سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

سنت نصرت الهی در دقیقه 90

سنت نصرت الهی در دقیقه 90
قرآن کریم در توصیه مسلمانان صدر اسلام به صبر و پایداری در مسیر مبارزه با جبهه باطل و نهادینه کردن حق، به سرگذشت و پیشینه جریان حق اشاره می کند که دچار سختی های فراوانی شدند و در این مسیر گاه چنان در تنگنا قرار گرفتند که خود را شکست خورده و کار را تمام شده می دیدند و از این رو دچار تزلزل شده و می گفتند آن نصرت موعود الهی ، پس کی  به ما می رسد. خداوند می فرماید پس از این مرحله بود که یاری ما فرا می رسید و مومنان نجات می یافتند؛
" أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَأْتِکُمْ مَثَلُ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِکُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى یَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِیبٌ".( البقرة: 214.)
آیا پنداشتید که به بهشت داخل مى‏شوید، بى آن که چون پیشینیان به سختى تنگدستى و رنجورى گرفتار شوید. سختی ها و مشکلات، چنان امتهاى پیشین را احاطه مى‏کرد که دچار تزلزل و اضطراب می شدند تا آنجا که پیامبر و مؤمنان همراهش می گفتند: پس کی یارى خدا به ما می رسد؟ بدانید یارى خدا نزدیک است‏.
در مورد جنگ احزاب علیه مسلمانان نیز قرآن کریم تصریح دارد که مومنان در این آزمون دچار تزلزل شدند و منافقان و افراد ضعیف گفتند وعده خدا و رسولش چیزی جز فریب نبود و منافقان نقشه فرار از جبهه جنگ می کشیدند و برای آن، بهانه می تراشیدند. در مقابل مومنان - که به گفته قرآن پیامبر را الگوی خود قرار داده بودند- می گفتند هجوم متحدانه همه دشمنان اسلام وعده ای بود که خدا و رسولش داده بودند و اینک محقق شده و برخلاف افراد ضعیف یا منافق بر عهد و پیمان خود با خدا استوار می ماندند و در راه او مقاومت می کردند. آیات 9- 27 احزاب به این مسائل پرداخته و آیه مشهور « مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً » در زمره این آیات است(آیه 23).
در داستان حضرت موسی علیه السلام نیز وقتی قوم او به ساحل رسیدند و دیدند که لشکر فرعون به سوی آنها می آید از نجات مآیوس شدند و گفتند: ما قطعاً گرفتار خواهیم شد ولی موسی گفت: هرگز؛

فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ* فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ* قالَ کَلَّا إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِینِ* فَأَوْحَیْنا إِلى‏ مُوسى‏ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَکانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ* وَ أَزْلَفْنا ثَمَّ الْآخَرِینَ* وَ أَنْجَیْنا مُوسى‏ وَ مَنْ مَعَهُ أَجْمَعِینَ* ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْآخَرِینَ* إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنِینَ. (الشعراء: 53- 67.)
پس هنگام بر آمدن آفتاب، آنها را تعقیب کردند. چون دو گروه، همدیگر را دیدند، یاران موسى گفتند: ما قطعاً گرفتار خواهیم شد. گفت: چنین نیست؛ زیرا پروردگارم با من است و به زودى، مرا راهنمایى خواهد کرد. پس به موسى وحى کردیم: «با عصاى خود بر این دریا بزن»، تا از هم شکافت و هر پاره‏اى همچون کوهى سترگ بود. و دیگران را بدان جا نزدیک گردانیدیم. و موسى و همه کسانى را که همراه او بودند، نجات دادیم. آن گاه دیگران را غرق کردیم. مسلّماً در این عبرتى بود، و بیشترشان مومن نبودند».
در این ماجرا نیز نجات در لحظات آخر اتفاق افتاده در حالی که می توانست این نجات خارق العادة و غیر طبیعی زودتر انجام گیرد اما طول کشیده تا قوم موسی این رویاروی و تلاطم و اظطراب را از نزدیک لمس کنند.
در داستان معروف نوح نیز  تبلیغ و کوشش صدها ساله او به معنای صبر و تلاش جانکاهی است که پس از نومیدی و بسته شدن پرونده هدایت قومش(آیه 142 سوره آل عمران)، به پایان خود نزدیک می شود و زمان نجات نوح و یارانش و عذاب کافران، فرا می رسد.(آیه 14 سوره عنکبوت)
در آیه 110 سوره یوسف نیز تأکید شده، سنت خدا بر آن بوده که پیامبران به دعوت و تبلیغ و هدایت مردم همت بگمارند تا وقتی که از هدایت افراد جدید مأیوس شوند و مطمئن شوند که دیگر کسی به آنها ایمان نمی آورد بدین معنا که در مسیر نهضت، مقاومت و تلاش بایستی تا  بهره گیری از آخرین فرصتها، ادامه یابد. بنابر این نصرت الهی و عذاب کافران تا جلب آخرین افراد مستعد از بین گمراهان به تأخیر می افتد؛

حَتَّى إِذَا اسْتَیْأَسَ الرُّسُلُ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ کُذِبُوا جاءَهُمْ نَصْرُنا فَنُجِّیَ مَنْ نَشاءُ وَ لا یُرَدُّ بَأْسُنا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمینَ.( یوسف : 110)
رسولان، قوم خود را هم چنان دعوت مى‏ کردند، و مردم، هم، هم چنان لجاجت نموده آنان به عذاب خدا انذارشان کرده و اینان نمى‏ پذیرفتند، تا آنکه رسولان از ایمان آوردن قوم خود مایوس شدند (و یا نزدیک بود مایوس شوند) و مردم گمان کردند آن کس که به پیغمبرشان گفته عذابى چنین و چنان دارند دروغشان گفته، در این موقع بود که یارى ما انبیاء را دریافت، پس هر که را خواستیم نجات دادیم، و آنها همان مؤمنین بودند، و عذاب سخت ما از قوم مجرم درنگذشت و همه را فرا گرفت.
از تأمل در سنت الهی تأخیر در نصرت مومنان، نکات ذیل قابل برداشت است؛
-     یکی از کارکردهای مهم سنت یاد شده در این است که نهایت ظرفیت و استعداد نهفته در مومنان در رویاروی با مشکلات، بکار گرفته می شود امری که با صبر و اسقامت برای هدف و تلاش برای تحقق آن به سرانجام می رسد. بایستی توجه داشت که مومنان به تناسب میزان تاثیر پذیری از آموزه های الهی و به نسبت پایبندی به آنها، در کنار نقش آفرینی عوامل گوناگون محیطی فرهنگی تربیتی به شخصیت و هویتی می رسند که در عرصه رویارویی با مشکلات شناخته می شود . میزان کارآمدی ها و ناکارآمدی ها و نقاط قوت و ضعف در این عرصه، روشن می گردد. از یک سو با تاخیر افتادن نصرت الهی این ظرفیت ها تا نهایت به کار گرفته می شود و گروه مومنان از سطح و میزان مقاومت و تلاش و توان خود آگاه می شوند و از دیگر سو، نقص ها و ضعف های آنها نمایان می شود.
بدین ترتیب با بروز نهایت توان مومنان، کار انجام گرفته در نهضت به نام آنان ثبت می شود و نتایج دنیوی و اخروی آن نصیبشان می گردد و از حیث جوهره وجودی با قرار گرفتن در معرض سختی ها، به تراز و توانمندی بالاتری دست می یابند و از سوی دیگر، در مقایسه با حد مطلوب و بایسته، کم کاری و سستی و نقص آنها روشن می گردد به عنوان مثال قرآن کریم خطاب به پیامبر (ص) و اصحابش می فرماید در جنگ با کفار، اگر صبور باشید هر بیست نفر شما قادر است بر دویست نفر آنان غلبه کند اما با آشکار شدن نشانه های سستی و ضعف می فرماید خداوند تخفیف داد و شما اگر صد نفر مبارز صبور باشید می توانید بر دویست نفر آنان غلبه کنید(آیات 65و 66 سوره انفال). از این رو چنانچه مبارزی در حد مطلوب و بایسته، به ویژگی صبر و پایداری، مزین باشد می تواند یک تنه حریف ده نفر شود یعنی توانایی او به ده برابر توانایی یک فرد عادی می رسد.
مسلمانان در صدر اسلام با همین ظرفیت هر یک نفر به اندازه دو نفر، توانستند در مدینه حکومت اسلامی  تشکیل دهند و با امپراطوریهای آن دوران درگیر شوند و به پیروزی های درخشانی برسند. آنان به میزان سعی و تلاش خود، از نصرت الهی بهره بردند و اگر سستی از خود نشان نمی دادند و مغلوب هوی نفس خود نمی شدند ای چه بسا با پایبندی به ماجرای غدیر و تن دادن به رهبری معصوم به توانایی ده برابری می رسیدند و می توانستند تمام جهان آن روز را از آلودگی شرک و کفر و ظلم پاک کنند.
بدین جهت است که قرآن کریم مسلمانان را به پیروی از سنت آن دسته از مومنان که پایدار بودند توصیه می کند و می فرماید همچون آنانی باشید که اهل سستی و ضعف و عقب نشینی نبودند؛

وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ.( آل‏عمران : 146)
چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ کردند! آنها هیچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى‏رسید، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسلیم ندادند)؛ و خداوند استقامت‏کنندگان را دوست دارد.
-    با روشن شدن نقاط قوت، مومنان از میزان پیشرفت خود، مطلع می شوند و به همان میزان، اعتماد به نفس و امیدشان به پیشرفت و موفقیت در آینده، تقویت می شود که در ادامه مسیر، به مانند انرژی و سوخت موتور محرکه آنها، عمل خواهد کرد.
-    با آشکار شدن ضعف ها و میزان فاصله مومنان از کانون هدف و حد مطلوب، آنها از میزان شایستگی خود آگاه و تصورشان از خودشان اصلاح می شود و خود را فراتر از آنچه هستند نمی بینند. این معرفت ارزش بسیار زیادی دارد زیرا آنها را به تلاش بیشتر برای رسیدن به حد مطلوب و کمال بیشتر وا می دارد.
-    با تأخیردر نصرت الهی، افراد پرتلاش و پایدار و مومنین راستین از افراد ضعیف و سست ایمان و پیمان شکن شناخته می شود؛

أمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ یَعْلَمَ الصَّابِرینَ.( التوبة : 16)
آیا چنین پنداشتید که (تنها با ادّعاى ایمان) وارد بهشت خواهید شد، در حالى که خداوند هنوز مجاهدان از شما و صابران را مشخّص نساخته است؟!
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَکُوا وَ لَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذینَ جاهَدُوا مِنْکُمْ وَ لَمْ یَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنینَ وَلیجَةً وَ اللَّهُ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ.( التوبة : 16)
آیا چنین مى‏پندارید که شما را (بدون آزمایش) به حال خود رها مى‏کنند در صورتى که هنوز خدا معلوم نگردانیده که از شما چه کسانى اهل مجاهده‏اند و جز خدا و رسول و مؤمنان را هرگز دوست خود و همراز خویش نگزیده‏اند، و خدا از همه کردار شما آگاه است.
-    افزون بر آشکار شدن میزان خلوص و ناخالصی ها در جامعه به ظاهر مومن، پیامد دیگر، شناخته شدن میزان تاثیر گذاری آموزه های یک نهضت الهی در جامعه هدف است. این شناخت به رهبر یا رهبران آن جامعه در نحوه مدیریت آن کمک شایانی می کند. این که سطح کشش، توان و همراهی جامعه در پیگیری اهداف نهضت تا چه میزان است و نقاط قوت و ضعف کجاست و چگونه می توان  از نقاط قوت برای جبران نقاط ضعف استفاده کرد و جامعه را به سوی صلاح و رستگاری سوق داد.
-    فایده دیگر این سنت الهی در روی دیگر آن است یعنی جبهه مقابل مومنان . تاخیر در نصرت مومنان و عذاب اهل باطل، دادن فرصت کافی به آنان چهت شناخت حق و بازگشت به آن است به دیگر سخن اتمام حجتی است علیه آنان  تا در روز داوری الهی، ناشناخته بودن حق و کمبود فرصت را دست آویز و بهانه و عذر خود قرار ندهند.  


شکوفه های اربعین

شکوفه های اربعین
با قیام امام حسین علیه السلام و یاران اندکش در برابر طاغوت زمانه که به شهادت امام و اصحابش منجر شد نخستین حرکت در توجه به سالار شهیدان و نگاه ارزشی به ایشان از سوی صحابی پیامبر (ص) جابر بن عبدالله صورت گرفت که تلاش کرد خود را به مزار شهید نینوا برساند و سرانجام در چهلمین روز شهادت امام به کربلا رسید و موفق به زیارت قبر ایشان شد. از آن پس روز اربعین به یکی از روزهای زیارتی مزار امام حسین علیه السلام تبدیل شد و به تدریج در فرهنگ شیعه ریشه دواند این امر در کنار فرهنگ سوگواری برای درگذشتگان تا چهل روز که بین اقوام مختلف مسلمان در منطقه کم و بیش رواج داشت رسم و آیین چهلم گرفتن برای عزیزان از دست رفته را پدید آورد.
متاثر از این آیین بود که در دوران معاصر، مردم برای شهدای انقلاب اسلامی چهلم می گرفتند. چهلم گرفتن برای شهدای قیام نوزده دی قم در مبارزه با طاغوت در سال 1356 که از سوی مردم تبریز انجام گرفت به شهادت گروهی از مردم تبریز منجر شد و در پی آن مردم دیگر نواحی برای شهدای تبریز چهلم گرفتند و این روند ادامه یافت تا به قیام عمومی مردم ایران علیه طاغوت و سقوط آن منجر شد. حدود یک دهه است که مراسم اربعین حسینی به شکل پیاده روی تا حرم سالار شهیدان در عراق انجام می گیرد و جالب آنکه سال به سال بر رونق آن افزوده می شود و خود به رسانه ای برای شناساندن نهضت حسینی و معرفی جبهه مخالف آن یعنی جریان باطل در طول زمان تبدیل شده است.
از این رو, آیا می توان گفت مشیت الهی بر آن است که  در ریشه کنی طاغوت جهانی و سیطره جهل و گمراهی سازمان یافته بر دنیا - که امروزه جهان غرب آن را رهبری می کند- اربعین ها نقش آفرینی اساسی داشته باشند.


توصیه به زیارت قبور صالحان

توصیه به زیارت قبور صالحان
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی از امام کاظم علیه السلام نقل کرده که هرکس نمی تواند به زیارت قبور ما اهل بیت برود به جای آن به زیارت قبور برادران صالح ما برود؛
الکافی : مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ‏ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَصِلَنَا فَلْیَصِلْ فُقَرَاءَ شِیعَتِنَا وَ مَنْ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یَزُورَ قُبُورَنَا فَلْیَزُرْ قُبُورَ صُلَحَاءِ إِخْوَانِنَا.( الکافی : ج  4 ص  60 ح 7.)

و از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده که هرکس نمی تواند به زیارت قبور ما اهل بیت برود به جای آن قبرهای دوستان صالح ما را زیارت کند که ثواب زیارت ما برایش نوشته می شود؛
من لا یحضره الفقیه: وَ قَالَ الصَّادِقُ ع‏ مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى صِلَتِنَا فَلْیَصِلْ صَالِحِی شِیعَتِنَا یُکْتَبْ لَهُ ثَوَابُ صِلَتِنَا وَ مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى زِیَارَتِنَا فَلْیَزُرْ صَالِحِی‏ مَوَالِینَا یُکْتَبْ لَهُ ثَوَابُ زِیَارَتِنَا.( من لا یحضره الفقیه:ج‏2، ص 73ح1765)
در فرهنگ شیعى ارتباط با پیشوایان معصوم جایگاه بسیار مهمى دارد. این امر در دوره حیات و حضور آنان، با سفر به محل اقامتشان  و دیدار و هم سخن شدن با آن بزرگواران ، تحقق مى‏ یافت و در دوره بعد از حیاتشان با مراجعه به محل قبورشان . از آنجا که در فقدان آن بزرگواران امکان گفتگو و سخن گفتن نبود و از سوى دیگر به طور طبیعى انسان براى ارتباط با دیگرى و عرض ارادت بدو ، نیاز به بیان احساسات خود دارد معصومان علیهم السلام  خود براى پاسخگویى بدین  نیاز متونی را در اختیار شیعیان قرار دادند که به زیارت نامه مشهور شده اند مانند زیارات خاص برخی معصومان و زیارات جامعه که در باره همگى آنان است . 
در این زیارات هم به جایگاه اختصاصی آنان در ارتباط با خداوند اشاره شده است که ویژه این بزرگواران است - مانند عصمت و حافظ سر الهی بودن - و هم به ویژگی های دیگری مثل هدایت گری و اسوه بودن برای زندگی اهل ایمان که در مورد دیگر صالحان و پرهیزکاران نیز قابل تطابق است . آنچه در این زیارات بیان شده به گونه ای به دلیل پیروی از آنان و توجه به مزارشان اشاره دارد. توجه به مزار انسانهای شایسته , نمونه و اسوه, به نوعی بزرگداشت و ترویج  ارزش های آنان است و از سویی حضور در این فضای یادمانی , فرصتی  است برای الهام گیری از منش و روش صاحب مزار . در چنین مکانهایی  فرد به یاد ارزش های معنوی و آفریدگار خود می افتد و جان و دلش بدان عطرآگین می شود. از این روست که محل مزارشان قطعه ای از بهشت دانسته شده است ؛

الإمامُ الجواد علیه السلام: إِنَّ بَیْنَ جَبَلَیْ طُوسَ قَبْضَةً قُبِضَتْ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْ دَخَلَهَا کَانَ آمِناً یَوْمَ الْقِیَامَةِ مِنَ النَّارِ .( تهذیب‏ الأحکام: ج 6 ص 109 ح 8) .
امام جواد علیه السلام: میان دو کوه طوس، خاکى است که از بهشت آورده شده است.
این تعبیر بدان جهت است  که ماهیت و باطن  امور معنوی همان بهشت است که در آخرت برای همگان جلوه می کند. این آثار معنوی زیارت در زیارت قبور دیگر انسانهای شایسته نیز وجود دارد هر چند که به پای  زیارت مزار معصوم نمی رسد زیرا آنان اسوه کامل اهل ایمانند و زیارت قبورشان علاوه بر این امور، آثار دیگری نیز دارد مانند ملجا و پناهگاه بودن مزارشان که در زیارت جامعه کبیره بدان اشاره شده است . (لائذ بقبورکم ...)
با توجه به همین کارکرد معنوی مهم و تاثیر گذار است که معصومان علیهم السلام توصیه کرده اند مومنان در صورت دسترسی نداشتن به قبور آن بزرگواران , به زیارت قبور شیعیان صالح  و پرهیزکاری که در دسترشان است بروند  . این توصیه عمومی در کنار توصیه خاص برای زیارت قبر دو امامزاده معروف در ایران یعنی حضرت فاطمه معصومه (س) در قم و حضرت عبد العظیم حسنی در ری، بیانگر حقیقتی که ما بدان گوشزد کردیم.  بنابر این مکانهای یاد شده  از جهت  ایجاد فضا و روحیه معنوی و زنده کردن ایمان در دلها, همان کارکرد مزار معصومان را دارند و یادمانه های معنوی به شمار می آیند هر چند که از نظر میزان تاثیرگذاری  به پای حرم معصومان نمی رسند .


سیره امام صادق علیه السلام در رسیدگی به خانواده شهید

سیره امام صادق علیه السلام در رسیدگی به خانواده شهید
ابن ادریس از فقیهان شیعی سده ششم (م589ق) در آخر کتاب السرائر خود حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که از منظر قیامهای شیعی، مورد توجه اندیشمندان قرار گرفته است؛
السرائر: أَبُو عَبْدِ اللَّهِ السَّیَّارِیُّ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا قَالَ: ذُکِرَ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ خَرَجَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ فَقَالَ ع لَا أَزَالُ‏ أَنَا وَ شِیعَتِی بِخَیْرٍ مَا خَرَجَ الْخَارِجِیُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ الْخَارِجِیَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَیَّ نَفَقَةُ عِیَالِهِ‏.( السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی (و المستطرفات): ج‏3، ص 569)
ترجمه
السرائر : در نزد امام صادق سخن از قیام سادات به میان آمد ایشان فرمودند: تا زمانى که قیام کننده‏اى از خاندان محمّد صلى الله علیه و آله قیام کند، من و پیروانم در خیر و صلاح هستیم. همانا من دوست دارم کسی از این خاندان، قیام کند و در  آن صورت، مخارج زندگی خانواده اش را من به عهده می گیرم.
نکات قابل توجه از این حدیث عبارتند از؛
-    این متن اصل قیام و ارزشمندی آن را تایید می کند و آن را به خیر و صلاح جریان حق یعنی امامت و پیروان آن می داند.
-    بر اساس این متن، قیامها از حیث کارکرد، مورد تایید قرار گرفته اند و نسبت به درستی شعارها، اهداف و ... ساکت است.
-    عباسیان با نام اهل بیت پیامبر (ص) توانستند بر امویان غلبه کنند و بنا داشتند با عنوان خانواده پیامبر (ص) بر مردم حکومت کنند. از این رو، قیام سادات علیه عباسیان، مشروعیت زدایی از خلافت عباسی را در پی داشت و چنین کارکردی فی نفسه مطلوب بود.
بدین ترتیب تشویق ضمنی امام صادق(ع) به قیام و بر عهده گرفتن مخارج زندگی خانواده قیام کننده در این راستا قابل توجیه است. 
-    هر چند برای این متن موارد مشابهی از متون حدیثی نیافتیم اما در گزارش های تاریخی از نگهداری یکی از فرزندان زید شهید (قیام در سال 122 هجری قمری)  در خانه امام صادق (ع) سخن به میان آمده است.
به گفته مورخان، حسین بن زید از کودکی در خانه امام بزرگ شد و پسرخوانده ایشان به شمار می آمد. جالب آنکه این فرزند شهید در بزرگسالی به جمع هواداران محمد بن عبدالله معروف به نفس زکیه پیوست و در قیام او (سال 145 هجری قمری) علیه منصور عباسی مشارکت داشت؛
 
مقاتل الطالبیین : شهد الحسین بن زید حرب محمد و إبراهیم بنی عبد اللّه بن الحسن بن الحسن ثم توارى. و کان مقیما فی منزل جعفر بن محمد. و کان جعفر ربّاه، و نشأ فی حجره منذ قتل أبوه، و أخذ عنه علما کثیرا. فلما لم یذکر فیمن طلب ظهر لمن یأنس به من أهله و إخوانه.(مقاتل الطالبیین: ص332 ، الرقم 30 و رجال نجاشی: ص 52 شماره 115 )
ترجمه
حسین بن زید به همراه محمد و ابراهیم به جنگ برخاست و سپس متوارى گشت، و او پس از شهادت پدرش زید در خانه جعفر بن محمد (ع) به سر مى برد و ایشان تربیت او را به عهده گرفته بود، در خانه وی بزرگ شد و علوم بسیارى از ایشان فرا گرفت ، و چون دانست که در تعقیب او نیستند خود را براى نزدیکان از خانواده و دوستانش آشکار ساخت .
گفتنی است حسین بن زید احادیث گوناگونی از امام صادق علیه السلام نقل کرده و به گفته مرحوم خوئی در معجم‏ رجال‏الحدیث(ج 5 ص 239شماره3403  ) نام او در سند 14 روایت دیده می شود.
جالب است بدانیم که در فهرست نام سادات قیام کننده علیه عباسیان، نام فرزندان، نوه ها و نتیجه های حسین بن زید دیده می شود. جهت اطلاع بیشتر می توانید به مقاتل الطالبین مراجعه کنید.
-    بدین ترتیب روشن شد که بر گفته امام صادق علیه السلام در عهده داری مخارج خانواده شهید ، گزارشی از مورخان در سیره عملی ایشان در این خصوص وجود دارد و آن را تأیید می کند.


پس نگرفتن آنچه که در راه خدا از آن گذشته اید

پس نگرفتن آنچه که در راه خدا از آن گذشته اید
با هجرت پیامبر (ص) و مسلمانان به مدینه ،کفار قریش دیگر به آنان، دسترسی نداشتند تا آنها را تحت فشار قرار دهند از این رو بدین نتیجه رسیدند که اموال مسلمانان مهاجر را مصادره کنند. بدین ترتیب خانه های مهاجران و اموال منزل آنها را فروختند و با پول آنها هزینه کاروان تجارتی شام را تأمین کردند. هر چند جنگ بدر برای پس گرفتن این اموال از این کاروان تدبیر شد اما ابو سفیان مسیر کاروان را تغییر داد و دست مسلمانان به آن نرسید و با لشکر نظامی مکه روبرو شدند که البته با مدد الهی مسلمانان به پیروزی رسیدند. سالها بعد وقتی مسلمانان مکه را فتح کردند یکی از مهاجران از پیامبر(ص) خواست منزل مسکونی او در مکه که توسط ابوسفیان مصادره و به فروش رسیده بود، به او بازگردانده شود و پیامبر (ص) در پاسخ، از او و دیگر مهاجران خواست چیزی را که به خاطر خدا ترک کرده و از آن گذشته و از دست داده اند دوباره طلب نکنند. با این سخن، دیگر مهاجران نیز، از تقاضای بازگرداندن خانه هایشان منصرف شدند و حتی خود پیامبر (ص) نیز، از دو خانه پدری و خانه خودشان که توسط مشرکان مکه مصادره شده بود سخنی به میان نیاوردند.
متن کتاب اخبار مکه در این زمینه
رِبَاعُ حُلَفَاءِ بَنِی عَبْدِ شَمْسٍ دَارُ جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ الْأَسَدِیِّ هِیَ الدَّارُ الَّتِی بِالْمَعْلَاةِ عِنْدَ رَدْمِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یُقَالُ لَهَا دَارُ أَبَانَ بْنِ عُثْمَانَ، عِنْدَهَا الرَّوَّاسُونَ، فَلَمْ تَزَلْ هَذِهِ الدَّارُ فِی أَیْدِی وَلَدِ جَحْشٍ، وَهُمْ بَنُو عَمَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أُمُّهُمْ أُمَیَّةُ بِنْتُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، فَلَمَّا أَذِنَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ لِنَبِیِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَصْحَابِهِ فِی الْهِجْرَةِ إِلَى الْمَدِینَةِ، خَرَجَ آلُ جَحْشٍ جَمِیعًا الرِّجَالُ وَالنِّسَاءُ إِلَى الْمَدِینَةِ مُهَاجِرِینَ، وَتَرَکُوا دَارَهُمْ خَالِیَةً، وَهُمْ حُلَفَاءُ حَرْبِ بْنِ أُمَیَّةَ بْنِ عَبْدِ شَمْسٍ، فَعَمَدَ أَبُو سُفْیَانَ بْنُ حَرْبٍ إِلَى دَارِهِمْ هَذِهِ فَبَاعَهَا بِأَرْبَعِ مِائَةِ دِینَارٍ مِنْ عَمْرِو بْنِ عَلْقَمَةَ الْعَامِرِیِّ مِنْ بَنِی عَامِرِ بْنِ لُؤَیٍّ، فَلَمَّا بَلَغَ آلَ جَحْشٍ أَنَّ أَبَا سُفْیَانَ قَدْ بَاعَ دَارَهُمْ، أَنْشَأَ أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشٍ یَهْجُو أَبَا سُفْیَانَ، وَیُعَیِّرُهُ بِبَیْعِهَا، وَکَانَتْ تَحْتَهُ الْفَارِعَةُ بِنْتُ أَبِی سُفْیَانَ:
[البحر الکامل]
أَبْلِغْ أَبَا سُفْیَانَ أَمْرًا ... فِی عَوَاقِبِهِ النَّدَامَهْ
دَارُ ابْنِ أُخْتِکَ بِعْتَهَا ... تَقْضِی بِهَا عَنْکَ الْغَرَامَهْ
وَحَلِیفُکُمْ بِاللَّهِ رَبِّ ... النَّاسِ مُجْتَهِدُ الْقَسَامَهْ
اذْهَبْ بِهَا اذْهَبْ بِهَا ... طُوِّقْتَهَا طَوْقَ الْحَمَامَهْ
فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ فَتْحِ مَکَّةَ، أَتَى أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشٍ، وَقَدْ ذَهَبَ بَصَرُهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَکَلَّمَهُ فِیهَا، وَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ أَبَا سُفْیَانَ عَمَدَ إِلَى دَارِنَا فَبَاعَهَا فَدَعَاهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَسَارَّهُ بِشَیْءٍ، فَمَا سَمِعَ أَبُو أَحْمَدَ بَعْدَ ذَلِکَ ذِکْرَهَا بِشَیْءٍ، فَقِیلَ لِأَبِی أَحْمَدَ بَعْدَ ذَلِکَ: مَا قَالَ لَکَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: قَالَ لِی: «إِنْ صَبَرْتَ کَانَ خَیْرًا لَکَ، وَکَانَتْ لَکَ بِهَا دَارٌ فِی الْجَنَّةِ» قَالَ: قُلْتُ: أَنَا أَصْبِرُ فَتَرَکَهَا أَبُو أَحْمَدَ، ثُمَّ اشْتَرَاهَا بَعْدَ ذَلِکَ یَعْلَى بْنُ مُنَبِّهٍ التَّمِیمِیُّ حَلِیفُ بَنِی نَوْفَلِ بْنِ عَبْدِ مَنَافٍ، فَکَانَتْ لَهُ، وَکَانَ عُثْمَانُ بْنُ عَفَّانَ قَدِ اسْتَعْمَلَهُ عَلَى صَنْعَاءَ، ثُمَّ عَزَلَهُ، وَقَاسَمَهُ مَالَهُ کُلَّهُ کَمَا کَانَ عُمَرُ یَفْعَلُ بِالْعُمَّالِ، إِذَا عَزَلَهُمْ قَاسَمَهُمْ أَمْوَالَهُمْ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ حِینَ عَزَلَهُ: یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، کَمْ لَکَ بِمَکَّةَ مِنَ الدُّورِ؟ فَقَالَ: لِی بِهَا دُورٌ أَرْبَعٌ قَالَ: فَإِنِّی مُخَیِّرُکَ , ثُمَّ أَخْتَارُ قَالَ: افْعَلْ مَا شِئْتَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَاخْتَارَ یَعْلَى دَارَ غَزْوَانَ بْنِ جُبَیْرِ بْنِ شَبِیبِ بْنِ عُتْبَةَ بْنِ غَزْوَانَ، صَاحِبِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ الْوَجْهَیْنِ الَّتِی کَانَتْ بِبَابِ الْمَسْجِدِ الْأَعْظَمِ الَّذِی یُقَالُ لَهُ بَابُ بَنِی شَیْبَةَ، وَکَانَ عُتْبَةُ بْنُ غَزْوَانَ لَمَّا هَاجَرَ دَفَعَهَا إِلَى أُمَیَّةَ بْنِ أَبِی عُبَیْدَةَ بْنِ هَمَّامِ بْنِ یَعْلَى بْنِ مُنَبِّهٍ، فَلَمَّا کَانَ عَامُ الْفَتْحِ وَکَلَّمَ بَنُو جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ الْأَسَدِیِّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی دَارِهِمْ، فَکَرِهَ لَهُمْ أَنْ یَرْجِعُوا فِی شَیْءٍ مِنْ أَمْوَالِهِمْ، أُخِذَ مِنْهُمْ فِی اللَّهِ تَعَالَى وَهَجَرُوهُ لِلَّهِ، أَمْسَکَ عُتْبَةُ بْنُ غَزْوَانَ عَنْ کَلَامِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی دَارِ هَذِهِ ذَاتِ الْوَجْهَیْنِ، وَسَکَتَ الْمُهَاجِرُونَ فَلَمْ یَتَکَلَّمْ أَحَدٌ مِنْهُمْ فِی دَارٍ هَجَرَهَا لِلَّهِ سُبْحَانَهُ، وَسَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ مَسْکَنَیْهِ کِلَیْهِمَا، مَسْکَنِهِ الَّذِی وُلِدَ فِیهِ، وَمَسْکَنِهِ الَّذِی ابْتَنَى فِیهِ بِخَدِیجَةَ بِنْتِ خُوَیْلِدٍ
، وَوُلِدَ فِیهِ وَلَدُهُ جَمِیعًا،
وَکَانَ عَقِیلُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ أَخَذَ مَسْکَنَهُ الَّذِی وُلِدَ فِیهِ، وَأَمَّا بَیْتُ خَدِیجَةَ فَأَخَذَهُ مُعَتِّبُ بْنُ أَبِی لَهَبٍ، وَکَانَ أَقْرَبَ النَّاسِ إِلَیْهِ جِوَارًا، فَبَاعَهُ بَعْدُ مِنْ مُعَاوِیَةَ بِمِائَةِ أَلْفِ دِرْهَمٍ، وَکَانَ عُتْبَةُ بْنُ غَزْوَانَ یَبْلُغُهُ عَنْ یَعْلَى أَنَّهُ یَفْخَرَ بِدَارِهِ، فَیَقُولُ: وَاللَّهِ لَأَظُنَّنِی سَآتِی دَلَّ بْنَ عَلِیٍّ فَآخُذُ دَارِی مِنْهُ فَصَارَتْ دَارُ آلِ جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ لِعُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ حِینَ قَاسَمَ یَعْلَى دُورَهُ، فَکَانَتْ فِی یَدِ عُثْمَانَ وَوَلَدِهِ لَمْ تَخْرُجْ مِنْ أَیْدِیهِمْ مِنْ یَوْمَئِذٍ، وَإِنَّمَا سُمِّیَتْ دَارَ أَبَانَ لِأَنَّ أَبَانَ بْنَ عُثْمَانَ کَانَ یَنْزِلُهَا فِی الْحَجِّ وَالْعُمْرَةِ إِذَا قَدِمَ مَکَّةَ، فَلِذَلِکَ سُمِّیَتْ بِهِ وَقَالَ أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ یَذْکُرُ الَّذِی بَیْنَهُ وَبَیْنَ بَنِی أُمَیَّةَ مِنَ الرَّحِمِ وَالصِّهْرِ وَالْحِلْفِ، وَکَانَ حَلِیفَهُمْ، وَأُمُّهُ أُمَیْمَةُ بِنْتُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَکَانَتْ تَحْتَهُ الْفَارِعَةُ بِنْتُ أَبِی سُفْیَانَ، فَقَالَ أَبُو أَحْمَدَ بْنُ جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ:
[البحر الکامل]
أَبَنِی أُمَیَّةَ کَیْفَ أُظْلَمُ فِیکُمُ ... وَأَنَا ابْنُکُمْ وَحَلِیفُکُمْ فِی الْعُسْرِ
لَا تَنْقُضُوا حِلْفِی وَقَدْ حَالَفْتُکُمْ ... عِنْدَ الْجِمَارِ عَشِیَّةَ النَّفْرِ
وَعَقَدْتُ حَبْلَکُمُ بِحَبْلِیَ جَاهِدًا ... وَأَخَذْتُ مِنْکُمْ أَوْثَقَ النَّذْرِ
وَلَقَدْ دَعَانِی غَیْرُکُمْ فَأَبَیْتُهُمْ ... وَذَخَرْتُکُمْ لِنَوَایِبِ الدَّهْرِ
فَوَصَلْتُمُ رَحِمِی بِحَقْنِ دَمِی ... وَمَنَعْتُمُ عَظْمِی مِنَ الْکَسْرِ
لَکُمُ الْوَفَاءُ وَأَنْتُمُ أَهْلٌ لَهُ ... إِذْ فِی سِوَاکُمْ أَقْبَحُ الْغَدْرِ
مَنَعَ الرُّقَادَ فَمَا أُغَمِّضُ سَاعَةً ... هَمٌّ یَضِیقُ بِذِکْرِهِ صَدْرِی
قَالَ: وَلِآلِ جَحْشِ بْنِ رِیَابٍ أَیْضًا الدَّارُ الَّتِی بِالثَّنِیَّةِ فِی حَقِّ آلِ مُطِیعِ بْنِ الْأَسْوَدِ، وَیُقَالُ لَهَا دَارُ کَثِیرِ بْنِ الصَّلْتِ دَارُ الطَّاقَةِ، ابْتَاعَهَا کَثِیرُ بْنُ الصَّلْتِ.
آدرس: أخبار مکة وما جاء فیها من الآثارللازرقی: ج 2ص 245 .(أخبار مکة وما جاء فیها من الأثار، أبو الولید محمد بن عبد الله بن أحمد بن محمد بن الولید بن عقبة بن الأزرق الغسانی المکی المعروف بالأزرقی (المتوفى: 250هـ)، المحقق: رشدی الصالح ملحس،الناشر: دار الأندلس للنشر – بیروت.)


مفهوم «اخلاصِ در دین» در آیات قرآن کریم

مفهوم اخلاص در دین در آیات قرآن کریم
برخی از کاربردهای اخلاص در قرآن کریم در خصوص«اخلاص در دین» است که شمار آنها به 11 مورد می رسد. از آنجا که «خلص» در باب افعال به معنای زدودن ناخالصی ها از یک چیز و ناب و صاف کردن آن است و دین در لغت به معنای اطاعت و حالت انقیاد و ذلت نسبت به کسی است بدین ترتیب «اخلاص در دین» به معنای آن است که فرد فقط از یک نفر اطاعت کند و نسبت به او حالت انقیاد و ذلت داشته باشد و این در صورتی است که در ذهن و قلب فقط او را شایسته اطاعت بداند و بدیهی است فرد چنین کسی را خدا، صاحب اختیار، شایسته توجه و پرستش و برطرف کننده مشکلات می داند. در این راستا شاهدیم که هر جا، اخلاص در دین بکار رفته با قید«لله» یا « له» همراه آمده و اشاره به این حقیقت دارد که مؤمن واقعی اطاعت را فقط شایسته خدا می داند و در عمل فقط از او اطاعت می کند و این به معنای دوری از اعتقاد به شایستگی دیگران برای اطاعت و هر آنچه ویژه خداست می باشد که همان دوری از شرک است. بدین جهت است که درآیه 3 سوره زمر دین خالص، ویژه خداوند دانسته شده است؛
 أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ وَ الَّذینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى‏ إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فی‏ ما هُمْ فیهِ یَخْتَلِفُونَ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ کَفَّارٌ .».
هان! تنها طاعت و عبادت خالصانه براى خدا است و بس. کسانى که جز خدا سرپرستان و یاوران دیگرى را برمى‏گیرند (و بدانان تقرّب و توسّل مى‏جویند، مى‏گویند:) ما آنان را پرستش نمى‏کنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند. خداوند روز قیامت میان ایشان (و مؤمنان) درباره چیزى که در آن اختلاف دارند داورى خواهد کرد. خداوند دروغگوى کفرپیشه را (به سوى حق) هدایت و رهنمود نمى‏کند (و او را با وجود کذب و کفر به درک و فهم حقیقت نائل نمى‏گرداند).
بر این اساس تنها فرد شایسته اطاعت و پرستش خداست و به هیچ بهانه ای حتی قصد تقرب به خود خدا نمی توان نسبت به دیگری حالت انقیاد، اطاعت و پرستش داشت از این روست که در آیات گوناگون از بندگان خواسته شده با واقعیت و حقیقت هماهنگ شوند و کسی را در این امر شریک خدا قرار ندهند. کابردهای اخلاص در این آیات، همگی بر این معنا تأکید دارند که «خالص کردن دین برای خدا» و پاک کردن انواع پیرایه های شرک، نقشی اساسی در تحقق مفهوم ایمان دارند. در آیه 46 سوره  نساء در شمارش شرایط بازگشت منافقان به جمع مؤمنان و الحاقشان به اهل ایمان از توبه، اصلاح اعمال سوء، اعتصام به خدا و اخلاص دین برای خداوند، سخن به میان آمده است؛
الاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ اعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَ أَخْلَصُوا دینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنینَ وَ سَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنینَ أَجْراً عَظیماً.»
مگر آنها که توبه کنند، و جبران و اصلاح نمایند، به (دامن لطف) خدا، چنگ زنند، و دین خود را براى خدا خالص کنند؛ آنها با مؤمنان خواهند بود؛ و خداوند به افراد باایمان، پاداش عظیمى خواهد داد.
 اخلاص در این آیه به قرینه آیات قبل که از منافقان صدر اسلام سخن گفته اند به معنای دوری از شرک و موحد بودن است. در آیه 29 سوره اعراف نیز از مؤمنان خواسته در عبادت خدا را بخوانند در حالی که دین را برای او خالص کرده¬اند ؛
قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ وَ أَقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ کَما بَدَأَکُمْ تَعُودُونَ.
بگو: «پروردگارم امر به عدالت کرده است؛ و توجّه خویش را در هر مسجد (و به هنگام عبادت) به سوى او کنید! و او را بخوانید، در حالى که دین (خود) را براى او خالص گردانید! (و بدانید) همان گونه که در آغاز شما را آفرید، (بار دیگر در رستاخیز) بازمى‏گردید!
در این آیه از مؤمنان خواسته شده فقط خداوند به عنوان معبود در کانون توجه آنان باشد و غیر از او را در این امر شریک نسازند که به معنای دوری از شرک در عبادت است. این معنا در آیات ذیل نیز مورد تأکید قرار گرفته است ؛
إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ فَاعْبُدِ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ .(الزمر : 2)
ما این کتاب را بحقّ بر تو نازل کردیم؛ پس خدا را پرستش کن و دین خود را براى او خالص گردان‏.
قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّین.( الزمر : 11)
بگو: «من مأمورم که خدا را پرستش کنم در حالى که دینم را براى او خالص کرده باشم.
قُلِ اللَّهَ أَعْبُدُ مُخْلِصاً لَهُ دینی.( الزمر : 14)
بگو: «من تنها خدا را مى‏پرستم در حالى که دینم را براى او خالص مى‏کنم.
فَادْعُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ. (غافر : 14)
(تنها) خدا را بخوانید و دین خود را براى او خالص کنید، هر چند کافران ناخشنود باشند!
هُوَ الْحَیُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ. (غافر : 65.)
زنده (واقعى) اوست؛ معبودى جز او نیست؛ پس او را بخوانید در حالى که دین خود را براى او خالص کرده‏اید! ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است!
وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَةِ. (البینة : 5)
و به آنها دستورى داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند در حالى که دین خود را براى او خالص کنند و از شرک به توحید بازگردند، نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند؛ و این است آیین مستقیم و پایدار!
بدین ترتیب اخلاص در این گونه آیات، به معنای پیراستنِ اعتقاد به خدا و تنها کانون شایسته توجه و پرستش، از پیرایه است یعنی انسان کس دیگری را در عرض خداوند نداند، نه در مقام توجه و پرستش و نه در اعتقاد به ربوبیت. برابر آیات ذیل انسان بر اثر شرایط خطر خود به این مقام «اخلاص در دین» می رسد و فقط خداوند را شایسته توجه، رب و منجی می داند و از دیگر اسباب قطع امید کرده و توجهش به خداوند از پیرایه¬ها پاک شده و فقط خدا را می خواند؛
هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ. (یونس : 22)
او کسى است که شما را در خشکى و دریا سیر مى‏دهد؛ زمانى که در کشتى قرار مى‏گیرید، و بادهاى موافق آنان را (بسوى مقصد) حرکت میدهد و خوشحال مى‏شوند، ناگهان طوفان شدیدى مى‏وزد؛ و امواج از هر سو به سراغ آنها مى‏آید؛ و گمان مى‏کنند هلاک خواهند شد؛ در آن هنگام، خدا را از روى اخلاص مى‏خوانند که: «اگر ما را از این گرفتارى نجات دهى، حتماً از سپاسگزاران خواهیم بود!»
فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ. (العنکبوت : 65)
هنگامى که بر سوار بر کشتى شوند، خدا را با اخلاص مى‏خوانند (و غیر او را فراموش مى‏کنند)؛ امّا هنگامى که خدا آنان را به خشکى رساند و نجات داد، باز مشرک مى‏شوند!
وَ إِذا غَشِیَهُمْ مَوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ .( لقمان : 32)
و هنگامى که (در سفر دریا) موجى همچون ابرها آنان را بپوشاند (و بالا رود و بالاى سرشان قرار گیرد)، خدا را با اخلاص مى‏خوانند؛ امّا وقتى آنها را به خشکى رساند و نجات داد، بعضى راه اعتدال را پیش مى‏گیرند (و به ایمان خود وفادار مى‏مانند، در حالى که بعضى دیگر فراموش کرده راه کفر پیش مى‏گیرند)؛ ولى آیات ما را هیچ کس جز پیمان‏شکنان ناسپاس انکار نمى ‏کنند.


نقش روانی اکثریت داشتن در روحیه هواداران یک گرایش و مکتب

نقش روانی اکثریت داشتن در روحیه هواداران یک گرایش و مکتب
احساس طبیعی معتقدان یک مکتب نسبت به داشتن اکثریت در حوزه جغرافیایی سیاسی یا فرهنگی و یا مذهبی خاص، پیش از هر چیز غرور و رضایت است که این امر تا احساس برحق بودن به خاطر اکثر بودن پیش می رود  .
این در حالی است که می دانیم  گرایش اکثریت به یک جریان و مکتب نمی تواند دلیل حقانیت یک جریان باشد امری که درک آن دشوار نیست . شاهد روشن این مدعا تجربه جابجایی اکثریت از جمع جریانهاست . چه بسیار مواردی که اکثریت ، از صف پیروان یک حریان خارج شده و در صفوف یک جریان دیگر جای گرفته است  . حتی در برخی موارد اکثریت به مکتبی روی آورده که در گذسته مخالف مکتب  صاحب اکثریت بوده است . بنابراین خاستگاه گرایش اکثریت به یک جریان تنها برحق بودن آن نیست ، بلکه عوامل گوناگونی دارد که ریشه در گرایش توده ها دارد و عوامل تاثیر گذار بر گرایش توده ها  فراوان و متنوع هستند  . در این جا مناسب است به دو نمونه تاریخی اشاره شود :
-     با آغاز بعثت و شروع دعوت پیامبر به توحید و اسلام ، ایمان آورندگان به ایشان کم بودند و در اقلیت به سر می بردند و کفار در اکثریت بودند اما به تدریج با آشکار شدن حقانیت دعوت پیامبر و  مجاهدت های فراوان پیامبر (ص) در مسیر دعوت و هدایت مردم ، این رابطه عکس شد و مسلمانان در شبه جزیره عرستان  دارای اکثریت شدند  اما این امر دوباره در جریان سقیفه رابطه عکس یافت یعنی اقلیتی توانستند مسیر تعیین شده از سوی پیامبر را تغییر دهند و با ترفندهایی اکثریت را به دنبال خود بکشند امری که  در دوره معاویه نیز با بهانه کردن پیراهن عثمان تکرار شد و با استفاده از خلاءهای فرهنگی موجود در جامعه اسلامی توانست بر خلافت دست یابد و اکثریت را با خود همراه کند . در یک مجلس عمومی امویان در مدینه پس از حاکمیت یافتن بلامنازع معاویه آنان بدین امر که توانستند اکثریت را به دنبال خود بکشند افتخار کرده اند .

-    قاضی عبد الجبار معتزلی در کتاب تثبیت دلائل النبوه(ج 1 ص 211) می نویسد : حنبلی ها در بحث با شیعیان ادعا می کردند چون اکثریت با آنها و اقلیت با شیعان است پس حق با ایشان است.؛«و قد کانت الحنابله تحتج علی خصومهم من الرافضه بالکثره و تفزع الرافضه بالقلة.»






در این وبلاگ
در کل اینترنت