سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

اصطلاح نوحه در گزارش های تاریخی سوگواری عاشورا

اصطلاح نوحه در گزارش های تاریخی سوگواری عاشورا 
کلمه «نوحه »  از مصدر «نوح » است که در لغت به معنى مقابل هم قرار گرفتن دو چیز است و بدین جهت به , مقابل هم نشستن زنان گریه کننده در عزادارى «نوح » و به جمع و مجلس سوگ آنان «مناحه»  گفته شده است ( 1 ) و به زنانى که در این جمع به شیون و زارى و گریه با صداى بلند ، مشغولند، نائحه - یعنى نوحه‏گر و مویه کننده- ، و به مجلس عزا، مناحه و به عزادارى  آنان «نیاحه »گفته مى‏شود.
 در زبان عرب ، از گریه و زارى با شیون و فریاد با عناوین ؛ «صیحه، صراخ، ضجه، نحیب ، ولوله» و از یاد کردن متوفى با خطاب کردن و صدا زدن او به نیکویى‏ هایش با عنوان « ندبه » و از بیان احساسات نسبت به متوفى در قالب شعر که با رقت و دلسوزى همراه باشد با عنوان «مرثیه» یاد شده است . در مجالس سوگواری عرب مجموعه این امور در کنار هم ، رفتار سوگواران را تشکیل مى‏داده است . همراهى این موارد با هم، باعث شده تا به هر یک به تنهایی نیز نوحه گرى  اطلاق شود . از این روى گزارش هایی که به نوحه گرى، تصریح کرده‏ اند، مى‏توانند به معنى گزارش دیگر رفتارهاى سوگوارى نیز باشند با این حال در برخى گزارش‏ها، به رفتارهاى یاد شده، مستقلا، تصریح شده است .
گفتنی است گریه در غالب موارد با تعبیر «بکاء» گزارش شده است با این حال گریه و شیون و زارى در برخی موارد ، با تعبیر  نوح و نیاحه ، آمده است . در ذیل گزارش های نوحه گری دو مقطع ؛ (دوران ائمه و دوران بعد از ایشان تا زمان رسمی شدن سوگواری در دوران آل بویه ) فهرست شده اند :
 الف» نیاحه در عصر ائمه
 - یکسال نیاحه و نوحه گرى خاندان بنی هاشم ، به طور همه روزه ( سال 61 هجرى) و سه سال در سالروز شهادت امام حسین علیه السلام  در روز عاشورا (2)
 - نیاحه کوفیان با دیدن منظره اسیرى اهل بیت و شنیدن خطبه‏ هاى آنان .(3)
 - ضجه زنان کوفه به گریه و نوحه (4)
 - نیاحه زنان دربار یزید (5)
 - بکاء ، اقامه ماتم ، نوح  و نحیب زنان دربار یزید (6)
 - نیاحه مردم مدینه و حنین زنان به هنگام بازگشت اسیران اهل بیت (7)
 - نیاحه و گریه و زارى بر سر مزار در عصر ائمه. (8)
-  دعاى امام صادق علیه السلام براى کسانى که بر سر مزار امام حسین با صداى بلند گریه و زارى مى‏کنند (9) و  خرسندى ایشان از وجود چنین کسانى بر سر مزار امام حسین علیه السلام ، که به نیاحه و گریه مشغولند (10) بیان‏گر ارزشمندى و اهمیت و مطلوبیت آن در نزد معصوم علیه السلام دارد و از سوى دیگر گویاى آن است که این امر در آن دوران در مکان مزار شریف استمرار داشته است .
 ب » نیاحه پس از دوران ائمه
- ابن اثیر در حوادث سال  296 هجرى قمرى ، گزارشى از حضور شیعیان بر سر مزار و نیاحه براى امام حسین (ع) دارد که در آن حال یک یمنى شیعى را نقل کرده  است (11) .
 - ابو الفرج اصفهانى  نیز در شرح حال شاعر قرن سوم جناب «عبد السلام بن رغبان» معروف به «دیک الجن» به شهره خاص و عام شدن یکى از مراثى او در مورد امام حسین علیه السلام  و نوحه گرى با آن ، اشاره مى کند،  که به نظر مى رسد این نوحه‏ گرى  از زمان خود شاعر در سرزمین او یعنى بلاد شام شروع شده و تا زمان ابو الفرج در قرن چهارم ، ادامه یافته است.(12)
-   قاضى ابو على المحسن بن على تنوخى (متوفی 384) نیز در «نشوار المحاضرة» نقل کرده که نوحه‏ گرى به نام «ابن اصدق» در زمان تسلط حنابله بر بغداد به نوحه‏ گرى براى امام اشتغال داشته و راوى ماجرا براى این که او را جهت سفارش مرثیه خوانى ببیند شب نیمه شعبان که شیعیان بر سر مزار حاضر مى‏شدند به دنبال وى مى‏گردد و او را بر سر مزار مى‏بیند با آن که حاضر شدن بر سر مزار خطرناک بوده ، ابن اصدق، آن  شب  با مرثیه پیشنهادى راوى به  نوحه گرى پرداخته و حاضران گریسته‏ اند . (13) .
- گزارش دیگر مربوط به  اواخر دوره غیبت صغرى است  که نوحه گرى به صورت پنهان و خانگى انجام مى‏شده و نوحه گرى به نام «خلب»  به این  دلیل، مورد بغض «بربهارى»(14) رییس حنابله بغداد (متوفی 329 ق ) قرار مى‏گیرد و دستور قتلش، از سوى او صادر مى‏شود .(15)
- ابن حجر نیز در لسان المیزان در شرح  زندگى‏نامه یک شاعر شیعى (الناشی‏ء الصغیر ابو الحسن الحلا على بن عبد اللَّه متولد 271) از نوحه گرى با مراثى سروده شده وى در سال 346 گزارش کرده که در آن خود وى و مردم پیرامون او تا ظهر آن روز به گریه و نوحه گرى  پرداخته‏ اند .(16)
- نیاحه و گریه در عاشوراى هر سال از سوى شیعیان مصر در کنار قبر امزادگان حسنى ، پیش از دوران تسلط فاطمیان بر مصر نیز گزارش شده است  .(17)
  مجموعه گزارش‏هاى یاد شده حکایت از تدوام نوحه گرى ، دارد . وجود این سنت مستمر در بین شیعیان و دیگر دوست‏داران اهل بیت پیامبر (ع) ، باعث شد تا در سده چهارم هجرى  ، دولتهاى شیعى آل بویه و فاطمیان به رسمى کردن سوگوارى و نوحه گرى  ،بیندیشند .
نکته
 همان گونه که از متن گزارش‏ هاى نوحه‏ گرى بر مى‏آید نقش اساسى در نوحه گرى را اشعار تأثرانگیز مرثیه ، به عهده داشته‏ اند و این امر در طول تاریخ عزادارى ادامه داشته به طورى که امروزه در فرهنگ سوگوارى فارسى زبانان ، به اشعارى که ماهیتا، مرثیه به شمار مى‏آیند ،نوحه مى‏گویند و به خواندن آن اشعار ، به جاى مرثیه خوانى ، «نوحه خوانى» مى‏گویند . نوحه خوانى یاد شده ، امروزه با شیوه‏ هاى دیگر سوگوارى چون ، «سینه زنى» و «زنجیر زنى» همراه است .در بین عربها نیز به دلیل همراهى با این دو شیوه ، به این اشعار و بدین نحو شعر خوانى ،  «لطمیه» مى‏گویند ، هر چند که این اشعار در ماهیت ، مرثیه هستند .

......................................
پاورقی ها
1) معجم مقائیس اللغة : 5 / 367 ؛  نوح : النون والواو والحاء اصل یدل على مقابلة الشی‏ء للشی‏ء .  منه تناوح الجبلان ، اذا تقابلا....ومنه النوح والمناحة ، لتقابل النساء عند البکاء .
مجمع‏البحرین ج : 2  ص :  421؛  (نوح) و ناحت المرأة تنوح نوحا و نیاحا، و الاسم النیاحة بالکسر، و نساء نوائح و نائحات.  و التناوح: التقابل، و منه سمیت النوائح لأن بعضهن یقابل بعضا.
2) الإمام الصادق  علیه السلام : نیح على الحسین بن على سنة کاملة کل یوم ولیلة ، وثلاث سنین من الیوم الذى اصیب فیه . (دعائم الاسلام : 1 / 227 )
 - القاضى النعمان بن محمد: نیح على الحسین - صلوات الله علیه - سنة و ثلاث سنین فى الیوم الذى أصیب فیه.  فعل ذلک نساء بنى عبد المطلب بحضرة على بن الحسین - صلوات الله علیه - و کان من بقى من الصحابة و التابعین یأتون الى ماتم النساء فیستمعون الیهن و یبکون.(کتاب المجالس و المسایرات: ص 103)
3) مطلب السؤول ص 76
4) لهوف ص 198 بحار ج 45 ص 198
5) تاریخ الطبری: ثم قال یزید بن معاویة یا نعمان بن بشیر جهزهم بما یصلحهم وابعث معهم رجلا من أهل الشأم أمینا صالحا وابعث معه خیلا وأعوانا فیسیر بهم إلى المدینة ثم أمر بالنسوة أن ینزلن فی دار على حدة معهن ما یصلحهن وأخوهن معهن على بن الحسین فی الدار التى هن فیها قال فخرجن حتى دخلن دار یزید فلم تبق من آل معاویة امرأة الا استقبلتهن تبکى وتنوح على الحسین فأقاموا علیه المناحة ثلاثا.( تاریخ الطبری :ج 5 ص  462 و تاریخ مدینة دمشق :ج 69 ص  177 ).
6) الطبقات کبرى (الطبقة الخامسة) ج 1 ص 489 و سیر اعلام النبلاء ج 3 ص 303
7) لهوف : ص 226 ، بحار الأنوار : 45 ص 48
8) کامل الزیارات عن عبد اللَّه بن حمّاد البصری ، عن أبی عبد اللَّه‏علیه السلام: ... زیارة جدّی الحسین بن علیّ‏علیه السلام   ، فإنّه غریب بأرض غربة ، یبکیه من زاره ، ویحزن له من لم یزره ، ویحترق له من لم یشهده ، ویرحمه من نطر إلى قبر ابنه عند رجله . . . بلغنی أنّ قوما یأتونه {قبر الحسین‏ }من نواحی الکوفة وناساً من غیرهم ، ونساءً یندبنه ، وذلک فی النصف من شعبان ، فمن بین قارئ یقرأ ، وقاصّ یقصّ ، ونادب یندب ، وقائل یقول المراثی ، فقلت له : نعم ، جعلت فداک قد شهدت بعض ما تصف .
 فقال : الحمد للَّه الذی جعل فی الناس من یفد إلینا ویمدحنا ویرثی لنا ، وجعل عدوّنا من یطعن علیهم من قرابتنا ، وغیرهم یهدرونهم ویقبّحون ما یصنعون  .(کامل الزیارات : ص 537 ح 829 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 74 ح 21 . )
  علاوه بر متن روایى بالا که به طور مطلق به گریه هر زیارت کننده‏اى اشاره کرده است متون دیگرى نیز داریم که از گریه و نوحه گرى زیارت کنندگان حکایت دارند که عبارتند از ؛
 1.متنى از لهوف داریم که به نوحه گرى و اقامه ماتم از سوى اهل بیت بر سر مزار پس از بازگشت از شام اشاره دارد:
 اللهوف:  قال الراوى : لما رجع نساء الحسین علیه السلام وعیاله من الشام وبلغوا العراق قالوا للدلیل مر بناعلى طریق کربلاء فوصلوا الى موضع المصرع فوجدوا جابر بن عبد اللَّه الانصاری  وجماعة من بنى هاشم ورجالا من آل رسول اللَّه 9 قد وردوا لزیارة قبر الحسین علیه السلام فوافوا وقت واحد وتلاقوا بالبکاء والحزن واللطم وأقاموا المآتم المقرحة للأکباد واجتمع إلیهم نساء ذلک السواد فأقاموا على ذلک أیاما.(الملهوف : ص 225 ، بحار الأنوار : 45 / 146 . )
 2. متن دیگر به گزارش گریه و نوحه‏ گرى توابین بر سر مزار پرداخته است ؛ 
 تاریخ الطبرى عن أبى  صادق : لما انتهى سلیمان بن صرد وأصحابه إلى قبر الحسین نادوا صیحة واحدة یا رب أنا قد خذلنا ابن بنت نبینا فاغفر لنا ما مضى منا وتب علینا إنک أنت التواب الرحیم وارحم حسینا وأصحابه الشهداء الصدیقین وإنا نشهدک یا رب أنا على مثل ما قتلوا علیه فان لم تغفره لنا وترحمنا لنکونن من الخاسرین، قال فأقاموا عنده یوما ولیلة یصلون علیه ویبکون ویتضرعون فما انفک الناس من یومهم دلک یترحمون علیه وعلى أصحابه حتى صلوا الغداة من الغد عند قبره وزادهم ذلک حنقا ثم رکبوا فأمر سلیمان الناس بالمسیر فجعل الرجل لا یمضى حتى یأتی قبر الحسین فیقوم علیه فیترحم علیه ویستغفر له قال فواللَّه لرأیتهم ازدحموا على قبره أکثر من ازدحام الناس على الحجر الاسود.( تاریخ الطبرى: 4 / 456 نقلا عن‏أبی مخنف )
9) معاویة بن وهب : استأذنت على أبی عبد اللَّه علیه السلام  فقیل لی : اُدخل ، فدخلت فوجدته فی مصلّاه فی بیته ، فجلست حتّى قضى صلاته ، فسمعته وهو یناجی ربّه ویقول :
 یا من خصّنا بالکرامة وخصّنا بالوصیّة ، ووعدنا الشفاعة ، وأعطانا علم ما مضى وما بقی ، وجعل أفئدة من الناس تهوی إلینا ، اغفر لی ولِإخوانِی ولزوّار قبر أبی عبد اللَّه الحسین‏7،.... فارحم تلک الوجوه التی قد غیّرتها الشمس ، وارحم تلک الخدود التی تقلّبت على حفرة أبی عبد اللَّه‏7 ، وارحم تلک الأعین التی جرت دموعها رحمة لنا ، وارحم تلک القلوب التی جزعت واحترقت لنا ، وارحم الصرخة التی کانت لنا ، اللّهم إنّی أستودعک تلک الأنفس وتلک الأبدان حتّى نوافیهم على الحوض یوم العطش .فما زال وهو ساجد یدعو بهذا الدعاء( الکافی : ج 4 ص 582 ح 11 ، ثواب الأعمال : ص 120 ح‏44 ، کامل الزیارات : ص 228 ح 236 ، المزار الکبیر : ص 334 ح 14 کلّها نحوه ، بحار الأنوار : ج 101 ص 30 . )
10) کامل الزیارات عن عبد اللَّه بن حمّاد البصری ، عن أبی عبد اللَّه‏7: .  . بلغنی أنّ قوما یأتونه [قبر الحسین‏7 ]من نواحی الکوفة وناساً من غیرهم ، ونساءً یندبنه ، وذلک فی النصف من شعبان ، فمن بین قارئ یقرأ ، وقاصّ یقصّ ، ونادب یندب ، وقائل یقول المراثی ، فقلت له : نعم ، جعلت فداک قد شهدت بعض ما تصف .فقال : الحمد للَّه الذی جعل فی الناس من یفد إلینا ویمدحنا ویرثی لنا ، وجعل عدوّنا من یطعن علیهم من قرابتنا ، وغیرهم یهدرونهم ویقبّحون ما یصنعون  .(کامل الزیارات : ص 537 ح 829 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 74 ح 21 . )
11) الکامل لابن اثیر ج 5 ص 14)
12) براى آگاهى بیشتر به بخش «مرثیه» مراجعه کنید .
13) نشوار المحاضرة : حدّثنی أبی‏[والد المؤلف : أبو القسم علیّ بن محمّد القاضی التنوخی .] قال : خرج إلینا یوماً ، أبو الحسن الکاتب‏[أحمد بن محمّد بن عبد اللَّه بن الحسین الأهوازی الکاتب ] ، فقال : أتعرفون ببغداد رجلاً یقال له : ابن أصدق؟ قال : فلم یعرفه من أهل المجلس غیری ، فقلت : نعم ، فکیف سألت عنه ؟ فقال : أی شی‏ء یعمل ؟ قلت : ینوح على الحسین‏علیه السلام  . قال: فبکى أبو الحسن ، وقال : إنّ عندی عجوزاً ربّتْنی من أهل کرخ جُدّان‏[کرخ جدّان : بلید فی آخر ولایة العراق ، یناوح خانقین عن بعد ، وهو الحد بین ولایة شهر زور و العراق (معجم البلدان : 4 / 255) .] عفطیة[العفطی (بکسر العین) : الألکن .  ]اللسان ، الأغلب على لسانها النیطیة ، لا یمکنها أن تقیم کلمة عربیّة صحیحة ، فضلاً عن أن تروی شعراً ، وهی من صالحات نساء المسلمین ،کثیرة الصیام والتهجّد . وإنّها انتبهت البارحة فی جوف اللیل ، ومرقدها قریب من موضعی ، فصاحت بی : یا أبا الحسن . فقلت : ما لک ؟ فقالت : الحقنی . فجئتها ، فوجدتها تَرْعُدُ ، فقلت : ما أصابک ؟
 فقالت : إنّی کنت قد صلّیت وِرْدی‏[الورد : الجزء من القرآن یقرأه الإنسان کل لیلة .  ]فنمت ، فرأیت الساعة فی منامی ، کأنّی فی دربٍ من دروب الکرخ ، فإذا بحجرة نظیفةٍ بیضاء ، ملیحة الساج ، مفتوحة الباب ، ونساء وقوف علیها . فقلت لهم : من مات ؟ وما الخبر ؟ فأو مأوا إلى داخل الدار .
 فدخلت ، فإذا بجرة لطیفة ، فی نهایة الحسن ، وفی صحتها امرأة شابّة لم أر قط أحسن منها ، ولا أبی ولا أجمل ، وعلیها ثیابٌ حسنةٌ بیاض مرویّ‏[مروی : من صنع مرو . ] لیّن ، وهی مُلْتَحِفَةٌ فوقها بإزار أبیض جدّاً ، وفی حجرها رأس رجل یشخب دماً .
 فقلت : من أنت ؟ فقالت : لا علیک ، أنا فاطمة بنت رسول اللَّه ، صلى اللَّه علیه ، وهذا رأس ابنی الحسین ، علیه السلام ، قولی لابن أصدق عنّی أن ینوح :
 لم أمرّضه فأسلو                                  لا ولا کان مریضا
 فانتبهت فزعة .  قال : وقالت العجوز : «لم أمرّطه »، بالطاء ، لأنّها لا تتمکّن من إقامة الضاد ، فسکّنت منها إلى أن نامت .  ثم قال لی : یا أبا القاسم  مع معرفتک الرجل ، قد حملّتک الأمانَةَ ، ولَزِمَتْکَ ، إلى أن تبلّغها له .  فقلت : سمعاً وطاعةً لأمر سیدة نساء العالمین . قال : وکان هذا فی شعبان ، والناس إذ ذاک یلقون جهداً جهیداً من الحنابلة ، إذا أرادوا الخروج إلى الحائر فلم أزل أتلطّف ، حتى خرجت ، فکنت فی الحائر ، لیلة النصف من شعبان . فسألت عن ابن أصدق ، حتى رأیته . فقلت له : إنّ فاطمة علیها السلام ، تأمرک بأن تنوح بالقصیدة [التی فیها] :
 لم امرّضه فأسلو        لا ولا کان مریضا
 وما کنت أعرف القصیدة قبل ذلک . قال : فانزعج من ذلک ، فقصصت علیه ، وعلى من حضر ، الحدیث ، فأجهشوا بالبکاء ، وما ناح تلک اللیلة إلّا بهذه القصیدة ، وأوّلها :
 أیّها العینان فیضا            واستهلّا لا تغیضا
 وهی لبعض الشعراء الکوفیّین . و عدت إلى أبی الحسن ، فأخبرته بما جرى .( نشوار المحاضرة :ج 2 ص 230،تحقیق عبود الشالجى المحامى ،نشر دار صادر ،لبنان ،بیروت،چاپ دوم ،1995 ،بغیة الطلب فى تاریخ الحلب : ج 6 ص 2654 به نقا از تنوخى . )
14) البربهاری : الحسن بن علیّ بن خلف ، کان رئیس الحنابلة ، وکان یدفعهم إلى کثیر من أعمال العنف ، فأخذوایکبسون الدور ، ویعترضون البیع والشراء ، وأرهبوا کل من لا یرى رأیهم ، حتى ان الإمام الطبری رضىَ اللَّه عنه ، صاحب التفسیر والتاریخ ، ظل حبیس داره مدة ، ولما توفی حالوا دون تشییعه ودفنه ، وزاد شرهم وفتنّهم ، واستظهروا بالعمیان الذین کانوا یأوون إلى المساجد ، فإذا مر بهم شافعی المذهب ، أغروا به العمیان فضربوه بعصیهم ، حتى یکاد یموت ، الأمر الذی اضطر الخلیفة الراضی أن یصدر یشأنهم منشوراً ، قال فیه : إن من نافق بإضهار الدین ، وتوثب على المسلمین ، وأکل به أموال المعاهدین ، کان قریباً من سخط رب العالمین ، وغضب اللَّه ، وهو من الضالین ، مات البربهاری سنة 329 و هو ابن 96 سنة (تجارب الأمم 1 / 322 و الکامل 8 / 307 و معجم الأدیان 6 / 436) .(کل این پاورقى از کتاب مزبور مى‏باشد .)
15) نشوار المحاضرة : قال أبی ، وابن عیّاش : کانت ببغداد ، نائحة مجیدة حاذقة ، تعرف بخلب  (خلب : حجاب القلب . ) ، تنوح بهذه القصیدة[یعنی القصیدة المذکورة فی القصة السابقة .] .فسمعناها فی دور بعض الرؤساء ، لأنّ الناس إذ ذاک کانوا لا یتمکّنون من النیاحة إلّا بعزّ سلطان ، أو سرّاً ، لأجل الحنابلة . ولم یکن النوح إلّا مراثی الحسین و أهل البیت علیهم السلام فقط ، من غیر تعریض بالسلف . قالا : فبلغنا أنّ البربهاری قال: بلغنی أنّ نائحة یقال لها : خِلْب ، تنوح ، اطلبوها فاقتلوها. (نشوار المحاضرة :ج 2 ص 233)
16) لسان المیزان : علی‏بن عبد اللَّه بن وصیف الناشی‏ء الصغیر أبو الحسن الحلا - بالمهملة المفتوحة وتشدید اللام - کان عالما بالادب فیما فی علم الکلام شیعیا جلدا اکثر شعره فی مدح اهل البیت روى عن المبرد وابن المعتز وغیرهما  حدث عنه أبو عبد اللَّه الخالع وابو الحسین بن فارس وابو بکر بن زرعة الهمدانی وعبد الواحد العکبرى وعبد السلام بن الحسین البصری اللغوى وغیرهم  ...قال الخالع وکان مولده سنة احدى وسبعین ومائتین [ 271  ] وکان عالى الطبقة فی المجون ملازما لصحبة الاحداث لم یتزوج قط  و ذکر انه دخل على الراضی فقال له أنت الناشى‏ء الرافضى قلت : بل الشیعی قال أی الشیعة قلت : شیعة بنى هاشم قال : هذا حسب حلة قلت : مع طهارة مولده فسمع مدحه واجازه وکان جهورى الصوت عمر نیفا وتسعین سنة لم تضطرب اسنانه وقد ناظر الرمانی فقطعه فدخل على بن کعب الانصاری المعتزلی فقال فی ای شیئ انتم قال له الناشی فی ثیابنا .... وقال الخالع : دخل رجل شعب  سنة ست واربعین‏[  46 ] وعلیه مرقعة معه سطیحة ورکوة ومعه عکاز فسلم و قال‏بصوت مرتفع انا رسول فاطمة الزهراء فقالوا له : مرحبا واهلا فقال : رأیت مولاتنا فی النوم فقالت لى :  امض إلى بغداد واطلب احمد المورق الناسخ و قل له : نح على ابنی بشعر الناشی‏ءالذى یقول فیه :
 بنى احمد قلبی لکم یتقطع                               بمثل مصابی فیکم لیس یسمع
 فسمعه الناشى‏ء و کان حاضرا فلطم لطما عظیما على وجهه وتبعه الناس فناحوا بهذه القصیدة إلى الظهر و جهدوا بالرجل ان یقبل شیئا فامتنع ومن هذه القصیدة قوله :
 عجبت لکم یفنون قتلا مشیعکم                 ویسطو علیکم من لکم کان یخضع
 کان رسول اللَّه اوصى بقتلکم                       فاجسامکم من کل ارض تزرع
 وقال الخالع رأیت عبد العزیز الشطرنجى فی النوم
 وکان یکثر زیارة مشهد الحسین فقال لى ارید ان تقوم فتکتب قصیدة الناشی‏ء البائیة فاننا قد نحنا بها البارحة فی المشهد قال اولها
 رجائی بعید والممات قریب                           ویخطئ ظنى والمنون تصیب‏
 قال : فقمت فتوجهت إلى الناشی‏ء فقلت له هات البائیة حتى اکتبها فقال من این علمت فحدثته بالمنام فبکى و قام فاخر جهالی
 قال یاقوت فی ( معجم الادباء ) مات الناشى‏ء فی صفر سنة خمس وستین وثلاث مائة[  365 ] و ارخه ابن النجار عن الصابى وغیره سنة ست وستین وانه مات فجأة.(لسان المیزان :4 / 238 )
17) الخطط المقریزیة : قال ابن زولاق فی کتاب سیرة المعز لدین اللَّه : فی یوم عاشوراء من سنة ثلاث وستین وثلثمائة[363] انصرف خلق من الشیعة واشیاعهم الى المشهدین قبر کلثوم ونفیسة ومعهم جماعة من فرسان المغاربة و رجالتهم بالنیاحة والبکاء على الحسین  .....وقد کانت مصر لا تخلو منهم فی ایام الاخشیدیة والکافوریة [سنة 323الى 358 ]فی یوم عاشوراء عند قبر کلثوم وقبر نفیسة .(الخطط للمقریزى ج 2 ص 289)






در این وبلاگ
در کل اینترنت