نه هلال شیعی نه امپراطوری پارسی ، حرکت به سوی سایه سار رحمت الهی
نه هلال شیعی نه امپراطوری پارسی ، حرکت به سوی سایه سار رحمت الهی
با وقوع انقلاب اسلامی در ایران که با تکیه بر باورهای دینی و معنویت، محقق شد امپراطوری غرب، نگران و وحشت زده به فکر چاره افتاد. افزون بر تصمیماتی مثل تحریم و محاصره اقتصادی، تحریک احساسات قومیتی ، تشویق و حمایت از گروهکها ، تحمیل جنگ، در عرصه فرهنگ و تبلیغات، نیز تدابیری داشت. در مقابله فرهنگی با این نظام اسلامی، چاره اندیشه های ذیل از غربیان دیده می شود ؛
1. تبلیغ اینکه نظام برآمده از انقلاب اسلامی در صدد احیای امپراطوری اسلامی است که نمونه آخر آن دولت عثمانی در ترکیه بود و قلمرو آن تمام ترکیه امروزی، شرق اروپا، شمال آفریقا، شبه جزیره عربستان ، عراق و شامات بود. این تبلیغ بیشتر مخاطب اروپایی و آمریکایی را تحت تأثیر قرار می داد چرا که وحشت از این امپراطوری، هنوز در حافظه تاریخی آنان، جولان می داد. این تبلیغ به سیاستمداران غربی کمک می کرد اقدامات آنان در قبال انقلاب اسلامی مثل تحریم و کمک به صدام، توجیه پذیر باشد و افکار عمومی آنها، پذیرا یا خواستار این نوع اقدامات باشند.
2. این تبلیغ گرچه مناسب حال بدنه اجتماعی غربیان بود اما در جهان اسلام نتیجه عکس داشت چرا که مسلمانان معتقد، از این که در بخشی از دنیای اسلام، حکومتی تشکیل شده که در پی بازگرداندن عظمت و قدرت مسلمانان است احساس رضایت و نزدیکی به آن داشتند و از آن جانبداری می کردند . بدین جهت بود که وقتی در سالهای پس از جنگ تحمیلی کسی به یک مقام آمریکایی (ظاهرا کسینجر) گفت چرا علیه ایران اقدام نظامی نمی کنید او جواب داد اگر اقدام نظامی کنیم باید منتظر واکنش و پاسخ، در گستره ای به وسعت تمام سرزمین های اسلامی باشیم از شرق دور اندونزی و مالزی گرفته تا غرب آفریقا مراکش .
این گونه بود که سیاست تبلیغی جدیدی طراحی شد ؛ تبلیغ ایران هراسی
با این ادعا که نظام اسلامی ایران در پی احیای امپراطوری پارسی است این خط تبلیغی، دقیقا روی احساسات قومی دیگر ملل مسلمانان حساب باز کرده بود به خصوص تعصبات عربی مسلمانان عرب زبان که غالب جمعیت مسلمانان را نیز تشکیل می دهند . این سیاست تبلیغی باعث بدبینی مسلمانان دیگر ملل اسلامی به این نظام و فاصله گرفتن از آن می شد که به معنای ریزش بخشی از هواداران در جهان اسلام است.
3. مبارزه با اندیشه دینی در ایران که پشتوانه نظام اسلامی است. انقلاب اسلامی برآمده از تفکرات و احساسات دینی مردم بود و بدیهی است پشتیبانی از این نظام نیز از سوی همین مردم صورت می گیرد و هنگامی که اعتقادات دینی سست و نابود شود پشتوانه مردمی نیز از بین می رود . تکیه بر احساسات قومی ایرانی و باستان ستایی و برانگیختن احساسات قومیتی و برجسته کردن افتخارات حکومتهای باستانی در تقابل با احساسات دینی و اسلامی از شگردهای این سیاست تبلیغی بود . جالب آنکه رسانه های تبلیغی کشورهایی مثل انگلیس و آمریکا در بخش عربی خود تبلیغ می کنند که نظام اسلامی ایران در پی احیای امپراطوری ایرانی و پارسی است و همانها در بخش فارسی تبلیغ می کنند که این نظام در پی احیای امپراطوری اسلامی یا شیعی است و به فکر هویت ایرانی نیست.
4. در کنار تبلیغات پردامنه در خصوص احیای امپراطوری پارسی، برای تحریک احساسات قومی دیگر ملل مسلمان ، سیاست تبلیغی مکملی ضمیمه آن شد و به خط تبلیغی قبلی افزوده گردید خط تبلیغی هلال شیعی.
در این شگرد جدید چنین مطرح می شود که نظام اسلامی ایران در پی ایجاد امپراطوری شیعی با کمک گرفتن از شیعیان منطقه مثل عراق و لبنان و بحرین است
این خط تبلیغی به غرب کمک می کند تا پروژه ایران هراسی خود را تکمیل کند و احساسی از ترس و نفرت در بین اهل سنت نسبت به آن ایجاد کند. بیشترین سود از این تبلیغ را دولت های پادشاهی سنی منطقه می برند که هیچ پشتوانه مردمی ندارند و با برجسته کردن خطر دولتی شیعی، حمایت افکار عمومی مردم این سرزمین ها را بدست می آوردند .
از شگفتی های امپراطوری رسانه های غربی و دنباله روان عربی آنها ، تبلیغ و برجسته کردن کمک های این نظام به شیعیان در دفاع از خود، برای مخاطب عرب زبان است بدون این که به کمک های ایران، به سنّیان در حال دفاع مثل فلسطینیان اشاره کنند و اما همینان با برجسته کردن کمک ایران به فلسطینیان برای مخاطب فارسی زبان در پی آنند که احساسات قوم گرایانه ایرانیان برانگیخته شود و به واکنش واداشته شود که خروجی این تبلیغ می شود شعارهایی مثل؛ نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران.
بنابر این
ترفند های تبلیغات غربیان و دنباله روان عبری و عربی و فارسی را باور نکنید در اینکه می گویند امپراطوری پارسی ایرانی دوباره در حال زنده شدن و تولد دوباره است ، پای ایران دوباره به مدیترانه رسیده و ... . این شگردی تبلیغاتی با سود دوجانبه برای آنان است زیرا از یک سو ، دیگر ملتهای مسلمان را از این نظام اسلامی دور می کند و از دیگر سو، بخشی از ایرانیان از این حرفها، ذوق زده شده و در سخن و عمل به سوی اندیشه قومیتی و نژادپرستانه کشانده می شوند که کمک مضاعفی به دور شدن مسلمانان از این نظام و ایرانیان می کند و حلقه ایست تکمیلی برای ترفند تبلیغی باستان ستایی و قومیت گرایی.
حققیقت ماجرا
آنچه مشاهده می شود زنده شده دوباره حیات معنوی انسان است با تکیه بر اندیشه دینی جامع، که نگاه محتاج خود را به دو میراث گرامی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله (قرآن کتاب خدا و اهل بیت پیامبر علیهم السلام) به صورت توأمان، دوخته است نه شعار «حسبنا کتاب الله» سر داده تا برنامه و نقشه راه، را بدون راهنما بکار برد و خروجی اش بشود نهروانیان ، وهابیان و داعشیان و نه شعار «همه چیز ولایت است» سر داده تا از برنامه و نقشه، محروم شود و خروجی اش بشود غالیان، بهائیان و شیعیان انگلیسی.
این اندیشه، همان میراث ارزشمند وگرانبهای پیامبر خاتم (ص) است که در اسارت جغرافیا ، رنگ و زبان نیست و نسخه درد تمام ملتها و اقوام است. آئینی که در آغاز راه، پای در خارزار جاهلیت عرب گذاشت تا بشر را، از جهل در دو حوزه اندیشه و رفتار برهاند. با توحید، به کارزار خرافه پرستی و شرک مثل ؛ بت پرستی، دوخداپرستی (= ثنویت یا آتش پرستی) ، سه خداپرستی (پدر،پسر،روح القدس) رفت چنانکه در حوزه رفتار نیز، با آموزه های آسمانی شریعتش، به جنگ ظلم رفت مثل ظلم به خود و دیگران که در سایه هوس¬مداری و خروج از چارچوبهای طبیعت انسانی صورت می گیرد. بارزترین ویژگی این آئین، تکیه بر معنویت است که از تجربه ادیان پیشین و برنامه جامع خود و حمایتهای مردمان خسته از جاهلیت عربی، توان ویژه ای یافت و توانست زنجیرهای اسارت بگسلد و از مرزهای قومیت و تعصبات نژادی بگذرد و سیاه و سفید و زرد و سرخ ، عرب و عجم را، همسان و بر پیکره یک سرزمین ببیند.
گرچه عواملی چون؛ دور زدن تصمیم غدیر، سستی ها، طمع ورزی ها و خیانت ها، زخمی کاری بر پیکره این دین زدند اما توانست با پر و بالی شکسته، تنی زخمی و خاطری رنجور، خود را بر فراز مرزهای چین در شرق و کرانه های دریا در غرب (آفریقا) برساند.
در این میان، برخی ، برای نجات این سیمرغ شکسته بال از مرگ و نابودی، خطر کردند و دلبستگی ها، خواسته ها، فرصت ها، آبرو، آسایش، سلامت و جان خود را، سرمایه ی دفاع از سلامت و حیات آن کردند و به مقابله با تهدیدها رفتند. تن و جان به تیغ بغض و آتش کینه دشمنان و هوس مداران سپردند و شعله ور در میانه آتش دشمنی ها، راهی گشودند برای عبور این سیمرغ زخمی به سوی قله مقصود. آری اهل بیت پیامبر (ص) و پیروانشان، ققنوس وار سوختند تا پر و بال سوخته آنان، نشانی باشد از مسیر درست برای امت پیامبر (ص).
از تلاش این ققنوس ها ، راه یافتگانی، با اراده تربیت شدند که حاضر بودند برای چنین مسیری، هزینه کنند و پیوسته این داستان تکرار می شد و پس از هر مصافی، ققنوس هایی نشان و نماد مسیر می شدند و گروه تازه تری، بدین مسیر رهنمون می شدند. این گونه بود که پیروان مکتب اهل بیت (ع) پس از هر تقابل و سرکوبی در سرزمینی، رویشی می یافتند در سرزمین تازه ای. مدینه،کوفه، قم ،طبرستان، بیهق، حلّه ، حلب، شام، بحرین، جبل آمل و ... همه و همه از پیام این ققنوس ها، رنگ و بو و نام می گرفتند و امروزه با پیوستن سیگنال های آنها به هم، نه نقش هلال شیعی، شکل می گیرد نه مرزنامه امپراطوری پارسی بلکه
پیوست این سیگنال ها به هم، نگارنده مرامنامه ققنوس هاست. مرامی از جنس نور برای بازگشت انسان حیران امروز، به اصل خویش یعنی معنویت و بهره گیری از آیین پاک محمد مصطفی (ص) که به فرموده قرآن « رحمة للعالمین؛ مایه رحمت برای تمام جهانیان» است تا همه انسانها، به سوی مقصد و هدف آفرینش یعنی رحمت الهی، رهنمون شوند.
در این بازگشت همه در حال نقش آفرینی هستند؛ ایرانی، عراقی، سوری، لبنانی، افغانی،پاکستانی،هندی،بحرینی،حجازی و ... حتی اروپایی و آمریکایی.
گفتنی است امروزه مرکز اتصال این سیگنال ها به هم، میراث دار بزرگ آن ققنوس ها، عدالت گستر موعود، مهدی منتظر (عج) است. امید که با تلاش صحیح منتظران او، فرصتی فراهم شود تا دیده محتاج بشر، به راهنمایی، تدبیر و سیاست او، روشن گردد.