آنکه کوخی کنار آن بنا شود یا ویران شود »  با توجه به مضمون برخی روایات رسیده در باره مسوولیت ثروتمندان در برابر تهی دستان مورد بررسی قرار می گیرد . گفتنی است چندی پیش به مناسبتی به مجموعه ای از آیات و روایاتی که در باره گرسنگی مطالبی داشتند دسترسی پیدا کردم و در خصوص انتساب جمله مشهور فوق به امام علی علیه السلام نیز جستجوهایی انجام دادم که به نتیجه ای نرسیدم و این مضمون را در منابع روایی نیافتم . به هرحال چه روایت باشد یا نه ؟ بررسی این باور مشهور در کنار روایات مربوط به این موضوع امری شایسته است . ما در این یادداشت به فراخور حال فضای سایبری و خلاصه نویسی به اختصار بدین موضوع پرداخته ایم .
                                                                                ***
اصل وجود برخی گرفتاری های شدید مانند بیماریها و ناتوانی های جسمی ، یتیمی و گرسنگی مزمن (وجود افراد گرسنه و محتاج به حداقل تغذیه ) در جامعه انسانی یک خواست تکوینی خداوند است . در خصوص گرسنگی این خواست تکوینی  از دلالت آیه « وَ إِذا قیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلاَّ فی ضَلالٍ مُبینٍ (1) . »! نیز بر می آید . برابر این آیه گروهی بر این باورند که خداوند می توانست نیاز تهی دستان به غذا را بر طرف کند  با این حال چنین نکرده پس دلیلی ندارد ما به مشکل تغذیه آنان رسیدگی کنیم . این آیه با این بیان در صدد مذمت این افراد و رد اندیشه آنان است . این بدان معناست که نزد خردمندان , فرار از مسولیتِ کمک به نیازمند با این بهانه پذیرفتنی نیست چرا که وجدان و خرد عمومی , مسوولیت انسان در برابر مشکلات و گرفتاری های همنوعان را درک می کند و رویگردانی از آن را خروج  از مسیر انصاف و درک انسانی  می داند . با این توضیح روشن می شود که چرا به شبهه آنان پاسخی داده نشده است زیرا هر فرد منصفی می فهمد که جامعه انسانی در برابر نیازمندان در هر زمینه ای مسوول است و همین کافی است  . این مطلب روشن می سازد که فلسفه وجود برخی گرفتاری های شدید که با سعی و تلاش خود افراد برطرف نمی شود به کار انداختن همین شعور و احساس انسانی جامعه است که در نهاد بشر قرار داده شده است . بنابر این بدیهی است که خداوند مستقیما و بی واسطه این مشکلات را برطرف نکند تا جامعه بشری با بهره گیری از این استعداد نهفته در وجودش , به رفع آنها بپردازد و از این طریق پایبندی افراد به این درک و روحیه انسانی آزموده شود . فلسفه گرفتار شدن بخشی از جامعه به مشکل گرسنگی نیز در همین راستاست .
علاوه بر آیه فوق برخی احادیث نیز براین نکته اشاره دارند که در آفرینش نوع انسانی , اراده خداوند بر این قرار گرفته که درصد معینی از افراد , تهی دست باشند و از این رو برای رفع نیاز آنان , از ثروتمندان خواسته است درصد معینی از اموال خود را به آنان بدهند و چنانچه آنان به این خواست تشریعی خداوند عمل کنند نیاز تهی دستان برطرف می شود (2) .   نتیجه آنکه , این  وظیفه انسانهاست که این مشکل را برطرف کنند چرا که خداوند به آنان  ، شعور انسانی و روحیه نوع دوستی و فهم لزوم ترمیم نابسامانی های اجتماع  را عطا کرده است لذا جامعه بشری در برابر این مشکل و رفع آن مسوول است.
آنچه گفتیم به دریافت درست از احادیث پیرامون این موضوع کمک خواهد کرد . شاید این جمله مشهور را که «هیچ کاخی ساخته نمی شود مگر آنکه به سبب آن کوخ های فراوانی بنا شود» بارها شنیده باشید که آن را به امام معصوم (ع) نسبت می دهند . معمولا با بکارگیری این عبارت گوینده در صدد بیان این نکته است که ثروت ثروتمندان و ساخت کاخها در نتیجه غصب اموال دیگران و به خاک نشستن گروهی از مردم صورت گرفته است . از این رو نتیجه گرفته می شود که اموال همه ثروتمندان , نامشروع است و اصل اولیه در اموال آنان , غصبی بودن است . در حالی که این برداشت با تجربه بشری , عقل عرفی و محتوای بسیاری از آموزه های دینی در تعارض است .
حال باید دید آنچه در متون روایی بر آن تاکید شده چیست . در روایات مربوط به زکات و فلسفه آن , بر این نکته تصریح شده است که اگر صاحبان اموال و دارایی ها , زکات مال خود را پرداخت کنند,  تهی دستان بسان دیگر اقشار جامعه , از امکانات اولیه زندگی برخوردار خواهند شد و از گرسنگی و برهنگی و ... نجات پیدا خواهند کرد(3)  . بنابر این مستمندان بر ثروتمندان حقوقی دارند که اگر ادا شود نیازمندیهای اولیه و شدید افراد گرفتار برطرف خواهد شد و این که می بینیم چنین افرادی با چنین نیازهایی وجود دارند نشان از آن دارد که ثروتمندان از ادای حقوق مستمندان سرباز زده اند و به وظیفه خود عمل نکرده اند بدین جهت است که امام صادق علیه السلام فرموده اند وجود افراد فقیر به خصوص نیازمندان به خوراک و پوشاک به واسطه گناه ثروتمندان است ؛ « ان الناس ما افتقروا و لااحتاجوا و لا جاعوا و لا عروا الا بذنوب الاغنیاء (4)» بدیهی است چنین گناه و ظلمی نزد خداوند بی مواخذه و بی کیفر نمی ماند . از این روست که از پیامبر نقل شده خداوند  این گروه را حسابرسی و عذاب سختی خواهد کرد « إن الله فرض للفقراء فی أموال الأغنیاء قدر ما یسعهم ، فإن منعوهم حتى یجوعوا ویعروا ویجهدوا ، حسابهم الله حسابا شدیدا ، وعذبهم عذابا نکرا.(5) » .
هر چند مجموعه ای از روایات ,ثروتمندان را مسوول ِفقر تهیدستان  می دانند اما این بدان معنا نیست که همه آنان در اثر غصب اموال فقرا ,صاحب ثروت شده اند بلکه اتفاقا روی سخن این روایات با کسانی است که به شیوه درست و مشروع کسب ثروت کرده اند اما از مسولیتی که خداوند بر عهده آنان گذاشته است شانه خالی کرده اند و آن مسولیت چیزی نیست جز پرداخت حق مستمندان از اموال خود مانند زکات و غیره . گویا اصطلاح مستحق نیز بدین جهت به مستمندان اطلاق می شود زیرا او از نظر شرعی بر ثروتمند دارای حق است و شایسته کمک می باشد .
اما این که گروهی در اثر مناسبات مالی نامشروع مثل غصب اموال دیگران , سرقت , اختلاس , رشوه و ... صاحب مال و منال و ثروت می شوند و آن را صرف تجملات , عیش و نوش و ساخت  کاخ و بنای مجلل می کنند امری است که در تمام جوامع اتفاق می افتد و زشت و مذموم شمرده می شود  . در متون دینی نیز بر این نکته تاکید شده که اموالی که در اثر غصب اموال دیگران تهیه شده باید به صاحبان آن بازگردانده شود و کسی که از طریق مناسبات مالی نامشروع ثروتی را به دست آورده مالک آن به شمار نمی آید و از این جهت حق تصرف در آنها را ندارد . بنابر این چنین کسانی نمی توانند مخاطب دستور زکات یا کمک مالی دیگر , به فقرا باشند چون در حقیقت صاحب این اموال نیستند . بر اساس روایتی از امام صادق علیه السلام (6)  کمک مالی چنین کسانی از سوی خداوند پذیرفته نمی شود چرا که ؛« انما یتقبل الله من المتقین (7) . همانا خداوند فقط از پرهیزکاران می پذیرد .» و آشکار است که چنین کسانی پرهیز کار نیستند زیرا از مال حرام پرهیز نکرده اند و اموال نامشروع را تصاحب کرده اند .
نتیجه گیری
بر این اساس , آنچه مشهور شده که هیچ کاخی بر پا نمی شود مگر به قیمت درست شدن کوخ های فراوان بدین معناست که اگر ثروتمندان بخواهند به وظایف خود در برابر فقرا عمل کنند اندوخته فراوانی نخواهند داشت تا آن را در مسیر تجمل هزینه کنند . این معنا بسیار با برداشت متعارف و شایع متفاوت است که گفته می شود بر اساس متون روایى ، ثروت موجود در دست ثرتمندان نتیجه غصب حقوق دیگران است یعنی هر گونه مال جمع شده در دست ثروتمندان در اثر جریانات مالی نامشروع است .این فهم نادرست افراد را بدین نتیجه مى‏رساند که اصل اولیه در ثروت ثروتمندان نامشروع بودن آن است و ثروت هیچ ثروتمندى از راه درست به دست نیامده است. این برداشت مزبور در چند دهه اخیر  بسیار شایع و مطرح بوده است و حکایت از تاثیر پذیری نسل های دوره معاصر ، از افکار و تبلیغات کمونیستی دارد - که با اصل سرمایه داری و مالکیت خصوصی مشکل داشتند و آن را ناتوان از تدوین برنامه عادلانه اقتصاد اجتماعی می دانستند .
 بنابراین آنچه در متون دینی بر آن تاکید شده وظیفه انسانی همگان در برابر مشکلات تهی دستان مثل گرسنگی مزمن است و چون ثروتمندان بیش از دیگران از امکان کمک به آنان برخوردارند مسوولیتشان هم بیش از دیگران است پس بجاست  که تداوم  مشکل گرسنگی در جامعه  را ناشی از بی توجهی این قشر بدانیم و  آنان را مقصر و گناهکار بشناسیم . همه این سخن  متوجه ثروتمندانی است که از راه مشروع به ثروت دست یافته‏اند و گرنه آنانی که از راه حرام ثروت اندوخته اند باید آن را به صاحبان اصلی اش برگردانند و ذوی الحقوق آنها الزاما افراد تهی دست یا گرفتار نیستد بلکه تمام کسانی اند که به نحوی حقوق طبیعی آنها در گردش ناسالم اقتصادی توسط فرد  حرام خوار به یغما رفته است .
همچنین تعبیر « أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ » در آیه فوق نیز حکایت از آن دارد که صاحبان اموال حلال مورد خطاب برای کمک و اطعام ِ تهی دستان هستند  زیرا رزق به خدا انتساب داده شده است و درخواست انفاق هم در مورد اموال شخصی مشروع ،  قابل تصور است نه اموال غصبی دیگران که باید به صاحبان اصلی اش بازگردانده شوند .
پس دیدیم که اولا کسانی که ثروت نامشروع اندوخته در نگاه دینی به عنوان ثروتمند و صاحب ثروت به رسمیت شناخته نمی شوند و شایسته خطاب کمک به فقرا نیستند بلکه آنان مخاطب وعده های عذاب اخروی و شایسته برخوردهای جزایی حکومت برای بازگرداندن اموال به جایگاه حقیقی و کیفر قضایی به خاطر چنین کسب نامشروعی هستند .
ثانیا روشن شد که روی سخن بیشتر با اکثریت قشر متوسط و بالاتر از متوسط جامعه است که از طرق متعارف و مشروع دارای ثروت شده اند و در برابر مشکلات حاد تهی دستان از انجام وظیفه کمک رسانی شانه خالی می کنند .

------------------------------------

پاورقی
 1 . یس : 47 : و هنگامى که به آنان گفته شود: «از آنچه خدا به شما روزى کرده انفاق کنید!»، کافران به مؤمنان مى‏گویند: «آیا ما کسى را اطعام کنیم که اگر خدا مى‏خواست او را اطعام مى‏کرد؟! (پس خدا خواسته است او گرسنه باشد)، شما فقط در گمراهى آشکارید.
 2 . علل الشرائع , الشیخ الصدوق  ج 2  ص 369 ح  1 - أبی رحمه الله قال : حدثنا محمد بن یحیى العطار عن محمد بن أحمد عن إبراهیم بن محمد عن محمد بن حفص عن صباح الحذاء عن قثم ؟ م عن أبی عبد الله ( ع ) قال : قلت له جعلت فداک اخبرنی عن الزکاة کیف صارت من کل ألف درهم خمسة وعشرین درهما لم یکن أقل منها أو أکثر ما وجهها ؟ قال : إن الله تعالى خلق الخلق کلهم فعلم صغیرهم وکبیرهم وعلى غنیهم وفقیرهم فجعل من کل الف إنسان خمسة وعشرین مسکینا فلو علم أن ذلک لا یسعهم لزادهم لأنه خالقهم وهو أعلم بهم .
 3 . الإمام الصادق علیه السلام : إن الله  فرض للفقراء فی مال الأغنیاء ما یسعهم ولو علم أن ذلک لا یسعهم لزادهم إنهم لم یؤتوا من قبل فریضة الله ولکن اتوا من منع من منعهم حقهم لا مما فرض الله لهم ولو أن الناس أدوا حقوقهم لکانوا عائشین بخیر . { الکافی  ج 3  ص 496 ح 1 عن زرارة ، و محمد بن مسلم }
-  الإمام الصادق علیه السلام: إن الله عز وجل فرض الزکاة کما فرض الصلاة ولو أن رجلا حمل الزکاة فأعطاها علانیة لم یکن علیه فی ذلک عیب وذلک أن الله عز وجل فرض فی أموال الأغنیاء للفقراء ما یکتفون به الفقراء ولو علم أن الذی فرض لهم لا یکفیهم لزادهم وإنما یؤتى الفقراء فیما اتوا من منع منعهم حقوقهم لا من الفریضة .( الکافی  ج 3  ص 498 ح 7 عن عبد الله بن سنان  (
 4 . من‏لایحضره‏الفقیه ج 2 ص 7    ح 1579.

5. تاریخ بغداد ج 2 ص 378 ,  تفسیر الثعالبی ج 3 ص 177 , المعجم الأوسط ج 4  ص 48 , تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 91  . گفتنی است به همین مضمون از امیرمومنان علیه السلام  نیز روایتی نقل شده است . (دعائم الإسلام , ج 1 ص 245 ,  التاریخ الکبیر للبخاری ج 2 ص 60 ح 1685 )
6 . معانى الاخبار ص 33 .
7 . سوره مائده : 27.


تکریم مادر حق فرزند بر پدر

تکریم مادر حق فرزند بر پدر
احترام فرزندان به مادر و تکریم او از ارزش ها و هنجارهای دیرین در جوامع بشری است . مادر از آن رو که با فداکاری و با جان و دل برای فرزند تلاش می کند شایسته سپاش و ستایش شناخته می شود . ادیان الهی به ویژه اسلام توصیه های زیادی در این زمینه به فرزندان دارند اما نکته جالب در این میان ، تاکید خاص پیامبر اکرم (ص) به گرامی داشت مقام مادر از سوی شوهرانشان است با این بیان که این تکریم جزو حقوق فرزندان بر پدرانشان می باشد ؛
ترجمه روایت
حقّ فرزند بر پدر ، این است که اگر پسر است ، مادرش را گرامى دارد و نام نیکو بر او نهد و کتاب خدا را به او آموزش دهد و او را پاک گردانَد و شنا به او یاد دهد ، و اگر دختر است ، مادرش را گرامى دارد و نام نیک بر او نهد و سوره نور را به او آموزش دهد ...
چنان که می بیند گرامی داشت مادر کودک از سوی پدر دو بار تکرار شده هم در فرضی که نوزاد پسر است و هم در فرضی که دختر است . این بدان معناست که تکریم مادر مورد تاکید قرار گرفته است .
بر اساس این روایت , نخستین کسی که باید در باره مادر نیکی کند و او را گرامی بدارد شوهرش است که پدر فرزند است . قرار گرفتن "تکریم مادر " در ردیف حقوق فرزند بدین معناست که گرامی داشت مادر فرزند از سوی پدران تاثیر فراونی در سرنوشت فرزندان دارد همان گونه که نام گذاری خوب , در آینده آنها موثر خواهد بود . بنابر این با تولد اولین فرزند و مادر شدن زن , قبل از هر کسی , وظیفه شوهرش هست که مقام مادری همسرش را پاس بدارد و احترام و ارزش خاص مادری او را رعایت کند . نتیجه آن که جایگاه مادران , جایگاه والایی است که نه تنها فرزندان بلکه شوهران نیز باید پاسدار آن باشند و این غیر از آن حرمت و احترامی متقابلی است که زن و شوهر به عنوان دو شریک زندگی و همسر باید بدان پایبند باشند .
متن روایت
الکافی :  علی بن محمد ، عن ابن جمهور ، عن أبیه ، عن فضالة بن أیوب ، عن السکونی قال : دخلت على أبی عبد الله علیه السلام ... فقال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله : حق الولد على والده إذا کان ذکرا أن یستفره أمه ( أی یستکرم أمه) ، ویستحسن اسمه ، ویعمله کتاب الله ویطهره ، ویعلمه السباحة وإذا کانت أنثى أن یستفره أمها ، ویستحسن اسمها ، ویعلمها سورة النور ...
آدرس :  الکافی ج 6  ص 48 ح 6


یاد شهدا در سیره حضرت فاطمه سلام الله علیها

یاد شهدا در سیره حضرت فاطمه سلام الله علیها
در فرهنگ شیعی , یادکرد  شخصیتهای ارزشمند مکتب از جایگاه ویژه ای برخوردار است چنان که یادکرد تلاش رهپویان حق و حوادث مهم و سرنوشت ساز در جریان مبارزه نیز , اهمیت ویژه ای دارد .این امر عمدتا به دوشکل صورت می گیرد . نخستین شیوه , یادمان شخصیتها و حوادث , در زمانهایی است که یاد آور آنها هستند مانند سوگواری امام حسین در روز عاشورا  . شیوه دیگر  بازدید از مکانهایی است که یادآور شخصیتها و حوادث تاثیر گذار هستند . در خصوص هر دو شیوه - که به نوعی در خدمت زنده نگه داشتن ارزشهای مکتب اند و مردم را به یاد خدا و امور معنوی می اندازند - توصیه هایی از معصومان علیهم السلام به ما رسیده است  .  در اینجا به شیوه بازدید از اماکن یادمانی در سیره و کلام معصومان (ع) می پردازیم .
در روایات رسیده از امام صادق علیه السلام  به بازدید از اماکن یادمانی صدر اسلام توصیه شده است مانند مسجد قبا به عنوان نخستین مسجدی که بر اساس تقوی بنا شده , مشربه ام ابراهیم به عنوان مکان سکونت و نماز رسول اکرم (ص) و  قبور شهدای احد به عنوان محل یاد حادثه جنگ احد و جانفشانی هفتاد شهید آن جنگ . ایشان همچنین از این که آثار به جا مانده از پیامبر (ص) در گذر زمانه دچار دگرگونی شده اند ابراز ناخرسندی می کنند و بر بازدید از آثار باقی مانده تاکید می کنند .( الکافی ج  4 ص  560 : بَابُ إِتْیَانِ الْمَشَاهِدِ وَ قُبُورِ الشُّهَدَاء)
نکته تامل برانگیز در بین این روایات , توجه خاص حضرت فاطمه سلام الله علیها به زیارت قبور شهداء در دوران کوتاه پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) تا شهادت خودشان  است . امام صادق در این باره می فرمایند :
ایشان پس از پیامبر (ص) هفتادو پنج روز زنده بودند . در این مدت هر هفته روزهای دوشنبه و پنجشنبه به زیارت قبور شهدا واقع در منطقه وقوع جنگ احد می رفتند و به نماز و دعا مشغول می شدند و- با اشاره  به محل درگیری مسلمانان با کافران در جنگ احد به  همراهان و حاضران – می گفتند اینجا رسول خدا (ص)  مستقر بودند و آنجا مشرکان.
متن حدیث 
الکافی : عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ عَاشَتْ فَاطِمَةُ س بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص خَمْسَةً وَ سَبْعِینَ یَوْماً لَمْ تُرَ کَاشِرَةً وَ لَا ضَاحِکَةً تَأْتِی قُبُورَ الشُّهَدَاءِ فِی کُلِّ جُمْعَةٍ مَرَّتَیْنِ الْإِثْنَیْنِ وَ الْخَمِیسَ فَتَقُولُ هَاهُنَا کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هَاهُنَا کَانَ الْمُشْرِکُونَ .
وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَى أَبَانٌ عَمَّنْ أَخْبَرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهَا کَانَتْ تُصَلِّی هُنَاکَ وَ تَدْعُو حَتَّى مَاتَتْ علیها سلام .( الکافی ج  4 ص  561 ح 3)

 این رفتار , نمایانگر اهمیت یادکرد حوادث مهم در سرنوشت اهل ایمان و مبارزه است که در قالب بازدید از مکانهای حادثه و زیارت قبور افراد تاثیر گذار , انجام گرفته است . این کار ایشان شبیه کار امروز کاروانهای راهیان نور در بازدید از مناطقی جنگی جنوب کشور و حضور بر سر مزار آنهاست . این بدان معناست که این حرکت فرهنگی در دوران حاضر , برگرفته از مبانی مکتبی شیعه است که بر پایه پیروی از معصومان بنا نهاده شده است. .        
گفتنی است مراسم حج نیز آکنده از این گونه یادکردهاست مثل «هروله کردن» بین صفا و مروه به یادکرد رفت و برگشت «هاجر» در بین این دو کوه یا «رمی جمرات » , به یادکرد «سنگ زدن » خاندان ابراهیم به « ابلیس» . بنابر این یادمان های زمانی و مکانی حوادث و شخصیتهای مهم و تاثیر گذار در مسیر هدایت بشر, امری ریشه دار در اسلام ناب محمدی و آیین انبیاء است و شیعیان به تبعیت از رهبران معصوم خود بدین امر همت گماشته اند


تبیین به جای دشنام

تبیین به جای دشنام
در این یاد داشت , فرازی از سخنان امیرمومنان (ع) در نهج البلاغه مورد توجه قرار گرفته است .
ترجمه
سید رضی (ره ) می نویسد : در زمان جنگ صفّین امیر مومنان (ع) شنیدند که گروهی از یارانشان در حال دشنام دادن به لشکر دشمن یعنی شامیان هستند که بدان واکنش نشان دادند و فرمودند :
من خوش ندارم که شما دشنام دهنده باشید، اما اگر کردارشان را یادآور مى‏شدید، و گمراهیها و کارهاى ناشایسته آنان را بر مى‏شمردید به صواب نزدیکتر و در عذر پذیری رساتر بود ، بجاى دشنام آنان بهتر بود مى‏گفتید: خدایا خون ما و آنها را حفظ کن، بین ما و آنان اصلاح فرما، و آنان را از گمراهى به راه راست هدایت کن، تا آنان که جاهلند، حق را بشناسند، و آنان که با حق مى‏ستیزند پشیمان شده به حق باز گردند.
متن روایت
نهج البلاغة : و من کلام له (علیه‏السلام)  و قد سمع قوما من أصحابه یسبون أهل الشام أیام حربهم بصفین‏ إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِینَ وَ لَکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ ذَکَرْتُمْ حَالَهُمْ کَانَ أَصْوَبَ فِی الْقَوْلِ وَ أَبْلَغَ فِی الْعُذْرِ وَ قُلْتُمْ مَکَانَ سَبِّکُمْ إِیَّاهُمْ اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَیْنِنَا وَ بَیْنِهِمْ وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ حَتَّى یَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ یَرْعَوِی عَنِ الْغَیِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ .( نهج البلاغه : الخطبه 206)
توضیح
این توصیه امام ؛«اگر کردارشان را یادآور مى‏شدید، و گمراهی ها و کارهاى ناشایسته آنان را بر مى‏شمردید به صواب نزدیکتر و در عذر پذیری رساتر بود» می تواند به دلایل زیر باشد ؛
- بیان کردار های ناشایست و گمراهی های دشمن نوعی روشن گری در باره ماهیت دشمن است و به گونه ای فلسفه جنگ گروه حق با طرف باطل را تبیین می کند .
- با بیان باطل بودن دشمن ، از حوزه نفوذ ، تاثیر گذاری و قدرت جبهه باطل کاسته می شود و به نیروهای انسانی لشکر حق نیز توان , روحیه مقاومت و انگیزه مبارزه بیشتر می دهد
- تبیین ماهیت باطل دشمن , کمک خواهد کرد تا افراد ناآگاه در جبهه مقابل از حقیقت جبهه ای که در آن قرار دارند آگاه شوند و فرصت خروج از گردونه باطل را بیابند .
- این نوع برخورد , شیوه مناسبی است برای مقابله با افسون گری تبلیغات فریبنده دشمن و تاثیر بسزایی در خنثی سازی تلاش های فرهنگی او دارد .
- چنانکه امام تصریح کرده اند با این برخورد و روشن شدن فلسفه جنگ با طرف باطل , عذر طرفداران حق  برای جنگیدن , نزد دیگران معلوم می شود .
- دشنام دادن به دشمن ضمن آنکه هیچکدام از آثار یاد شده را ندارد هر چه بیشتر بر آتش نفرت و جنگ می دمد .
نکات دیگری که از این فراز استفاده می شود عبارتند از ؛ 
- ناپسند بودن دشنام حتی به دشمنان .
- در اوج درگیری و جنگ به فکر حفظ خون هر دو طرف بودن و توجه به این که دشمنی شخصی با جبهه مقابل نداریم و قلبا خواهان حفظ جان آنان هستیم و این جبهه گیری آنان در برابر حق است که باعث جنگ شده است .
-  توجه به سرنوشت افراد جبهه مقابل و خواست قلبی نسبت به هدایت یافتن آنان .
- دستور دعا کردن برای هدایت افراد لشکر دشمن هم نسبت به ناآگاهان و هم نسبت به آنانی که نسبت به جنگ با حق پافشاری می کنند .


بندگی برای دوست

بندگی برای دوست

عبارت مشهور امیر مومنان علیه السلام در دعا کمیل ؛ « صبرت على عذابک فکیف أصبر على فراقک  ؛ خدایا بر عذاب جهنم می توانم ولی بر جدایی تو نمی توانم صبر کنم » شگفتی بسیاری را برانگیخته است .  اما باید توجه داشت فوران حب الهی در وجود اولیاء الهی و پاک باختگی نسبت به مبدا هستی جزو ویژگی هایی است که ریشه در شناخت آنان از آفریدگار جهان دارد . چنان که در روایتی ،  امام صادق علیه السلام  ، برترین نوع بندگی را این می دانند که انسان به خاطر محبت خدا ، فرمانبرداریش کند و سر به آستان بندگی اش بساید[1] . ایشان این گونه بندگی را  ازآن  افراد آزاده  دانسته اند. امیر مومنان نیز برترین نوع بندگی را آن می داند که فرد به خاطر شکرگذاری از خدا ، او را فرمان ببرد و بندگی کند[2] .
بندگی به خاطر محبت یا شکر گذاری که برترین نوع بندگی دانسته شده اند هر دو ناشی از شناختی فراتر از شناخت معمول افراد است که از روی ترس یا شوق پاداش ، بندگی می کنند . این نوع شناخت و بندگی در اولیاء الهی کم و بیش دیده می شود  چنان که در روایتی  از رسول اکرم (ص)، این نوع بندگی و فوران محبت  در زندگی شعیب پیامبر نیز گزارش شده است ؛

پیامبر اکرم می فرمایند : شعیب از محبت خدا آن قدر گریست  که بینایی چشمانش را از دست داد و خداوند بینایش را به او باز گرداند و این اتفاق تا چهار بار تکرار شد و باز خدا بینایی را به او بازگرداند . خداوندبه او وحی کرد گریه تو اگر از ترس جهنم است بدان که تو را نجات دادم و اگر از شوق بهشت است که آن را به تو مباح کردم . شعیب در پاسخ گفت : خدایا تو می دانی که نه از روی ترس است و نه به جهت اشتیاق بهشت . بلکه به خاطر آن است که محبت تو بر دلم گره خورده است و من نمی توانم صبر کنم مگر آنگه به دیدارت نایل شوم  . خداوند به او فرمود : حال که گریه هایت بدین خاطر است من به زودی هم کلام خودم موسی بن عمران را به خدمت تو در می آورم[3] .
پاورقی--------------------------------------------------------------------------------

[1]  . امام صادق می فرمایند : بندگان سه دسته اند : گروهی به خاطر ترس از عذاب ، بندگی می کنند که جنس آن از نوع اطاعت بردگان از صاحبشان است ، گروهی به طمع ثواب خدا را بندگی می کنند که جنس آن از نوع تجارت است ( عمل می کنند و در عوض پاداش می گیرند ) و گروهی نیز اطاعتشان از خدا به خاطر دوست داشتن خداست و این نوع بندگی ، ازآن آزادگان  است که برترین نوع بندگی است ؛

الکافی ج 2  ص 84ح 5 : علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن محبوب ، عن جمیل ، عن هارون بن خارجة ، عن أبی عبد الله ( علیه السلام ) قال : [ إن ] العباد ثلاثة : قوم عبدوا الله عز وجل خوفا فتلک عبادة العبید وقوم عبدوا الله تبارک وتعالى طلب  الثواب ، فتلک عبادة الاجراء ، وقوم عبدوا الله عز وجل حبا له ، فتلک عبادة الأحرار وهی أفضل العبادة . 
[2] . نهج البلاغة : خطبه 237  : وقال علیه السلام : إن قوما عبدوا الله رغبة فتلک عبادة التجار ، وإن قوما عبدوا الله رهبة فتلک عبادة العبید ، وإن قوما عبدوا الله شکرا فتلک عبادة الأحرار .

امیر مومنان در سخنان خود می فرمایند : گروهی به طمع ثواب خدا را بندگی می کنند که جنس آن از نوع تجارت است ( عمل می کنند و در عوض پاداش می گیرند ) ، گروهی نیز به خاطر ترس از عذاب ، بندگی می کنند که جنس آن از نوع اطاعت بردگان از صاحبشان است و گروهی به خاطر شکر گذاری ، خدا را بندگی می کنند که بندگی آنان از نوع بندگی آزادگان است .
[3]  . علل الشرائع ج 1  ص 57 ح 1 : حدثنا محمد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی رضی الله عنه قال : حدثنا أبو حفص عمر بن یوسف بن سلیمان بن الریان قال : حدثنا القاسم بن إبراهیم الرقی قال حدثنا محمد بن أحمد بن مهدی الرقی قال : حدثنا عبد الرزاق ، عن معمر ، عن الزهری ، عن أنس قال ، قال رسول الله صلى الله وآله وسلم :

بکى شعیب " ع " من حب الله عز وجل حتى عمى ، فرد الله عز وجل علیه بصره ، ثم بکى حتى عمى فرد الله علیه بصره ، ثم بکى حتى عمى فرد الله علیه بصره ، فلما کانت الرابعة أوحى الله إلیه : یا شعیب ، إلى متى یکون هذا أبدا منک ، إن یکن هذا خوفا من النار فقد أجرتک ، وان یکن شوقا إلى الجنة فقد أبحتک ، قال إلهی وسیدی أنت تعلم إنی ما بکیت خوفا من نارک ولا شوقا إلى جنتک ، ولکن عقد حبک على قلبی فلست أصبر أو أراک ، فأوحى الله جل جلاله إلیه : اما إذا کان هذا هکذا فمن أجل هذا سأخدمک کلیمی موسى بن عمران .

 






در این وبلاگ
در کل اینترنت