سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نکته نگار

جایگاه اجتماعی امام هادی علیه السلام

جایگاه اجتماعی امام هادی علیه السلام

پیامبر اعظم (ص) برای تبیین جایگاه امامت و وصایت و معرفی سرسلسله آنان یعنی علی بن ابی طالب  تلاش های زیادی کردند اما توصیه های حضرت با بی مهری قریشیان روبرو شد و  مسیر رهبری جامعه اسلامی به گونه دیگری رقم خورد و پست حساس رهبری به جریان بی قانونِ حوادث سپرده شد . گاه شخصی با انتخاب چند نفر  و گاه با نصب رهبرِ به حاکمیت دست یافته و گاه با انتخاب شورای چند نفره - که اعضای آن را حاکم وقت تعیین کرده بود -  به جایگاه رهبری امت پیامبر راه می یافت  . گاه  فردی  با شورش علیه خلیفه و به تحلیل بردن نیروی نظامی او و قرداد صلح  می توانست  به این حاکمیت برسد  , گاهی نیز  با ولیعهدی و گاهی با برتری نظامی بر حاکم پیشین . در شرایط سیاسی یادشده که افرادی غیر از «امامان تعیین شده از سوی خدا و رسولش » , حاکمیت یافته اند بدیهی است که آنان خواستار به حاشیه راندن آن  بزرگواران باشند تا توانایی ها ، برتری ها و شایستگی هاشان , شناخته نشود  . چرا که  حاکمان معاصر ائمه از شایستگی آنان برای حاکمیت سیاسی و رهبری علمی و فرهنگی , آگاه بودند - چنانچه شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و علمی نیز از این امر آگاه بودند .  این امر حاکمیت را نگران می کرد و باعث می شد پیوسته از ناحیه آن بزرگواران احساس خطر کنند و به اقداماتی چون جلوگیری از ارتباط مردم با آنان  ، نظارت دائمی ، تبعید ، دستگیری و زندان  و ... دست بزنند .  این سیاستها در دور کردن توده مردم از آن  بزرگواران و ناشناخته ماندنشان نزد اکثریت جامعه اسلامی ، نقش داشت اما این بدان معنا نبود که علم ، اخلاق ، بزرگ منشی و شایستگی های گوناگون آنان از دید صاحب نظران و شخصیتهای مطرح جامعه اسلامی ، پنهان بماند ضمن آنکه شخصیت علمی و اخلاقی و نسبتشان به پیامبر ص باعث می شد نزد بخشی از جامعه که آنان را می شناختند ، محبوبیت داشته باشند . در کنار اینها ، تلاشهای شیعیان در شناساندن ائمه و ناحقی دستگاه خلافت اموی و عباسی برای آن بزرگواران جایگاه اجتماعی ویژه ای ایجاد کرده بود که خلفای عباسی خود را ملزم به رعایت این جایگاه می دیدند . سیاست نظارت دائمی بر ائمه که از زمان مامون عباسی شروع شد در این راستا اعمال می شد چرا که زندانی کردن امام کاظم علیه السلام در دوره هارون برای دستگاه خلافت بازخورد منفی داشت و سیاست دعوت محترمانه از ائمه بعدی برای زندگی در کنار خلیفه  ، برای این بود که هم ارتباط توده مردم با آنان قطع شود و هم تحت نظارت باشند و هم احساسات  شیعیان و هوادارانشان برانگیخته نشود .

گزارشهای تاریخی حاکی است که خلفای عباسی در برخورد  با ائمه آخر ، در ظاهر احترام آنان را حفظ می کردند شاید بتوان گفت خشن ترین خلیفه این دوران متوکل عباسی است با این حال برخورد ظاهری او با امام هادی را بسیار محترمانه  می بینیم . او حتی نامه احضار و جلب امام به پایتخت - یعنی سامرا - را بسیار مودبانه می نویسد .

این برخورد احترام آمیز او با امام تا آنجا بوده که هنگام حضور امام در قصر خلیفه(خلیفه به بهانه های مختلف امام را به نزد خود فرا می خواند) دستور می داده دربانان و محافظان برای ایشان درب ها را باز کنند و پرده ها را کنار  بزنند و خدمت کاران در خدمتشان باشند . این نوع برخورد ،  برخی از اطرافیان خلیفه ، را ناراحت می ساخت و بر آنها گران می آمد  چرا که می دیدند ایشان در جایگاه یک مخالف سیاسی و تهدید کننده نظام خلافت عباسی تا این حد در کاخ و دربار مورد احترام است در حالی که آنان در عین خدمت گذاری به دربار ، از چنین احترامی برخوردار نیستند . آنان خود از علت این احترام آگاه بودند با این حال تاب تحمل آن را نداشتند . در یک مورد از این اعتراض ها , یکی از درباریان به نکاتی اشاره می کند که گویای جایگاه اجتماعی امام است . او به متوکل می گوید : کاری که تو با خود می کنی , هیچ دشمنی با تو نمی کند . در کاخ تو همه خدمت گذار علی بن محمد (الهادی) هستند و مواظبند که مبادا زحمت باز کردن در یا کنار زدن پرده ها یا ...به دوش بکشد . اگر مردم از این ماجرا آگاه شوند خواهند گفت : اگر متوکل او را شایسته حکومت نمی دانست چنین احترامی به او نمی گذاشت  . لذا لازم است او را رها کنی تا همچون دیگران  به طور معمولی به کاخ رفت و آمد کند و خودش پرده ها را کنار بزند و رفتارش همچون دیگران باشد .

از سخنان این شخصیت درباری پیداست که از جایگاه امام هادی به عنوان شخصیت  رقیب خلیفه و موقعیتش در بین صاحب نظران آگاه هست و می داند که احترام متوکل به امام در این راستاست و این که خلیفه می ترسد امام برای حکومت او خطری ایجاد کند زیرا را که می داند امام از نفوذ و موقعیت بالایی برخوردار است لذا تلاش دارد با برخورد احترام آمیز احساسات هوادارنش را کنترل کند .

گفتنی است آنچه به طور رسمی در آن دوران , انعکاس می یافته امور مورد توجه دستگاه سیاسی یا وابستگان فرهنگی آنها بوده است لذا اگر از ائمه چیزی انعکاس نیافته برای آن بوده که اولا در جایگاه مخالفان سیاسی و فرهنگی بوده اند ثانیا به دلیل قطع ارتباط آنان با مردم به وسیله حکومت  و کنترل ارتباط ها , کمتر در معرض دید قرار می گرفتند  لذا ممکن است تصور شود آن بزرگواران در جامعه آن دوران وزن و نقشی نداشتند حال آنکه از لابلای گزارشهای تاریخی حقیقتی خود را نمایان می سازد , اینکه ائمه آخر از حیث جایگاه اجتماعی و نفوذ مقامی به مراتب بالاتر از خلفا و دیگر شخصیت های مطرح داشتند به گونه ای که خلفا ناچار می شدند احترام آنان را با وجود مخالف بودنشان حفظ کنند و از سوی دیگر به دلیل احساس خطر فراوان از سوی ایشان , آنان را در سنین جوانی یا میانسالی مسموم می کردند . گفتگوی درباری یادشده با متوکل حکایت از این حقیقت روشن در آن دوران دارد .

متن خبر

الأمالی‏ للطوسی :  أبو محمد الفحام، قال حدثنی أبو الطیب أحمد بن محمد بن بوطیر، قال حدثنی خیر الکاتب، قال حدثنی شیلمة الکاتب، و کان قد عمل أخبار  سرمن‏رأى، قال کان المتوکل رکب إلى الجامع، و معه عدد ممن یصلح للخطابة، و کان فیهم رجل من ولد العباس بن محمد یلقب بهریسة ... و کان أحد الأشرار، فقال یوما للمتوکل : 

ما یعمل أحد بک أکثر مما تعمله بنفسک فی علی بن محمد، فلا یبقى فی الدار إلا من یخدمه، و لا یتبعونه بشیل ستر و لا فتح باب و لا شی‏ء، و هذا إذا علمه الناس قالوا لو لم یعلم استحقاقه للأمر ما فعل به هذا، دعه إذا دخل یشیل الستر لنفسه و یمشی کما یمشی غیره، فتمسه بعض الجفوة، فتقدم ألا یخدم و لا یشال بین یدیه ستر، و کان المتوکل ما رئی أحد ممن یهتم بالخبر مثله.

قال فکتب صاحب الخبر إلیه أن علی بن محمد دخل الدار، فلم یخدم و لم یشل أحد بین یدیه ستر، فهب هواء رفع الستر له فدخل، فقال اعرفوا خبر خروجه، فذکر صاحب الخبر أن هواء خالف ذلک الهواء شال الستر له حتى خرج، فقال لیس نرید هواء یشیل الستر، شیلوا الستر بین یدیه .

آدرس : امالی‏ طوسی ص  287 شماره  556-  3 . 

ترجمه بخشهای مرتبط با عنوان

هر وقت که امام هادی علیه السلام بر متوکل وارد می شد، خادمان متوکل طبق دستور او پرده ها را بالا می زدند تا امام را با احترام وارد مجلس کرده باشند.

روزی به متوکل گفتند : این کار تو باعث شده که مردم بگویند لیاقت علی بن محمد علیه السلام برای حکومت و خلافت بیش از متوکل است ،اگر چنین نیست چرا این گونه مورد احترام خلیفه قرار دارد .

متوکل دستور داد دیگر کسی پرده را برای امام بلند نکند تا او برای داخل شدن خود پرده را کنار بزند.

وقتی امام هادی علیه السلام وارد شد ، شخصی که شاهد ماجرا بود به متوکل خبر داد که وقتی امام هادی علیه السلام  وارد شد، بادی وزید و پرده را به قدری بالا برد که امام علیه السلام بدون زحمت وارد شدو موقع خروج نیز باد از جهت مخالف وزید و همانگونه پرده را از طرف بیرون بالا برد.

متوکل دستور داد مثل سابق به امام احترام بگذارند تا فضیلت او بیشتر ظاهر نشود. (ترجمه را از یکی از سایتهایی که معجزات امام را نقل کرده بودند آوردیم .از آنجا که متن خلاصه بود و محتوای اصلی حدیث انعکاس یافته بود در آن تغییری در متن ندادیم ) 


پاسخ ابوسهل نوبختی به یک شبهه

 پاسخ ابوسهل نوبختی به یک شبهه

  در اندیشه سیاسی _ کلامی شیعیان , باور اساسی در باره  جانشینی پیامبر اکرم (ص)این است که آن بزرگوار همانند هر بنیانگذار مکتب و حاکمیتی و به عنوان رهبری فرزانه و حکیم برای مدیریت جامعه اسلامی در دوران پس از خود برنامه داشته و از آغاز بعث تا پایان عمر در صدد تربیت شخصیتی شایسته برای این امر خطیر بوده است همچنانکه برای معرفی و شناساندن این شخصیت از فرصتهای مختلف استفاده کرده است و این شخصیت کسی نیست جز برادر و یار همیشگی و وفادار او امام علی بن ابی طالب (ع) که به حق شایستگی  عنوان امیری مومنان را دارد . رسول اکرم در غدیر خم و در ماههای آخر عمر خود به دستور پروردگار  این تلاشها  را با معرفی ایشان به عنوان جانشین تکمیل کردند . اما تاریخ به گونه دیگری رقم خورد . از این رو در دوران بعد همیشه به شیعیان این اشکال گرفته می شد که اگر علی بن ابی طالب بدین مقام برگزیده شدند و خود را شایسته خلافت می دیدند چرا ادعای خلافت نکردند و به دنبال آن کوشش و تلاش نکردند تا به حق خود برسند و اگر از ساز وکار خلافت ناراضی بود و آن را به رسمیت نمی شناخت چرا پس از عثمان آن را پذیرفت .

 هر چند برای این اشکال پاسخ های فراوانی است و آگاهی از تاریخ صدر اسلام  خود برطرف کننده شبهاتی از این دست  است . اما ما در این جا بنا داریم به پاسخ های یکی از متکلمان سده های  نخستین بپردازیم تا هم قدمت اشکال و هم پیشینه پاسخ گویی بدین شبهات برای خوانندگان روشن شود . این متکلم ابو سهل نوبختی است که شیخ صدوق متنی از کتاب التنبیه او را در کتاب کمال الدین خودش آورده است .

ابو سهل نوبختی [1] در کتاب التنبیه  , می نویسد :

مخالفان ما  بسیار به این اشکال می پردازند که اگر جریان نصب امام علی برای خلافت درست است چرا ایشان پس از وفات پیامبر آن را ادعا نکرده است . در پاسخ می گوییم : چگونه ایشان چنین ادعایی را مطرح می کرد و خود را در جایگاه مدعی نیازمند شاهد قرار می داد در حالی که معاصران ایشان گفته پیامبر را قبول نکردند وقتی سخن رسول اکرم را نپذیرفتند ادعای ایشان را می پذیرفتند ضمن آنکه توجه داشته باشیم   سر برتافتن از بیعت با ابوبکر و دفن فاطمه زهرا به طور مخفیانه و شبانه بدون خبر دادن به خلیفه دلیلی است بر این که از خلیفه و اطرافیانش راضی نبود و خلافت او را قبول نداشت .

حال اگر مخالف ما بگوید پس چرا خلافت را پس از عثمان پذیرفت ؟

در پاسخ می گوییم : مردم بخشی از آنچه را که براو واجب بود  بدو دادند پس لازم بود که برای انجام ان واجبات قبول کند [2] نمونه و اسوه ایشان در این پذیرش پیامبر هستند . در سیره پیامبر شاهدیم که اسلام ظاهری منافقان و مولفة قلوبهم را پذیرفتند . 

متن خبر

  کمال الدین وتمام النعمة , شیخ صدوق ص  88 :   وذکر أبو سهل اسماعیل بن علی النوبختی  فی آخر کتاب التنبیه : وکثیرا ما یقول خصومنا : لو کان ما تدعون من النص حقا لادعاه علی علیه السلام بعد مضی النبی صلى اللَّه علیه وآله . فیقال لهم : کیف یدعیه فیقیم نفسه مقام مدع یحتاج إلى شهود على صحة دعواه وهم لم یقبلوا قول النبی علیه السلام فکیف یقبلون دعواه لنفسه ، وتخلفه عن بیعة   أبی بکر ودفنه فاطمة علیهما السلام من غیر أن یعرفهم جمعیا خبرها حتى دفنها سرا أدل دلیل على أنه لم یرض بما فعلوه .

 فان قالوا : فلم قبلها بعد عثمان  قیل لهم : اعطوه بعض ما وجب له فقبله ، وکان فی ذلک مثل النبی صلى اللَّه علیه وآله حین قبل المنافقین والمؤلفة قلوبهم .

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . زنده در دوران غیبت صغری و معاصر حسین بن روح .

[2] .  منظور این است که برخی امور بر او مثل گرفتن حق مظلوم از ظالم بر او واجب بود و شرط لازم آن قدرت سیاسی بود که مردم در اختیار او گذاشتند پس لازم بود که این قدرت را بپذیرد تا آن واجب را انجام دهد چنان که حضرت خود فرموده اند خداوند از دانایان پیمان گرفته که حق مظلوم را از ظالم بگیرد و بدین جهت من خلافت را پذیرفتم .


کاستنی ها و افزودنی ها در سنت پیامبر (ص)

تغییر و تحول در سنت( حذف یک سنت و اضافه کردن یک سنت جعلی )

محمد بن اسحاق (متوفی 275 ) در کتاب « أخبار مکة » می نویسد : غنیم بن قیس از سعد بن ابی وقاص در باره  متعه  حج تمتع سوال کرد او در پاسخ گفت ما انجام می دادیم  ولی در دوره فعلی  معاویه خلیفه شده و هم اکنون ( که ایام حج است ) در خانه های مکه سکنی گزیده  و به پیروی از خلیفه دوم  با این حکم مخالفت می کند و امکان طرح آزاد این حکم شرعی نیست . 

نکته جالب دیگری که در ادامه متن از سوی محمد بن اسحاق مطرح شده ,  اشاره به این حقیقت است که عید قرار دادن روز عاشورا از سنتهایی است که سفیان بن عیینه در مکه پایه ریزی کرده است و پیشینه ای در دین اسلام نداشته است (1).

این نکته بدین معناست که ادعای  «عید بودن  روز عاشورا در فرهنگ عربی » درست نیست  بلکه این وابستگان به دربار اموی بودند که آن را پس از واقعه عاشورا جعل کردند چنانکه روایات شیعی نیز بر این نکته تصریح دارند (2) . 

پاورقی :

1. غنیم بن قیس می گوید : از سعد بن ابی وقاص در باره متع حج پرسیدم .گفت ما انجام می دادیم ولی هم اکنون معاویه خلیفه  است و در مکه حضور دارد  و به پیروی از  خلیفه دوم آن را منع کرده و لذا امکان طرح آزاد این موضوع نیست .

و اولین کسی که برای مردم مکه عید را سنت کرد سفیان بن عیینه بود که در روز عاشورا وارد کعبه می شد و عید می گرفت .

متن این خبر  :

حدثنا إبن أبی عمر قال ثنا مروان بن معاویة عن سلیمان التیمی عن غنیم بن قیس قال سألت سعد بن أبی وقاص رضی الله عنه عن متعة الحج قال قد فعلناها و هذا یومئذ کافر _ یعنی معاویة - بالعرش قال سلیمان :  العرش بیوت مکة و أول من جعل لأهل مکة سنة العید سفیان بن عیینة وکان یدخل الکعبة من عاشوراء إلى  عاشوراء  . ( أخبار مکة , محمد بن اسحاق  , ج 3 ص 332 شماره  2030  )

 2 . عبد الله بن الفضل الهاشمی می گوید خدمت امام صادق علیه السلام عرض کردم چرا اهل سنت روز عاشورا را روز مبارک نامیده اند . ایشان گریستند و سپس فرمودند : وقتی امام حسین علیه السلام  کشته شدند گروهی برای  تقرب به یزید نزد وی رفتند و برای خشنودی او احادیثی جعل کردند و جایزه گرفتند از جمله این احادیث جعلی  همین مبارک بودن و عید بودن روز عاشوراست تا بدین وسیله مردم به جای  حزن و اندوه و گریه برای امام حسین به جشن و سرور بپردازند ( وبا بنی امیه هماهنگ شوند) . 

متن حدیث 

علل الشرائع : حدثنا محمد بن علی بن بشار القزوینی رضى الله عنه قال : حدثنا ابو الفرج المظفر بن احمد القزوینی قال : حدثنا محمد بن جعفر الکوفی الاسدی قال : حدثنا سهل بن زیاد الآدمى قال : حدثنا سلیمان بن عبد الله الخزاز الکوفی قال : حدثنا عبد الله بن الفضل الهاشمی قال : قلت لابی عبد الله جعفر بن محمد الصادق " ع " یابن رسول الله .....کیف سمت العامة یوم عاشوراء ، یوم برکة فبکى " ع " ثم قال : لما قتل الحسین " ع " تقرب الناس بالشام إلى یزید فوضعوا له الاخبار وأخذوا علیه الجوائز من الاموال فکان مما وضعوا له أمر هذا الیوم وانه یوم برکة لیعدل الناس فیه من الجزع والبکاء والمصیبة والحزن إلى الفرح والسرور والتبرک والاستعداد فیه حکم الله  مما بیننا وبینهم .

آدرس : علل الشرائع  , الشیخ الصدوق ج 1  باب 162 ص 225 ح 1 .

 


نظر اکثریت وحقانیت اهل بیت برای جانشینی پیامبر ص

نظر اکثریت مسلمانان در سده اول نسبت به حقانیت اهل بیت  برای جانشینی پیامبر 

أبو العباس الناصری  در کتاب  الاستقصا لأخبار دول المغرب الأقصى[1]، وقتی به نحوه به قدرت رسیدن معاویه می رسد می نویسد :

 او قدرت را به چنگ آورد و بنی امیه آن را به وراثت از او تصاحب کردند . وی در ادامه می نویسد : اکثریت مسلمانان بر این باور بودند که بنی هاشم برای حکومت شایسته تر و بر حق تر  از امویان هستند چرا که ایشان خاندان پیامبر بودند و اهل دانش و دین بودند و خداوند آنها را برگزیده بود و پلیدی را از آنان دور ساخته بود (مصداق آیه تطهیر بودند )  لذا برای جانشینی پیامبر  و در اختیار گرفتن منصب ایشان شایسته تر بودند و نظر درست همین است . لکن اهل سنت جانشینی اهل بیت برای منصب پیامبر لازم و واجب نمی دانند بلکه صرفا با وجود شرایط رهبری در آنان و دیگر قریشیان  , اولویت و حق را با خاندان پیامبر می دانند .بنابر این اگر فقط یکی از طرفین شرایط رهبری را داشته باشد لازم است همو برای رهبری  برگزیده شود . ادامه مطلب...





در این وبلاگ
در کل اینترنت