شرایط اجتماعی دوران حکومت امیر مومنان ع
شرایط اجتماعی دوران حکومت امیر مومنان (ع)
چکیده
در این نوشتار برخی از شرایط اجتماعی دوران حکومت امیر مومنان (ع) تبیین شده تا خواننده با شناخت اجتماع آن روز به درک بهتری از چرایی تصمیمات اتخاذ شده از سوی آن بزرگوار , برسد .
کلید واژه ها : سیره سیاسی امیر مومنان (ع), شرایط اجتماعی صدر اسلام ,مدیریت جامعه اسلامی .
تصمیمات و سیاست های مدیران سیاسی در هر دوره ای , متاثر از شرایطی است که او را احاطه کرده اند که برخی ازآنها عبارتند از ؛
- شرایط اجتماعی سیاسی و فرهنگی جامعه ای که برای آن تصمیم می گیرند .
- باورها و ارزش هایی که مدیر بدان پایبند است .
- اهداف و آمال مدیر
- میزان اختیار و اقتدار مدیر که به شخصیت حقوقی و پایگاه اجتماعی اش وابسته است .
- شخصیت و روحیات مدیر
از این رو برای فهم درست تصمیم گیری های مدیران سیاسی در گذشته های دور , به شناخت شرایط یاد شده نیازمندیم . سیاستهای امیر مومنان (ع) در دوران کوتاه مدت خلافتشان نیز از این قاعده مستثنی نیست و بدین جهت پیوسته مورد توجه و داوری اندیشمندان قرار گرفته و تحلیل هایی نیز ارائه شده است با این حال سیره سیاسی آن بزرگوار هنوز از بسیاری جهات مغفول واقع شده و نیازمند توجه و بررسی است .
در تبیین شرایط حاکم بر اجتماع دوران حکومت آن حضرت , نکات ذیل قابل توجه است ؛
یکم. حرکت همه انبیاء در مسیر جهل زدایی و مبارزه با ارزش های جاهلی است از این رو ماهیتی اصلاحی و فرهنگی دارد و تلاش آنها با تغییر ذهنیتها , ذائقه ها , رفتارها و شکل گرفتن ارزش های جدید در ذهن و جان احاد جامعه ثمر می دهد . بنابر این هر پیامبری به تناسب تغییراتی که در جامعه ایجاد می کند و ارزش هایی که نهادینه می کند موفقیت به دست می آورد و بدیهی است در برخی حوزه ها از موفقیت کمتری برخوردار است و در برخی موارد نیز مقاومتها بیشتر است و تلاش ها نتیجه نمی دهد . طبیعی است ادامه تلاش ها بر عهده جانشینان است که در خصوص پیامبر اکرم (ص) اوصیاء ایشان یعنی امیر مومنان و دیگر ائمه اطهار (ع) می توانستند با استفاده از ظرفیت فراوان قرآن کریم و میراث رسیده از رسول اکرم و تاییدات الهی به این کار اهتمام ورزند . با انحراف از ماجرای غدیر و حاکمیت یافتن جریان سقیفه این فرصت عظیم از جامعه اسلامی گرفته شد و راهبری امت پیامبر (ص) در دست کسانی قرار گرفت که توان علمی و معنوی برای تربیت جامعه بر اساس آموزه های اسلام را نداشتند و یک ربع قرن حاکمیت آنان ناهنجاری های کلانی در جامعه ایجاد کرد که برخی از آنها در بندهای بعد بیان شده است ( البته ائمه (ع) بیرون از جریان حاکمیت نیز دست از تلاش بر نداشتند که بحث دیگری است و آثاری در این باره به نگارش در آمده است مانند نقش ائمه در احیای دین نوشته علامه عسکری ) .نتیجه قهری این ناهنجاری ها , پیدایش جامعه ای فاصله گرفته از هویت اسلامی و گرفتار به آفات گوناگون بود که پیش روی امیر مومنان (ع) قرار داشت.
دوم. تلاش های پیامبر اکرم (ص) برای تشکیل جامعه توحیدی در برخی عرصه های نظری مثل زدودن اندیشه بت پرستی و جایگزینی آن با یگانه پرستی نتیجه بیشتری داشت این در حالی بود که درحوزه رفتارها و سنتهای اجتماعی مربوط بدان مقاومتها بیشتر بود مانند موقعیت روسای قبایل که با ارزش گذاری اسلام برای افراد بر اساس تقوی در تعارض بود . پیامبر(ص) برای مبارزه با این سنت و ارزش جاهلی , افراد لایق جوان و گاه حتی گمنام را به فرماندهی جنگ انتخاب می کرد تا سنت موقعیت دادن به سران قبایل و بها دادن به آنان از بین برود اما حوادث سقیفه و نادیده گرفتن خواسته های پیامبر (ص) در خصوص رهبری امیر مومنان (ع) نشان از آن دارد که جامعه عصر پیامبر (ص) از این لحاظ هویت اسلامی پیدا نکرده بود و در این گونه موارد هنوز از ارزش های جاهلی پیروی می کرد .
بنابر این جامعه همچنان از ساختار قبیله ای پیروی می کرد و روسای قبایل و شخصیتهای سر شناس برای توده مردم تصمیم می گرفتند و چنانچه آنان با جریان حق همراه نمی شدند شخصیتهای الهی موفقیت چندانی بدست نمی آوردند .
سوم. پس از انحراف مسیر امامت تعیین شده از سوی پیامبر و سپردن مقام جانشینی رسول اکرم (ص) به جریان حوادث سقیفه ، امیر مومنان (ع) به جمع آوری آیات قرآن در یک مجموعه پرداخت . در این مجموعه شرح حوادث منجر به نزول هر آیه , انعکاس یافته بود همچنین اسامی افرادی که آیه به آنان نظر داشت بیان شده بود . شاید بتوان گفت این مجموعه حاوی آیات قرآن به همراه تاریخچه صدر اسلام و جریان شناسی دوران پیامبر بود و اگر امکان نشر می یافت نسل های بعد و مسلمانانی که بعدا در اثر گسترش فتوحات به جامعه اسلامی پیوستند می توانستند با نحوه برخورد قرآن و پیامبر (ص) با جریانها و اشخاص آشنا شوند و میزان ایمان و نقش شخصیتهای برجسته در تحکیم اسلام برای همگان روشن می شد .
چهارم. تکیه بر شعار «حسبنا کتاب الله» و ممنوعیت کتابت حدیث در دوران خلیفه دوم و به تبع آن محدود شدن نقل احادیث پیامبر باعث شد سیره و سخنان پیامبر(ع) که تبیین کننده مقصود قرآن و روشنگر جریانات دوره پیامبر بود از چرخه اطلاعات در گردش جامعه حذف شود بدین طریق نقش محوری امیر مومنان در تحکیم اسلام و شخصیت فروزنده آن بزرگوار بر نسلهای بعد و تازه مسلمانان ، مخفی ماند همچنان که با تداوم سازوکار خلافت و سانسور احادیث بیان کننده فضیلت ایشان و معیارهای تشخیص حق , گرد فراموشی بر ساحت امامت نشست و آهسته آهسته انحراف پدیده آمده در مسیر رهبری تثبیت شد و نسل بعد آگاهی چندانی در باره امامت و شخصیت امیر مومنان (ع) نداشتند . آنان با اسلامی آشنا شدند که فاقد سازوکار تعیین رهبر بود و گمان می رفت تعیین جانشین پیامبر (ص) بر عهده مردم است .
این تلقی از اسلام در حوزه سیاست نتیجه تدابیر و عملکرد خلفا و سکوت صحابه در قبال آن بود و افزون بر پدید آوردن مشکل یاد شده , باعث شد علاقه مندان به دین به گونه ای بار آیند که فقط به ظواهر قرآن بسنده کنند و تمام هم و غم آنها , قرائت قرآن و فهم خودشان از ظاهر آن باشد بدون آن که از جریانات اجتماعی سیاسی و فرهنگی دوران پیامبر (ع)که بستر نزول قرآن بودند آگاهی یابند . نتیجه این گونه تربیت , پرورش انسانهای بی بصیرت , متحجر و خود محور است که خطرات عظیمی برای اجتماع به بار می آورد .
این آفت بیش از همه دامن مردم کوفه را گرفت . کوفه لشکر گاه سپاه مدینه برای ادامه فتوحات بود از این رو بسیاری از اهالی مدینه که از سیاست خلیفه دوم - در تاکید بر ظواهر قرآن و منع کتابت حدیث و محدویت نقل آن - متاثر بودند در کوفه ساکن شده بودند و با این رویکرد , نسل جدید و تازه مسلمانان این شهر را تربیت می کردند . با این حال خلیفه دوم برای تحکیم بیشتر این اندیشه و دوری مردم از جریانات و تاریخ دوره پیامبر (ص) پیگیر آن بود . بر پایه برخی گزارش ها وی به هنگام عزیمت گروهی از صحابه به کوفه تاکید می کند که از نقل حدیث پرهیز کنند و تا می توانند مردم را حول محور قرآن متمرکز کنند . دارمی (م 255) در کتاب سننش در ادامه نقل این ماجرا می نویسد به اعتقاد من , منظور خلیفه در پرهیز دادن صحابه از نقل حدیث , هر حدیثی نبوده بلکه وی مخالف بیان حوادث و جریانات دوره پیامبر (ص) بوده و گرنه با نقل احادیث مربوط به احکام و سنن و فرائض مخالفتی نداشته است . (1)
بدین ترتیب در کوفه دین دارانی تربیت شدند که پیوسته قرآن تلاوت می کردند بدون آن که از تفسیر و شان نزول و اشارات قرآن درک درستی داشته باشند . این روند بود که جریان خوارج را پدید آورد و جریان باطل معاویه توانست با بردن چند مکتوب قرآنی بر بالای نیزه ها , در لشکر کوفه اختلاف ایجاد کند و خود را از شکست حتمی نجات دهد .
پنجم . در دوران خلیفه دوم بر اساس تدبیر خلیفه , تقسیم بیت المال عمومی بر اساس سابقه افراد در اسلام صورت می گرفت و این باعث می شد آنان که سابقه بیشتر در ایمان و جهاد و فداکاری داشتند از بیت المال سهم بیشتری بگیرند . این امر هسته اولیه جامعه اسلامی را که در تصمیم گیری های کلان جامعه تاثیر گذار بودند از ادامه مسیر جهاد و تقوی باز داشت و آنان دل خوش و مغرور از گذشته ، از حال فعلی خود غافل و به ثروت اندوزی و بهره مندی از مواهب مادی سر گرم شدند و حساسیت خود را نسبت به انحراف فرهنگی جامعه از دست دادند . بدیهی است در چنین شرایطی که پیوسته بر قلمرو کشور اسلامی افزوده می شد و غنایم فراوان به سوی مدینه سرازیر بود آنان از نیاز های جدید فرهنگی جامعه تازه تاسیس اسلامی با بافت جمعیتی کاملا جدید غافل شوند .
نکته قابل توجه در سیره صحابه, پذیرش این نوع توزیع ثروت بیت المال و انحراف ندیدن آن از سوی اکثریتشان است این در حالی است که کسانی چون امیرمومنان (ع) اهمیت تقسیم مساوی بیت المال و مذموم بودن تقسیم بر اساس سابقه را به خلیفه گوشزد کردند . خلیفه نیز در ساعات پایانی عمر از این کار خود پشیمان بود و اعلام داشت اگر زنده بماند از سال بعد به تقسیم مساوی که در عصر پیامبر(ص) رایح بود روی خواهد آورد . شگفت آن که با روی کار آمدن عثمان و بخشش بیت المال به خویشان نزدیکش و قطع جریان مالی بیت المال از زندگی صحابه باسابقه , برخی از همین صحابه فریاد وا اسلاما سر دادند و برای صحابه ی مجاهد در مرزها نامه نوشتند که اکنون محل جهاد در مدینه است بازگردید و به داد اسلام برسید .
بر این اساس شخصیت های تاثیر گذار در سرنوشت جامعه اسلامی , روز به روز سنگین تر و دلبسته تر به امور مادی شدند و توان عمل بر اساس آموزه های دینی و مخالفت با خواسته های نفسانی را از دست دادند و با آزادگی و وارستگی فاصله گرفتند . این گونه بود که وقتی امیر مومنان (ع) رویه تقسیم مساوی بیت المال را در پیش گرفت با مخالفت این دسته روبرو شد . عمق فاجعه وقتی بهتر درک می شود که بدانیم بر اساس نظام خلافت , انتخاب خلیفه و پشتیبانی از او بر عهده همین گروه بود . توجه داشته باشیم امام علی (ع) نیز با سازوکار خلافت , به حکومت رسیده بود و مخالفت های آنان , پایه های حکومت ایشان را سست می کرد .
ششم. به خلافت رسیدن امیرمومنان (ع) با سازوکار خلافت صورت گرفت نه امامت . هر چند ایشان از نظر دینی جانشین اولیه و حقیقی پیامبر (ص) بودند اما در سال 35 هجری , قدرت سیاسی در قالب خلافت و با همان سازوکار به ایشان واگذار شد و حدود اختیارات و حوزه عملکرد ایشان در گستره این ساختار تعیین می شد . از این رو جامعه آن روز از ایشان عملکردی در قالب این ساختار انتظار داشت و مطالبات آن نیز بر اساس الگوی خلافت بود نه امامت . چنین بود که خوارج در جنگ صفین فهم خود را بر ایشان تحمیل کردند و گرنه در ساز وکار امامت , لشکریان خود را مطیع امام می دانند و او را معصوم و بدور از خطا می دانند و هرگز بر او پیشی نمی گیرند . بنابر این انگاره ها و نوع نگاه مردم به خلافت باعث می شد ایشان ملاحظاتی داشته باشد که در سازوکار امامت هرگز رعایت آنها لازم نبود .
هفتم . تبعیض ، حیف و میل بیت المال ، حاکم شدن افراد فاسق بنی امیه در اقصی نقاط کشور پهناور اسلامی ، اشتغال صحابه به مال اندوزی در دوره خلافت خلیفه دوم و به خصوص سوم ، نارضایتی های گسترده اجتماعی در نقاط جدید دنیای اسلام مانند عراق ، مصر و... به وجود آورد چرا که نسل جدید با شرایطی روبرو بود که با آنچه از اسلام و مسلمانی شندیده بود متفاوت بود . صحابه و وابستگان آنها عمدتا مشغول به خود و منافع خویش بودند و از شرایط اجتماعی جدید که متاثر از بافت جمعیتی جدید دنیایی اسلام بود آگاهی نداشتند.
بافت جمعیتی جدید عمدتا ترکیبی بود از فرزندان صحابه , دیگر مردمان شبه جزیره و مردمان مناطق آزاد شده از سلطه دو امپراطوری ایران و روم که بخش عظیمی از آنان نیز به اسلام گرویده بودند. در کشور پهناور اسلامی جدید , غلبه جمعیتی با این گروه ها بود در حالی که تعیین سرنوشت این جمعیت کثیر تازه مسلمانان با صحابه بود و اینان با شعار اسلام و جاذبه آموزه های قرآن , دلهای این اکثریت را به اسلام جلب کرده بودند و در سایه اسلام بر این برتری و آقایی دست یافته بودند. با روی کار آمدن عثمان و قرار گرفتن قدرت و ثروت جامعه اسلامی در دستان بنی امیه - که در اندیشه و عمل چندان اعتقادی به ارزش های اسلامی چون مساوات , برتری تقوی و ... نداشتند – نشانی از پایبندی بدین آموزه ها دیده نمی شد . در چنین شرایطی اعتراضات علیه حکومت عثمان به صورت یک نهضت و جنبش اجتماعی شکل گرفت و گروههایی از کوفه و مصر روانه مدینه شدند تا با فشار بر عثمان او را وادار به تغییر رویکرد کنند و او را به مسیر اسلام و پیامبر (ص) بازگردانند .
در این شرایط , حرکات انقلابی و نهضت عدالت طلبی با تکیه بر آموزه های خود اسلام پدید آمد و دلهای بسیاری از جوانان و فرهیختگان آگاه جامعه اسلامی بدان متمایل شد و در این میان آنان بیش از همه به امیر مومنان (ع) دل بسته بودند تا جامعه را به دوران عدالت محور پیامبر (ص) بازگرداند . در این باره یادداشتی با عنوان «تاملی در سیاست امیر مومنان (ع) در برخورد با موضوع قتل عثمان»در همین وبگاه آمده است که می توانید مراجعه کنید. http://noktenegar.parsiblog.com/Posts/138/
هشتم. عربستان پیش از اسلام , فاقد حکومت و قدرت مرکزی بود و عربها به صورت قبایل پراکنده و بدوی زندگی می کردند و از پیچیدگی جوامع مدنی به خصوص حکومت و کشمکش های سیاسی بدور بودند . این امر باعث می شد توده مردم افرادی ساده , بسیط الذهن , نا آشنا به پیچدگی های سیاسی و کم طاقت نسبت بدان , بار آیند. وجود همین روحیه در لشکریان امیر مومنان بود (ع) که باعث شد وقتی آنان کشمکش های طولانی جنگ صفین , فریبکاری معاویه در بالا بردن قرآن بر سر نیزه و نیرنگ عمرو عاص در جریان حکمیت را ببینند , اشکال را در حکومت و قدرت سیاسی متمرکز بدانند و از اصل حکومت اعلام بیزاری کنند و فریاد برآرند که « لا حکم الا لله؛ حکومت فقط شایسته خداست» . امیر مومنان نیز با توجه بدین حقیقت فرمودند : «لابد للناس من امیر بر او فاجر؛ مردم به حاکمیت نیاز دارند چه خوب باشد و چه فاسد ( نهج البلاغة , خطبة 40) »
و باز همین سادگی فرصت گران بهایی را در اختیار جریان باطل اموی قرار داد و آنان توانستند با تحریک احساسات و فریبکاری های گوناگون به قدرت دست یابند .
..................................
پاورقی :
1. سنن الدارمی , عبد الله بن بهرام الدارمی ج 1 ص 85 :
( أخبرنا ) یزید ابن هارون انا أشعث بن سوار عن الشعبی عن قرظة بن کعب قال بعث عمر بن الخطاب رهطا من الأنصار إلى الکوفة فبعثنی معهم فجعل یمشی معنا حتى أتى صرار وصرار ماء فی طریق المدینة فجعل ینفض الغبار عن رجلیه ثم قال إنکم تأتون الکوفة فتأتون قوما لهم أزیز بالقرآن فیأتونکم فیقولون قدم أصحاب محمد قدم أصحاب محمد فیأتونکم فیسألونکم عن الحدیث فأعلموا ان أسبغ الوضوء ثلاث وثنتان تجزیان ثم قال إنکم تأتون الکوفة فتأتون قوما لهم أزیز بالقرآن فیقولون قدم أصحاب محمد قدم أصحاب محمد فیأتونکم فیسألونکم عن الحدیث فأقلوا الروایة عن رسول الله صلى الله علیه وسلم وانا شریککم فیه قال قرظة وإن کنت لأجلس فی القوم فیذکرون الحدیث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم وانی لمن احفظهم له فإذا ذکرت وصیة عمر سکت .
قال أبو محمد معناه عندی الحدیث عن أیام رسول الله صلى الله علیه وسلم لیس السنن والفرائض .
منظور از ابو محمد در این جا خود مولف یعنی دارمی است . در کتاب الثقات ابن حبان (م 354) کنیه او ابو محمد و استادش یزید بن هارون دانسته شده است. بنابر این برداشت دارمی در سده سوم نیز این بوده که آنچه خلیفه دوم مردم را از آن نهی می کرده است گزارش اخبار و حوادث دوره پیامبر بوده است که به روشن شدن جریانات سیاسی آن دوره و سیره آن بزرگوار در خصوص افراد و شخصیتها و گروهها می انجامید چیزی که اهالی سقیفه را نگران می ساخت زیرا آنان بر خلاف توصیه های رسول اکرم برای جانشینی امیر مومنان ماجرای روشن و مشهود غدیر را نیز دور زده بودند از این رو دوست نداشتند سخنان و سیره پیامبر در این خصوص انعکاس یابد اما بیان صرف احکام و مسائل فقهی و شرعی مشکلی را ایجاد نمی کرد و دلیلی برای ممنوعیت نداشت .